برج ایفل زن زیبایم را از من گرفت ! / زهرا طلاق گرفت و من بازنده واقعی ام !
سایر منابع:
سایر خبرها
رمز موفقیت
شکسته بودند، اما من می خواستم روی پای خودم بایستم به خاطر همین با جدیت درس می خواندم و پس از دوره دانشگاه شرکتی پیدا شد و پذیرفت در آنجا حسابدار باشم.مدیرعامل شرکت یکی از هم دانشگاهی هایم بود که سلام و احوالپرسی گرمی با هم داشتیم و چهار سال می شد دورادور پژمان را می شناختم، او وقتی شنیدم در آزمون پذیرش شرکت نمره خوبی آورده ام از بین چهار رقیب دیگر، من را استخدام کرد و خلاصه از همان روز نخست من نسبت ...
با اینکه از سن بالا و زن دار بودن بهزاد خبر داشتم اما برای تجربه...!
، من گاهی به سمت مغازه می رفتم و نگاه می کردم. آنجا با هم آشنا شدیم. *سن خیلی کمی داری و برای اینکه به مردی دل ببندی خیلی جوان هستی، چرا این کار را کردی؟ من در خانه خیلی احساس تنهایی می کردم، دلم می خواست با کسی حرف بزنم. بهزاد هم آدم خوبی بود، او خیلی خوب به حرف من گوش می کرد. با من مهربان بود چیزی که هیچ وقت با پدرم به دست نیاوردم. *پدر تو آدم بداخلاقی است؟ ...
زن جوان: رحمان کشان کشان مرا به خودرو انداخت و...
برادرزنش از او خواسته بود تا به باغ برود و خواهرش را نجات دهد! این حکایت ها که درباره خانواده و اطرافیان رحمان بیان می شد، به مخالفت های پدرم برای ازدواج من دامن می زد و او به هیچ وجه حاضر نبود به این ازدواج رضایت دهد ولی من که شور عاشقی برداشته بودم به مادرم متوسل شدم و بالاخره با کمک او، پدرم را راضی کردیم تا به خواستگاری رحمان پاسخ مثبت بدهد. بالاخره من و رحمان ازدواج کردیم و دو سال ...
روایتی از سرگذشت سیاه زن سارق
... *از چه زمانی سارق شدید؟ من که 18ساله شدم از بهزیستی بیرون آمدم و خانه گرفتم. برادرم را هم به خانه خودم بردم. از همان موقع فکر دزدی به سرمان زد و با هم دزدی می کردیم. بعد هم که رفتیم شهرستان و با دو پسرخاله ام در شهرستان آشنا شدیم. من زن یکی از پسرخاله ها شدم. طلاق گرفتیم ولی رابطه مان خوب بود. *پس ازدواج کردی. بچه هم داری؟ نه بچه ندارم. ما 6 ماه با هم زندگی ...
باور به ضرب استعداد در دانش
؛ پدرم به نقاشی علاقه داشت و در خانه تمرین می کرد. من هم یواشکی از رنگ هایش برمی داشتم و روی در و دیوار و کاشی و چوب نقاشی می کردم. بعد هر چه می گذشت به مرور علاقه ام به نقاشی بیشتر شد. از روی کتاب های درسی آن زمان کپی می کردم. این ها مرا به سمت نقاشی کشید. با اینکه خیلی بچه بودم از خانواده ام خواستم مرا پیش یک استادکار قدیمی ببرند. اولین استاد من آقای ارجمند بود. بعد هم به هنرستان رفتم. تازه آن جا ...
روایت هایی از زندگی آیت الله سیدجواد حسینی خامنه ای در آینه خاطرات خودنوشت رهبر معظم انقلاب/ پدری که ...
محبت ویژه داشت و در سفرهای خود با من مأنوس می شد. پدرم یک بار بینایی خود را از دست داد ولی بعداً شفا یافت. درمان چشم خود را در تهران ادامه می داد. سه بار به تهران رفت ولی حاضر نشد کسی جز من همراهش باشد. سال 1342 در قم بودم، پدر به من نامه نوشت که به مشهد بیایم تا او را در سفر درمانی به تهران همراهی کنم، اما رفتن من به مشهد به تأخیر افتاد و علت آن، مأموریتی بود که در رابطه با مسائل تبلیغ باید در ...
پیروزی گلنار هم دردناک بود/ عشق چرا و اما و اگر ندارد+فیلم
ی زنی. می گفتند نشسته بودم و خودم را می زدم. خودم هیچ چیز یادم نیست. ولی در واقع خبر فوت پدرم به گوش من رسید. رفتم و در کمتر از دو روز آفیش شدم و دوباره به شمال برگشتم. چون می دانستم پدرم هم اگر زنده بودند حتما به من می گفتند، یک گروه 80 نفره را منتظر خودت نگذار. این مهم ترین کاری است که می توانی انجام بدهی. خیلی حالم بد بود و سوگواری های تنهایی آخر شب در اتاق هتل برایم خیلی سخت و عجیب ...
شغل ندارم و معتادم، به نامزدم دروغ گفتم
ای؟ توضیح دادم منظورم جرم نبود. اشتباه کردم نباید این کار را می کردم. ازدواج کرده ای؟ نه. اما نامزدم دارم. برای اولین بار با نامزدم به پارتی رفته بودیم که دستگیر شدم. جلوی نامزدت می خواستی مواد بکشی؟ اشتباه کردم. او می داند تو معتاد هستی؟ نمی دانست معتادم. گفته بودم تفننی و در مهمانی ها مواد مصرف می کنم. حالا ...
مرد شیطان صفت دختر جوان را به بهانه سفر به ترکیه بی عفت کرد / لج بازی با پدر و مادر کار دستش داد
؟ خوب که چی؟ مگه حالا به کجا رسیدید؟ ندید بدید بازی در می آرید! خودم می دانستم همه اینها را از روی عقده می گفتم .اما آنها فکر می کردند واقعا من از دانشگاه زده شده ام.بعد از مدتی دیگرحوصله کسی را نداشتم.حتی دیگر به مادرم هم کمک نمی کردم. پدرم اعتراض می کرد، مادر غر می زد، انگار صدایشان رادیگر نمی شنیدم.برایم مهم نبود که دور و ورم چه میگذرد. در این گیرودار بود که برایم آمد یک پ ...
این زن دستور قتل شوهرش را داد ! / مرد زنده ماند و مچ زنش وا شد !
زندگی ما دوامی داشته باشد. در مسیر خانه مادرم بیهوش شدم! پیمان در ادامه گفت: یکی دو شب قبل از حادثه باز هم نیلوفر شروع به بهانه جویی کرد.می گفت تو اعتیاد داری و شاید همه دار و ندارمان را دود کنی ! برای همین اگر اموال تو به نام من باشد خیالم راحت تر است.هر بهانه ای می آوردم که او از این فکر بیرون بیاید، دست بردار نبود که نبود.برای همین درست روز قبل از حادثه خانه مان را به همسرم ...
رحم اجاره ای فقط سوژه طبقات پایین نیست/ سیاه دیدن پز دارد؟
تولید آن تا بهار 1402 طول کشید. تحقیقاتی که من در این موضوع داشتم هم مربوط به همان بهمن و اسفند 1401 بود. قبل از آن واقعاً خیلی به این موضوع فکر نکرده بودم. * فیلم تمشک از سامان سالور و یا بی مادر از سیدمرتضی فاطمی در همین جشنواره دو سال پیش، همین موضوع را طرح می کردند. این فیلم ها را هم ندیده بودم. تنها فیلمی که شاید کمی به این فضا نزدیک بود و دیدم، فیلم مجبوریم از رضا ...
زن قاتل مدعی شد: جنایت برای فرار از شکنجه گاه عاشق معتاد
داشتم اما زندگی مشترک ما به پایان رسیده بود، تا اینکه با کامران آشنا شدم. او ثروتمند بود و می توانست برایم زندگی آرامی درست کند. تصمیم گرفتم قبل از ازدواج مدتی با او رابطه داشته باشم تا اشتباه گذشته را تکرار نکنم. متهم ادامه داد: چند باری به خانه کامران رفتم و متوجه شدم او اعتیاد دارد. برای همین از ازدواج با کامران منصرف شدم. تا اینکه چند روز قبل از حادثه دوباره من را به خانه اش دعوت کرد ...
ماجرای عنایت امیرالمؤمنین(ع) به علامه امینی
شب جمعه زائر حرم حضرت امیر المؤمنین(ع) شدم، مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا می خواستم به خاطر حضرت علی(ع) کتاب درر السمطین که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر نیاز داشتم را برایم مهیا کند. در این زمان یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد و از حضرت می خواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد. یک هفته گذشت و من کتاب را پیدا نکردم، بعد از ...
فساد اخلاقی زن جوان با مرگ شوهرش که عاشق هم بودند ! / تنها و بی کس ماندم !
شبانه لحظه ای راحتم نمی گذاشت. بازداشت در خانه تیمی 4 سال گذشت و در این مدت به یک فروشنده حرفه ای تبدیل شده بودم در خانه تیمی تن فروشی هم می کردم. دیگر کمتر به پسرم فکر می کردم و در کل همه هوش و حواسم درگیر فروش قرص و شده بود تا اینکه چند روز پیش پدرم به همراه پلیس در یکی از خانه های تیمی دستگیرم کردند وبه بازداشتگاه منتقل شدم. اکنون که به روزهای گذشته فکر می کنم م ...
قتل مرد برج ساز به دست همسر خیانتکارش
.... او حرف هایم را می فهمید و با صحبت هایش مرا درک می کرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم از شوهرم جدا شوم اما او حاضر به جدایی و طلاق من نبود. وقتی موضوع را به سیامک گفتم عصبانی شد و گفت برای اینکه با تو ازدواج کنم حاضرم شوهرت را به هر طریقی از سر راه بردارم. برای قتل شوهرم نقشه ای کشیدیم. طبق نقشه قرار بود من با قرص های خواب آور سهراب را مسموم کنم.سهراب شب حادثه با خوراندن داروی ...
مرگ کودک در دنیای افیونی مادر
ندارم حمایتم کردند و سرکار رفتم و بعد از چند سال توانستم از شوهرم جدا شوم. عشق جدید پدر و مادرم در عرض یک سال فوت کردند و با پولی که از ارث پدرم گرفتم توانستم خانه ای اجاره کنم و با دخترم زندگی جدیدی بسازم. با اینکه هزینه های زندگی بالا بود، اما راضی بودم، چون تا زمانی که با مهران آشنا شدم آرامش داشتم. او چند سال از من کوچکتر بود، اما ادعا می کرد که عاشق است. من هم عاشق شوهر ...
زندگی سیاه زنی که از کودکی معتاد شد
بچگی هم معتاد بودم. نمی دانم پدر و مادرم کجا هستند، یک وقتی فهمیدم که ترکم کرده اند. حالا مرده هستند یا زنده نمی دانم. ولی دوستان پدرم و مادرم به من غذا می دادند و بزرگم می کردند. *می خواهی به این زندگی فلاکت بار ادامه بدهی؟ خودم هم خسته شده ام. سه بار خودکشی کردم اما نمردم. آدم موادی که بدنش به همه چیز مقاوم است جان سگ دارد. من هم جان سگ دارم. *چرا ترک نمی کنی؟ ...
ماجرای نجات معجزه آسای یک مرد در ماجرای آدم ربایی توسط همسرش!
اعتیاد داری و شاید همه دار و ندارمان را دود کنی! برای همین اگر اموال تو به نام من باشد خیالم راحت تر است. هر بهانه ای می آوردم که او از این فکر بیرون بیاید، دست بردار نبود که نبود. برای همین درست روز قبل از حادثه، خانه مان را به همسرم صلح کردم به این معنی که تا زمان زنده بودنم همه دخل و تصرفات ملکی برعهده خودم باشد اما اگر از دنیا رفتم، خانه در اختیار همسرم قرار بگیرد. جر و بحث های زن و شوهری ...
وقتی خدا با چیدمانش غافلگیرت می کند
مانند همه عالم که تسبیح به دست ستایش خدا می کنند. در چشم بهم زدنی خودم را در میان جمعیتی می دیدم که متعلق به آن نبودم اما مانند قطره ای شده بودم که در اقیانوس رحمتش شنا می کردم، لباس احرام به تن داشتم و خود را از هر گونه خواستنی تُهی کرده بودم، خود را در میان آدم هایی می دیدم که زبانشان، فرهنگشان با من متفاوت بود اما اینجا زبان دل همه ما یکی بود، زبان دعا، اینجا همه آرزویشان این بود که ...
ذوق زدگی نیوشا ضیغمی از دسته گل بزرگ؛ هدیه ای از طرف عشقش! + عکس
به دنیا آمد. او دیپلم معماری دارد، اما به دلیل قبولی در رشته روان شناسی کودک در دانشگاه سراسری، ترجیح داد در این رشته ادامه تحصیل دهد و لیسانس این رشته را از دانشگاه شهید بهشتی تهران گرفت.او می گوید با وجود مخالفت والدین، وارد حرفهٔ بازیگری شده است: وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد، ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود ...
بخشش برای کمک به خانواده های نیازمند جنوب کشور
صحنه که این ماجرا را دیده بودند، شماره پلاک خودروی منصور را به ماموران پلیس دادند. آنها نیز ساعتی بعد در خیابانی نزدیک خانه ما در شیراز او را شناسایی و دستگیر کردند؛ به طوری که هنوز چاقوی خونین در دستش بود. برای همین نیز به قتل مادرم اعتراف کرد. مادرت چندساله بود؟ زمانی که فوت کرد 70ساله بود. پدرم وقتی من 10ساله بودم فوت کرد. یک برادر کوچک تر از خودم هم دارم. مادرم برایم همیشه ...
ماجرای عجیب دختری که فریب پسر جوان را خورد/ حسام خیلی بی معرفتی کرد و...
او که مدعی بود باید با دختری باوقار و محجبه ازدواج کند، دیگر به تلفن هایم پاسخ نمی داد.من که از این رفتارهای او به هم ریخته بودم، تصمیم گرفتم به منزلشان بروم و حضوری با حسام صحبت کنم به همین دلیل صبح زود قصد خروج از هتل را داشتم که دیدم پدرم در اتاق را قفل کرده است. به آرامی به سمت پنجره ای رفتم که به سمت یک محوطه بزرگ باز می شد، به هر سختی بود خودم را از پنجره آویزان کردم تا از روی ...
داماد کینه ای مادرزنش را کشت اما اعدام نشد / اقدام جالب نوعروس برای آرامش روح مادرش
هم عقد کرده بودید؟ حدود یک سال و 6 ماه از عقد ما می گذشت. ما هیچ شناختی نسبت به یکدیگر نداشتیم و در این مدت من فهمیدم که نمی توانم با این آقا زندگی کنم. خودم تصمیم گرفتم که از او جدا شوم اما وی تصور می کرد که مادرم مقصر و عامل جدایی ماست. درواقع فکر می کرد او در گوشم خوانده تا از او جدا شوم و مخالف ازدواج ماست. درصورتی که اصلا اینطور نبود و این تصمیم خودم بود. وقتی این حادثه رخ داد ...
این زن جوان کرجی مرگ را لمس کرد / سمانه 14 ساله بود که عروس شد!+ عکس
به گزارش رکنا، من سمانه هستم وقتی 7ساله بودم پدرو مادرم درجریان اختلاف هایی که باهم داشتند از هم جدا شدند من نزد مادر مدتی ماندم تا اینکه 4 سال بعد مادرم کرد ناپدری که چشم دیدن من را نداشت مدام به هر بهانه ای مرا می کرد تا اینکه محبور شدم به خانه پدرم بروم آنجا هم نا مادری با نیش وکنایه باعث ناراحتی ام می شد. ازدواج در 14 سالگی در 14سالگی با اصرار اپدرم ازدواج کردم با مردی ...
سفر بانوی جهانگرد ایرانی در مسیر صلح
متری کالاپاتاری در هیمالیا صعود کردم؛ اواسط سفرم یونسکو من را پیدا کرد و به نخستین فستیوال صلح جوانان در سال 2004 دعوت شدم. در نهایت بعد از 16 ماه سفر به ایران برگشتم و وقتی به فرودگاه مهرآباد رسیدم با حضور انبوهی از خبرنگاران و عکاسان روبه رو شدم. مهدوی نادر درباره چگونگی شکل گیری سفرنامه مسیر صلح گفت: زمانی که به ایران رسیدم بسیاری از دانشگاه ها و خانواده ها از من درخواست می کردند که ...
خواستگارم من را به خانه اش برد که دو مرد غریبه در آنجا بودند
ترها در دوران جوانی با مردی ازدواج کردم که 30 سال از خودم بزرگ تر بود به همین دلیل هم اختلافات زیادی با یکدیگر داشتیم و همدیگر را به هیچ وجه درک نمی کردیم این بود که 10 سال قبل و در حالی که تازه وارد بیست و چهارمین بهار زندگی شده بودم از قدرت طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم اما آن جا هم از نظر روحی و روانی آرامش نداشتم چرا که خواهر کوچک تر و برادر 40 ساله ام نیز مجرد بودند و پدر و مادر پیرم توان ...
حج مقبول
...! تا به خودم بیایم و سراغ تلفن همراهم بروم که خبری از پدر و مادرم بگیرم، این عدد بیشتر شد و مدام بالاتر هم می رفت: 220، 350، 500، 700 و ... . هرچه به مادرم زنگ میزدم و پیام می دادم، جوابی نمی آمد. خطوط شلوغ بود و به سختی تماسی وصل می شد. بی تعارف ترسیده بودم و داشتم بالاترین حد استرس کل زندگیم را تجربه می کردم. از آنطرف هم با پخش شدن خبر، افراد مختلف از خانواده و دوست و آشنا مدام ...
روایتی از جنگ و طایفه ها/ رزمندگان در کهگیلویه و بویراحمد چگونه به جبهه ها می رفتند؟
و سالم هستم. می خواهم با رضایت شخصی مرخص بشوم و به جبهه برگردم. اما آنها می گفتند باید به خانه برگردی. مرخص شدم و همانطور که خودم می خواستم به خط مقدم برگشتم و به دوستانم ملحق شدم و شب هم کنارشان ماندم. صبح زود آماده باش زدند. تعدادی را جدا کردند. من اشتباهی با عده ای از بچه ها به خط مقدم رفتم. باران خیلی شدیدی می بارید. به سه راهی مرگ رفتیم. دوباره به عقب برگشتم. وقتی رسیدم آقایان رامشگر، آقای ...
هزینه زندگی اش از تراشیدن سنگ مردگان تأمین می شود
خودم خطاطی را فرا بگیرم و ایراد کارم را برطرف کنم. وی افزود: پس از خدمت سربازی بدون هیچ حمایتی مغازه ای راه اندازی کردم و کار سنگ کاری ساختمان و حکاکی روی سنگ را شروع کردم. در زمینه سنگ کاری ساختمان 9 نفر همکار داشتم که با من کار می کردند. بعد از مدت 20 سال به دلیل کاهش دستمزد همکارانم ناراحت بودم؛ برای همین سنگ کاری ساختمان را کنار گذاشتم و فقط به حکاکی روی سنگ پرداختم و از آن زمان تا ...