سایر منابع:
سایر خبرها
شوهرم فساد اخلاقی داشت، با همدستی مرد مورد علاقه ام او را کشتیم
تحقیقات خود را آغاز کردند، متوجه شدند کیان و همسرش با هم ارتباط خوبی نداشتند و مدتی بود که جروبحث داشتند. با این حال سارا، همسر کیان، مدعی شد از سرنوشت شوهرش خبر ندارد. بعد از چند ماه دختر جوانی به ماموران مراجعه و راز بزرگ سارا را برملا کرد. او گفت: من مدتی قبل با سارا در کافه ای آشنا شدم. او خیلی از دست شوهرش عصبانی بود و می گفت نمی داند باید با او چه کند. سارا می گفت شوهرش با اینکه ...
راز قتل استاد دانشگاه در قلب زن خائن
را مطرح کرد و گفت: دختر 12 ساله قربانی نیز تقاضای قصاص را مطرح کرده است . سپس هوتن روبه روی قضات ایستاد و قتل را گردن گرفت .وی گفت :من مهندس آی تی هستم .ساکن اراک بودم و مدتی قبل به تهران آمدم و با شیرین در کافه آشنا شدم. او از بدرفتاری های شوهرش به من گفت و مدعی بود شوهرش فساد اخلاقی دارد. به همین خاطر تصمیم به قتل او گرفتم .وقتی شیرین گفت شوهرش در خانه شان در آجودانیه بیهوش شده بود به ...
دختر 14 ساله برای فرار از کتک های پدرش دست به خودکشی زد / همسایه ها فرشته نجات شدند + نظریه کارشناسی
به گزارش رکنا، همه چیز برایم تمام شده بود از قهر مادرم و کتک های پدرم خسته شده بودم هیچ دلخوشی در خانه ای که مرا پدرم مدام کتک میزد نداشتم ، حتی از گریه های برادر کوچکم گوش هایم درد میکرد . چند سالی بود که پدر و مادرم باهم اختلاف داشتند تا اینکه مادرم به خاطر پدرم خانه را ترک کرد. مادرم هربار زیر کتک های پدرم سر و صورتش زخمی بود پدرم اعتیاد داشت و هیچ وقت به خواسته های مادرم اهمیت نمی داد. ...
شهیدی که نذر دفاع از حرم حضرت زینب(س) شد
چند ماهه شود تا امکان جراحی وجود داشته باشد. در مسیر بازگشت از مطب دکتر، آقا مهدی به من گفتند که دعا کنم او را به سوریه اعزام کنند، دل شکسته گفتم یا زینب کبری(س) اگر پسرم خوب شود رضایت کامل می دهم که بار دیگر همسرم مدافع حرم شما شود. فردای آن روز اثری از آن بیماری در پسرم نبود. بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم که شوهرم به سوریه برود. برای این کار نزد همسر فرمانده رفتم و به ایشان ...
دوست پسر شِر هم سن پسر اوست
می کشیدم؛ اما بعد از اینکه پسرم را باردار شدم، آن را ترک کردم. چطور با الکساندر آشنا شدید؟ سال گذشته، در هفته مد پاریس بود. دوست ترک من، نبی، دندان های الماسی او را دید و گفت: شر، برو از او درباره دندان هایش بپرس! . الکساندر، بعد از رفتن من شماره ام را از یک دوست مشترک گرفت. بعد از 2 هفته رفتم آلمان و او تمام مدت به من پیام می داد. از احساسی که او به من می دهد خوشم ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام احمد صادقی شهمیرزادی
مطهر شهید صادقی شهمیرزادی در گلزار شهدای شهمیرزاد به خاک سپرده شد. کم حرف و پرکار پدرش می گوید: پسرم از همان کودکی نماز را اول وقت می خواند، اهل تهجد(شب خیزی برای خواندن نماز شب) و شب زنده داری و فردی آرام و با وقار بود. پسرم انسانی آرام و خوش خلق بود و با مسائل با آرامش برخورد می کرد. از خصوصیاتش صبر و خویشتن داری در سختی ها بود. او با وجود مسئولیت سنگین فرماندهی ...
ناجی العلی هنرمند فلسطینی که برای کشورش شهید شد + معرفی حنظله ، آثار و یک نامه
جیغ های او، من از خواب بیدار شدم. من فریادزنان او را به بیمارستانی (که او را عمل کرد) بردم، او هنوز به خاطر زخم هایش تحت درمان است. این تراژدی پیش از آن فاجعه که دیگران را مصیبت زده کرد، کم رنگ شد. خانواده هایی وجود داشتند که پنج یا شش نفر از کودکانشان را از دست داده بودند، خانه ها از زندگی تهی شده بودند. من همواره به علت ناتوانی خودم در حمایت از مردم، رنجیده بودم. چه گونه کاریکاتورهایم ...
آقا اجازه هست بگویم برایتان؛ از عِزت بلوچ و از هِمت سیستان
با رهبری معظم انقلاب اسلامی من هم به عنوان خبرنگار بسیجی توفیق همراهیشان را در این سفر داشتم، دلم می خواست با تک تکشان گفت وگو کنم و حس و حالشان را به رشته تحریر درآورم اما برای مصاحبه سراغ هر کدام که می رفتم، همینکه دوربین،گوشی و خودکار و برگه را می دید انگار زبانشان بند می آمد! همه وسایل خبرنگاری ام را گذاشتم کنار و با هر کدام به بهانه ای دوست شدم و در لابه لای گفت وگوهای ...
روایتی از شهیدپرورترین روستای ایران؛ ورجوی آبادی شهدا
همان قلب تپنده شهادت است". مادر محمدعلی راست می گفت، اینجا بدون دعوت نامه نمی توانی بیایی! آخر چطور می شود از همان ورودی روستا؛ آوخ ات، شهدا شوند! دفعه قبل مادر محمدعلی اصرار می کرد تا بعد از پایان کارهایم به خانه اش بروم و ناهار را باهم بخوریم؛ می گفت خیلی وقت است که هوس کوفته کرده است و امروز دیگه دل و به دریا زده تا کوفته بپزد، می گفت محمدعلی اش هم کوفته هایش را خیلی دوست ...
گَپ بی پرده با 2 زوج دانشجو؛ از زندگی متاهلی تا فعالیت تشکُلی
... اکبری به تشریح وضعیت درسی خود می پردازد و می گوید: پس از اتمام دوران کارشناسی ازدواج کردم و به سربازی رفتم، در حینی که سرباز بودم همسرم مرا به شرکت در آزمون کارشناسی ارشد سوق داد؛ در دوران سربازی برای آزمون ارشد درس خواندم، روز کنکور مرخصی گرفتم و در آزمون شرکت کردم. با اتمام سربازی نتایج کنکور نیز آمد و در رشته اقتصاد دانشگاه دولتی بجنورد پذیرفته شده بودم. اکنون نیز در مرحله پایان نامه قرار ...
سال هاست هنر در گوشه ای غریب مانده است
...، باورشان نمی شد من آن را کشیده باشم، وقتی تابلو را پدرم دید، گفتند اگر تا پایان سال نمایشگاه انفرادی برگزار نکنم دیگر دخترشان نیستم و من آخر همان سال اولین نمایشگاهم را برگزار کردم. این هنرمند مینیاتوریست که هنوز نمی توانست چهره افراد را بکشد، در آن نمایشگاه بسیاری از کارهایش مثل زن قالیباف فاقد چهره بود و به همین دلیل توانست خلاقیتی از خود ابداع کند. او که همیشه کمک ها ...
مونا اسکندری؛ نویسنده توانای همدانی؛ بانوی مسلمان ایرانی دیوارهای سنگی موانع را نیز درمی نوردد
نوعی هنرمندی، مدیریت و تدبیر است، اذعان کرد: شاید مجهز شدن به این توانمندی ها در ابتدای راه دشوار به نظر برسد اما در ادامه فرد می آموزد که چگونه باید در این مسیر گام برداشت. وی، افزود: من برای رسیدن به این توازن وقتی تصمیم به مادر شدن گرفتم، در ابتدا از شغلم استعفا دادم تا بتوانم در حین مادر خوب بودن نویسندگی را نیز در خانه ادامه دهم این در حالی بود که بنده به عنوان مربی رسمی کانون ...
کاهش 89 درصدی ایدز در زندان ها
ایدز در کشور منجر شد را این گونه تعریف می کند: پاییز سال 1383، از آیت الله دری نجف آبادی پرسیدم آیا می توانیم در زندان ها برای زندانیان معتاد سرنگ یک بار مصرف و داروی متادون توزیع کنیم؟ بر اساس اطلاعات و گزارش هایی که از کارشناسان وزارت بهداشت، دفتر مبارزه با مواد مخدر و جرم ملل متحد UNODC و سازمان زندان ها می گرفتم، برای ایشان توضیح دادم که در صورت توزیع سرنگ یک بار مصرف، تزریق مشترک حذف خواهد ...
معرفی کتاب از چیزی نمی ترسیدم خاطرات حاج قاسم سلیمانی
سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تخت ها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند. قریب دو ساعت همه جا را گشتند اما نتوانستند مرا پیدا کنند. بعد از هتل خارج شدم و به سمت خانه مان حرکت کردم. کتک زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمی ترسیدم. زینب سلیمانی دختر شهید سلیمانی در مقدمه کتاب از چیزی نمی ترسیدم در ...
شهیدی که با ذکر یاحسین دعوت حق را لبیک گفت
آن جا می آوردند، سجاد روحیه خود را با شهدا پرورش داد. او کارهای فرهنگی را در مسجد امام حسین(ع) تیران و آهنگران شمس آباد شروع کرد و پس از آن برای ارتقای کار خود به مسجد حضرت ابوالفضل (ع) شمس آباد رفت و در آن جا جرقه های شهادت در وجود او شکل گرفت. اول بهمن 1381 لباس سبز پاسداری را بر تن کرد، مدتی در تهران دوره دید و بعد از آن وارد لشکر عملیاتی14امام حسین(ع) شد، همان لشکری که فرمانده اش ...
دختر 16 ساله : عمویم از 9 سالگی مرا بی عفت کرد ! / سیاه ترین آزار شیطانی !
سال ها قبل با مردی به نام رضا ازدواج کردم و صاحب یک دختر به نام رها شدم اما وقتی دخترم 4 ساله بود شوهرم به خاطر تصادف رانندگی فوت شد . من کار می کردم تا زندگی خودم و دخترم را تامین کنم تا اینکه مدتی بعد برادر شوهرم به نام رامین به خواستگاری ام آمد و من به خاطر دخترم و آینده او با رامین ازدواج کردم .آن زمان رها 4 ساله بود و آنها رابطه خوبی با هم داشتند. ما در خانه مان در حکیمیه زندگی خوبی داشتیم ...
فردا اگر بیاید، چه؟
نشینی آهی می کشد و سر قصه را از اینجا آغاز می کند: من دیر زن گرفتم. سه تا بچه دارم. کوچک ترینش 20 سال دارد. بزرگ ترین شان که ازدواج کرده و خودش صاحب خانه و زندگی است؛ اما دختر و پسری هم در خانه دارم. الحمدلله بچه هایم خوب هستند. کم توقع اند. اینجا که می رسد آهی از اعماق وجودش می کشد؛ همان جایی که برخی آن را سویدای دل می گویند. انگار حسرتی در او نهفته است: هم دخترم و هم پسر کوچکم که هر دو در خانه ...
دلتنگ زندگی
پیدا کرده بودم. او هم که یک انسان شیطان صفت بود، رگ خواب مرا به دست گرفته بود و هر روز مرا بیشتر درگیر خودش می کرد. تا این که یک شب مرا به مهمانی یکی از دوستانش برد و همان جا بود که آلوده مواد شدم. حال خوب بودن در کنار سینا و مصرف مواد را با هیچ چیز عوض نمی کردم. سینا هرقدر پول می خواست به او می دادم که لحظه ای موادم دیر نشود. خلاصه با تمام پنهانکاری ام، پدرم متوجه موضوع شد و مرا برای ترک به کمپ ...
پدرم مخفیانه خانه مجردی خریده بود
تعقیب کردم و متوجه شدم به تازگی یک خانه مجردی خریده است و زن میانسالی هم به آن خانه رفت و آمد دارد، به همین خاطر باز سراغ پدرم رفتم و به او تذکر جدی دادم و تهدیدش کردم که اگر به رابطه اش با آن زن خاتمه ندهد آبروی آنها را می برم، اما او منکر ماجرا شد و تهدیدم را جدی نگرفت. روز حادثه به خانه مجردی اش رفتم و با او صحبت کردم. بعد از آن هم پدرم به قتل رسید و وقتی خبر را شنیدم تعجب کردم و نمی دانم چه کسی ...
خیانت ؛ سرانجام عشق خیابانی در نوجوانی ؛ شوهرم هرزه است | زنی را با آرایش غلیظ و پوشش زننده دیدم که...
.... بعد از 2 سال دوران نامزدی، قدم به خانه بخت گذاشتم و زندگی مشترک ما هنگامی آغاز شد که من به رفتارهای همسرم با زنان غریبه بسیار مشکوک بودم و احساس می کردم او با برخی از مشتریان فروشگاهش روابط نامتعارف دارد. او فروشنده لوازم آرایشی بود و من با زیر نظر گرفتن همسرم به خیانت های او پی بردم. آرام آرام عشق دوران نوجوانی در وجودم پژمرده شد. روزی سرزده به فروشگاهش رفتم و زنی را ...
ادعای پدر درباره قتل بی رحمانه فرزند: جنون دارم، نمی دانم چرا پسرم را کشتم
خیلی پریشان شده بود. دچار مشکل اعصاب و روان شده و به همه آسیب می زد و من و همسرم و سایر اعضای خانواده را اذیت می کرد. تصمیم گرفتم پسرم را بکشم چون امیدی به درست شدن او نداشتم. متهم در ادامه گفت: روز حادثه همسرم را به بهانه کاری به شهرستان فرستادم. نیمه شب بالای سر کیارش رفتم و او را با پتک زدم و سرش را له کردم. بعد بدنش را مثله و تکه هایش را قسمت های مختلف شهر رها کردم. اینطوری دیگر همه ما ...
انتقام هولناک از برادرزاده
تحقیقات گفت: با برادرم سر ملک اختلاف داشتم. از آنجا که نتوانستم به خواسته ام برسم، تصمیم به انتقام از برادرم گرفتم. با کشتن پسرش می توانستم انتقامم را از برادرم بگیرم. از ساعت رفت و آمدهای شهروز با خبر بودم. روز حادثه سرراهش قرار گرفتم و سوار خودرویش شدم. از قبل با خودم قرص خواب آور برداشتم و درنهایت او را به امامزاده کشاندم. بعد هم تشنگی را بهانه کردم و آبمیوه گرفتم و زمانی که برادرزاده ام به ...
قتل هولناک زن 28 ساله در مشهد! / جوان افغانستانی فاش کرد
انداختم و آن قدر کشیدم تا بی حال روی زمین افتاد. درهمین لحظه دختر 4 ساله اش به طرف من آمد تا مادرش را از دستم نجات دهد اما من گلوی او را نیز فشار دادم و سپس پیکرش را به آن طرف انداختم که جیغ نکشد. با وجود این ترسیدم و شبانه در حالی از خانه بیرون زدم که حتی در هوای سرد کاپشنم را نیز بر نداشتم. وقتی به تهران رفتم دچار عذاب وجدان شدم ولی چون می ترسیدم مرا دستگیر کنند سر و صورتم را ...
شهید کشوری عقاب تیزپرواز جبهه های جنگ ایران
... چند روز قبل از شهادت در نماز جماعت مکبر بودم. ناگهان شهید کشوری بعد از نماز مرا در آغوش گرفت و به شدت گریه کرد به او گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: امام خمینی (ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقی ها تیراندازی کند. ولی هلی کوپتر های عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودرو هایی که در آن زن و کودکان ایرانی حضور داشتند را مورد اصابت خود قرار دادند. ...
وودی آلن چگونه وودی آلن شد/ فیلم های محبوبم کمدی نیستند!
تمام می کنم احساس کنم که بزرگسالان باهوش، چه دانشمند و چه فیلسوف، می توانند وارد آن شوند و آن را ببینند و بیرون نیایند و حس کنند که یک اتلاف وقت بود. اینکه نگویند، ای خدا! مرا به چه کاری واداشتی؟ اگر برای دیدن رمبو می رفتم، می گفتم، وای خدایا و بعد از چند دقیقه بیرون می روم. اندازه مخاطب برای من مهم نیست. هر چه بیشتر بهتر است، اما اگر مجبور باشم ایده هایم را تغییر دهم تا آنها را اغوا کنم، نه نمی ...
یافتن زندگی بعد از طلاق در جایی که کمترین انتظار را دارید
...، تابستان سال 2020 داخل آپارتمانی چرک و کثیف، مثل زامبی ها روی کاناپه نشسته بودم و، بعد از چهار روز غذا نخوردن و نخوابیدن در یک حلقۀ بستۀ اجتناب و هشیاری بیش ازحد، ساعت 2 صبح داشتم از پست میت غذا سفارش می دادم. سپتامبر 2017، یک ماه بعد از خرید اولین خانه مان، دو سال بعد از تولد پسرمان و هم زمان با انتشار اولین کتابم، شریک زندگیِ دَه ساله ام ناگهان به ازدواجمان پایان داد. در ماه های بعد از ...
سهم من از عاشقی خاطرات سال هاویلچر نشینی است
سال داشتم. آن زمان دانشجوی رشته تربیت معلم بودم و به صورت بسیجی به جبهه رفتم. دو ترم را هم پشت سرگذاشته بودم که تابستان تصمیم گرفتم از فرصت تعطیلی دانشگاه استفاده کنم و اعزام شوم. رفتم و، چون عملیات محرم در پیش بود، تا پاییز در جبهه ماندم و در همین عملیات جانباز شدم. به دلیل شرایط جسمی ام دیگر نتوانستم به جبهه برگردم. پنج سال اول جانبازی را مجبور بودم در آسایشگاه باشم. البته در این مدت بیکار نماندم ...
مدافع حرمی که برات شهادتش را در اربعین گرفت
به شخصه شناختی از شهید نداشتم و فقط می دانستم از نیروهای فعال کانون هستند. بعد از گذشت چند ماه از طریق یکی از بستگان نزدیک شرایط آشنایی و خواستگاری فراهم شد. بعد از اینکه پدرم تحقیق کرد به من گفت آقای عشریه از نظر مالی شرایط مساعدی ندارد اما اهل مسجد و نماز اول وقت است و با افرادی رفت و آمد دارد که آن ها نیز اهل رفتن به مسجد و خواندن نماز اول وقت هستند و کتابخانه مسجد هم پاتوق اوست. و ...
یک ایمپلنت مغزی (تراشه کاشتنی مغز)، عملکرد شناختی بیماران را سال ها پس از آسیب دیدگی مغزی بازیابی کرد
بود بلکه لقبی بود که به این فرد مسن داده می شد. او در روستای دژگاه فارس در آلونک و چاله ای در زمین زندگی می کرد.از آنجایی که او... علیرضا مجیدی مهر 10, 1400 1 درخت ها زندگی بخش زمین و مایه زیبایی آن هستند. انسان ها هزاران سال است که آنها بهره می برند و تا توانسته اند پهنه زمین برخوردار از زیبایی شان را کمتر و کمتر کرده اند. درختان متنوع با شکل و آرایش متفاوت ریشه، تنه، شاخه ...
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
از همان دوران قبل از انقلاب به کمک نیازمندان می رفت و بر 22 روستای کرمانشاه نظارت داشت و مساعدت می کرد. اباذری با بیان اینکه شهید کشوری به آموزش دو دسته از خلبان می پرداخت، اظهار می کند: دسته اول آن هایی بودند که لیسانس افسری می گرفتند و ستوان یار بودند. شهید علی اکبر شیرودی از شاگردان او بود. وی ادامه می دهد: اگر امروزه چنین قهرمانانی معرفی نشوند، نسل جدید به دنبال قهرمانان ...