رابطه نامشروع دختر و پسر نوجوان دردسرساز شد و...
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر 20 ساله: سرباز پادگان را به خانه آوردم تا با او...
داستان عبرت آموز فرجام عشق های خیابانی و روابط غیراخلاقی در فضاهای مجازی دختر 20 ساله گفت: پدر و مادرم از روزی که به سن تکلیف رسیدم، اصرار زیادی به رعایت حجاب داشتند و همواره تاکید می کردند که مسائل دینی را باید به طور کامل انجام بدهم. من هم که تنها دختر خانواده بودم سعی می کردم خواسته های پدر و مادرم را اجابت کنم، اما وقتی قدم در دبیرستان گذاشتم، دختران همکلاسی خودم را می دیدم که ...
سرنوشت تلخ دختر جوان که قربانی جدایی پدر و مادرش شد / می خواستم خودکشی کنم!
...، پدر و مادرم از هم جدا شده اند. *چرا با یکی از آنها زندگی نمی کنی؟ پدرم در شهرستان است. زن گرفته و دو بچه دارد. مادرم هم شوهر کرده شوهرش من را قبول نکرد. مادربزرگم تنها بود، مادرم گفت برو پیش مادربزرگت هم از او مراقبت کن هم در خانه اش زندگی کن هم می دهم؛ من هم قبول کردم. *از زمان جدایی پدر و مادرت با او زندگی می کنی؟ نه. مدتی در یک مرکز بودم، نزدیک ...
عکسی تلخ، این مرد بدون دست و پا فرزندانش را بزرگ کرد/ تصویر
سرپرستی دو دخترشان را به پابلو واگذار کرد. دختر کوچک می گوید: وقتی چهار ماهه بودم، مادرم ما را ترک کرد. الان من 26 سال دارم و خواهر بزرگترم 29 سال دارد. پدرم و مادربزرگم از ما مراقبت کردند . پابلو آکونا توسط دخترانش به عنوان یک پدر مجرد نمونه معرفی می شود که به دنبال جنبه مثبت همه چیز است. یک از دخترها می گوید: من هرگز پدرم را غمگین ندیده ام. او همیشه با نشاط است و ...
مادرم یک تنه زمین گندمی همسایه را درو کرد+فیلم
.... همان موقع بود که شاعر شدم. انگار در نگاهِ من دخترکِ عاشق پیشهِ پدر، سیل آمده باشد و مرا با خودش برده باشد همان موقع بود که امام را از اشکِ پدرِ جوانم شناختم. بچه که باشی همه چیز بزرگ تر است. حتی قاب عکس پرجذبه امام که هنوز همان جاست. درست وسط طاقچه، بالای سر آینه و شمعدان نونوار بخت پدرومادر جوان دیروزم. من هر صبح به آن قاب سلام کرده بودم؛ دیده بودم پدرم دوستش دارد. مادرم دوستش ...
هرکسی جای من بود دیوانه می شد/ خواهرم با شوهرم رابطه داشت و من ...
ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل به خانه رفتم و آنجا بود که متوجه شدم شوهرم با خواهرم رابطه دارد. ابتدا اصلا نمی توانستم باور کنم که خواهرم در حق من خیانت کرده است ولی بعد از مدتی که ...
افشای خیانت شوهر در کمای زن ثروتمندش / زن زنده شد طلاق گرفت
نفس های مادرم را می شنوم. پدرم می گوید که به خوابم آمده و تذکر داده مراقب جوستین باشم اما من فراموش کرده ام. یعنی روح ها به خواب انسان ها می آیند؟ - بالامی می گوید روح ها اکثراً در خواب کسانی هستند که آنها را دوست دارند. می خواهم نزد آنها بمانم و به زمین برنگردم اما هم بالامی و هم پدر و مادرم می گویند در زمین مأموریتی دارم و آن برخورد با جوستین است و باید زنده بمانم. ...
والدین کتابخوان بهترین انگیزه برای کتابخوان شدن کودک هستند
خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا )؛ محمدمهدی سیدناصری ، این روزها در حال وهوای 30 سالگی ام مکررا با خودم فکر می کنم که چطور شد من این قدر به کتاب علاقه مند شدم؟ یادم آمد اولین کتابی که خواندم افسانه های شیرین و دلنشین از کلیه و دمنه نام داشت. داستان هایش به خوبی در ذهنم مانده است و یادآور ی اش لبخند به لبانم می آورد؛ اما از هنگامی کتابخوان شدم که کلاس پنجم را تمام کرده بودم و مادرم و علی الخصوص پدرم ...
عقده های این دختر فقیر در خانه مجلل ویران کننده بود / دلتان برای رعنا کباب می شود + عکس
این اندیشه ها و احساس های بد در دلم طرح های سیاهی می کشید ، من برای خوشحال شدن مادر و پدرم و دور شدن از این فقر لعنتی گاهی وسایلی از مسافران را بر می داشتم و به مادر و پدرم می گفتم آنها را از سر فراموشی یا تعمدا از سر عدم احتیاج جا گذاشته اند و هر روز به تعداد وسایلم اضافه می شد ، به این کار (سرقت ) عادت کرده بودم. حس خوبی به من می داد ، سیگارهای پدرم را تامین می کردم و خیلی چیزهای دیگر ، اما حالا ...
عشق به دختر مسافر مرا به خاک سیاه نشاند ! / متنفر شدم !
ترتیب از خدمت سربازی معاف شدم، در حالی که آرام آرام فروشگاه پوشاک راه اندازی کرده بودم روزی مادرم زوج میان سالی را به همراه یک دختر جوان به خانه آورد تا برای اقامت پنج روزه مهمان ما باشند.آن ها از کرمانشاه و برای زیارت به مشهد آمده بودند، اما محلی ارزان قیمت برای اقامت چند روزه پیدا نمی کردند که مادرم آن ها را به منزل مان آورده بود تا در طبقه پایین و برای چند روز ساکن شوند، اما من در یک لحظه نگاهم با ...
می دانستم شوهرم در خانه دوربین گذاشته ! / دنبال ارتباط های سیاهم بود !
زن 30 ساله درباره سرگذشت خود گفت: پدرم کارگر ساده ای است که در یکی از ادارات نیمه دولتی کار می کند و من اولین فرزند خانواده هستم که تا مقطع دیپلم درس خواندم اما از همان دوران کودکی و نوجوانی، دختر آزادی بودم و هیچ کس برای نوع پوشش یا رفتارهایم مرا سرزنش نمی کرد. به همین علت همواره با مانتو در کوچه و خیابان تردد می کردم و هیچ وقت چادر نپوشیدم. البته مقداری از موهایم را نیز به خاطر جلوه ...
پدر واژه زیبایی که هنوز با حسرت می نویسم، می خوانم و اشک می ریزم
سهم داشته باشم.به قول و گفته بزرگ ترها برادرم کپی برابر اصل پدر بودند. از 15 خردادهای زندگی تان برای ما بفرمایید؟ تا7سالگی اصلاً نمی دانستم که پدرم کیست و پدربزرگم(پدر مادرم)که کنار آن ها بزرگ می شدیم فکرمیکردم که پدرم هستند و چون مادر جوانی داشتم پدر پیر دوس نداشتم خود داستان خاصی است که شنیدنی است، در زمان طاغوت حق مراسم نداشتیم. از بعد از پیروزی انقلاب هرسال در ...
روایتی تلخ از 15 خرداد خونین بانه
است باهم به منزلشان رفتم دیدم دختر که تمام بدنش زخمی بود و گریه می کرد چنان زخمی که نمی توانستم به بدنش دست بزنم و گفت فقط دستم را بگیر من هم دستانش را گرفتم و کولش کردم در راه عایشه ،پخشان مرده و پای مادرم قطع شد. عایشه را به روستای کوخان بردم و زخم هایش را درمان کردم سه روز از همسرم بی خبر بودم که یکی از آشنایانم به من خبر داد که همسرم در بیمارستان امام خمینی(ره) تبریز بستری است و فردای ...
روایت مرحوم دعایی از دیدارش با امامی که از عکسش زیباتر بود
ایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین: هنوز نوجوان دبیرستانی بود. همان سالی که مرجع شیعیان، آیت الله العظمی بروجردی دعوت حق را لبیک گفته بود. آقا سید محمود برای دیدار با پدر راهی یزد شده بود. نامی ورد زبان پدر بود. مدام از حاج آقا روح الله می گفت و شایستگی هایش. سید محمود بسیار دلش می خواست زودتر این حاج آقا روح الله را از نزدیک ببیند. خدا آرزویش را مستجاب کرد و سال ها همجواری با آقا روح الله ر ...
دختر 17ساله پس از 2 ازدواجش: از شوهرهایم خوشم نمی آمد! / شوک در کلانتری !
دارم و می توانم با او راه خوشبختی را طی کنم. آن روز ناهار را هم در منزل عمویم ماندم و به بهانه های مختلف سعی کردم بیشتر با دختر عمویم صحبت کنم. اگر چه مادرم اختلافاتی با مادر مهسا داشت و بیشتر اوقات با هم قهر بودند اما من تصور می کردم با من و مهسا، اختلافات آن ها نیز به پایان برسد. خواستگاری و ازدواج چند روز بعد از آن که موضوع را با پدرم مطرح کردم مراسم و عقدکنان ...
پسر 17 ساله که بخاطر رابطه با دختر صاحبکارش متهم به دزدی هم شد!
مدرسه باشی سرکار بودی؟ من مدرسه هم می روم؛ صبح مدرسه می روم و بعد از مدرسه هم سرکار می روم، تا حدود هشت شب سرکار هستم بعد در خانه درس می خوانم. *چرا کار می کنی؟ پسر نوجوان می گوید علاقه او و دختر صاحب کارش به یکدیگر باعث شده به سرقت متهم شود. چون پدر ندارم و مادرم کار می کند، برای اینکه کمک خرج او باشم کار می کنم. در این مدت که کار می کردم خرج خودم و بخشی از ...
اعتراف قاتلی که دکتر ضیایی و همسرش سرشناسش را به قتل رساند
...، دستگیر شدند. پسر جوان در تحقیقات گفت: من راننده تاکسی اینترنتی بودم. سه سال قبل با سروش آشنا شدم و به عنوان راننده برای او کار می کردم. پدرم زمین کشاورزی داشت و خیلی اتفاقی 60 سکه طلای قدیمی در زیرزمین ها پیدا کرده بود. من به سروش گفتم و قرار شد او سکه ها را بخرد اما بعد از گرفتن سکه ها برای دادن پولش مدام امروز و فردا می کرد تا اینکه چند روز قبل به من و پدرم زنگ زد و خواست برای حساب و کتاب ...
بابک برای خیانت راحت تر کافی شاپ راه انداخت / زن پولداری بودم !
به گزارش رکنا ، اما او هفت سال بعد از این ماجرا به دلیل ابتلا به سرطان ریه جان سپرد؛ چرا که از همان روزهایی که من به یاد دارم او هر سیگارش را با سیگار قبلی روشن می کرد و بالاخره همین زیاده روی ها در مصرف سیگار و او را به سرطان مبتلا کرد. در این شرایط من نزد مادرم بودم، ولی او هم سه سال بعد از مرگ پدرم با جوانی ازدواج کرد که چند سال از خودش کوچک تر بود. پدر خوانده ام تعمیرگاه موتورسیکلت ...
زنده زنده سوختم زنده ماندم بعد دزد شدم ! + سرنوشت تلخ یک سارق
... بله حرکت دارم ولی دست و پایم را نمی توانم خوب خم و راست کنم و نمی توانم مثل مردم عادی کار کنم. *چرا در نوجوانی به جای درس خواندن کار می کردی؟ وقتی دو ساله بودم پدرم تصادف کرد و فوت شد. مادرم یک سال بعد شوهر کرد. با اینکه شوهرش قبول کرده بود من را نگه دارد اما خیلی اذیتم می کرد. وقتی مادرم از آن مرد بچه دار شد اوضاع خیلی بدتر شد. هر شب از دست آن مرد کتک می خوردم. دیگر ...
خاطرات گیل بانو از روز رحلت امام
نقل کردند، پدرم چنان سرش را بر دیوار کوبید و همچون پدرمرده ها اشک می ریخت که صاحب خانه آمد تا پدر را دلداری دهد و کمی او را آرام کند اما انگار دلداری جواب نمی داد، آخر او سرباز خمینی(ره) بود و عاشق مکتب حسینی، او رزمنده بود و پای در میدان، و وای از فراق پیر جماران! پدرم آرام و قرار نداشت، مادرم که خود بی تاب از این فراق بود می گوید: اشکهای از صمیم قلبِ پدر را که ترنم بهاری عاشقی بود و ...
وارد خانه که شدم صحنه ای دیدم که تمام بدنم به لرزه افتاد / امیدوارم آن چه من دیدم هیچ زنی شاهد آن نباشد!
تازه در مقطع دکترا دانش آموخته شده بودم که روزی فهمیدم همسرم به من خیانت می کند با وجود این او را بخشیدم و به زندگی مشترکمان ادامه دادم ولی خودم متوجه نشدم که چگونه در فضای مجازی به ارتباط شیطانی روی آوردم و این گونه فرصتی برای جدایی به دست همسرم دادم چرا که ... بیشتر بخوانید: زن 28 ساله ای که با شکایت همسرش مبنی بر ارتباط با جوانی غریبه وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود، با ...
عکس مادر 97 ساله پوتین / روایت شرارت های ولادیمیر کوچک
. پدر و مادرم نمی خواستند او برگردد و گفتند خودشان از وُوا مراقبت می کنند. این آخرین باری بود که پسرم را دیدم. تا روز مرگم این بزرگ ترین پشیمانی ام خواهد بود که اجازه دادم پسر کوچکم را از دستم درآورند. به گفته ی ورا، پسرش دیگر هرگز پیش او بازنگشت چرا که پدر روس ورا از ازدواج او با یک مرد گرجی عصبانی بود. ورا گفته بود: آن ها هیچوقت مرا به خاطر این موضوع نبخشیدند. وقتی پدرم از ...
در سوگ روح الله
ایران پدر خود را از دست داده بود، پس از برگزاری مراسم تشییع و خاکسپاری با انتخاب یار راستین امام خمینی (ره)، حضرت امام خامنه ای به عنوان رهبر و جانشین او، برای ادامه دادن راه و هدف والای خمینی کبیر کمی از اندوه مردم التیام یافت. حجت الاسلام علی بقایی، فعال حوزه فرهنگ و از اعضای دفتر امام جمعه شاهین شهر نیز در شرح خاطره آن روز غم انگیز چنین می گوید: ده ساله و دانش آموز بودم، بعد از اعلام ...
عارضه مغزی بازیگر مطرح سریال سربداران
... باورم نمی شد دچار عارضه مغزی شده ام ساربان در ادامه با اشاره به اینکه عارضه های جسمی خبر نمی دهند، درباره تجربه سکته مغزی خود توضیح داد: من مشغول زندگی روزمره ام بودم و در کارگاه کوچکی که برای نجاری و مکانیکی در خانه دارم، مشغول کار بودم. این اتاق کوچک هم اتاق کار من است و هم اتاق مطالعه ام. هم در آن موسیقی گوش می دهم و هم به کارهایم می رسم. آن روز هم مشغول کار در کارگاه بودم ...
پرنده آسیا چگونه سقوط کرد؟
در بسکتبال قد بلندی به حساب نمی آید. سنتر سابق تیم ملی بسکتبال در مورد علت انتخاب بسکتبال به عنوان رشته ورزشی اش می گوید: ورزش های زیادی بودند که با آنها آشنایی داشتم. مثلاً در کشتی هم سابقه قهرمانی داشتم. کشتی را به خاطر پدرم کار می کردم. اما قضیه بسکتبال متفاوت بود. هیچ کس نبود که مثل من پرش بلند داشته باشد دعوت شدن به تیم ملی رؤیای هر ورزشکاری است. مرتضی سوهانی خیلی زود ...
جوان ترین عضو ناوگروه 86: دریانوردی یک جور سیروسلوک بود
هشتادی کم نداشتیم، اما من جوان ترین عضو ناوگروه بودم. روز تولدم 28 اسفند سال 80 است انگار متولد 81 محسوب می شوم. این طور نیست؟ می گویم: بله 2 روز تفاوت در برابر کار بزرگ شما مسئله کوچکی است بخت با من یار شده که محل خدمتم کشتی مکران است امیر حسین با تکان دادن سر، حرفم را تایید می کند و می گوید از همان بچگی آرزو داشتم، جهانگرد شوم. برعکس دوستانم می خواستند دکتر و مهندس شوند ...
زنی که در مهمانی های شرم آور شوهرش اسیر شد...
خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. من در خانواده ای بزرگ شدم که نه تنها از اوضاع مالی نامناسبی برخوردار بود بلکه پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و ...
معرفی کتاب شهید نوید صفری توسط بانوی طلبه اراکی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از اراک، خانم الهه سادات بنی جمالی معاون آموزش مدرسه علمیه ریحانة النبی(س) اراک، کتاب شهید نوید صفری را به زبان خود معرفی کرد . بسم الله الرحمن الرحیم اسم شهید را قبلا شنیده بودم؛ خیلی وقت پیش در یک کانال یا گروه بود. عکس نوشته ای از اسم و عکس شهید و چند خط از قول شهید: "و بدانید هر کس چهل روز عاشورا بخواند و ثواب را هدیه بفرستد ...
امام خمینی (ره) چگونه به حج رفت؟
لباس دارم برایم بیاور. به خدا قسم همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود ولی من به عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. در غیاب ایشان یک بار پدر و مادرم آمدند قم، چند روزی هم قم بودند. پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجی مان باشد، اینها را آوردم دید نو است. گفتم: غیر از این لباسی نداری. گفت: تا تو را دارم همه چیز دارم. این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود ولی دوختیم و پوشیدیم. بعد فهمیدیم که خرج مکه او را برادرانش به او قرض داده اند. (صفحه 88 تا 89 زندگی نامه خدیجه ثقفی). ...