سایر منابع:
سایر خبرها
استخوان های پسرم را که در آغوش گرفتم خاطرجمع شدم!
روز بیشتر نماند و دوباره به جبهه جنوب رفت. این بار به شهادت رسید. چند سال بار ها به جبهه رفته بود. اولین بار از بسیج شیرگاه به جبهه اعزام شد. اسارت شان به دست کومله به چه نحو بود و چطور از زندان ضد انقلاب آزاد شد؟ بعد از دو سال که در جبهه بود، کومله او را اسیر کرد. برای پدرش نامه نوشتند که باید پول بیاوری پسرت را آزاد کنیم. پسرم همراه چهار نفر اسیر شده بود. دو نفر اهل ساری و یک ...
مجتبی آقای خامنه ای را بیشتر از پدرش دوست داشت
بیکاری نداشت. برایش ترازو خریده بودم. لب خیابان می نشست و وزن کشی می کرد. یک بار که مادرش می خواست برای خانه چیزی بخرد، همه پول هایی را که کار کرده بود ریخت وسط و گفت مامان با این پول ها بخر؛ همه ش مال شما. می خواست برود بنایی، اجازه ندادم. دبیرستان درس می خواند، ولی جثه اش ضعیف بود؛ از پس کارگری برنمی آمد. یک روز که بیرون بودم دیدم پسری از قرقره آویزان شده؛ یک طرف قرقره را می کشید اما خودش ...
قصه های شب، قسمت اول
که گرما ایجاد می کردند را پیدا می کرد تا در ماه های آینده بتواند زنده بماند. همه ی وسایل زندگی اش دورریز زندگی دیگران بود. وقتی کودک بود مادر و پدرش بدلیل اعتیاد از هم جدا شدند. پدر که از فرط اعتیاد اسم خودش را هم یادش نبود دیگر پیدایش نشد. مادر که دیگر تحمل این شرایط را نداشت ازدواج کرد و رفت تبریز. حالا یک دختر مانده بود و یک عمر زندگی در تنهایی. خودش هم معتاد شد. کسی که در فضای مواد مخدر بزرگ ...
آنقدر در استقلال خوب کار می کنم تا مربی پرسپولیس عذاب وجدان بگیرد! | پسر آن آقا را فیکس کردند تا من ...
ادامه می خوانید. * از سال 96 با سهمیه نوباوگان در نونهالان پرسپولیس کارم را شروع کردم و در همان سال گل دربی را به ثمر رساندم. در رده سنی نوجوانان هم به استقلال گل زدم و پاس گل دادم. وارد هفتمین سال همراهی در پرسپولیس که شدم دیگر من را نخواستند تا این بار افتخار این را داشته باشم که پیراهن یک تیم پرافتخار دیگر کشورمان را بر تن کنم. * من از سن خیلی کم به تهران آمدم و در پرسپولیس ...
شصت سال بعد!
استفاده شده، به سرانجام رسید تا بالاخره پس از شصت سال، ردپایی از قهرمانی سابق کشتی استان در رسانه ها دیده شود، آن به هم روایت اول شخص. علاقه از فوتبال به کشتی اول خرداد 1321 در اصفهان، چهارراه نظر، خیابان هفت دست متولد شدم. پدرم خیاط بود و دو ساله بودم که پدرم ناگهانی فوت کرد و سرپرستی مرا دو برادر بزرگ تر برعهده گرفتند. سیکل اول را در دبیرستان هراتی درس خواندم و سپس به ...
محمد سخت از ما دل کند و آسان دل داد
. بعد من کفشش را جلوی پاهایش گذاشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم و او از خانه بیرون رفت. وقتی سر کوچه رسید پشت سر او آب ریختم و برای آخرین بار او را ایستاده دیدم، تقریبا هر روز با من تماس می گرفت. آخرین بار دو روز قبل از عملیات چهار بار پشت سر هم با من تماس گرفت؛ در حال لباس شستن بودم. بر خلاف بعضی ها که نمی توانند جلوی دیگران ابراز علاقه کنند او جلوی همه علاقه اش را ابراز می کرد. من هی می آمدم تلفن ...
خواهری کردن پرستاران برای برادران رزمنده در دفاع مقدس
دو بار پرستار مخصوص بودم. یک بار پرستار مخصوص آقای فیروزی، پدر یکی از بچه های آبادان، بودم. غلامرضا فیروزی از بچه های آبادان بود که تمام مدت جنگ در جبهه بود و الان هم مسئول نیروی انسانی پالایشگاه آبادان است. پدر آقای فیروزی که مجروح شد، خود غلامرضا فیروزی در عملیات ذوالفقاری بود. وقتی که شنید پدرش مجروح شده و حالش خیلی وخیم است، آمد بیمارستان. دکتر ها بهش گفتند: حتماً باید یه نفر همراه ...
متهم: زمان قتل دچار جنون آنی شدم
اواسط مهر ماه امسال حکم قصاص زن میانسال به اتهام قتل شوهرش صادر شده و پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شده بود، اما ادعای تازه این زن درباره جنایت، مسیر پرونده را تغییر داد تا متهم بار دیگر مقابل بازپرس جنایی تهران قرار بگیرد. به گزارش اعتماد، سیزدهم مرداد سال گذشته صدای فریاد های زنی میانسال در یکی از محله های تهران، همسایه ها را بیرون از خانه های شان کشاند. زن فریاد می زد که غریبه ...
امتداد باور به خدا در دنیای مدرن
گریزی و کشش به سمت دین وجود هستیم، اظهار کرد: وقتی با خدا باشی، ایمنی و پناه تأمین و نیازهایت رفع خواهد شد. تنها خداوند منبع تکامل و علم چیزی در جهت تکامل است. قرآن نیز تجربه را توصیه می کند و در واقع قرآن، خودش تجربی است و همین تجربه، اساس علم است. برخی که به منافع دنیایی معتاد شدند و برای مثال کارشان تولید مخدر و تسلیحات نظامی است، دین را برنمی تابند و سفسطه و تکنولوژی را در راه دین گریزی و دین ...
قصه شب یلدا برای مدرسه و پیش دبستانی
هم خفته بودند. حال وقت جولان دادن بوفها بود که از خرابه ای به خرابه دیگر برای جست و جوی غذا بالهایشان را بر هم زنند. اما از مش قربان خبری نبود. از صبح زود که برای فروش محصولش راهی شهر شده هنوز باز نگشته بود. مش قربان می دانست انار در این هنگام خاص مشتریهای زیادی خواهد داشت. برای همین وانتش را پر از انار کرد تا بتواند زیان حاصل از خشکسالی سال گذشته را جبران کند. توی خانه، گلنار دختر بزرگ ...
خواسته های غیر متعارف مرد بی غیرت از زن جوانش
موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم در دانشگاه نگذشته بود که با سالومه آشنا شدم. او همکلاسی ام بود و پدرش وضعیت مالی خوبی داشت. خیلی زود ارتباط من و او صمیمی شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اما وقتی می دیدم سالومه چگونه در رفاه و آسایش زندگی می کند و هر چیزی را دوست داشته باشد به راحتی می خرد، از نظر روحی به هم می ریختم و از خانواده ام متنفر ...
پرداختن به ابعاد مختلف دفاع مقدس و تکریم از خانواده شهدا وظیفه ماست
تکه سنگ نان سنگک هم نمی گذشت وای به حال مسائل بزرگتر. پسرم پس از 11 سال آمد مادران شهیدان عمادی در پایان این دیدار صمیمی گفت: دو فرزندم با فاصله کوتاه شهید شدند. من خدا را شکر کردم، الهی شکر بچه هایم در راه خدا رفتند، چه بهتر از این که برای اسلام فرزند دادم. حاجیه خانم عمادی از رویای صادقه شب شهادت رضا که در خواب دیده بود یاد کرد و افزود: شبی می خواست شهید شود ...
همه تدریس ها باید خصوصی باشد!
. هر هفته یک روز از زیارت پژمان محروم هستیم و چقدر این مسئله قابل درک است اگر بدانیم او واقعا یک نمونه واقعی از معتادان به بازی های دیجیتال است. برای یک معتاد، همین چهار روز به مدرسه آمدن هم عجیب است و تصور نمی کنم بتواند تا پایان سال، این چهار روز را هم پیشِ پای الهه جذابش، پی اس، قربانی نکند. مشکل وقتی پیچیده تر می شود که خود دانش آموز مشکلی نداشته باشد. پدر زانیار کلا خانه ...
ویژگی های برجسته زینب کبری (س) / پیامبر(ص) هنگام ولادت حضرت زینب (س) چه فرمود؟
.... اما چه اتفاقی افتاد که بعد از بیست سال وضعیت آن شهر چنان دچار گسیختگی، رخوت، تناقض و بی وفایی گشت که ناگوارترین حادثه ی تاریخ به واسطه ی سستی آنان رقم خورد؟! البته نباید از نظر دور داشت که کوفه با به قدرت رسیدن ابن زیاد با اختناق، خوف و ترور قرین شد و هزاران مأمور و جاسوس هر نوع حرکتی در سطح شهر و خانه ها را گزارش می دادند و در این میان بسیاری از دوستداران و پیروان امیرالمؤمنین(ع ...
فرضیه قتل فرزند در پرونده زنی که شوهرش را به قتل رساند
ها ریخته بودم برداشتم و داخل یک کپسول ریختم و به دنبال فرصتی بودم تا او را مسموم کنم. شب حادثه شهرام که به خانه آمد گفت معده درد دارد من هم کپسول را به او دادم، اما باز پشیمان شدم و به او گفتم تاریخ آن گذشته بود قرص را بالا بیاور. او هم به دستشویی رفت، اما حالش به یکباره بد شد و من او را به بیمارستان رساندم که به علت مسمومیت ناشی از قرص برنج فوت کرد. افشای رابطه پنهانی در ...
حلالت نمی کنم اگر اسیران ایرانی را آزار بدهی
دخترم که سادات بود، نمی دانست. این را بعد از شهادتش فهمیدم. حسابی شرمنده شدم. دنبال این بودم که اسم دخترم را عوض کنم. آن روز، حاج قاسم به خانه شهید محرابی آمده بود. سر حرف را باز کردم و از حاجی خواستم برای آرشیدا، اسم جدید انتخاب کند. حاجی گفت: پیامبر(ص) اسم زینب را گذاشت روی دخترش. شما هم همین اسم رو بذارید روی دخترتون. خم شد. زینب را بوسید. اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود. حاجی خندید و ...
از کشف نیم تن هروئین در بار ماهی تا دستگیری مرد اعدامی
کردی؟ خودش علاقه داشت با من همراه شود. او هم مثل من به این کار علاقه دارد. از نقض حکم اعدام تا لابراتوار ساخت شیشه سن و سالی ندارد اما یک بار به جرم حمل مواد مخدر به اعدام محکوم شده با این حال برایش درس عبرت نشده و به اشتباهاتش ادامه داده است. چطور از اعدام برگشتی؟ به خاطر مقدار زیادی مواد مخدر که همراهم بود دادگاه حکم به اعدامم داد، اما آنقدر التماس و تلاش ...
فروش متادون به جای قرص لاغری+ گفت و گو
.... مدتی در کانون اصلاح و تربیت زندانی بودم و بعد آزاد شدم. بار دیگر به جرم درگیری دستگیر شدم. یکبار هم به جرم حمل و توزیع مواد. به من می گویند خرده فروش موادم. یک مرتبه هم به اتهام فروش شیشه. اینبار هم که به جرم فروش ترامادول یا متادون ... متادون ها را فقط در عطاری ها می فروختی؟ نه در فضای مجازی هم کار می کردیم. پیجی باز کرده و تبلیغات فروش قرص های لاغری می دادیم. یعنی در پوشش قرص های لاغری، ترامادول یا متادون ها را می فروختیم. ...
اطلاع دارم افراد زیادی از سوی شورای نگهبان تایید صلاحیت می شوند /مسعود پزشکیان در ماجرای مهسا دروغ گفته، ...
...، من به شما می گویم، (او) نماینده بوده و دروغ گفته، این دو با هم فرق می کند. در عین حال من خواستار تایید صلاحیت ایشان (پزشکیان) شدم. گفتم این بنده خدا، آدم احساسی است، احساساتی شده و چیزی پرانده، نباید رد صلاحیت شود؛ همین. معتقدم هنوز زمان قضاوت درخصوص ردصلاحیت ها نرسیده است، چون شورای نگهبان 80 روز وقت دارد؛ ما باید ببینیم آنچه که ته نشین می شود، چیست. الان برای قضاوت ...
پسرم پای خاطرات جبهه پدرش بزرگ شد
می شدم ساعت چهار یا پنج صبح از خانه بروم بیرون از کیوسک به همسرم زنگ بزنم تا صبح اول وقت برای محسن وقت دکتر بگیرد. زمان جنگ بود و امکانات کم. هر بار هم که همسرم از مأموریت به خانه برمی گشت، برای محسن از خاطراتش می گفت و همان طور که قبلاً عرض کردم، محسن هم مشتاقانه به آن خاطرات گوش می داد و از ماجرا های جبهه یا مأموریت هایش جویا می شد. آقا محسن اولین فرزند شما بود؟ نه، خدا به من و ...
آخرین اعزام
...> خاطره ای به نقل از مادر شهید ارجمندی لباس خونین در تظاهرات پنجم آذر سال 1357 او حضور داشت. او آن روز به خانه نیامد. فردا به منزل آمد. تمام لباسش خونی بود. به او گفتم چرا همه لباست خونی است؟ مگر خدای ناکرده تیرخورده ای؟! شهید به من گفت: مادرم رفیقم شهید شد کاش من به جای او شهید می شدم. الهام در آخرین اعزام به جبهه پدرش به او گفت: می دانم که اگر تو این ...
موازنه بین مبارزه و شیوع مواد مخدر
مواد مخدر به صورت تخصصی در این باره فعال هستند، با این حال زمان دسترسی به مواد مخدر از دسترسی به خرید نان کمتر شده و سن مصرف مواد مخدر هم کاهش پیدا کرده است. همه ساله هزینه های کلان در راه مبارزه با مواد مخدر و هزینه های کلانی هم برای پیشگیری از شیوع آن صرف می شود، با این حال اقبال به مصرف مواد مخدر همچنان در جامعه وجود دارد و موازنه بین توزیع و مبارزه همچنان برقرار است. سیدمحمد حسینی، معاون ...
روایتی درباره مریم ؛ زنی که فرار کرد تا همسرش را نجات بدهد
چادر مشکی ای که توی خانه داشتیم. بعد زنگ زدم ترمینال. دو تا بلیت برای خودم و پسر دو ساله مان گرفتم و بدون اینکه به کسی خبر بدهم، از خانه زدم بیرون... دو - به خاطر اینکه پدر و مادرم از اول مخالف ازدواج ما بودند، فکر می کردم نمی توانم ماجرا را برایشان تعریف کنم، چه همان اوایل که کم کم فهمیده بودم شوهرم تفننی مصرف می کند، چه بعدها که اعتیادش شدیدتر شد. همین طور ادامه می دادم و پیشِ خودم فکر ...
صحنه عجیب خودکشی مرد جوان از پشت بام | خانواده اش داد می زدند بپر!
که نیت کردم یکی از دوستان معتادم را ترک دهم، خواستم به او کمک کنم که اعتیاد ش را ترک کند اما ناگهان به خودم آمدم و دیدم که دوباره مواد مخدر را شروع کردم. پس از مصرف مواد چه حسی داشتی؟ من 2 ماه شیشه مصرف کردم و بعد از مصرف دچار توهمات عجیبی می شدم، به عنوان مثال یک بار قصد داشتم ماشینم را که در حیاط خانه بود، بشویم اما بعد از مدتی متوجه شدم که همه خانه را شسته ام و همه جا را ...
سرنوشت شوم سیما کوچولو که توسط پدرش به قتل رسید ! / زن چهارم این پدر دختر کش هم محاکمه می شود + جزئیات
به این کار نبودم و قبول نکردم. همسرم به من فشار می آورد و دیگر روز خوش در خانه نداشتم. به همین خاطر به خیابان ناصرخسرو رفتم و قرصی خریدم. یک روز به بهانه تفریح دخترم را سوار موتورم کردم و باهم به پاکدشت رفتیم. در آنجا قرص را با آبمیوه به دخترم دادم .و در راه بازگشت به تهران در منطقه خاورشهر متوجه شدم او بیهوش شده.به همین خاطر او را کنار جاده از موتور پیاده کردم و به خانه برگشتم. من دیگر خبری از ...
بیوگرافی مصطفی زمانی و داستان زندگی او
به گزارش شهر پلاس ، مصطفی زمانی متولد 30 خرداد 1361 در گیلان ، بازیگر سینما و تلویزیون است. او فارغ التحصیل فوق لیسانس رشته مدیریت تکنولوزی در دانشگاه آزاد است که با نفش حضرت یوسف به شهرت رسید. خانواده مصطفی زمانی در شهرستان اَملَش به دنیا آمده تا اینکه سال 1368 از هفت سالگی با خانواده به فریدون کنار نقل مکان کردند، پدرش مازندرانی و مادرش گیلانی است. مصطفی زمانی فرزند سوم ...
رضا که رفت فهمیدم باید به شهدا حسادت کرد!
دیدارتان چطور گذشت؟ همانطور که گفتم، همسرم برای ایجاد امنیت سلاح نداشت. چون می گفت قرار نیست ما به کسی آسیب برسانیم. اما با شلیک مستقیم گلوله به قلبش به شهادت رسید. روز شهاد آقا رضا، چون دخترم کلاس اول دبیرستان است، معمولاً با پدرش به مدرسه می رفت. اما آن روز، مبینا زودتر رفته بود مدرسه. بیدار شدم راهش بندازم که دیدم نیست. آقا رضا در خانه بود. از همسرم پرسیدم شما چرا نرفتید؟ گفت امروز نیم ...
روایتی عجیب از ماجرای توقیف خودروها برای کشف حجاب
خدا به شما روز بد ندهد. چند روز پیش، غروب با همسرم از پیاده روی دور دریاچه چیتگر برمی گشتیم که گشت پلیس ماشینم را نگه داشت. مدارک خواست و بعد از بررسی گفت، ماشین شما توقیف است و باید به پارکینگ منتقل شود. دلیلش را پرسیدم، گفت گزارش کشف حجاب دارید. خواست که دنبال موتورش بروم. به یک میدان رسیدیم که چند مأمور و تعدادی جرثقیل آنجا بود. مأمور پلیس از من خواست سوئیچ ماشینم را بدهم تا جرثقیل آن را به پارکینگ ببرد. ...
شجاعت دو برادر زبانزد رزمندگان بود
گفتند که روی این سجاده بنشین و عقد را جاری کردند. عقد ما را دایی ایشان آیت الله سیدعبدالحسین طیب اصفهانی مفسر الطیب البیان خواند. با اینکه کلاس پنجم بودم، اما استعداد بالایی داشتم. از لحاظ اعتقادی و فعالیت های اجتماعی از بچه های هم سن و سال خودم بالاتر بودم. خانواده من بی هیچ توقعی مراسم ساده و بی تجملی را برگزار کردند، صحبتی از مهریه بالا و شرایط سخت برای داماد نبود. هفت ماه بعد هم آمدند و گفتند، می ...
روایتی از دلسوزی شهید زین الدین برای نیروهایش/ سبک زندگی ساده فرمانده به روایت همر زمش
مقصد برسیم لب به خوارکی ها نزد، گفت: این ها برای ما نیست، برای رزمنده هاست، تو اگر می خواهی بخور خدا می داند که حتی لب هم نزد. صبح بعد از رفتن به حمام عمومی و خوردن کله پاچه به منزلشان رسیدیم. در خانه اش را زدیم، پدرش در را باز کرد. برادر مهدی خانه نبود. مادر پرسید صبحانه که نخوردید؟ با اینکه مهدی سفارش کرده بود چیزی از کله پاچه نگویم، چون مادرش به غذای بیرون حساس بود. گفتم: فقط یک دست ...