سایر منابع:
سایر خبرها
خیراتی که برای صاحبش آمد داشت
ارثیه میلیاردی این بانوی مازندرانی ارثیه میلیاردی خود را هدیه کرد تا برای توسعه زیرساخت های امدادی هزینه شود. *مادری که باوجود فرزند مستاجر ارثیه اش را بخشید کار این بانوی خیر چنان مورد توجه قرار گرفت که بازخوردهای بسیاری درپی داشت، مادری که صاحب سه فرزند است و حتی عنوان شده فرزندانش مستاجر هستند اما از این سرمایه میلیاردی گذشت. به سراغ خانم بابایی می رویم ...
فرزندانم را به حضرت فاطمه (س) هدبه دادم
زمانی که 7 سالش بود مهر و محبت از سراسر وجودش می بارید. یادم است یک روز مهدی از مدرسه آمد و مدام دست وپای مرا می بوسید، دلیل کارش را که پرسیدم گفت: معلمم گفته هرکس احترام پدر و مادرش را نگه دارد و روی آن ها را ببوسد جایش در بهشت است، من هم می خواهم به بهشت بروم. این محبت تا همین اواخر هم ادامه داشت و من از این همه محبت شرمنده می شدم. اشک های مادر بر روی صورتش جاری می شد و ادامه صحبت هایش ...
نگاه مسئولانه مادر به تغذیه فرزندان تضمین سلامت جامعه است
...، عشق مادر را به فرزند منتقل می کند، به همین خاطر وقتی از هر کودکی سؤال کنی چه غذایی را دوست داری، بدون شک بهترین دستپخت را دستپخت مادرش می داند، چون تنها مادر است که ذائقه و علاقه فرزندش را می شناسد و سعی می کند غذا را به نحو احسن برای فرزندانش تهیه کند، به همین خاطر بسیاری از مادران تلاش می کنند به کودکان خود وعده های غذایی سالم بدهند چراکه بر این باورند، بشقاب کودک شان آینده جسمی او را می سازد و از طرفی می دانند روح سالم در بدن سالم است ...
زنان هنرمند آرامش خاصی برای تربیت فرزند
یاد گرفتم. بعد از تحصیلات دانشگاهی بیشتر در زمینه نقش مایه های روی سفال که در موزه های مختلف کشور هستند، کار و آن ها را تجزیه و تحلیل کردم، یاد گرفتم و لعاب زدم. اخیراً موفق شدم در وزارت میراث فرهنگی نمایشگاهی را با عنوان 8هزار سال سفال ایران برای اولین بار در کشور بازآفرینی کنم و از همه سایت های کشور که سفال داشتند و شناخته شده بودند، آن ها را درآوردم و از هر کدام نقاشی کردم. دکتر مریم جلالی ...
راز جنایت در عروسک مترسک
ناشناس را با خودم به خانه هرمز بردم تا بررسی کنم آیا خانواده او مردی سوار بر خودروی قرمز را می شناسند؟ زمانی که تصویر چهره نگاری قاتل احتمالی را به همسر هرمز نشان دادم، ناگهان رنگ از صورتش پرید و با نگاهی پر از اضطراب مدعی شد تا به حال چنین شخصی را ندیده است.اما اضطراب و هراس زن جوان از دید من در امان نماند وبدون آن که حرفی به او بزنم ازخانه خارج شدم. سراغ همسایه هارفتم وازآنها پرس وجو کردم فردی با ...
(ویدئو) هویت مرموزترین پاورلیفتینگ کار جهان که همیشه صورتش را می پوشاند فاش شد
ساحل شمالی نیو ساوت ولز بزرگ شدم. من بچه ای بسیار فعال بودم و با بازی کردن در تمام ورزش های اصلی بزرگ شدم. ما در اعماق جنگل بودیم و خیلی ساده زندگی می کردیم، که به این معنی بود که من به ندرت در داخل خانه بودم و بیشتر روز را بیرون از خانه کار می کردم، بازی می کردم و کشف می کردم. همین شرایط شروع علاقه من به قدرت فیزیکی بود. زیرا چوب، سنگ و سایر ابزارها برای بلند و حمل کردن در دسترس بود و من به طور ...
فرار و سرقت را به ماندن در خانه پدرم ترجیح دادم
خودت را معرفی کن. میترا هستم. چند سال داری؟ 20سال. از خانه فرار کردی؟ بله. پنج سال قبل از خانه فرارکردم. وقتی مادرم مرد، پدرم ازدواج کرد. تا وقتی من در آن خانه بودم، پدرم دو بار ازدواج کرد. من هم از دست رفتارهای پدرم و زن هایی که می آمدند و می رفتند، خسته شده بودم؛ به همین خاطر فرار کردم. چرا مادرت فوت کرد؟ از دست کارهای پدرم دق کرد. خیلی ...
5 نگین از معدن مادران فیروزه ای
باقی گذاشتند. او پس از ساخت بیمارستان امیر گفت: سال 1304 به دنیا آمدم و بعد از تحصیلات ابتدایی به دلیل علاقه به ادبیات، این رشته را در دانشگاه ادامه دادم و معلم شدم. چند بار به عنوان معلم نمونه انتخاب شدم و بعد از ازدواج و به دنیا آمدن امیر همه زندگی ام را وقف او کردم. چند سال بعد متوجه بیماری سرطان در امیر شدیم. بارها شیمی درمانی شد اما فایده ای نداشت و پزشکان گفتند باید پای امیر قطع شود ...
روایت ده سال مادرانگی با الهه احمدی
نباش و با خیال راحت برای چیزی که می خواهی تلاش کن. شش یا هفت ماه اول زندگی پسرم، همیشه مادرم کنار من بود. من هم تیراندازی می کردم و هم به بچه ام می رسیدم. وقتی پسرم به سن غذا خوردن رسید، من حتی بخشی از تمریناتم را هم در خانه مادرم انجام می دادم، تیراندازی را در سالن بودم، بدن سازی را در باشگاهی نزدیک خانه مادرم و بخش دیگر تمرینات در خانه که بتوانم شرایط را جوری مدیریت کنم که به پسرم برسم ...
روایتی از مادران بستری در بخش کلیه بیمارستان امام رضا (ع) | مثل خون در رگ های زندگی ام جاری باش
هایی به گردنش نصب شده بود. با تلفن صحبت می کرد و می گفت: مادر کجا می خواهی بیایی؟ اینجا اذیت می شوی و نمی توانی راحت استراحت کنی. مغازه را به امان خدا نگذاری پسرم. من هم خوب می شوم و به خانه باز می گردم . وارد اتاق شدم و سلام کردم و جویای احوال مادر شدم. آه کشید و گفت: 2 سال است کلیه های من مانند سابق نیست و فشار خون بالا، امان من را بریده است. همسرم من را رها کرد و رفت. 2 پسر دارم که ...
شاخه های گل نرگس و انتظار ناتمام یک مادر
کارهای خانه بود مثل یک دختر پابه پای من سبزی پاک می کرد با دستان کوچکش کشک می سابید و رخت های شسته شده را روی بند رخت پهن می کرد. بوی خاک، بوی دود و بوی آهن علیرضا راهنمایی بود که جنگ شروع شد و علی زمزمه رفتن به جبهه را شروع کرد! اما من همان اول کار چنان تشری زدم که سکوت کرد و دیگر اسم جبهه و جنگ را نیاورد . تا زمانی که دیپلم گرفت و همان سال هم دانشگاه قبول شد. زمان ثبت نام ...
اهمیت بازرگانی برنج ایرانی در کشورهای دیگر
صادر کننده برای انتخاب مسیر صادرات برنج ها کاملاً باز است. هرچند هر کسی که می خواهد صادرات برنج های ایرانی به آلمان را دنبال کند حتماً باید تحقیقات کاملی در مورد این موضوع داشته باشد. صادر کننده باید بازاریابی عمیقی انجام دهد تا بتواند موفقیت تجارت خودش را تضمین نماید. برنج ایرانی در کانادا در میان کشورهای آمریکای شمالی، ایالات متحده آمریکا تنها وارد کننده برنج ایرانی نیست ...
مهمان مامان
چسبندگی زبان داشت و در نوزادی جراحی شد. پسرم تاخیر تکاملی هم داشته و نمی توانست هیچ کلمه ای را بیان کند و همه چیز برایش نامفهوم بود اما الان بعد از گذشت 6 ماه می تواند صحبت کند. وی می افزاید: پسر اولم محمدکیان سال گذشته وارد خانواده شد و 5.5 ماه در خانه ما بود اما مادرش از دادگاه صلاحیت گرفت و او را بردند که من افسرده شدم و یک هفته گریه می کردم. بعد از آن فرزند دومم آرش را آوردم و بعد ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
ن زمان گریه می کردم که من می خواهم درس بخوانم. برادر بزرگترم به من گفت ناراحت نباش من کمکت می کنم تا خودت در خانه درس بخوانی و به صورت متفرقه امتحان بدهی. اینطور شد که شش کلاس دبیرستان را در خانه درس خوندم، کنکور دادم و علیرغم تصورم در کنکور قبول شدم و رتبه 130 را آوردم. همین شد که در رشته علوم قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شدم. خدیجه در 16 سالگی با پسر یکی از همسایه ها نامزد می کند اما ...
تلخ و شیرین زندگی یک بانوی فناور/ از انجام رسالت مادری تا کارآفرینی و بومی سازی دانش
15 سالگی مادرم را از دست دادم که دچار مشکلات روحی شدیدی شدم و از دست دادن مادرم فشار روحی و روانی زیادی به من وارد کرد. در دورانی که یک دختر به مادر نیاز شدید دارد، مادرم فوت کرد و با دشواری این دوران را سپری کردم و پدرم هم چند سال بعد از مادرم به رحمت خدا رفت و هشت خواهر و برادر متشکل از چهار خواهر و چهار برادر هستیم که همه موفق بوده و فرزندانشان مشغول به تحصیل هستند و علاقه به تحصی ...
گفتگوی صمیمی با مادرخبرنگار و روایت سختی های 2 شغله بودن
این حرفه ماندم، و سال بعد مدتی فاصله گرفته و ادامه تحصیل داده و مجددا به دنیای خبر بازگشتم. وی افزود: بنده بین مادری و خبرنگاری یکی را انتخاب نکردم هردو نقش در وجود بنده هستند البته که اگر کسی قبل از مادرشدن خبرنگار نبوده و پس از آن بخواهد شروع کند بسیار سخت است اما بنده سختی های این حرفه را در کنار سختی های نقش مادری و همسری را به جان خریده ام. رهیاب: از دغدغه های یک مادر ...
مادرم بهترین ریاضی دان دنیاست
هیچ گاه فرصت نمی شد تا سؤالات و اشکالات خودم را از معلم بپرسم. مخصوصا در درسی مثل ریاضی که یک پایه اش حل کردن تمرین های مختلف و تکرار است و با یک بار گفتن و شنیدن حل نمی شود. این بود که من بعد از مدرسه در خانه کلاس خصوصی ریاضی داشتم. البته با مادرم. آن روزها که هنوز دنیا برایم جایی فراتر از مدرسه و فامیل و محله مان نبود، فکر می کردم مادرم بهترین ریاضی دان دنیاست. سال ها بعد در ...
نگاهِ زینب هنوز منتظر توست
هرم می رفت. عبداللهی تصریح کرد: ولایت مداری و اطاعت از رهبری از نمونه های شاخص خط مشی سیاسی شهید بود و در همه زمینه های زندگی به ویژه احترام به پدر و مادر بی نظیر بود و از انجام هیچ کاری برای والدین دریغ نمی کرد و گاهی وقت ها به خودم می گفتم که چطور یک انسان می تواند این قدر خوب باشد؟! همسر شهید گفت: شهید به من و بچه ها خیلی احترام می گذاشت، در کمک به من هیچ کوتاهی نمی کرد و ...
کسب وکار موفق 8 گروه فناور در یک شرکت دانش بنیان
پزشکی کاملاً خالی بود؛ در صنایع و رشته های مختلف، شیمی جای خودش را بازکرده بود؛ اما در پزشکی کم رنگ بود؛ بنابراین معتقدم با ورود به حوزه علوم پزشکی کار درستی انجام دادم. مهروی ادامه داد: متأسفانه زبان مشترک کمی بین علوم پایه و علوم بالینی وجود دارد و در ابتدا یعنی حدود 10 سال پیش که کار را شروع کردم، کار سخت بود تا با پزشکان بالینی به یک درک مشترک برسیم اما اکنون با متخصصان چشم، پوست ...
چشم انتظاری، تقدیر مادران خلخال
به آغوش کشیدن آنهاست. یک روز با مادران چشم انتظار گلنار 60 ساله دارای چهار فرزند پسر است، خانه قدیمی و حیاط باصفایی دارد، وارد خانه می شوم و در کنارش می نشینم و می پرسم چند سال است به تنهایی زندگی می کنی؟ می گوید: 5 سال است که همدمم را از دست دادم و تنها دارایی من حقوق اندکی است که شوهرم برایم گذاشته است. وقتی از بچه هایش و انتظاراتی که از آنها دارد می پرسم ...
کسب سهمیه المپیک 10 برابر سخت تر شده است
بودن و بعد از آن، چه تفاوتی با هم دارند؟ من از سال 82 تیراندازی ملی را شروع کردم و وارد اردوهای ملی شدم و سال 92 پسرم به دنیا آمد. شرایط و مسئولیت مادر بودن بسیار سنگین است و من از نظر روحی و ذهنی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم و تیراندازی برایم خیلی سخت تر شده بود. قبل از تولد باور تمام فکر و ذهن من سمت تیراندازی بود و با وجود اینکه چهار سال بود که ازدواج کرده بودم، همسرم بسیار همراه من بود ...
روایت سردار حاج قاسم سلیمانی از ازدواجش!
اینکه 8 فروردین سال 98 مردی با خانه ما تماس گرفت و گفت قرار است فردا سردار سلیمانی به منزل شما بیایند. باورم نمی شد و بسیار هیجان زده و خوشحال بودم. به فرزندانم و عروس ها و دامادها زنگ زدم و گفتم فردا چنین مهمانی داریم هر کدام دوست دارید بیایید او را ببینید. بچه ها که همه مشتاق دیدار این سردار محبوب بودند صبح فردا پیش از آمدن سردار خود را به منزل ما رساندند. همه هیجان زده و خوشحال منتظر ...
موهایی که نبود تا سفید شود...
آقای قزلی را همراه دخترش در بالکنی رو به گنبد و بارگاه امام حسین؟ع؟ دیده و با صحبت ها و لحن مهربانش آشنا شده بودم. وقتی خواندن کتاب شریان مکران ، فرزند اخیر مهدی قزلی را با اکراه و از سر بی کتابی در بساط کتابخوانی ام شروع کردم، خودم را دلداری می دادم که چند صفحه اش را می خوانم و به محض ظهور کتاب جدید، عطایش را به لقایش می بخشم و خلاص! در دلم هم حسابی به نویسنده توپیدم که: در میان این همه سوژه و شخصیت ...
قهرمان سازی در ادبیات جنگ، معضل است / مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم
زرگ و آن هدیه های بابا که باعث شد شخصیت فرهنگی من شکل بگیرد و به سمت نوشتن کشانده شوم. البته از نقش مادر هم نمی توانم غافل بمانم، نقش مادر در کودکی خیلی مهم است، او شخصیت فردی و اجتماعی فرد را می سازد و با خاطراتی که مادر تعریف می کرد باعث شد که من از حرف های آنها سوژه بگیرم. سال 1385 پژوهشی انجام دادم با عنوان بررسی انگیزه ازدواج دختران با رزمندگان زمان جنگ، چه علت و دلیلی داشت؟ ...
رؤیای قشنگ حاج قاسم بودن
برایم عزیز بود که درددل هایم را به او می گفتم و او هم با لبخند و لحنی آرام و ایمانی عمیق مرا آرام می کرد و هنوز او را در کنارم حس می کنم. چه در کنار سنگ قبرش و چه در خانه با عکس هایش، همیشه با او هم صحبت می شوم. شروع می کند برایم از حسینش روایت می کند: حسین از 15سالگی عازم جبهه های جنگ شد و حدود پنج سال در جبهه حضور داشت. بعد از پایان جنگ نیز در مناطق جنوب شرق کشور در درگیری ها با اشرار مسلح حضوری ...
دیدار بانوان مشهدی با همسر شهید ابوحامد
چنینی نداشت و تنها دغدغه جهاد را داشت، بنابراین به خانه بازگشت. وی با اشاره به اینکه 11 سال میان جبهه و جهاد وی وقفه افتاد، ادامه می دهد: در این مدت مانند دیگران به کارهای ساختمانی برای امرار معاش مشغول بود، اگرچه جراحت های جبهه و برخی ترکش ها خیلی اذیتش می کرد اما از آن ها به عنوان یادگاری های جنگ یاد می کرد و می گفت که باید با خودم همراه داشته باشم. حسینی می افزاید: شروع ...
مادرانه ای از پرستاری و معلمی تا بهشت
است و موفق به دریافت نشان فاطمه ( س) شده است، خودش در رابطه با ورود به حوزه علمیه می گوید: هنوز هم که فکر می کنم می بینیم که یک آگهی پذیرش مسیر جدیدی به رویم گشود و انگار دستی مرا هدایت کرد؛ آن روز با دیدن آن تبلیغ و تشویق همسرم، وارد حوزه علمیه شدم، هنوز تصمیم نداشتم که ثبت نام کنم تنها گفتگویی کردم و شماره تماسم را در دفتری نوشتم و بیرون آمدم اما چند ماه بعد آنها با من تماس گرفتند و چند سال بعد ...
ورود به فجر اسلام
مصطفی ختم گذاشتند. یادم نمی رود که در آنجا سه تا صلوات برای امام فرستادند که خداوکیلی ستون های مسجد داشت می ریخت. بازار را بستند و مأمورها ریختند. از آن به بعد ختم ها برای حاج آقا مصطفی شروع شد. شاه هم فضای باز سیاسی و از این صحبت ها را مطرح کرده بود. من دیگر وارد کار شدم، یعنی بیشتر به طرف این موضوعات آمدم. دوستان یک سری شیوه های مبارزاتی را هم در صحبت های شان به من می گفتند. من بعدها فهمیدم که اینها ...
روایتی جالب از زبان مردی که شهید قاسم سلیمانی را غسل و کفن کرد
رساندم به آشپزخانه. ضعف مثل ماری طویل دور تنم می خزید. خواستم چیزی بخورم ولی دهانم طعمِ گسِ خرمالو می داد. وضو گرفتم و دست هایم را گذاشتم جلویِ بخاریِ داغ تا از لرزه بایستند. سجاده را هم همان جا پهن کردم و رو به قبله شروع کردم به خواندنِ زیارت عاشورا؛ چهل سال است که هر شب زیارت عاشورا می خوانم اما دیشب آن قدر خسته بودم که خواب عنانِ اراده ام را ربود و امانم نداد. زیر لب زمزمه می کنم: اَللّهُمَّ ...
پژوهش، سلامت، عشق، مادر
خود را شروع کردم و هرسال از من به عنوان کارمند-پژوهشگر نمونه، تقدیر به عمل می آمد. بعد از آن هم در دانشگاه علامه طباطبایی تحقیقات خود را ادامه دادم و از سال 1386 تحقیقات خود را در سمت هیئت علمی انجام دادم. - در حدود 30 سال فعالیت پژوهشگری شما، چقدر زندگی حرفه ای و خانوادگی شما در تداخل با هم بوده اند؟ یا شاید بهتر است بپرسم آیا پژوهشگری به زندگی شخصی و خانوادگی شما لطمه ای وارد کرده ...