فرار و سرقت را به ماندن در خانه پدرم ترجیح دادم
سایر منابع:
سایر خبرها
تکه تکه کردن جسد شوهر بعد از خفه کردن او با بند مانتو
به خانواده اش گفتم در بیمارستان است. تحقیقات از این زن ادامه داشت تا این که دو روز قبل به قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت : بعد از فوت مادرم و ازدواج دوباره پدرم، مجبور به ازدواج اجباری شدم. شوهرم در مغازه ای کار می کرد و شرایط مالی مان خوب بود، اما اعتیاد داشت و اذیتم می کرد. پسری 13 ساله و دختری 9 ساله داریم. شامگاه بیست و هشتم آذر امسال دوباره دعوای مان شد. از این وضع خسته شده بودم. با ...
حسن قاسمی؛ سال های عشق و تلاش
اتمام سربازی، دوباره پیش پدرم برگشتم و حدوداً دو سال دیگر را هم آن جا گذراندم و پس از آن تصمیم به ازدواج گرفتم. آن موقع هم که ازدواج کردم هیچ چیز نداشتم. در سن 24 سالگی بی هیچ مال و اموالی ازدواج کردم و بعد از آن از کارگاه پدرم بیرون آمدم و کنار دست دایی ام مشغول به کار شدم. به هرحال بعد از چند وقت که در مغازه دایی ام مشغول بودم، انقلاب اسلامی پیروز شد و سال 59 بود که این مکانی را که الآن ...
قتل فجیع مادرزن به دست داماد
.... منصور و خواهرم که یک و نیم سال از ازدواج آنان می گذشت در همان منزل ساکن شدند، اما 17 مهرماه سال 1398 بود و پدرم طبق معمول بعد از خوردن نهار به بیرون از خانه می رود؛ اما شب هنگام بازگشت به منزل، با جسد غرق در خون و حلق آویز شده مادرم در گوشه ای از خانه مواجه می شود و سریع همه ما و نیز پلیس را با خبر می کند. وقتی پلیس ها و بازپرس سر می رسند منصور نیز به همراه خواهرم می ...
قتل زن و مرد خیانتکار به دست پسر عصبانی؛ از کشتن مادرم پشیمان نیستم
و صابر اعتراف کرد و گفت: آنها را کشتم چون به پدرم خیانت کرده بودند. مادرم پی هوس خودش رفت. او ما را رها کرد و پدر پیرم را تنها گذاشت. شهرام گفت: مادرم 32 سال از پدرم کوچک تر بود اما خودش قبول کرده بود که با پدرم ازدواج کند. ما سه فرزند هستیم. من بزرگتر هستم و دو برادر دیگرم کوچک هستند. والدینم همیشه با هم اختلاف داشتند. مادرم گفت می خواهد طلاق بگیرد. پدرم طلاقش نمی داد تا اینکه متوجه ...
بگذارید در برابر شهدا روسفید باشم
شهادت در راه خدا که آرزوی دیرینه ام هست برسم: ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه، یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون خداوند از مومنین جان و مالشان را خریداری نموده و به جای آن بهشت را برای آنها قرارداد است. آن ها نبرد می کنند در راه خدا و می کشند و کشته می شوند. توبه 111 چند کلامی هم با پدر و مادرم صحبت می کنم: پدر و مادر عزیز ...
گرامیداشت سالگرد دلها و سردار سید رضی موسوی
نویسنده کتاب مکتب سلیمانی، اظهار داشت: شما بروید ببینید در سال1350 وقتی بحرین از کشور جدا شد آن بهایی زاده هویدا چه گفته است. گفت چرا به ما ایراد می گیری. بحرین دختر بالغی بود که باید به خانه می رفت، ببینید این درد را به کجا باید گفت،سرزمین را می دادند و سرشان را بالا می گرفتند و به خاطر نوکری آمریکا، اسرائیل، انگلیس و اجانب افتخار هم می کردند که ما کشورمان را دادیم نه عرب ها و ما خاکمان را دادیم ن ...
محاکمه پسری که مادرش را به دلیل فرار کشت
مأموران با بررسی هویت دو مقتول پی بردند مریم 40 ساله در یکی از شهرهای شمالی کشور ساکن بوده اما مدتی قبل از خانه شوهرش که 40 سال از او بزرگ تر است فرار کرده و مخفیانه با اکبر در این خانه زندگی می کرده است. با افشای این ماجرا، همسر و پسر 22 ساله مریم به نام سیامک به عنوان مظنونین جنایت تحت بازجویی قرار گرفتند تا اینکه سیامک لب به اعتراف گشود و به قتل مادرش و اکبر با همدستی دو دوستش اعتراف ...
بخشیدن مردی که شوهر عشقش را کشت | حکم: قاتل 7 سال و زن جوان 25 سال زندان
سال از این ماجرا گذشته و من در زندان عذاب زیادی کشیدم. خانواده ام هم خیلی عذاب کشیدند. با تلاش آنها توانستم رضایت اولیای دم را جلب کنم. از قضات تقاضا دارم مرا ببخشند و به خاطر پدر و مادرم در حقم لطف کنند. در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و فرهاد را به 7 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند. ...
رد بهشت زیر چرخ ویلچرشان دیده می شود
خجالت بکشد، اما یک بار هم این اتفاق نیفتاد و او همیشه در جمع دوستانش مرا به آن ها معرفی می کند. خدا را به خاطر مادر بودنم شاکرم. به خود می بالم و به فرزندم عشق می ورزم. از خانم احمدی خواستم یک کلام در وصف مادرش بگوید. با این سؤال بغض کرد و با صدایی لرزان گفت: وقتی مادر شدم مادرم را فهمیدم، خیلی قدر و منزلتش زیاد است، به همین خاطر کلامی در وصف او پیدا نمی کنم. همه مادران قابل وصف هستند، اما ...
استاد لیلا در چال سرویس تعمیرگاه | این زن هم بازیگر تئاتر است هم مکانیک خبره | تصاویر
تعمیر می کند و بخشی از انرژی اش را ذخیره می کند برای تمرین و اجرای تئاتر. کمی که از کار فارغ می شود، این طور گفتگو را آغاز می کند: فرزند اول خانواده ام و چون پدرم با توجه به شرایط شغلی که داشت معمولا در ماموریت به سر می برد، ناخودآگاه یاد گرفته بودم همراه مادرم از پس از امور خانه بربیایم. خیلی زود هم پشت فرمان ماشین نشستم و در اولین فرصت گواهینامه ام را گرفتم. بعد از دیپلم با اجازه ...
محاکمه پسری که مادرش را به دلیل فرار کشت
عجول بودم و برای رسیدن به خواسته هایم با همه درگیر می شدم؛ آن روز هم وقتی به خود آمدم که... بیشتر بخوانید آخرین وضعیت پرونده قتل مهرجویی سخنگوی قوه قضائیه از برگزاری نخستین جلسه دادگاه پرونده قتل داریوش مهرجویی و همسرش در هفته آینده خبر داد. بیشتر بخوانید آتش نشانی پلیس درآتش سوزی عمدی! جوان خشمگینی که خانه پدری اش را با ساکنان آن به آتش کشیده بود، در ...
شناسایی مارکوپولو با دوربین مخفی
ن در سرقت همه فن حریفم. هر نوع سرقتی را تجربه کرده ام. سرقت خانه، مغازه، موبایل قاپی و حتی سرقت از انباری ها، اما این بار وقتی از زندان آزاد شدم تصمیم گرفتم همراه دوستانم از مغازه های موبایل فروشی سرقت کنم. چرا؟ اول اینکه به هر مغازه ای که دستبرد می زدیم حداقل بیش از 600 میلیون تومان گیرمان می آمد و فروش تلفن همراه نو هم خیلی ساده بود، چون هم کارتن داشت و هم همه مدارکش کامل بود. ا ...
اسطوره قابل لمس عصر ما
، اینکه او را با ترور از ما گرفته اند به داغی بدل شده که سرد نمی شود. محبوبه شعبان زاده، دکتر داروساز است و در گفت وگو با ایسنا در خصوص مواجهه اش با خبر شهادت سردار سلیمانی، می گوید: در خانه پدری ام بودم که با صدای گریه پدرم بیدار شدم. خود را سریع به پدر رساندم، دیدم مقابل تلویزیون نشسته و به پهنای صورت اشک می ریزد، هرگز به یاد ندارم که پدرم را در این حال دیده باشم، زیرنویس تلویزیون را که ...
یک زندگی و 3 بخش
من مربوط به مدرسه بردن آن ها بود. درست است که مدرسه به خانه مان نزدیک بود اما چون آن موقع نمی توانستند خودشان راه بروند، یکی را بغل می گرفتم، یکی را با کالسکه و دیگری را با ویلچر می بردم. یک مسافتی، آیلار را به بغل گرفته و می بردم، همان راه را برگشته و آیسان و سپس احسان را می بردم. برای یک مسافت کوتاه باید سه بار می رفتم و برمی گشتم. آیلار که اکنون می تواند خودش حرکت کند و دختر بزرگی شده ...
کتک از شوهر در عقدکنان و خیانت
.... دانیال با آن که 14 سال از من بزرگ تر بود، اما امتیازات بیشتری نسبت به پسرخاله ام داشت .این بود که من با همان تصورات کودکانه برای فرار از ازدواج با پسرخاله ام به خواستگاری دانیال پاسخ مثبت دادم و چنین وانمود کردم که او را خیلی دوست دارم و به جز او فرد دیگری را نمی پذیرم. پدر ومادرم نیز وقتی علاقه عجیب مرا دیدند، بلافاصله مقدمات جشن عقدکنان را فراهم آوردند، ولی در همان شب عقدکنان ...
عاشقانه های شهیدی که همچنان محرم اسرار کرمانی هاست
تقریبا یقین داشتم نظر مادرم منفی است. اما در کمال ناباوری مادرم آقای مغفوری را پسندیده بود و گفت عجب مرد پاک و خوبی بود، چقدر خوب قرآن خواند، یک انسان درستکار و اهل عمل است. باورم نمی شد، نظر مادرم درست مخالف برداشت من بود، خوشحال بودم و قرار شد مادر با پدرم صحبت کند و نتیجه را به من بگوید . سلطان زاده در ادامه گفت: چند روز بعد پدرم از موضع مطلع شد و برای مشورت نزد برادرش رفت، چون شهید ...
مادرم را کشتم؛ چون می خواست از پدرم که 40 سال از او بزرگتر است جدا شود!
صاحبخانه به مأموران گفت: یک ماه قبل اکبر واحد طبقه اول خانه ام را اجاره کرد و گفت به تازگی از شهرستان آمده اند. ما نیز در طبقه دوم زندگی می کنیم. شب گذشته از خانه آنها سروصدا می آمد که پایین رفتم و دیدم اکبر و همسرش کشته شده اند.در ادامه مأموران با بررسی هویت دو مقتول پی بردند [...]
اولین گفتگو با مصدومان حادثه تروریستی کرمان | صحبت های یکی از شاهدان انفجار کرمان +ویدئو
حال تو را پرسید و رفت من به قربانت که هرجا رفته ای یاد منی یاد تو هر نیمه شب روی مرا پوشید و رفت شعر زیبایی به عشقش گفته بودم که ندید آمد او، اما شبی بر شعر من بالید و رفت مادرم رفته، ولی در خاطراتم مانده است روز مادر، چشم او، آمد به من خندید و رفت مادر عزیزم! روزت در آسمان ها مبارک یوسف محقق *** سرما چرا از خانه ما رفتنی نیست؟ با ...
کسب سهمیه المپیک 10 برابر سخت تر شده است
تکرار رکورد دنیا، نشد که سهمیه المپیک توکیو را بگیرم و دو سال کرونا را هم در خانه بودم اما با قدرت تمام می گویم کسی که باعث شد من تیراندازی را ادامه دهم، همسرم بود. همسرم از من خواست سختی ها را تحمل کنم و برگردم. الان تیراندازی در دنیا بسیار پیشرفت کرده و گرفتن سهمیه 10 برابر سخت تر شده است. من بار هزار تنی را برای برگشتن به تیراندازی و رسیدن به خواسته ام تحمل می کنم. گفته بودید مادر ...
روزی که شاه از چشم حاج قاسم افتاد
هم بود، همه افکار مرا دستخوش دوگانگی فوق العاده ای کرد. مدت ها بود به این فکر بودم. شبی در خانه با احمد مشغول صحبت بودیم. بهرام فرجی که پدرش پسردایی پدرم بود، آنجا بود. دیدم بهرام هم حرف های شبیه حرف های علی یزدان پناه می زند؛ اما نه از فساد شاه، بلکه از ظلم شاه که: مردم را می گیرند، زندانی می کنند و می کشند. شاه اجازه نمی دهد روضه امام حسین (علیه السلام) خوانده شود. من که از کودکی با ...
پیام تبریک روز مادر؛ متن های زیبا، بهترین و عاشقانه ترین پیام ها
قربانت که هرجا رفته ای یاد منی یاد تو هر نیمه شب روی مرا پوشید و رفت شعر زیبایی به عشقش گفته بودم که ندید آمد او، اما شبی بر شعر من بالید و رفت مادرم رفته، ولی در خاطراتم مانده است روز مادر، چشم او، آمد به من خندید و رفت مادر عزیزم! روزت در آسمان ها مبارک یوسف محقق *** سرما چرا از خانه ما رفتنی نیست؟ با رفتن مادر، زمستان سردتر شد... ...
راه خِیری که با دعای مادر باز شد...
یا شیرینی خامه ای و کاکائوهای رنگ و وارنگی که کمتر مادربزرگی آنها را در خانه دارد؛ سخت است. من از ترکیب بادام درختی و کشمش سبز شروع می کنم؛ شاید چون حس می کنم این مخلوط بیشتر رنگ و بوی سوژه ای که برایش اینجا حاضریم را می دهد و مرا یاد مادر بزرگ خودم می اندازد. فیلمبردار مشغول وصل کردن دوربین است و من در دلم خدا خدا می کنم کارش حتی شده اندازه چند ثانیه از حد معمول بیشتر طول ...
پیام و عکس تبریک روز مادر به مادران آسمانی + استوری
ببرند روزت مبارک رؤیای بی تکرار من مادرم همی نالم که مادر در برم نیست صفای سایه او بر سرم نیست مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست آن هم در روز مادر روزت مبارک غایب ترین حاضر من مادرم گلهای بهشت سایه بانت مادر صد دسته ستاره ارمغانت مادر دیگر چه کسی چشم به راهم باشد قربان نگاه ...
ایمان خود را نسبت به اسلام مستحکم کنید
وصیت نامه دست همسرم باشد. ضمناً شرعاً به همسرم توصیه می کنم بعد از اتمام مراسم حتماً اگر برایش امکان داشت ازدواج کند، چون این بیشتر روح مرا شاد می کند، ولی عاجزانه از او می خواهم مواظب دخترم باشد و باز اگر برایش امکان داشت با پدر و مادرم ترک رابطه نکند و آنها را دلداری دهد. یاران همه سوی عشق رفتند بشتاب که تازه ز ره نمانیم ای خون حماسه در رگ دین برخیز نماز ...
توسل مهدی سلحشور به یک شهید با نا مبارک حضرت زهرا (س)
اینکه آرام بشوم، شب بعد به قم، حرم حضرت معصومه (س) رفتم. بعدازاینکه زیارت خانم کمی آرامم کرد، برگشتم تهران. آخر شب به خانه رسیدم، خواهرم در را باز کرد. خسته بودم و بی حوصله. گفت: داداش، پدر جعفر آقا اومده بود در خونه می خواست شما رو ببینه. خشکم زد. پدر جعفر؟ اینجا؟ ادامه داد: یه عکس هم از جعفر برات آورد. عکس را گرفتم و به رختخواب رفتم. پتو را روی سر کشیدم و عکس را به سینه ...
سوار تاکسی شدم شیرخشک بگیرم راننده پسرم را دزدید و فرار کرد
با توجه به حساسیت ماجرا، اکیپی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را در این پرونده آغاز کردند. آنها در ابتدا راهی محل ربوده شدن آراد شدند و به تحقیقات میدانی پرداختند ...
پوریا شکیبایی: نمی خواهم ادامه پدرم باشم
؛ چون به دلیل افتادگی پلکم فکر می کردم قضاوت می شوم. خیلی وقت ها هم از من می پرسیدند چرا راه پدر را ادامه نمی دهی؟ من می گفتم قرار نیست راه پدر را ادامه دهم. من می توانم بازیگر شوم به دلیل اینکه به این کار علاقه دارم، اینطور نیست که چون پدرم بازیگر است، من هم می خواهم این کار را انجام دهم. به دلیل موقعیت خانوادگی من به این کار علاقه پیدا کردم، ولی همانطور که گفتم تا مدت ها به خاطر چشمم شجاعتش را ...
قهرمان سازی در ادبیات جنگ، معضل است / مستندنگاری باعث شد ما ادبیات خنثی نداشته باشیم
سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): امیرمحمد عباس نژاد که سال های زیادی است در عرصه ادبیات پایداری در حال فعالیت است، می گوید: مادرم می گوید 15 اردیبهشت 1362، در یک شب بارانی و در روستای میرعلیلو از توابع مشگین شهر به دنیا آمده ام. اما پدرم تاریخ تولدم را برای 31 شهریور 1361 گرفته است. شاید او می دانست که روزی نویسنده دفاع مقدس خواهم شد و همزمان با آغاز هفته پاسداشت مردانی که زخم خورد ...
قاسم از کودکی عاطفی و اهل گذشت بود
می خوردند، این رسم در خانواده ما هم معمول بود. من و حاج قاسم در یک ظرف غذا می خوردیم. غذا در حد سیر شدن نبود، اما من که کمی بزرگ تر بودم، رعایت حال ایشان را می کردم تا بیشتر غذا بخورد. همیشه حواسم بود که او خوب غذا بخورد. یک روز به مادرم گفت من دیگر با حسین غذای شریکی نمی خورم! مادرم گفت چرا، اما چیزی نگفت. مادر گفت من دو تا ظرف ندارم که برای شما جدا غذا بریزم، غذای هر دو نفر شما را داخل همین ...
اجاره آدمکش برای انتقام!
همین خاطر سیروس و ناصر را به او معرفی کردم. اما قرارنبود کسی کشته شود. سپس کامبیز به جایگاه رفت و ضمن ابراز ندامت گفت: من راضی به مرگ او نبودم و از این بابت پشیمان هستم و از آن زمان تاکنون عذاب وجدان دارم. باور کنید من به سیروس و ناصر نگفته بودم که او را بکشند و نمی دانم چرا آنها او را کشتند. من و همسر مقتول مراوده مالی داشتیم. اما وقتی او به این موضوع پی برد سراغم آمد. من به او گفتم هیچ ارتباط پنهانی با همسرش ندارم اما او حرفم را قبول نکرد و آخرین بار هم من را به شدت کتک زد. در پایان جلسه قضات برای صدور رای وارد شور شدند. انتهای پیام ...