سایر منابع:
سایر خبرها
علامه طباطبایی به آقای خوشوقت گفته بود کلاس اصول فلسفه به درد شما نمی خورد!
راه ادامه می دادم. ناگهان توفان شد. طوفانی که دیگر امکان نداشت جلو را ببینم. ناچار شدم راه را کج کنم و به طرف مسجد سهله بروم. در یک شب شن و توفان و باران، هیچ کس مسجد نبود. در را باز کردم. مسجد، پیش خوانی دارد که بعد از آن وارد مسجد می شوند. وارد خود مسجد شدم. باز هم کسی نبود. فقط دیدم یک نفر ایستاده و مشغول دعاست. دعایی که انگار خودش انشا می کند. نه این که دعایی از مفاتیح ...
بی تابی هایمان را با عشق به حاج قاسم تسلی می دهیم
برادرم گفتم من طاقت ندارم، به کرمان می آیم. حدود ساعت پنج بود که با گوشی حسین تماس گرفتم، همکارش جواب داد. قسمش دادم و حال نغمه را پرسیدم و گفت ان شاء الله که حال شان خوب است، ما داریم دنبال شان می گردیم. این را که شنیدم از بم به سمت کرمان راهی شدم و مستقیم بیمارستان افضلی پور رفتم. سرگشته و حیران میان تصاویر شهدا در این میان امیرعلی خواهرزاده ام که در بیمارستان باهنر بستری ...
رمان آناهیتا باران کن
ناگهان باز شد. سیخ نشستم. کوثر با نگاه پر نخوتش داخل شد. _بابا میگه بیا دارن میرن _برو... میام بلند شدم و روسری را روی موهایم انداختم. نگاهی به چادر کردم. توی دلم گفتم: من باید خودم باشم حرکت کردم و از اتاق بیرون زدم. همه ایستاده بودند نزدیک در خروج. با آمدنم نگاه ها چرخید سمت من. لبخند کج و کوله ای روی لب نشاندم. مرضیه خانم با دیدنم پوزخندی زد. نگاهش شبیه ...
تویی که نمی شناختمت
...، دوست نادیده من گرامافون عکس پروفایل دوست مجازی ام است که برای فاش نشدن هویتش، قصد دارم اینجا و تا انتهای متن با همین لفظ صدایش کنم. تماسم را که جواب داد، بعد از سلام و احوالپرسی های معمول، بی مقدمه گفتم: بیا بریم بیرون. از همان پشت تلفن قبول کرد. عجیب بود! گرامافون، از آنهایی نبود که هر روز خدا تهران گردی کند. حتی به من گفته بود تا به حال سمت خیابان انقلاب نیامده است. یک جای کار ...
چشم به راه یک رویا
و تشییع شهدا را نشان می داد. قاب عکس بزرگی از شهید کریم و جواد توجهم را به خودش جلب کرد. حاج خانم که رد نگاهم را گرفت، گفت: همیشه بعد نمازم اول به امام حسین سلام میدم، بعدش به آقا امام رضا و آخرش هم به این قاب عکس. بخشی از کتاب خانه شلوغ بود. همه آمده بودند. مهمان بزرگی داشتیم. مشهد بودیم نه اهواز. خوشحال بودم که دوباره دور هم جمع شدیم. صدای زنگ در را که شنیدم، بلند شدم و از ...
ایده تخته سیاه قرائتی از کجا آمد؟!
بعدها آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) آنجا را خریدند و اکنون مدرسه آقای گلپایگانی است. برای اینکه از نزدیک روش تدریس ایشان را ببینم به آنجا رفتم، اما دیر رسیدم و در کلاس را بسته بودند. از پشت شیشه به کلاس نگاه کردم. اتاقی 3 یا 4متری بود که طلبه ها در آن نشسته بودند. حدود 20 دقیقه شیوه کلاس داری آقای ربانی را از پشت شیشه دیدم و متوجه شدم که به جز منبر هم می توان کلاس قرآنی داشت و با تخته سیاه کار کرد ...
سرمربی جنجالی لیگ یک: از هیچکس خط نگرفتم
سرمربی شدم و با همان نفرات و بازیکنان وارد بازی ها شدم. ما 18 هفته از نظر فوتبال، عملکرد و کنترل حواشی بهترین شرایط را داشتیم و توانستیم به نحو احسن تیم را جمع کنیم. هر چند اگر اسپانسر و شرایط مالی بهتری داشتیم و می توانستیم شرایط بهتری را برای بازیکنان رقم بزنیم و در چند پست هم تقویت کنیم، می توانستیم در بین 3-4 تیم اول قرار بگیریم. حتی اگر سه امتیاز کسرشده به ما اضافه می شد، در رتبه هفتم جدول ...
در شهادت فرزندم دو رکعت نماز شکر خواندم/ شهادت بهای انقلابی بودن و ماندن است
شما در صف مادران شهدا قرار بگیرید تا کربلا بروید و من گفتم که مادر شهید نیستم؛ حاج علی امد و به من تاکید که که به آنها بپیوندم. صبح که بیدار شدم گفتم حاج علی شهید می شود و خودش خبر شهادتش را به من داد. وی خاطرنشان کرد: از حاج علی هرچه بگویم کم گفته ام ولی هدفم از اینکه این بخش از خانه را به تصاویر شهدا آراسته ام این است که بتوانم نفسم و جسمم را در راه شهدا و انقلاب به حرکت درآورم و خدا را ...
سخت ترین لحظات سردار سلیمانی در سوریه چه بود؟
شما خودتان این تفاوت را دیده بودید؛ برداشت شما از شخصیت ایشان در آن سال ها چطور بود؟ من برداشت خودم را می گویم. معتقدم افرادی مثل حاج همت یا حاج علی فضلی و دیگران چون فرمانده یگان تهران یعنی پایتخت بودند طبیعتاً بیشتر اسمشان شنیده می شد اما فرماندهان یگان ها همگی تقریباً در یک سطح قرار داشتند و شاید برخی مثل حاج قاسم در میدان رزم از دیگران معروف تر هم بودند. اساساً یکی از امتیازات جنگ ما که ...
روایت دست اول یک فرمانده اطلاعات از 11 سال همراهی با حاج قاسم
لازم می دانیم که در این گفتگو بنا بر مسائل امنیتی، از درج تصویر و نام مصاحبه شونده خودداری و تنها به قید نام جهادی این فرمانده، یعنی حاج یونس اشاره شده است. حاج یونس از جمله اولین فرماندهان نیروی قدس بود که از آغاز تا پایان بحران سوریه به همراه شهید سلیمانی در این کشور حضور داشت. اولین ملاقات روی دکل دیده بانی در هور *بسم الله الرحمن الرحیم؛ سلام عرض می کنیم خدمت شما ...
در رسانه| زندگی های متفاوت، همسایه های همدل
می گوید: خیلی وقت ها در محوطه یا در راهروهای بلوک حواسمان به دیگران هست تا متوجه عبور ماشین ها یا وسایلی که سر راهشان هست باشند . وقتی صحبت از مسئولیت پذیری می شود، می گوید: در مدرسه هم به ما که والدین معلول داریم، می گویند که مسئولیت پذیر هستیم . اینجا همه بچه ها حواس جمع هستند. ما خیلی اجتماعی هستیم؛ چون تماس های تلفنی مامان و بابا را ما جواب می دهیم. با مدیر و کارفرمایشان ما ارتباط می ...
گفت وگوی تفصیلی| نگاه رهبر انقلاب به مسئله زن و حجاب چگونه است؟
...، آن موقع باید برای جبران این به رسمیت نشناختن هزینه های دیگری بکند. یعنی شما وقتی مادر را در خانه کمرنگ کردید خب این آثاری می گذارد دیگر. من خودم نمونه هایی دارم که مادر به خاطر اینکه اشتغالات خارج از خانه دارد و بعد خسته و کوفته وارد خانه می شود، بچه هایش مثلاً یک موقع در یک جمعی می گفتند که ما خاطره غذای نو از مادر نداریم، مادر همیشه جمعه ها یک سری غذا درست می کرد و فریز می کرد و ما وقتی می ...
نظر آقا تقریباً نظر قاطبه فقها بوده، یعنی حجاب ضروری مذهب ماست، اصلاً نمی شود در این مسئله کوتاه آمد/ ...
مسئول دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی در قم به بررسی رئوس و چارچوب نظام فکری مقام معظم رهبری در موضوع زن و برخی مباحث مرتبط با آن پرداخته است.
روایت فاطمه هاشمی دختر آیت الله هاشمی از افراد ناشناس؛ گفتند می خواهند پدرت را طوری بکشند که شما هم فکر ...
به گزارش جماران؛ فاطمه هاشمی در گفتگو با روزنامه اعتماد گفت: در آبان ماه یعنی دو ماه قبل از فوت بابا، دو نفر آقا به دانشگاه آمدند که من آنها را نمی شناختم. رفتم و دیدم دو نفر آقا با سن حدود 60 سال و موهای جوگندمی نشسته اند. گفتم که من کلاس دارم و باید بروم. گفتند چند دقیقه بنشینید تا ما حرف های مان را بگوییم و برویم. آنها از کربلای 4 و کربلای 5 صحبت کردند و من هم گفتم که این حرف ها چه ارتباطی به من دارد؛ گفتند اینها را می گوییم که وقتی شما خواستی برای پدرت توضیح بدهی، ایشان بداند که ما آدم های ا ...
می گفتند ایران سرزمین کفر است!
...> مدینه: نه به جان بچه هام. چند روز بعد از اینکه ساکن شدیم، نارضایتی من شروع شد. شما نمی تونید تصور کنید زندگی با قوانینی که داعش وضع کرده بود چقدر سخت بود. در سرزمین خلافت، برخلاف اسلام، با زن مثل کنیز و برده رفتار می کنند. زن، ارزشی ندارد. در ایران، من با شوهرم مشکل داشتم، ولی آزاد بودم. بازجو: اگر از شما می خواستند تو ایران کسی رو بکشی، این کار می کردی؟ مدینه: آره. خب شیعه رو دشمن می ...
حاج حسین ؛ سردار شهیدی که رشادتش بدون مرز بود
، بچه های زیادی شهید شدند، یک جایی بود که حاج حسین شهدا را آنجا می برد، داخل سنگر وضو گرفت و نماز خواند و بعد یک جعبه مهمات برداشت و برای رزمندگان برد، به او گفتم آتش دشمن زیاد است، شهید می شوی، گفت : اشکال ندارد، باید این مهمات را به نیروها برسانم و بعد از ساعتی متوجه شدیم او شهید شده است. بخشی از وصیت نامه شهید والامقام سردار شهید حسین کیانی : سلام به مادر مهربانم، مادری که ...
کریمخان؛ پرزرق وبرق اما بی مشتری
الان می دونی چنده؟ نگاه نکن یه فوت می کنی باد می بره، همین الان کمتر از 10 میلیون نیست. همین طور که با هم سر نرخ چک و چونه می زدند، به قدم زدن ادامه دادند و از مقابل ویترین طلافروشی رفتند. وارد طلافروشی شدم، مردی خوش رو همزمان که در حال چیدن دست بندها در ویترین است با روی خوش جواب سلام ام را می دهد. همان ابتدا توضیح می دهم که خبرنگارم و برای تهیه گزارش میدانی آمده ام. برخلاف ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
مطالعه و پیشبردِ کارها استفاده می کنند و این ساعت ها تازه ساعتِ خواب شان است یکی یکی وارد اتوبوس می شدند. یکی از کارگردانان وقتی رسید و در پاسخ که چرا موبایلش را جواب نداده خندید که: تا ساعت سه فیلم می دیدم و یادداشت برداری می کردم. شارژِ موبایلم تموم شد و خودمم خوابم برد. دوستش پرسید: پس چطوری بیدار شدی اومدی؟ موبایل خاموش را تکانی داد: نمی دونم خودمم! بعیده بدون زنگش بیدار بشم اما امشب بیدار شدم. ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
دیرتر وارد می کنید یک جامعه را نابود می کنید. شما یک قانون اشتباه می گذارید یکی از تحصیل جا می ماند. می خواهم برات شاهد مثالش را بگویم. یک جایی یک آقایی می خواست سرمایه گذاری سنگینی در حوزه غذا و آشپزخانه بکند. پیرمردی هم هست که با من دوست است. به من زنگ زد و گفت می آیی برویم فلان جا؛ یک شهری. یک آشپزخانه صنعتی است که می خواهیم برویم آنجا را ببینیم. گفتم برای چی می خواهی بروی حاج آقا؟ گفت مثلا یک عددی ...
یاد کرد ی ازخانواده سادات شهیدان سجادیان/تجلی شعاعی از عاشورا در ایران قرن 14
آیت الله بروجردی پدر مقلد ایشان بود و پس از ایشان به امام رجوع کرد و در آن اختناق و بحبوحه آن درگیری ها و فضای ویژه امنیتی و پلیسی، رساله ایشان را نگهداری و مطالعه می کرد. او ارتباط خوبی با علمای قم داشت و همواره پس از سفر به قم و حضور در محضر بزرگان اطلاعات و اخبار روز را برای اهالی روستا می آورد. موذن متهجد حاج سید حمزه اذان گو و اهل مناجات و نماز شب بود. در آن زمان رساله امام و ...
روایت زندگی یک زن سرپرست خانوار
خانم ندیدم پیچیدم دست راست خیابان، از دور خانمی چادری با هیکلِ سنگین برایم دست تکان داد، زهرا بود! تا نیمه خیابان به استقبالم آمد، دستم را پیش کشیدم سلام کنم، دستم را رها نکرد و کشان کشان من را تا داخل خانه اش برد،کفگیر زندگیش به ته دیگ خورده اما به مانند بزرگان مهمانداری و تعارف می کند. وارد خانه شدم، سطح خیابان چند سانتی متر بالاتر از خانه بود، خانه کوچک و مربعی شکل بود که یک پله باریک ...
قرآن، هیئت پدر، عشق، پسر و مادران عباس ها
قشنگی داشت.: پدر، عشق، پسر . گفتند: از بچه های دوره های قرآن اند که خانۀ هر کدامشان هم، گوشه ای از تهران است که قرار و دیدارشان، همان جلسات قرآن است؛ کلاس های یک طلبۀ معلم یا یک معلم طلبه جوان بسیار فعال؛ همان شب، دیدمش؛ حجت الاسلام زینال زاده؛ مربی پسرهای نوجوان بود، توی هیئت و برنامه های محفل آن شب؛ همان شب وفات حضرت ام البنین؛ مادر عباس علمدار عاشورا؛ همان که چهار پسرش را داد تا زنده نباشند ...
3 روایت تازه از انفجار تروریستی کرمان کربلا را به چشم خود دیدیم
دیگری کمک خواستم اما آنها هم گفتند که او نبض ندارد. ، باز هم سی پی آر انجام دادیم اما جواب نداد، تمام کرده بود، در حال انتقال مجروحان بودیم که دومین انفجار هم اتفاق افتاد. او می گوید: وقتی یکی وارد هلال احمر می شود اول برایش انسانیت و ازخودگذشتگی مهم است، اگر قرار بود از جان خودمان محافظت کنیم اصلاً وارد این کار نمی شدیم. او ادامه می دهد: بعد از انفجار اول پدرم تماس گرفت و حال من و خواهرم را ...
ارتباط بین جوانان با مساجد را تقویت کنیم
نمازخانه درست کنیم، تا وقتی می توانیم در مسجد برای نماز حاضر شویم، چرا در مدرسه نماز خوانده شود؟ ارتباط بین جوانان با مساجد را تقویت کنیم آیت الله عابدینی بیان کرد: کاری کنیم رفاقت و ارتباط بین جوانان، نوجوانان، دانش آموزان، دانشجویان با مساجد، نماز جمعه و نماز جماعت بیش از پیش تقویت شود، در قرآن هر کجا امر به نماز آمده، معمولاً بعد از آن امر به زکات، امر به معروف و نهی از ...
جابری انصاری: فهم ما از منافع ملی ضعیف است
به نظر می رسد ما در ایران هم یک جمع بندی داشتیم؛ یعنی در روزها، ماه ها و زمان های پرانتز منتهی به لحظه شهادت و ترور شهید سلیمانی، جمع بندی ما این بود که آمریکایی ها چنین ریسکی نمی کنند و در ارزیابی های استراتژیک ما بیشتر این نظر حاکم بود که آمریکایی ها چنین رهزنی ای نمی کنند. اگر چنین چیزی در جمع بندی های ما نبود، شاید اصلا این سفر به این شکل انجام نمی شد. اصلا قابل تصور نبود که در یک چنین سطحی کسی از ایران را که یکی از فرماندهان عالی نیروهای مسلح ایران است و مقام رسمی دارد، بخواهند بزنند. ...