دختر19ساله: پسرها مرا به خلوتگاه شیطانی خود بردند و...
سایر منابع:
سایر خبرها
خودکشی دختر چشم رنگی پس از تجاوز در زیرزمین خانه شیطان
دیگر تن به خواسته اش ندادم این بود که دیگر جواب تلفن هایم را نمی داد تا اینکه دوستم به من خبر داد که او را با یک دختر دیگری دریکی از پارک های محله دیده است راستش را بخواهیم باور نکردم و ولی بعد خودم پی به ماجرا بردم او دیگر مرا رها کرده بود دیگر از آن وعده هایی که به من داده بود و قرار بود مرا خوشبخت کند خبر نبود. او همیشه مرا چشمان سبز زندگیش خطاب می کرد و می گفت تو برای من هستی ...
دختر 16ساله: پسر روستایی را در کمدم مخفی کردم تا شب ها با او باشم
مرا خیلی دوست داشتند و همه خواسته هایم را برآورده می کردند.من هم برای رهایی از تنهایی فقط با گوشی تلفن هوشمندم سرگرم بودم تا این خلاء عاطفی را جبران کنم چرا که پدر و مادرم بعد از ظهر از سر کار به خانه باز می گشتند و من در این مدت در گروه های مختلف اجتماعی فضای مجازی پرسه می زدم تا این که در اینستاگرام با پسری به نام قنبر آشنا شدم. او اهل روستا بود و بدین ترتیب ارتباط پیامکی و تلفنی ما ...
همسرم از من سو استفاده کرد و مرا فریب داد. /رابطه نامشروع شوهرم با مربی موسیقی دخترم / صحنه بسیار بدی از ...
دبیرستان بودم که ارتباطم را با سعید آغاز کردم. او در خواربار فروشی پدرش کار می کرد که سر کوچه ما قرار داشت. من هم که بعد از جدایی پدر و مادرم از یکدیگر نزد مادرم زندگی می کردم به جملات عاشقانه سعید دل بستم و با هر بهانه ای به مغازه آن ها می رفتم اما این ارتباط پنهانی طولی نکشید و سعید به خواستگاری ام آمد ولی مادرم که خودش اوضاع اسفبار پدرم را دیده بود، احتمال می داد که سعید معتاد است ولی ...
برای فرار از خانواده به پارتی شبانه رفتم/ تجاوز پسرشیطان صفت به دختر 16ساله
دختر نوجوان به خاطر حضور مادرش نگرانی در چهره اش موج می زد، از مادر خواسته شد دخترش را تنها بگذارد. نگین نفس راحتی کشید و با صدای لرزان گفت: وقتی که کلاس ششم بودم، در مدرسه با دختری به نام سمیرا دوست بودم که آن موقع او کلاس نهم بود. پدر و مادر سمیرا از هم جدا شده بودند و او با عمه و مادربزرگش زندگی می کرد. او همان موقع با پسری دوست بود و گاهی سیگار می کشید و مادرم که این موضوع ...
درخواست های نامتعارف شوهر، زن را به پاسگاه کشاند!
که روزی سالومه از من خواست در شرکت تجاری برادرش مشغول کار شوم. اگرچه حقوقش اندک و ناچیز بود، اما به دلیل آن که طعم بی پولی را چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا ...
قتل دختر بچه در شکنجه های مادر و دوست پنهانی مادرش
خودم یک بچه دارم و بهار را مانند فرزند خودم می دانستم. اما چند بار دیده بودم بدن او کبود است .مادرش او را به شدت تنبیه می کرد. آخرین بار هم وقتی از محل کار به خانه برگشتم متوجه شدم بهناز دخترش را کتک زده و او ضربه مغزی شده است. بهناز ترسیده بود و می گفت تحمل زندان را ندارد. او از من خواست تا ماجرا را گردن بگیرم. من هم به خاطر بهناز به دروغ گفتم بهار را کتک زده ام .اما من هرگز او را کتک نزده بودم. من ...
گفت وگو با جانباز "مهدی بساوند" (بخش دوم) جانبازی که گذشتن از زیبایی ها و زشتی های دنیا را خوب بلد است
بگذارم و تا حدودی وضعیتم بهتر شد. فاش نیوز: در گفته هایتان به ویلچرنشینی اشاره کردید، مگر نخاعتان هم آسیب دیده بود؟ - خیر. اما چون اولین کسی بودم که در ایران عمل پیوند مغز استخوان روی من انجام شده بود، بنابراین نیاز به مراقبت بیش از اندازه بود. دکتر کشانیان به من لطف داشتند و عنوان کردند که چون جوان و همچنین عضو تیم ملی هستی دوست دارم خودم شما را عمل کنم. مرا در بیمارستان دی عمل ...
راز قتل دختر جوان به دست پدر: مردم پشت دخترانم حرف می زدند
ها بیرون می رفتند و کارهایی می کردند که من دوست نداشتم. دختر بزرگم نورا را شوهر دادم. نورا با یکی از پسران فامیل ازدواج کرد. 6 ماه بود که با او زندگی می کرد. یک روز متوجه شدم نازیلا دختر کوچکم با پسری رابطه دارد. او را ترک موتور پسر دیدم و گفتم، بگو به خواستگاری ات بیاید. من آبرو دارم و این وضع را نمی توانم تحمل کنم. توجهی نکرد. روز حادثه متوجه شدم با همان پسر قرار دارد و می خواهند با هم بستنی ...
آخرین دیدار
را زدم ، داداش کوچیک ترم درب را باز کرد بغلش کردم، بوی پدرم را میداد.... وارد خانه شدم کسی نبود ، پرسیدم داداش بابایی ، مامانیی کو؟؟ گفت بابا حالش خوب نبود با مامان و عمو رفتن بیمارستان، کم کم داشتم به تصوارتی که در ذهنم ترسیم کرده بودم میرسیدم. بلافاصله با مادرم تماس گرفتم ، با تعجب جواب داد مگر اهوازی مامان؟ گفتم بله ... بغضش ترکید و گفت خوب شد آمدی پدرت دائم سراغت را میگرفت ...
روزی که فهمیدم ناخواسته باردار شدم
.... چهار ماه گذشته بود و وقتش بود دوست داشتنش در من تپش بگیرد. اما از سوزش معده و کمر درد خسته بودم. دلم می خواست به دکتر و دم و دستگاهش پشت کنم و ساعتی بخوابم. وقتی با خنده مایع لزج را روی تنم می سراند، توی دلم خدا خدا می کردم که از آن دکترهای بانمک با سوال های دوست داری جنسیتش رو دختر بگم یا پسر؟ نباشد. حوصله خوشمزگی نداشتم. با صدایش به خودم آمدم. مانیتورو نگاه کن . یک توده سیاه و سفید ابری توی ...
درددل، زندگی ام را سیاه کرد
کارم در یک آرایشگاه خارج شدم و کنار خیابان درحال گرفتن اسنپ بودم که یک پراید مقابلم توقف کرد و گفتم دربستی و قبول کرد. من عاشق سرعت هستم و راننده خیلی سریع رانندگی می کرد. به همین خاطر شماره اش را گرفتم و قرار شد هر وقت دربستی می خواستم، با او تماس بگیرم. یک بار که داخل ماشین او درحال صحبت تلفنی با مادرم بودم، متوجه اختلاف من و شوهرم شد و بعد از آن، سر صحبت را باز کرد. من هم سفره دلم را پیش او باز ...
صحبت های فریبنده فروشنده لباس، زن متاهل را به خیانت واداشت/ آن قدر از من تعریف کرد که فریب خوردم!
مرد جوان با حضور در کلانتری از همسرش به دلیل خیانت به او و رابطه نامشروع با یک مرد که فروشنده لباس بود شکایت کرد. دختر جوانی که با شکایت همسرش مبنی بر خیانت زناشویی به کلانتری ارجاع داده شده بود جهت بررسی به دایره مشاوره و مددکاری هدایت و داستان زندگی خود را اینگونه بیان کرد: در دوران کودکی گاهی توسط یکی از پسرهای فامیل که از من بزرگتر بود مورد اذیت و آزار واقع می شدم و با توجه به ...
ناگفته های یک کودک در ویرانه های غزه ؛ 4 ساعت زیر آوار گم شدم، یک فرشته پیشم آمد و نور بلندی روشن شد...
اطمینان بیشتر این روایت را از پدرم پرسیدم، که دوباره همین ماجرا را گفت. پدرم به خاطر دارد که بعد از شهید شدن خانواده اش آن کودک را به مشهد بردند. اما معلوم نیست که برای سرپرستی به مشهد بردنش یا به طور موقت به آن شهر رفت. به قولِ موزون، اگرچه از دو کودک فلسطینی عکس هم موجود است، ولی از تجربه گر ایرانی مورد سوم اسم و فامیل و عکس در دست نیست. با این حال، مورد سوم در ایران است و می توانند با ...
رابطه نامشروع با زن متاهل زندگیم را ویران کرد/ چراغ سبز نازیلا من را به منجلاب کشاند و..+جزئیات
چنین برایم تشریح کرد: از 4سال و 4ماه قبل خانواده ام مرا طرد کردند. همیشه خجالتی بودم تا اینکه اتفاقی با زنی شوهردار آشنا شدم و همان شد که در خانه اش معتاد شدم وقتی خانواده ام فهمیدند معتاد شده ام خیلی سعی کردند مرا از این منجلاب بیرون بکشند؛ اما شیشه و کراک روح و بدنم را وابسته خود کرده بود و اراده ای برای ترک نداشتم. در این مدت 2 بار به خاطر سرقت دستگیر شده ام و سابقه کیفری هم دارم. ...
نمی گذارم اعتیاد بر من پیروز شود
از طلاقم شروع شد. وقتی از همسر معتادم با یک دختر پنج ساله جدا شدم، خانواده ام من را نپذیرفتند. مجبور شدم تنها با دخترم زندگی کنم. خرج زندگی از توانم خارج بود و به همین خاطر رو به اعتیاد آوردم و مجبور به سرقت شدم. کجاها بیشتر سرقت می کردی؟ هر جای شلوغی که بود سرقت می کردم. ایستگاه اتوبوس، اماکن زیارتی یا حتی داخل رستوران های معروف. نمی ترسیدی کسی به تو شک کند؟ نه ...
وحشت دختر جوان از خانه شیطان خطرناک / پدرم فلج شد و من دنبال آزادی ام رفتم!
از این که پدرم دچار بیماری فلج اندام شده بود هیچ گاه ناراحت نشدم چراکه احساس می کردم حالا به راحتی می توانم از خانه بیرون بروم و در مهمانی های مختلط با دوستانم شرکت کنم اما این تفکرات اشتباه و هیجانات دوران جوانی به گونه ای مرا به روز سیاه نشاند که در دام شرور سابقه داری افتادم و درحالی به خلوتگاه شیطانی او رفتم ...
چگونه با سیاهچال حمام سر کنیم؟!
لباس های خیس را پهن کرده بودم روی رخت آویز توی بالکن و داشتم می رفتم لگن خالی را بگذارم توی حمام. خوشبختانه زهرا بعد از اینکه کار شستن لباس ها را تمام کرده بودم بیدار شده بود و مجبور نشده بودم وسط لباس شستن شصت بار دست های کفی ام را بشویم و بیایم بغلش کنم یا آبش بدهم یا پوشکش را رسیدگی کن نزدیک در حمام شده بودم که زهرا با چشم هایی نگران دوید سمتم، پاچه شلوارم را دودستی چسبید و به جهت ...
روایتی از دوربرگردان هنرمندی که 15 سال کارتن خواب بود
خودم نمی خواستم. اوایل خوب بود، در 18 سالگی مربی صنایع دستی سنندج شدم، تشکیل زندگی دادم ولی به خاطر مصرف مواد مخدر زندگیم با یک فرزند نابود شد؛ 16 سال است دخترم را ندیده ام نمی دانم قیافه اش چگونه است. هنرمند بودم؛ دوباره از سوی فنی و حرفه ای و صنایع دستی دعوت به کار شدم در منبت کاری و معرق کاری خیلی قوی بودم. همه چیز دست به دست هم داده بود که من به سمت زندگی هدایت شوم، اما ...
سرنوشت تلخ جاعل حرفه ای مسیرش را تغییر داد
...> این همه شغل، چرا کار خلاف می کردی؟ همین کار را بلد بودم. زندگی ام هم طوری بود که به سمت خلاف رفتم. از زندگی ات تعریف کن، از پدر و مادرت. خیلی یادم نمی آید. اینطوری برایم تعریف کردند که وقتی خیلی بچه بودم، پدرم عاشق زن دیگری شد و مادرم هم خودسوزی کرد. من هم زیر دست نامادری بودم. کلا همگی زیر دست نامادری بودیم. خواهر و برادر هم داری؟ بله یک برادر ...
محمد سخت از ما دل کند و آسان دل داد
. بعد من کفشش را جلوی پاهایش گذاشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم و او از خانه بیرون رفت. وقتی سر کوچه رسید پشت سر او آب ریختم و برای آخرین بار او را ایستاده دیدم، تقریبا هر روز با من تماس می گرفت. آخرین بار دو روز قبل از عملیات چهار بار پشت سر هم با من تماس گرفت؛ در حال لباس شستن بودم. بر خلاف بعضی ها که نمی توانند جلوی دیگران ابراز علاقه کنند او جلوی همه علاقه اش را ابراز می کرد. من هی می آمدم تلفن ...
تعرض به دختر جوان در میان شمشادها
ایستادم در آن وقت شب کنار بزرگراه تاکسی نیامد و من هم به ناچار سوار موتورسیکلتی شدم که جلوی پایم توقف کرد. فکر کردم مسافرکش است از آنجایی که خیلی دیرم شده بود سوار شدم. اما ناگهان او تغییر مسیر داد وقتی اعتراض کردم موتور را نگه داشت و با یک چاقو تهدیدم کرد بعد هم مرا به داخل شمشادها کشید و با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. من می خواستم از خودم دفاع کنم به همین خاطر با او درگیر ...
قتل دختر تبریزی به دست پدرش
به گزارش تبریزمن، مهدی وقتی مقابل کارآگاهان می نشیند این گونه پلیس را در جریان گم شدن دختر جوان قرار می دهد: به واسطه شغلم به شهرهای دیگر سفر می کنم و معمولا 3 روز طول می کشد تا به خانه برگردم؛ اینبار وقتی رفتم مهسا، خواهرم در منزل بود اما وقتی برگشتم خبری از وی نبود از پدرم سراغش را گرفتم اما جواب های متناقضی داد. پسر جوان ادامه داد: 7 ماه قبل مادرم فوت کرد و از زمان فوت مادرم، ارتباط ...
شکایت از اورژانس بعد از مرگ شوهر
روز گذشته زن جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از امدادگران اورژانس شکایت کرد. او در تحقیقات گفت: چند روز قبل برای انجام کاری از خانه خارج شدم و ساعتی بعد همسرم تماس گرفت و مدعی شد که حالش خوب نیست. از آنجایی که همسرم سابقه بیماری داشت، از او خواستم با اورژانس تماس بگیرد و خودم هم بلافاصله راهی خانه شدم. او ادامه داد: در میان راه بودم که همسرم تماس گرفت و گفت اورژانس موتوری ...
قتل دختر افغان به خاطر ارتباط با مرد ایرانی
. می دانستم با نگهبان پارک قرار دارند. از این رفتار آنها خسته شده بودم و تصمیم گرفتم کاری کنم تا خانه نشین شوند. باور کنید قصد کشتن دخترانم را نداشتم. دختر بزرگم توانست از اتاق فرار کند اما اناز ماند و وقتی به خودم آمدم متوجه شدم گردنش را گرفته ام و او نفس نمی کشد. رئیس دادگاه : بعد از قتل چه کردی؟ متهم به قتل: خواستم مرگ او را خودکشی نشان دهم اما ماجرا لو رفت و مجبور شدم اعتراف کنم. پس از آخرین دفاعیات متهم و وکیل مدافعش، قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
زن جوان، دوست و دخترش را به مهمانی شیطانی در باغ ویلای اجاره ای کشاند
به گزارش روزنامه خراسان، زن 37 ساله درحالی که مدعی بود عذاب وجدان رهایش نمی کند و قصد دارد دختر نوجوانی را از سقوط در گرداب تباهی نجات دهد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: چندسال قبل به خاطر اختلافات شدید خانوادگی از همسرم طلاق گرفتم و دریک منزل اجاره ای به تنهایی زندگی می کردم فقط گاهی دخترم که با پدرش زندگی می کند به دیدارم می آمد. در همین روزها بود که از طریق فضای مجازی در یکی ...
فیلم افشای رازهای پنهانی پردیس احمدیه ! / چطور بازیگر شدم !
قرمز برایم فیلمنامه فرستادند. بعد از خانه دختر مطرح شده بودید؟ بله. سیدجمال سیدحاتمی من را دفتر آقای تبریزی دیده بودند، خاطرم نیست برای چه کاری به آن جا رفته بودم و خاطرشان مانده بود که بعداً برای فیلم لاک قرمز به دستیارشان گفتند با من تماس گرفتند، فیلمنامه را فرستادند و من به دفترشان رفتم با آقای حاتمی صحبت کردم و همه چیز خیلی عالی بود و شروع به کار کردیم. دلیل ...
فرار موتورسوار پس از تعرض به دختر جوان
سختی حرف می زد، گفت: من کارمند یک شرکت خصوصی هستم و چند ساعت قبل از طرف شرکت برای بازدید از نمایشگاهی به یکی از خیابان های شمال غرب تهران رفتم. چند ساعتی آنجا بودم و وقتی بیرون آمدم داخل خیابان خودروی مسافرکشی نبود، به همین دلیل موتورسیکلتی را که در آن نزدیکی و مدعی بود مسافرکشی می کند به مقصد خانه مان کرایه کردم. وقتی سوار شدم، مرد جوان به راه افتاد، اما در میانه راه مسیرش را تغییر داد و در گوشه ...
پایان سرقت های قهرمان کشتی
افراد معمولی که دنبال خالکوبی نیستند، معمولا خلافکارها این خالکوبی ها را در این حد انجام می دهند. من تصاویر دیگری هم که در اینستاگرامم گذاشتم عکس هایی از خودم بود، اما معمولا با گوشی های سرقتی و برای خودنمایی خودم به دیگران که البته همین مسئله هم دستم را روکرد.دشمنی کردند با من و مرا لو دادند. از شگرد سرقت هایت بگو؟ من و دوستم سوار بر موتورسیکلت می شدیم و در خیابان ها پرسه می ...
خاطره روحانی: افتادم وسط خزینه!
بودند و کیسه می کشیدند و صابون می زدند. من ظرفی برداشتم که از خزینه آب بردارم. جلوی خزینه که رسیدم، تصمیم گرفتم به داخل آن بروم. روی پله ی اول رفتم، سپس دوم و سوم... ناگهان سُر خوردم و افتادم وسط خزینه! ظاهرا در لحظه ی سر خوردن فریاد کشیدم و کسانی آمدند و من را نجات دادند. اگر متوجه نمی شدند چه بسا در اثر خفگی از بین رفته بودم. از سامرا حرم ائمه ی هدی (امام هادی و امام عسگری)، سرداب مقدس و ...
خودسوزی سارق سابقه داری که از سبک زندگی اش پشمان بود
عذاب وجدان داشتم. نمی خواستم با این دست ها موبایل سرقت کنم. هر بار که از زندان آزاد می شدم توبه می کردم اما هر دفعه توبه می شکستم. خسته شده بودم. از خودم بدم می آمد و به همین دلیل در خیابان روی خودم بنزین ریختم و آتش زدم اما مردم به دادم رسیدند و زنده ماندم. می خواستم هزینه درمانم را تامین کنم. من از نوجوانی سرقت می کردم؛ از حدود 13، 14 سالگی. اما این بار به خاطر بچه هایم می ...