روزگاری شهید شدند که هنوزنام مدافعان حرم برسرزبان ها نبود
سایر خبرها
شهیدی که داعش برایش تیتر زد: رهبر تخریب چی ایران را کشتیم +عکس
خنثی بود در ورزش های پاراگرایدر، پاراموتور، سقوط آزاد فعالیت داشت و برای همین رزمایش هایی که داشت به ویژه مسابقه ضد گلوله و فرمانده برای انفجارات موادشان را از ما تهیه می کرد. از آشنایی تا ازدواج ما یک سال طول کشید در واقع من قبل از آقا ابراهیم به خاطر یکسری شرایط، قصد ازدواج نداشتم و خدا را شکر می کنم با کسی ازدواج کردم که سعادت شهادت نصیب او شد. یک روز که همسرم برای خرید به ...
آوا دختر 4 ساله ارومیه ای فرشته آسمان ها شد + فیلم و جزییات
بار او را در دادگاه دیدم و جلوی مامورها گفتم چرا بچه ام را شکنجه کردی؟ چه گناهی کرده بود؟ گفت دروغ است و بچه ات را نزده ام. گفتم همه ایران می دانند، تو چطور حاشا می کنی؟! به جرمش اعتراف کرده است؟ اطلاعی ندارم. دکترها در مورد وضعیت آوا چه گفته اند؟ گفتند خونریزی مغزی دارد و قلبش روز به روز دارد ضعیف تر می شود. پدر دوباره گریه می کند: مردم ایران شما را به خدا التماس تان می کنم دعا کنید آوایم زنده بماند. اگر حکم این زن است، فقط خودم می خواهم چهارپایه را از زیر پایش بکشم. کدخبر: 957706 1402/10/03 16:04:04 لینک کپی شد ...
خاطره شهید سید رضی از سردار سلیمانی/ گفت تو هم پیرشدی و به درد نمی خوری، باید شهید شوی
درباره کار ما صحبت می کردند و گفتند ما پیر شدیم و باید شهید شویم. وی ادامه داد: یک مقدار جلوتر آمدیم گفت که آقای ابوالباقر هم پیر شده و باید شهید شوید. دوباره جلوتر رفتیم و گفتند که سید رضی تو هم پیرشدی و به درد نمی خوری و باید شهید شوی، گفتم آقا خدا از زبانت بشنود.
کتاب الضاریان به چاپ دوم رسید
به گزارش خبرگزاری برنا از قزوین؛ کتاب الضاریان توسط انتشارات شکیب زاده به چاپ دوم رسید که در بخشی از این کتاب آمده است: دفعه دوم که می خواست برود جبهه، شنیده بود که قرار است در جبهه ها عملیاتی انجام شود و تصمیم گرفت با دوستانش اعزام شود. این بار آمد و اجازه گرفت و چون می گفت به خط اول جبهه نمی روم و فعالیت هایم پشت جبهه است، قبول کردم که برود. اواخر تابستان سال 1365 بود که ...
سال ها شهید مفقودالاثر عملیات کربلای4 بود
. خواست که مادرش نفهمد. به سختی نشست. مادرش گفت چرا این طوری می نشینی؟ به شوخی گفت چیزی نیست! از کردستان تا اینجا پیاده اومدم. همه زدیم زیر خنده. بعد هم خدا را شکر کردیم که فرهاد یک بار دیگر زنده به خانه برگشته است. فرهاد تا فرصتی پیدا می کرد، صدایم می زد و می گفت من نماز می خوانم، خوب گوش کن به درد تو هم می خورد، اگر من اشتباه کردم صحیح اش را بگو! می گفتم آخر من که سواد آنچنانی ...
وقتی پای وحدت به میان می آید
طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، با جمع آوری و ارسال کمک های نقدی و غیر نقدی، اعزام گروه های فنی و مهندسی، پزشکی، و... از جبهه های جنگ پشتیبانی کردند. در واقع شهدا در هیچ دسته و گروهی جای نمی شوند چراکه وقتی وحدت به میان می آید؛ ورای همه چیز قرار می گیرد و این موضوع عامل قدرت قرار می گیرد. اولین شهید مسیحی در طول دوران 8 سال دفاع مقدس زوریک مرادیان است ...
نگاهی به چند کتاب خوب درباره شهدای غواص؛ از پسرخاله های غواص تا خورشیدی که غرق نشد
...، ترکشی، گلوی مهدی را می شکافد و او را آسمانی می کند. پیکر مطهرش به خانه برمی گردد؛ اما محمدرضا مفقود می شود. 9 سال بعد همان طور که به مادرش قول داده بود به همراه دایی اش معلم شهید سیدجلال سجادی برمی گردد و استخوان هایش کنار برادر به خاک سپرده می شود. سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره گردان 410 می گوید: گردان 410 یک ستاره درخشان در لشکر 41 ثارالله بود. ستاره زهره ای بود که همه نور آن ...
دوربین مداربسته راز خیانت شوهر را فاش کرد
دارم که در خارج از ایران زندگی می کند. چطور متوجه شدی همسرت به تو خیانت می کند؟ من روز ها سرکار هستم و همسرم هم مغازه دار است. ما برای ایمنی خانه دوربین مداربسته کار گذاشته بودیم. بعضی از ساعت ها در خانه دوربین خاموش بود. چون همسرم به خانه می آمد. چند بار به او گفتم چرا دوربین را خاموش می کنی؟ گفت من خانه هستم دیگر نیازی به دوربین نیست. تا اینکه برای دیدن پسرم به سفر خارج از ...
مردم فوج فوج به استقبال می آمدند انگار از حج برگشته ایم!
تشکیل داده بودند، دو نفر در دومین اعزام شان به شهادت رسیدند و علی هم جانباز شد. گفت وگوی ما با این رزمنده پیرامون خاطرات و رویداد های روز های اول جنگ تحمیلی را در ادامه می خوانید. چه شد تصمیم اعزام به جبهه گرفتید و چگونه توانستید راهی جبهه شوید؟ من متولد سال 1348 در روستای دستجرد اصفهان هستم. کلاس پنجم ابتدایی بودم که جنگ شروع شد. همان سال همراه شهیدان علی فصیحی، مجیدرستمی ...
روایتی از تلاش نوجوان شهید برای پیوستن به غواصان کربلای 4
انگار بعد از آن خواب، انگیزه بیشتری داشت و ترسش ریخته و خیلی راحت بود. تا می گفتم بپر! می پرید و خوب راه افتاد. با بعضی از بچه های خاص کار می کردیم و این کار با من یا باقری و یا جزینی بود. اگر به برخی می گفتیم که شما به درد این کار نمی خوری و نمی توانی کارکنی، از این گردان برو! بهش برمی خورد و سفت وسخت می ایستاد و می گفت: نمی خواهم بروم و تلاش می کنم و یاد می گیرم. انصافاً هم ...
عارف لشکر انصار، چله نشین شهادت بود
و تصویر چشم های نمناکش در قاب چشم هایم می نشست، بعد دست به دل آسمان می کشیدم و می گفتم: خدایا، بچه ام به اسارت عراقی ها درنیاد. فرازی از وصیت نامه شهید حسن ترک چله نشین شهادت حسن، سوای عاشقانه هایش با مادر، بابایی هم بود انگار که سری از هم سوا داشتند؛ به دنیا دل نمی بست اما احترام به پدر و مادر را اوجب واجبات می دانست، پدر حسن آقای جبهه های حق، همیشه به او اصرار می ...
روایت فرحروز فتح اللهی از نجات از دست منافقین
...: بنده نیز با وجود اینکه در آن سال ها صاحب چهار فرزند بودم، بچه های خردسالم را به مادرم سپردم و به همراه همسرم به مناطق جنگی رفتیم و در عملیات های بیت المقدس، کربلای 5 و والفجر 8 در پشت جبهه به امدادرسانی رزمندگان و مجروحین مشغول بودم. این معلم بازنشسته با بیان اینکه از سال 59 تا 67 در طول 8 سال دفاع مقدس در پشت جبهه در خوزستان؛ خرمشهر، بوشهر و آبادان تا مرز ایران و عراق حضور داشته ...
حضرت آیت الله خامنه ای: ملت بزرگ فلسطین غرب و آمریکا را بی آبرو کرده است
دوم خانواده بود. ثمره زندگی مان دو فرزند پسر است. پسر عمویم بود. حدود دو سال در کتابخانه کار کرد. در آن مدت از رو به رو شدن با او خجالت می کشیدم برای همین حتی عضو کتابخانه نشدم و برای یک بار هم که شده پا به آنجه نگذاشتم. شهدا خاص هستند قبل از اینکه آقای زنگنه به شهادت برسد، فکر می کردم در وصف شهدا همیشه اغراق می شود. مثلا وقتی که همسرم درباره شهدای مدافع حرم توضیح می داد و از ...
می گفت خوب شد امام آمد تا خانه دار شوید!/ خطبه عقدش را آقا خوانده بود/ با زبان روزه در فکه شهید شد/ تکه ...
گروه فرهنگی جهان نیوز : از بازماندگان جبهه و جنگ و از نیروهای تفحص شهدا بود، سعید شاهدی اسفندماه سال 47 در تهران متولد شد. نوجوانی اش مصادف با جنگ تحمیلی بود و سعید در اکثر عملیات ها حضور یافت و پنج بار مجروح شد. بعد از حضور مداوم در دفاع مقدس نتوانست جبهه را کنار بگذارد، با یادگاری هایی که از جبهه در بدنش و خاطراتی که از رفقای شهیدش در ذهنش مانده بود خودش را تا دوم دی ماه سال 74 کشاند تا اینکه ...
قتل هولناک کودک 7 ساله در مشهد/ بازهم نامادری شکنجه می کرد
و این موضوع را مخفی کند. این موضوع تعجب قاضی صفری را به همراه داشت و پرسید که اگر همسرت این را به تو گفته، چطور از تو به خاطر مرگ فرزندش شکایت کرده است؟ زن برافروخته از اقدام همسرش با صدایی بلند گفت: دستش درد نکند، چهار سال بچه اش را جمع کردم این هم مزد زحمت هایم بود. ویهان را پیش خواهرهایش گذاشته بود، خودم گفتم بیاورد پیش ما. وقتی بچه را آورد، پدرش را دایی صدا می کرد. در ...
دوران سربازی و حساسیت ساواک روی سربازان
سه گروهان دیگر، که بیش از دویست نفر می شدیم، روزه گرفتند. چون کم کم طوری شد که به آشپزخانه گفتیم به ما سحری بده و یک مقدار سر و صدا شد. این مسئله باعث شد که رکن 2 ما را خواست. فهمیده بودند منشأ این قضیه از کجاست؟ از من پرسیدند: چه کسی به شما گفت روزه بگیری؟ گفتم: خدا پرسیدند: چه کسی یادت داده؟ گفتم: کسی یاد نداده. من از وقتی بچه بودم، روزه می گرفتم. بروید بپرسید. از کودکی تا الان روزه می گیرم ...
(14+) آوا دختر 4 ساله ارومیه ای براثر شدت شکنجه نامادری اش درگذشت / جزییات تکان دهنده
امسال پدر آوا با یکی از فامیل های خودش ازدواج کرد. شوهر این زن فوت شده بود و خودش هم دو بچه داشت اما بعد از فوت او، پدر شوهرش بچه ها را گرفته بود. به این زن گفتم آوا و آراز بچه هستند و به محبت احتیاج دارند، خودت مادری و محبتت را دریغ نکن. او هم به دروغ قبول کرد. او هیچ مشکلی در رفتارش نداشت و به همسایه ها گفته بود مگر خودم بچه ندارم که بخواهم بچه مردم را اذیت کنم! یک روز آوا مریض شد. او را به ...
آوا کوچولو بر اثر شکنجه های نامادری اش درگذشت
را نزده ام. گفتم همه ایران می دانند، تو چطور حاشا می کنی؟! به جرمش اعتراف کرده است؟ اطلاعی ندارم. دکترها در مورد وضعیت آوا چه گفته اند؟ گفتند خونریزی مغزی دارد و قلبش روز به روز دارد ضعیف تر می شود. پدر دوباره گریه می کند: مردم ایران شما را به خدا التماس تان می کنم دعا کنید آوایم زنده بماند. اگر حکم این زن اعدام است، فقط خودم می خواهم چهارپایه را از زیر پایش بکشم. آخرین اخبار حوادث آذربایجان غربی را در صفحه حوادث آذربایجان غربی و حوادث ارومیه حادثه 24 بخوانید . صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید. ...
روایتی از شهادت شهید مبینی با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
. مصطفی بعد عبادت با شوخی و خنده می آمد و غذایی که ته سفره مانده بود را می خورد. چند روز قبل از عملیات بدر بچه ها دور فرمانده گردان حاج عبدالله نوریان جمع شدند و التماس کردند که در عملیات شرکت کنند. حاج عبدالله هم به بچه ها گفت به جای من از خدا بخواهید که توفیق را نصیبتان کند، من که کاره ای نیستم خداست که انتخاب می کند و به دل من می اندازد که کدام یک از شما را ببرم. بعضی از بچه ها که ظاه ...
شهیدنامه استان سمنان؛ جاویدنام غلامرضا متولی
؟ او گناه دارد، غیر از تو کسی را ندارد. لبخندی زد و گفت: چه طور کسی را ندارد؟ خداوند پشتیان همه است. ترفندم نگرفته بود. با لبخندش به من فهماند: من که می دانم خودت می خواهی من بمانم، چرا او را بهانه می کنی. پیکر شهید 6 ماه پس از تولد فرزندش آمد همسر شهید متولی می گوید: موقع ازدواج همسرم 22 و من 17 ساله بودیم. 9 ماه می شد که ازدواج کرده بودیم. عازم جبهه شد. گفتم: فکر می کنم ...
شهیدی که حر مدافعان حرم نام گرفت
و برایش دست زدیم. وحالا امروز بعد از چند سال داداش مجیدی هست نه شبیه و یا کپی مجید سوزوکی قصه اخراجی ها اما شباهت هایی داشت که پلان آخر زندگی اش را به شهادت ختم کرد. شاید در قصه ده نمکی مجید سوزوکی یک تفاوتی با بقیه ی همردیفانش داشت ، یک گوهری در وجودش بود که این گوهر باعث انتخاب شدنش توسط معبود شد. مجید قصه امروز ما در هوای گرم روز آخر مرداد ماه سال 69 در محله یافت آباد تهران به ...
با 2 رزمنده حاضر در این عملیات نیزار های ام الرصاص دروازه بهشت شده بود
ام الرصاص دروازه بهشت شده بودند. شلیلک بعثی ها اغلب کور بود، یعنی همین طور بی هدف شلیک می کردند، بلکه گلوله به کسی اصابت کند. مسئولیت عده ای از بچه ها با من بود و به همین خاطر حاج ناصر بابایی فرمانده گردانمان مرتب با بی سیم از من می خواست که شرایطمان را به او اطلاع بدهم. گفتم از همه طرف به سمت ما شلیک می شود. ایشان گفت که نیروی کمکی به سمت شما آمده است؟ ابراز بی اطلاعی کردم و به راهمان ادام ...
شهیدی که در جانبازی به خواستگاری رفت و روز عقد دخترش نبود
شهید شدم و پیکرم برنگشت، از تو راضی نیستم که سر نمازهایت دعا کنی برگردم. حسن آقا دو سه روز قبل از اعزام، با همکاران و دوستانش خداحافظی کرد و از آنها حلالیت طلبید. به من گفت: به شیما این را نگو؛ شاید این بار بروم و دیگر برنگردم. اگر من رفتم و شهید شدم و پیکرم برنگشت، از تو راضی نیستم که سر نمازهایت دعا کنی برگردم. من هم راضی می شوم به مقدرات الهی و حسن آقا با غسل شهادت برای آخرین بار عازم سوریه می ...
ملکه زندگیت باش
برام باز کن من ازت می خوام پرقدرت برگردی سر زندگیت، بشین با همسرت با آرامش حرف بزن بهش بگو هم تو اشتباه کردی هم من اما خشت خشت این زندگی رو با هم ساختیم مگه اول زندگیمون چی داشتیم؟ الان که باید به آینده شیرین خودمون و بچه هامون فکر کنیم یک دفعه بیاییم کل این زندگی رو با خاک یکسان کنیم باز هم گفت سخته نمی تونم بهش گفتم سخت که هست اما خدا میگه بعد از سختی آسونی هست ...
شهیدی که معتقد بود همه کارها برای امام زمان(عج) باشد
حمیدرضا اسداللهی ، شهید مدافع حرم متولد 15 بهمن سال 1363 یکی از اعضای اصلی مرکز مطالعات راهبردی تربیت اسلامی به شمار می رفت که تاکنون اقدامات و فعالیت های گسترده ای را در عرصه های تربیتی و فرهنگی در کشورهایی، چون پاکستان، عراق و لبنان ساماندهی و مدیریت کرده بود. شهید حمیدرضا اسداللهی از خادمان حسین(ع) بود و سرانجام در راه اهل بیت(ع) بر اثر ...
وقتی مکث را تمرین کردم
وسط های لیست تقریباً بلندبالایم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن. همسرم آمد. بدوبدو خرید ها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد. وسایل را که باز می کردم سبزی ها را دیدم. یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد. حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر می گذارم ...
خواستگار شرور و ناکام، رقیب عشقی خود را با چاقو مجروح کرد
شاهد ماجرا بود به مأموران گفت: سیامک شوهرم را زد. ماجرا به یک سال قبل برمی گردد. من مجرد بودم که با سیامک آشنا شدم بعد از چند هفته هم او به من ابراز علاقه کرد و گفت که قصد دارد با من ازدواج کند. اما من قبل از اینکه به او پاسخ مثبت بدهم برای تحقیق به محل زندگی اش رفتم و فهمیدم پسری شرور است و همه او را به بدنامی می شناسند و سابقه کیفری هم دارد. به همین خاطر به او گفتم نمی توانیم رابطه مان را ادامه ...
راهی که انتخاب کردم، راه حسین(ع) بود
به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از نوید شاهد همدان، شهید خلیل طهماسبی ششم شهریور 1337 در روستای کهارد از توابع شهرستان رزن متولد شد. پدرش محمدتقی و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند، کشاورز بود. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و 20 شهریور 1365 با سمت فرمانده گروهان در جزیره مجنون ...
قتل دلخراش تازه عروس به دلیل رفت و آمد به خانه مجردی خواهرش + جزییات
های مرد غریبه توضیح خواستم مدعی شد او دوست خواهرش است. برای اینکه موضوع حل شود به همسرم گفتم دیگر حق نداری به خانه خواهرت بروی اما او توجهی به حرف هایم نمی کرد و بازهم به آنجا می رفت و تا دیروقت در آنجا می ماند. آخرین بار وقتی همسرم به خانه برگشت آنقدر عصبانی بودم که با او دعوا کردم. متهم در ادامه عنوان کرد: شب حادثه قرص مصرف کرده بودم و در حال خودم نبودم. از عصبانیت قمه ام را برداشتم و ...
چشم به راه خبر شهادتش بودم
گفته های مادر شهید طاهری، تنها هفت روز طول کشید تا خبر شهادتش به محله برسد و پس از آن، او دیگر پسرش را ندید. فقط در آن چند روزی که بابک در جبهه بود، نامه ای فرستاد و از حال و احوالش برای مادر نوشت؛ اینکه چقدر همه چیز در نظرش دل انگیز و خوب است. جز آن نامه، هیچ یادگار دیگری از او در دست خانواده اش نیست. این مادر صبور همچنین از لحظات سختی گفت که تلفیقش با آرامش کمی دشوار به نظر می رسد ...