سایر منابع:
سایر خبرها
عروس افیون با رتبه دو رقمی کنکور
که هیچ احساس مسئولیتی به من نداشت و مرا از آرزوهای بزرگی که در سر داشتم جدا کرده بود. من شاگرد ممتاز رشته ریاضی فیزیک و با رتبه دو رقمی در دانشگاه رشته مهندسی قبول شده بودم و می خواستم مهندس شوم اما حالا یک زن معتاد با یک کودک بودم که معلوم نبود چه سرنوشتی دارد... وقتی مادرم در خانه را باز کرد اصلاً مرا نشناخت ، وقتی ماسک روی دهانم را پایین آوردم تازه فهمید من همان دختر چشم آبی او هستم ...
همسر عباس امیرانتظام:در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام/ اوایل انقلاب صاحبان طرح های بزرگ یا دستگیر شدند ...
برخی نام ها و افراد خط قرمز هستند؛ مسلماً ما هم جزو آنها هستیم/ از طرف پدری از خانواده قاجار هستم؛ مادر پدرم، نوه مظفرالدین شاه و دختر سالارالدوله بود *دیگران شما را به واسطه آقای امیرانتظام می شناسند، همسر یکی از قدیمی ترین زندانیان سیاسی ایرانی پس از انقلاب که به عنوان یکی از چهره های سیاسی ایران هم می توان از او یاد کرد. اما فارغ از نام ایشان، می خواهم از خودتان بگویید. الهه میزانی که به نوعی از خاندان قاجار هم محسوب می شود در چگونه ...
همسر عباس امیرانتظام: در پرونده ام نوشته بودند طاغوتی ام
زندگی الهه میزانی نکات بسیار جالبی دارد؛ به علت تحصیل پدر و مادر در آمریکا چند سال از کودکی را در ایران دور از پدر و مادر و در آغوش پدربزرگ ها و مادربزرگ هایش گذرانده است. در بهترین مدارس ایران درس خوانده و بعد به سیاسی ترین دانشکده دانشگاه لندن یعنی مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن رفته و در زمان حضورش در بانک جزو هسته اصلی بنیان گذار بیمه کشاورزی بوده است. بعد از انقلاب به خاطر تخصص مجبور شدند او را در بانک ادغام شده کشاورزی حفظ کنند. آن طور ک ...
قتل زن عاشق به جرم نازا بودنش/جسد شراره در سد کرج بود
. تصمیم گرفته بودم او را از سر راهم بردارم تا با معصومه ازدواج کنم مادرم وسوسه کرده بود او همه چیز را آماده کرده بود آن شب داخل خانه خیلی زیبا به نظرم رسید شراره فقط می خندید و از من پذیرایی می کرد تا اینکه گفت می خواهد خبر خوبی بدهد. اصلا تصور نمی کردم به خاطر بارداری اش است شنیده بودم دوا و درمان می کند اما امیدی به نتیجه اش نداشتم طبق نقشه ای که کشیده بودم به حمام رفتم وان را پر کردم بعد بیرون آمدم ...
آبروریزی و خیانت زن میانسال به شوهرش | دختران و دامادهایش مچ او را در وضع ناجوری گرفتند
رابطه پنهانی همسرم و اکبر شوکه شده بودم، ماجرا را به دخترانم گفتم و از آنها کمک خواستم. آخرین بار من و دخترهایم همسرم را زیر نظر گرفتیم و متوجه شدیم وقتی گلی در خانه تنها است اکبر به آنجا رفته است. من همان موقع به همراه 3 دختر و 3 دامادم به آنجا رفتیم و آنها را در شرایط بدی دیدیم. حالا آمده ام تا از آنها شکایت کنم. اکبر بعد از روبه رو شدن با ما از خانه بیرون رفت و گریخت و نمی ...
به خاطر شوهر موادفروشم به زندان افتادم
با سعید ازدواج کردم، تا قبل از ازدواج با او کاری نمی کردم. چند سالت بود که ازدواج کردی؟ اولین ازدواج من در 14 سالگی بود. ساکن روستا بودم. پدرم من را به مردی داد که 40 سال داشت. از او سه فرزند دارم. شوهرم که فوت کرد من خیلی بدبخت شدم. چون فرزندان همسر اولش همه ثروت پدرشان را از من گرفتند و من حتی برای بزرگ کردن بچه هایم پول نداشتم. برای اینکه از بدبختی ...
مادر شهید بیگلو: فرزندم را هدیه شش ماهه امام حسین(ع) کردم
روایت کرد: *نمی خواهم اسم پسرم را علی اصغر بگذارم! من معصومه قورت بیگلو هستم. سال 56 در استان البرز متولد شدم. بعد از ازدواج با پسرعمویم خدا به ما دو فرزند داد. هانیه متولد 71 که در 15 سالگی او را به دنیا آوردم و علی اصغر که 25 ساله بودم به دنیا آمد و سال گذشته پرپر شد. سه ماه علی اصغر را باردار بودم اما هنوز نمی دانستم. تا اینکه یک شب منزل مادر خوابیدم و خواب دیدم ...
با شماره ای که روی گوشی شوهرم بود تماس گرفتم؛ کسی که جواب داد زن مطلقه ای بود که در همسایگی ما زندگی می ...
...، روابط پنهانی ما ادامه پیدا کرد و از نظر روحی و روانی در کنار او آرامش پیدا می کردم. یک سالی بود که اعتیاد به مصرف تریاک هم پیدا کرده بودم ولی وقتی به خانه ناهید همان زن همسایه می رفتم از هر نظر تأمین می شدم حتی برای کشیدن مواد هم در خانه او مشکلی نداشتم، تازه شرایط را هم برایم فراهم می کرد، اوضاع با همسرم اصلاً خوب نبود ولی رابطه ام با ناهید خوب پیش می رفت تا اینکه بعد از یک سال ...
روایت عجیب زن جوان از ارتباط همسرش با دختر همسایه/ می خواهم خیانت را با خیانت پاسخ بدهم و...
...> درحالی که خانواده ام از این ارتباط پنهانی بی خبر بودند، مدتی بعد مشهد را به مقصد شهرمان ترک کردیم اما من دل باخته احمد بودم و ارتباط تلفنی ما با یکدیگر ادامه داشت تا این که روزی مادرم متوجه موضوع شد و من هم به ناچار پرده از این ارتباط پنهانی برداشتم. به همین خاطر 6 ماه بعد و در ایام نوروز دوباره به مشهد آمدیم و با وجود مخالفت های هر دو خانواده با یکدیگر ازدواج کردیم در چند ماه اول ازدواجمان ...
ادای دین به علمدار کربلا
است و زمانی که حکم را اجرا نکرده بود، به مادرش گفته بود من بدهکار حضرت عباس بودم و خواستم دینم را به یکی از خادمانش ادا کنم. من در عجبم این خانواده (ائمه اطهار) به هیچ کس بدهکار نمی شوند و در آخرین لحظه جواب خادمشان را دادند. از آن شب به بعد به حضرت عباس متوسل شدم و نذر کردم روز تاسوعا برای او خادمی کنم و الان هم فکر می کنم بخشش من هم در این ایام که سه روز مانده به تاسوعا است به خاطر همین نذرم ...
یک لقمه غذای نذری و توسل به قمر بنی هاشم(ع) نجاتم داد | داستان شروری که حالا ناجی معتادان و خلافکاران ...
فهمیدم که حاجتم برآورده شده است. حاج منصور در پایان از ادامه راه رستگاری می گوید: بعد از آخرین زندان رفتم کمپ و خودم را به آن ها سپردم. تقریبا 20 سال و پنج ماه پیش. ماندم و حرف گوش کردم. جذب صمیمیت و صداقتشان شدم. پس از آن هم خودم کمپ راه اندازی کردم برای نجات آدم هایی که از بد روزگار به دام اعتیاد و تباهی افتاده اند و تا امروز خدمتگزار آنها هستم. جایی که در دهه محرم حال وهوای عاشورایی و فضای معنوی دارد. من حالا خادم اهل بیت حسینم اینجا. ...
سرنوشت عجیب یک دزد افیونی در سراب
مأموران کلانتری قاسم آباد مشهد دستگیرم کردند. پشیمانم و از خودم بدم می آید. البته از یک بابت خوشحالم. همسرم ازدواج کرده و می گویند شوهرش خیلی آدم خوبی است. چند روز قبل اتفاقی آن ها را دیدم. دختر کوچولویش دقیقاً شبیه به همسر سابقم است. سرم را پایین انداختم و از کنارشان رد شدم. برای خوشبختی شان دعا کردم. شما هم دعا کنید حال من خوب شود. گفتگو با کارشناس فرزانه پیرو احمدی ، مدرس ...
عظیمی: وقتی گفتند میزبانی جوانان جهان را هم به اردن دادند، زانویم خم شد!/ در سنگین وزن هُل دادن هم یک ...
همان روز که ما حال مان بد شد، وضعیت جسمی شان بد شده بود. من که هنوز مریضم و خوب نشده ام. علی رضایی که اصلاً گریه می کرد. همه بچه ها و مربیان همین علائم را داشتند، جز دو تا مربی و دو تا کشتی گیر. من دیدم قزاق ها هم دنبال دکتر بودند، ولی آنها بعد از مسابقه اینطور شده بودند. حالا نمی دانم غذا کثیف بود یا ویروس وجود داشت، هر چه که بود خیلی عذاب آور بود. زمانی که فرودگاه بودیم و داشتیم برمی گشتیم، اول ...
قتل زن جوان با ضربات مهلک چاقو در تهران | متهم : دنیا روی سرم خراب شد وقتی مهتاب گفت... | نمی دانستم که ...
ساختمان نیمه کاره ای رفتم تا خودکشی کنم اما تصمیم گرفتم تا حرف های آخرم را به مهتاب بزنم و 70 میلیون پولی که در این 4 سال به او داده بودم را پس بگیرم. مرد جنایتکار ادامه داد: پس از این تصمیم با مهتاب تماس گرفتم و گفتم قصد دارم تا تو را ببینم که او نیز قبول کرد؛ راهی خانه مورد نظر شدم و ماشین را در کوچه پارک کردم دقایقی بعد مهتاب به پایین آپارتمان آمد و درب ساختمان را باز کرد. ...
رفتار عجیب غریب خانم بازیگر سوژه شد | شقایق دهقان از درخت بالا می رود؟
برادر کوچکتر هم دارد و از سمت مادری اصالت اش بختیاری می باشد. من دیپلم ریاضی هستم ، سه بار دانشگاه آزاد در رشته ادبیات نمایشی قبول شدم اما خواستم از سراسری بیارم که بدلیل درگیری کار نشد و دیگر ادامه ندادم.
زن در دادگاه متوجه رابطه همسرش یا یک زن شوهر دار شد
به گزارش ایران، اوایل فروردین ماه امسال مرد جوانی به پلیس آگاهی رفت و از همسرش و یک مرد غریبه شکایت کرد. وی گفت: من و همسرم 5 سال است که با هم ازدواج کرده ایم. اما مدام با هم اختلاف داریم و طی دو هفته گذشته اختلاف های ما با هم بیشتر شد و من متوجه رفتار های مشکوک همسرم شدم و او را زیر نظر گرفتم تا اینکه چند روز قبل پی بردم همسرم با یکی از بستگانم که او نیز متأهل و صاحب یک فرزند است ...
دکتر و استاد دانشگاه هایی که استکان می شویند!
.... مدام به زوار حرم نگاه می کردم که چطور کبوتر برف زده نگاهشان را پَر می دادند به سمت طلایی گنبد مولا. تعارفم کرد خادمی در مسیر حرم، چایی نبات مشهد را یادم است هوا داشت هِی سرد و سردتر می شد، سرما داشت از همه جا سوسو می زد اما یک نگاه به گنبد طلایی اش یخ وجود را در دل ها آب می کرد. مچاله شدم در یکی از سکوهای حیاط و داشتم از پشت گوشی به مادرم می گفتم که به نیابت از تو زیارت ...
قتل زن مطلقه توسط مرد مطلقه در نظام آباد / عشقی که رنگ خیانت گرفت
دیده است.برای همین روز حادثه یک چاقو در جیبم گذاشتم و مقابل خانه اش رفتم. قصد داشتی او را بکشی؟ نه اصلا! من می خواستم از زبان خودش بشنوم که من را نمی خواهد و وقتی این حرف را زد چاقو را در شکم خودم فرو کنم و خودم را بکشم! پس چه شد که دست به زدی؟ آن روز مقابل خانه لادن رفتم و از او خواستم دم در بیاید.وقتی آمد از او پرسیدم که چرا تکلیف من را معلوم نمی کند و ...
کارتن خوابی که خانم دکتر شد
شمال نیوز : وقتی پدرم، مادرم را طلاق داد من تنها هفت سال داشتم. پدر و مادرم خیلی راحت از هم جدا شدند، ولی اصلاً نفهمیدند که چقدر ما را آزار دادند. در عالم کودکی برای مادرم دلتنگ می شدم و تمام تقصیر ها را به گردن پدر می انداختم برای همین بود که کم کم از پدرم فاصله گرفتم و از او بدم آمد. درست 9 ساله بودم که برای اولین بار از خانه فرار کردم، هیچ کس و هیچ جا را نمی شناختم برای همین به ...
وقتی شوهرم در بستر مرگ بود، در حال خوشگذرانی بودم...
رها کرده بود. درست مثل یک وسیله بی مصرف که چند روز از آن استفاده کرده بود و حالا که دلش را زده بودم مرا در شلوغی خیابان رها کرده بود. من عاشق او شده بودم و به خاطر این عشق از شهر خودم راهی تهران شدم همسر بیمارم را فریب دادم. و مثل یک همسر چندین روز در کنار ندیم بودم و او مرا درست مثل یک وسیله مصرفی دور انداخته بود. سرخورده و شرمنده به شهرم بازگشتم و درست زمانی که ...
وحشت دختر جوان در حلقه 3 جوان شیطان صفت / در صحنه فرار 2 جوان هوسران دیگر گرفتارم کردند
را به دوران کودکی ورق زد و گفت: من اهل و ساکن تهران هستم اما با مادربزرگم زندگی می کنم چرا که هنوز یک سال از تولدم نگذشته بود که خواهر و برادر دوقلویم به دنیا آمدند. حالا دیگر مادرم توان نگهداری از 3 فرزند را نداشت که تقریبا همسن و سال بودند. به همین دلیل مرا به مادربزرگم سپردند و من نزد او رشد کردم و تا کلاس دهم درس خواندم اما مشکلات مالی مرا به ترک تحصیل واداشت و به ناچار برای تامین مخارجم به ...
ناگفته های جنجالی عروس 13 ساله از شوهر بی بندوبارش / پدرم مرا به مرد پولدار داد!
عذرخواهی کردم. خلاصه دو سال بعد صاحب پسری زیبا شدم و احتمال می دادم که رفتارهای زشت همسرم تغییر می کند ولی همه این ها فقط یک رویا بود و کرامت نه تنها از خشونت و پرخاشگری هایش دست برنداشت بلکه به رفتارها و خواسته های زشت خود نیز شدت بخشید و قصد داشت از طریق من به اخاذی و درآمدزایی دست یابد. در این وضعیت بود که من هم با پسر جوانی آشنا شدم و آرام آرام به او دل باختم . پویا که خود را خاطرخواه من ...
مغزم را خاموش کردم تا قهرمان چمپیونزلیگ شویم!
...: "وقتی چند روز به بازی مانده بود، دائماً فکر می کردم، چگونه این کار را انجام می دهیم؟ ، بنابراین من به معنای واقعی کلمه بعد از تمرین مغزم را خاموش می کردم و به آن فکر نمی کردم. سپس زمانی که در تمرین بودم همه چیز را برای هدفم می گذاشتم. فقط مغزم را خاموش کردم و دور از صدای افکارم بودم. دوستان و خانواده از من می پرسیدند، "حالت چطور است، همه چیز مرتب است؟" این سوالات مانند کمک های کوچکی بودند که ...
ماجرای یک جنایت در مقابل چشمان همسر و دختر خردسال شهید
.... پیاده شدم از ماشین و ضارب را دنبال کردم که با صدای گلوله به خودم آمدم. ضارب داشت به سمت من هم شلیک می کرد که به همین خاطر پهلوی چپ من زخمی شد و من روی زمین افتادم. در همین حال که روی زمین افتاده بودم صدای دور شدن موتور آنها را می شنیدم اما ندیدم. بعد از آن آمدم سمت ماشین. دخترم را از ماشین بیرون آوردم. صدای من درنمی آمد؛ حتی نفس کشیدن هم برایم سخت بود از بس حادثه دلهره آور و ...
بی غیرتی شوهرم حد و حسابی ندارد/ درخواست های بیشرمانه مردمتاهل از همسرش و...
، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش فراهم کنم. خلاصه یک سال بعد از آغاز زندگی مشترکمان صاحب یک فرزند پسر شدم و تصور می کردم با تولد آراد، زندگی ما زیباتر خواهد شد اما نمی دانم چه حادثه ای رخ داد که این زندگی عاشقانه رنگ باخت و روابط من و ...
اعدام برای مردی که 7 سال دخترخوانده نوجوانش را آزار داد؛ سیاه ترین شیطان!
.... در این سال ها برای او مثل پدر بودم. پس چرا او را آزار می دادی؟ من او را آزار ندادم، بیمار روانی هستم و اختیاری بر رفتارم ندارم. من دخترخوانده ام را دوست دارم. پس چرا پزشکی قانونی سلامت روانی ات را تأیید کرده است؟ اصلاً به پزشکی قانونی معرفی نشدم. خودت هم فرزند داری؟ من و مادر رها یک پسر مشترک داریم که حالا 7 سال دارد. اگر متوجه شوی یک نفر پسرت را آزار داده است چکار می کنی؟ نمی دانم. ...
این زن جوان حوالی فرودگاه امام شوهرش را به رگبار بست! + جزییات پرونده
در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد که دو دختر قربانی بدون قید و شرط از قصاص گذشتند. در دادگاه اما میترا45 ساله اعترافات قبلی اش را پس گرفت و منکر قتل شد. وی گفت: قبول دارم آخرین بار همراه همسرم سوار بر ماشین به سمت فرودگاه امام رفتم اما در میان راه چون بحثمان شد از ماشین پیاده شدم و به خانه برگشتم. من نمی دانم چه کسی به شوهرم شلیک کرده است. من تحت فشار ...
روزگار سیاه زن بیوه ای که صیغه مرد پولدار شد
، به محضر رفتم و همه حق و حقوقم را به طور رسمی به همسرم بخشیدم اما از آن روز به بعد بدرفتاری های صالح شدت گرفت، حالا دیگر با هر بهانه ای مرا کتک می زد و فرزندانش نیز تهمت های ناروا به من می زدند و به من توهین می کردند. آن ها می گفتند من انتظار مرگ پدر آن ها را می کشم تا از ارثیه ام استفاده کنم! به همین دلیل هم صالح همه اموال و املاک خود را به نام فرزندانش سند زد و مرا در تنگنای مشکلات مالی تنها ...