روایت خود شهید از توحش اغتشاشگران زن زندگی آزادی
سایر منابع:
سایر خبرها
قتل زن جوان توسط دوست پسرش/ قاتل: دروغ گفت؛کشتم اش!+جزییات
دادستان به دفاع از کیفرخواست پرداخت و خواستار مجازات متهم شد.در ادامه پدر و مادر مقتول شکایت شان را مطرح کردند و گفتند خواسته شان قصاص قاتل است.پدر مقتول گفت: این مرد بدون هیچ دلیلی دخترم را به قتل رسانده و باید قصاص شود.در ادامه همسر مقتول که در این حادثه مجروح شده بود، شکایتش را مطرح کرد.او گفت: من و همسرم 5سال بود که با یکدیگر زندگی می کردیم و عاشق یکدیگر بودیم و همسرم زن پاکی بود.وی ادامه داد ...
دختر 6ساله: مامان بابا را کشت و جسدش را آتش زد
یک مرد غریبه پدرم را کشت و جسدش را در آتش انداختند. پس از اظهارات این دختر بچه مأموران بار دیگر از سمیرا بازجویی کردند که این بار وی به قتل بهروز با همدستی مرد بلاگری به نام شهرام اعتراف کرد و گفت: پس از ازدواج با بهروز متوجه شدم که به قرص ترامادول اعتیاد دارد و به همین دلیل من و دخترم را خیلی اذیت می کرد. من از طریق اینستاگرام با تبلیغات درآمد خوبی داشتم تا اینکه یک روز با یک بلاگر که ...
من زن چهارم بودم؛ شوهرم می خواست مرا با کابل خفه کند | پسر هوویم به من تهمت زد که...
شرایط باید از20فرزند قد و نیم قد هووهایم نیز مراقبت و نگهداری می کردم تا آن ها هم بتوانند سرکار بروند! چند سال بعد هم 2فرزند دیگر به دنیا آوردم، اما به دلیل کمبود امکانات در روستا روزهای سختی را سپری می کردیم تا این که وقتی آخرین دخترم را باردار بودم درد شدیدی درناحیه شکم مرا به بیمارستان کشاند و پزشکان تشخیص دادند که باید با عمل جراحی کیسه صفرایم را بردارند! این در حالی بود که 8 ماه از ...
پرنده ای در عرش/ نگاهی به زندگی شهید علی حسینی
. پدر علی می گوید: پسرم تک تیرانداز بود، حدود 50 روز در سوریه بود. او با من تماس گرفت و گفت بابا شاید پنج روز تماس نگیرم چون عملیات داریم ؛ پنچ روزی از پسرم خبری نبود، همه زنگ می زدند و می گفتند از علی چه خبر؟ که می گفتم بی خبرم. او ادامه داد: در نهایت یکی از بستگان به ما گفت عکس یک سری از شهدا را در میدان چهارشیر زدند، آنجا عکس علی هست! به دامادم زنگ زدم و با هم رفتیم؛ باورم ...
دستگیری سارق خیانتکار در یک قدمی خروج از کشور
ترین و مورد اعتمادترین همسایه این ساختمان هستم زمانی که ساکنان ساختمان به مسافرت می روند، کلید خانه هایشان را به من می دهند تا به گل هایشان آب بدهم یا اگر حادثه ای پیش بیاید در نبود آنها به ساختمان رسیدگی کنم. زن جوانی به نام المیرا مدتی است که پرستارم است. شبی که از خانه همسایه ها سرقت شد من به طرز عجیبی گیج و خواب آلود شده بودم، آن شب المیرا خانه من بود. او ادامه داد: چند روز بعد از سرقت ...
ام الاسرا نماد زن مبارز ایرانی
. به سختی سعی می کرد خودش را کنترل کند. آن خانم که شوهرش مفقود بود، به آرامی شروع کرد به صحبت کردن. گفت: چند شب پیش خواب شوهرمو دیدم. صبح که از خواب پاشدم برای دختر سه ساله ام خوابمو تعریف کردم و گفتم بابا اومده به خوابم. دخترم هم مرتب از من می پرسید: مامان بابا چه شکلی بود؟ چی پوشیده بود؟ چطوری اومد به خوابت. منم با حوصله به تموم سؤال هایش جواب دادم. آماده اش کردم و بردمش مهدکودک. خودم هم رفتم ...
پیرمرد تنها گرفتار نقشه شوم 3 مرد مامور نما / همه دارو و ندارش را بردند
...> اما کار به اینجا ختم نمی شود بلکه آن 3 مرد دایی ام را به انباری در منطقه ولیعصر تبریز منتقل می کنند و به مدت یک شب وی را در آنجا زندانی کرده و مدعی می شوند اینجا بازداشت گاه اداره اطلاعات است و تو نباید به کسی هیچ حرفی بزنی! روز بعد در حالی دایی ام را آزاد می کنند که کتک مفصلی خورده بود و خودروی پیکانش را به بهانه بررسی های بیشتر از دست دایی ام گرفتند. چند هفته ای است که از ...
نیمه شب تلخ برای دختری تنها
...> خلاصه آن شب را در خانه پدر شوهرم سپری کردیم و صبح روز بعد هنوز سفره صبحانه پهن بود که دوباره به شماره تلفن دخترم زنگ زدم اماباز هم تماس هایم بی پاسخ می ماند.کم کم نگرانی و اضطراب وجودم را فرا گرفت و پشت سرهم کلید تماس را می فشردم ولی تماس هایم بی نتیجه می ماند . حالا دیگر از شدت نگرانی نمی توانستم رفتارهایم را کنترل کنم . به ناچار با خواهرم تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما برود و خبری از ...
پدر بی آبرو دخترش را در مشهد فروخت!
...: صدایش را از آن سوی خط شنیدم و آرام به مکالمه تلفنی همسرم با آن مرد غریبه گوش دادم، وقتی متوجه شدم که شوهرم قصد فروش دختر کوچکم را دارد دیگر حال خودم را نمی فهمیدم. دخترم را به آغوش گرفتم و... این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که سراسیمه و هراسان در حالی خود را به مرکز انتظامی رساند که دختر خردسال ی را در آغوش داشت. این زن جوان با بیان این که همزمان با تجمع ...
ازدواج پنهانی مرد متاهل با دختر خاله مطلقه اش/پایان هوس غم انگیز شد
کردم ولی او با خونسردی نگاهی به چهره ام انداخت و گفت: پسرم کار خلاف شرع نکرده است از طرف دیگر نیز دخترخاله اش کارمند است و نیاز مالی ندارد تا زندگی شما را تحت تاثیر قرار بدهد. آن روز تا شب فقط گریه کردم تا این که حامد از سرکار به خانه آمد. وقتی فهمید از ازدواج مجددش خبر دارم، رو به من کرد و گفت: دخترخاله ام بعد از طلاق تنها شده بود و من دلم به حالش می سوخت. از سوی دیگر سن تو بیشتر از یک ...
قتل اشتباهی مرد بی گناه با تصور رابطه با زن متاهل
اینکه غریبه وارد شد او را با چاقو زدیم. امیر نیز در بازجویی ها گفت: من چند سال قبل با سحر ازدواج کردم. همان زمان هم گفتم که سه روز در هفته شب کار هستم و در خانه نیستم. خانواده سحر گفتند دخترشان را پیش خودشان نگه می دارند. ما زندگی خوبی داشتیم تا اینکه چند روز قبل از قتل متوجه مساله ای شدم. همسرم به من خیانت می کرد. او شب هایی که من خانه نبودم با مردی غریبه رابطه برقرار می کرد. من این ...
اشتباه پشت اشتباه؛ همه چیز بدتر شد/غرور نهفته در چشمان یک زن جذاب مرا ویران کرد
رسید . تلفن همراهم زنگ خورد و از دیدن شماره شادی در آن ساعت متعجب شدم. او همیشه من را آقای رئیس صدا می زد و آن شب هم با صدای لرزان و ملتهب با من صحبت می کرد .مادر شادی دچار مشکل قلبی می شود و او به من زنگ زده بود که برای یکی دو روز مرخصی بگیرد و به شهرستان برود. وقتی از او پرسیدم با چه وسیله ای می خواهد برود جواب داد که قصد دارد به ترمینال برود و با تاکسی های بین شهری راهی ...
گرسنگی نوزادان و نگرانی مادران از کمبود شیرخشک!
یشتر از صدبار تماس گرفته! می خواهد بداند موفق به خرید شیرخشک شده ام یا نه! دختر 4 ماهه ام گرسنه مانده با نگرانی می گوید دختر 4 ماهه ام از شب گذشته گرسنه مانده. از ساعت 8 صبح تا الان که نزدیک ظهر است همه داروخانه های نیشابور و اطراف نیشابور را رفته ام اما شیرخشک نیست. نه اینکه داروخانه ها اصلا شیرخشک نداشته باشند اما شیرخشکی که من می خواهم را ندارند. همسرم مشکل تیروئید دارد به ه ...
قال گذاشتن همسر برای زندگی طلایی با دخترخاله!
. پس از اینکه همسرم نقشه سرقت را مطرح کرد و موفق شدیم به راحتی 30 میلیارد تومان پول و طلا سرقت کنیم، تصمیم گرفتم همسرم را رها کنم و همراه عشق دیرینه ام به خارج از کشور فرار کنم. پس از سرقت با دختر خاله ام تماس گرفتم و گفتم که به پول زیادی دست پیدا کرده ام و به او پیشنهاد دادم برای ادامه زندگی به ترکیه برویم که قبول کرد. یک روز که همسرم برای کار به خانه پیرزن رفت، پول و طلا ها را برداشتم و همراه ...
همه رنج های ننه علی؛ از مواجهه با اقوام شاهدوست تا شوهر بداخلاق
خصوصی زنانه مسجد باز شد. جلسات، هفته ای سه روز، از ساعت ده صبح تا دوازده ظهر منزل یکی از خانم ها برگزار می شد. خیلی از اوقات بچه ها را همراه خودم می بردم. معلم قرآن ابتدای جلسه به علی می گفت قرآن بخواند و تشویقش می کرد. بعد از ظهر ها سه نفری باهم در خانه قرآن می خواندیم. حسین از سروکله ما بالا می رفت. آنقدر ورجه وورجه می کرد که آیه را گم می کردم. قرآن را در همان جلسات زنانه یاد گرفتم و ...
رابطه نامشروع زن آرایشگر با مرد سه زنه/ او به خاطر ثروتم مرا فریب داد و...
. چند سال بعد با پول هایی که پس انداز کرده بودم خانه ای خریدم و همه امکانات رفاهی را فراهم کردم اما همسرم همچنان نسبت به من بی تفاوت بود همواره سعی می کردم با ظاهری آراسته از محل کارم به منزل بازگردم تا شاید بتوانم عشق و محبت همسرم را به خود جلب کنم ولی او باز هم کوچک ترین توجهی به من نمی کرد دراین شرایط مدام غر می زدم و او را نصیحت می کردم که انسان باید با سرووضع آراسته و مرتب ...
شوهر صیغه ابم با عروس جوانم رابطه نامشروع دارد/ آنها را تعغیب کردم تا به...
به جایی رسید که بعد از 30 سال زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفتیم و من در حالی که دو پسرم ازدواج کرده بودند و دخترم مجرد بود از پژمان طلاق گرفتم. او یک سال بعد از این ماجرا با زن مطلقه دیگری ازدواج کرد و من هم به عقد موقت یکی از بستگان عروس بزرگم درآمدم. کیومرث دو پسر داشت که ازدواج کرده بودند و او با همسر معتادش زندگی می کرد ولی چون وضعیت اقتصادی خوبی داشت و مخارج اعتیاد همسرش ...
واقعیت مرگ سارینا اسماعیل زاده یکسال پس از ناآرامی ها | مادر سارینا چه گفته بود؟
عظیمیه کرج بودند، شام را به اتفاق یکدیگر در آنجا صرف کرده و تا حدود ساعت 23 شب نیز در کنار یکدیگر بوده و برای استراحت و خواب هم در منزل مادربزرگ ماندند و مادر ایشان بعد از نیمه شب متوجه حادثه می شود. وی با بیان اینکه تحقیقات بازپرسی از مادر مرحومه مشخص کرده است که متوفی سابقه خودکشی ناموفق با مصرف قرص داشته، گفت: پلیس نیز با تماس تلفنی همسایه از موضوع سقوط از ارتفاع مطلع، و به محل مراجعه ...
قتل دختر 12 ساله توسط پدرش + مصاحبه
چنین سرنوشتی دچار می شود، آرزو می کرد همان روزی که زلزله سرپل ذهاب را لرزاند او نیز مثل صدها نفر دیگر کشته می شد نه اینکه 5 سال بعد به دست پدرش کشته شود... آن روز پدر این دختر نوجوان وقتی می بیند مهیا دیگر نفس نمی کشد با مادر او تماس می گیرد و می گوید؛ بیا دخترت خودکشی کرده است... اینها را یکی از اقوام نزدیک خانواده توضیح می دهد. او در ادامه می گوید: ما کردها یک رسم و رسومی ...
همسر شهید مدافع امنیت بوکان: رضا اسلحه نداشت، اما آشوبگران به قلبش شلیک کردند
.... نیم ساعت از آخرین تماس گذشت و من هم منتظر تماس آقارضا بودم. به دخترم گفتم: چرا بابا زنگ نزد؟ قرار بود 10 دقیقه ای زنگ بزند. بعد پیش خودم گفتم حتماً کاری پیش آمده و دیگر تا شب تماس نگرفتم. همکاران همسرم می گفتند: آن روز خیابان خیلی شلوغ بود. به پای یکی از همکاران با سلاح ساچمه زن شلیک کرده بودند و او را به عقب بردیم. 10 دقیقه بعد از تماس آقای الماسی با دخترش، دیدیم آقای الماسی به زمین ...
لیاقت شهادت را در همسرم احساس می کردم
همسرم تماس می گرفتم تا شاید از حاجی خبردار شوم. چون هر چه با ایشان تماس می گرفتم جواب نمی داد، آن ها هم می گفتند از حاجی خبر ندارند. وی ادامه داد: حدود ساعت یازده و نیم شب بود که پیامکی از طرف یکی از دوستان دخترم به گوشی اش ارسال شد با این محتوا که شهادت پدرش را تسلیت گفته بود، ما چون دوست نداشتیم باور کنیم که همسرم شهید شده است، می گفتیم حتما منظور شهادت امام علی (ع) را می گوید چون ...
دعا کردم همسرم به آرزوی شهادتش برسد
، به رزمندگان گفته بود می دانید او چه کسی است که این گونه از او کار می کشید، بعد کار او را عوض کردند. به او گفتم چرا خودت را معرفی نکردی، گفت که وقتی کاری را برای اسلام انجام می دهیم نباید بگوییم چه کسی هستیم باید هر کاری را انجام دهیم. همسرم 4 مهر سال 1394 از سوریه با من تماس گرفت و گفت که برایت بلیط می خرم بیا این جا تا با هم به زیارت برویم و تو را هم ببینم، آن موقع خانه ما در کرج بود ...
مسلم در دفاع از پرچم ایران به شهادت رسید
به ما خبر دادند گفتند مسلم چاقو خورده و او را بردند مشهد. می خواستیم به بیمارستان برویم گفتند نمی شود، چون مسلم همان شب شهید شده بود. تشییع جنازه اش در مشهد انجام شد. در حرم امام رضا (ع) تشییع باشکوهی شد و بعد به قوچان آوردند و به خاک سپردند. دو دختر هفت و 10 ساله از شهید به یادگار مانده است که یتیم شدند. مسلم بیشتر سال های خدمتش در اهواز بود. هر موقع فرصت می کرد می آمد به ما سر می زد. وقتی روی ...
خاطراتی از مراودات آیت الله خامنه ای و استاد شهریار
ایراد خطابه می کنند. شاید تمامی مدت صحبت را بی اراده حتی مجال به خود آمدن برای نشستنم نیافتم و ایستاده گوش کردم. چنان هیجان زده بودم که بعد از إتمام نطق آقا، باشتاب به منزل استاد رفتم. شب دیروقت بود، اما استاد در کمال إعجاب و هیجان گریه می کردند و جملات برجسته ی آقا را تکرار می کردند که دانه دانه دردهای مسلمانان را برمی شمرد و منشوری برای جهان اسلام می پرداخت. استاد می گفتند: من فقط می گریستم و دستم ...
آیین خداحافظی و خروج قزاق از ایران 5 دقیقه هم طول نکشید!
ارتش نوین، فرار فضاحت بار در بزنگاه تاریخ! شواهد گوناگون حاکی از آن است که پیشروی سریع متفقین در خاک ایران، برای رضاخان بس غیر منتظره بود. او گمان نمی برد که رؤیای ارتش نوین و شکست ناپذیرش به این سادگی نقش بر آب شود و او را ناگزیر از فرار کند. حسین فردوست که از سوی او به مصاحبت ولیعهد برگزیده شده بود، در خاطرات خویش روایتی نسبتاً دقیق از کارنامه آن ارتش در مقطع حمله متفقین به ایران به ...
می گفت: نمی توانم بگذارم چادراز سر ناموس مان بکشند
... این یک سال برای شما چطور گذشت؟ خیلی سخت، اتاقم شده نمایشگاه عکس هایش. شب تا صبح نمی خوابم با عکس هایش حرف می زنم، من هنوز باورم نشده که محمدحسین نیست. هر روز با دخترم می رویم بر سر مزارش. انگار خودش هر روز می گوید بیا. هر بار هم که می رویم عده زیادی می آیند سر مزار که محمدحسین واسطه برآورده شدن حاجت شان شده است. من باور دارم که او زنده تر از همیشه است. چطور چنین باوری دارید ...
امدادگران جان دختر 5 ساله را نجات دادند
این دختر کوچک دیده بود؛ مادر روژین می گوید: ساعت 23 و 7 دقیقه، دیدم که روژین با رنگ پریده در تخت افتاده است، چند بار صدایش زدم اما جواب نداد. بعد دیدم که نفس هم نمی کشد. مادر سراسیمه دخترش را بغل می کند و از خانه خارج می شود. همسایه اما حال و روز نگران و درمانده مادر را می بیند و سریع او را سوار خودرو می کند تا او را به نزدیک ترین درمانگاه برساند. دوباره زندگی امدادگران ...
مهر تأیید شهادت امیررضا در نجف زده شد
از پسرتان بگویید و اینکه امیررضا در چه خانواده ای رشد کرده بود؟ من مادر امیررضا متولد آبان ماه 1349 هستم. در مسجد، قرآن به دیگران آموزش می دهم و پدر شهید هم عسکر اولادی متولد 1345 و راننده ماشین سنگین است. بنده با همسرم، پسرعمو و دخترعمو هستیم. دو فرزند پسر داریم که امیررضا فرزند دوم خانواده بود؛ متولد 28 بهمن ماه 1377. او دیپلم مکانیک خودرو داشت. هم خودم در خانواده مذهبی بزرگ شده ام و هم فرزندانم در خانواده مذهبی رشد کرده اند. شهادت امیررضا چطور رقم خورد؟ سال پیش تنهایی برای مراسم پیاده روی اربعین به کربلا رفتم. پنج روز بود که از زیارت اربعین برگشته بودم. خودم حال خوبی نداشتم و آن روز بعد ازظهر همزمان با امیررضا و پسر بزرگم از در خانه خارج شدیم. امی ...
بازیگر معروف ایرانی درگذشت | علت فوت آرش میراحمدی ساعتی پیش در بیمارستان +عکس
ج کردن برای خانه و بچه ها بسیار دلی جلو می رود؛ مثلا یک بار برای کار در سفر بودم و کارتم پیش آنها بود، دیدم پشت سر هم برایم پیام می آید که از کارتم برداشت می شود. بعد دیدم هرچه برای دخترم خواسته، خریده است. به نظرم حال خوب به کنار، باید منطقی تر به شرایط نگاه کرد چون زندگی هزینه دارد و باید محاسبه گر بود. عروس و داماد بدون عروسی آرش:بعضی چیزها برای من ارزش و لذت بالایی د ...
قتل دختر 12 ساله با نقشه پدر، برادر و عمو با اسلحه شکاری!
، توسط پدرش یا با دستور او با اسلحه شکاری کشته شده است. مهیا زمان زلزله 7 ساله بود. حتما اگر می دانست در 12 سالگی به چنین سرنوشتی دچار می شود، آرزو می کرد همان روزی که زلزله سرپل ذهاب را لرزاند او نیز مثل صدها نفر دیگر کشته می شد نه اینکه پنج سال بعد به دست پدرش کشته شود... آن روز پدر این دختر نوجوان وقتی می بیند مهیا دیگر نفس نمی کشد با مادر او تماس می گیرد و می گوید؛ بیا ...