سرگذشت زنی که قاتل شد!
سایر منابع:
سایر خبرها
شناسایی ده ها مالباخته و تحویل اموال سرقتی
خوبی هستم، اما بد آوردم و در بزم شبانه ای به پیشنهاد دوستانم حشیش و شیشه مصرف کردم و کم کم معتاد شدم. چه مدت است سرقت می کنی؟ یکسالی می شود، اما تا الان سعی می کردم طوری سرقت کنم که ردی از خودم به جا نگذارم و البته هم مدام فراری بودم، صورتم را می پوشاندم و حرفه ای عمل می کردم. جایی می رفتم که دوربین نباشد. خلاصه خیلی حواسم بود و شاید به همین دلیل بود که زمان زیادی طول کشید تا دستگیر شوم ...
سارقان پول های دزدی را خرج زیبایی می کردند
دوستانم به من حسودی می کردند، البته بعد از اینکه مسیر زندگی ام تغییر کرد، متوجه حسادت دوستانم شدم. میهمانی دعوت بودم، یکی از دوستانم به من حشیش تعارف کرد. می خواستم کم نیاورم و کلمه نه را نگفتم و سیگار پر از حشیش را گرفتم و کشیدم. اولش خیلی خوب بود و فضا رفته بودم و با دوستانم به قول خودشان کیف می کردم، اما تا به خودم آدم، دیدم معتاد شده ام و بعد هم که از تیم اخراجم کردند. خانواده ات ...
شوهرم را با یک دختر جوان در بدترین حالت ممکن دیدم/ او در خانه ام با همسرم ...
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از فرتاک نیوز، به دلیل آن که در ازدواج اولم شکست خورده بودم بلافاصله پیشنهاد ازدواج با پسر صاحبکارم را پذیرفتم اما طولی نکشید که ... این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که مدعی بود به دلیل ترس از کتک کاری های همسرش از خانه فرار کرده و در مسافرخانه های مشهد سرگردان است. این زن جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد ...
سقوط مرگبار پسر جوان بعد از درگیری پشت بام خواب ها
پایین آمدم و از آنجا دور شدم، اما نمی دانستم چه اتفاقی برای بهادر افتاده است، برای همین ساعتی بعد به محل برگشتم تا سروگوشی آب بدهم که دستگیر شدم. همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مشخصات مرد 53 ساله در اختیار مأموران پلیس آگاهی قرار گرفت. در حالی که تحقیقات برای دستگیری وی جریان داشت، او روز گذشته خودش را به پلیس تسلیم کرد و در توضیح حادثه گفت: 24 ساله بودم که به مصرف تریاک و شیشه ...
روایتی از زندگی فردی که از آخر خط به زندگی بازگشت!
و عنوان کرد: ورزشکار زورخانه بودم، تواضع، افتادگی و فروتنی را در ورزشکاران می دیدم، آنها هم زیاد گوشزد می کردند، اما من گوشم بدهکار این حرف ها نبود، خیلی غرور داشتم، همین غرور هم زد توی گوشم و مرا پای مصرف مواد نشاند! غرورم اجازه نداد بگویم، نه! وقتی به من مواد پیشنهاد شد، غرورم اجازه نداد بگویم، نه! با خودم گفتم با یک بار مصرف که آدم معتاد نمی شود، بعد دیگه مصرف نمی کنم ...
گفت وگو با اکبر تیموری ، جانباز نخاعی دفاع مقدس از شخص آقای قاضی زاده و تیم همراهشان به هیچ عنوان راضی ...
نداشتند؟ - کلاس اول راهنمایی، مدرسه نواب صفوی نازی آباد تحصیل می کردم. یعنی بعد از ظهرها مدرسه می رفتم و صبح ها در مغازه کار می کردم. از مدرسه با دوست عزیزم، شهید فراهانی هر دو برای ثبت نام بسیج رفتیم که بعد به جبهه اعزام شویم؛ که کارت شناسایی مرا گرفتند و ندادند؛ چرا که من شناسنامه ام را دستکاری کرده بودم و آن را به 42 تغییر داده بودم. خلاصه شناسنامه را گرفتند و تحویل پدرم دادند و گفتند ...
روایت تکاندهنده چند زن خیابانی,پشت پرده پدیده زنان خیابانی؛
می کشد و ادامه می دهد که این زن فرشته نجات زندگیم شد: وقتی این زن به خانه ما آمد دعواها شروع شد. چه کتک هایی که به خاطر این زن نخوردم. او مواد شوهرم و مهمان ها را می آورد و خودش هم موادش را در خانه ما مصرف می کرد. من هم شده بودم کلفت دست به سینه شان. یک روز که داشتم برای مریم خانم درد دل می کردم، گفت: از این فرصت استفاده کن. مخ شوهرت را بزن که می تواند این زن را بگیرد. در گوشش بخوان که برای گرفتن ...
خلافکار پولدار
رفتارهای مرا کنترل نمی کرد و هرکاری که دلم می خواست، انجام می دادم. بیشتر مواقع درخانه تنها بودم و به همین دلیل دوستانم از موقعیتم استفاده می کردند و بیشتر در منزل ما جمع بودیم و نقشه ها را مرور و هماهنگ می کردیم که همین موضوع استارتی بود برای این که در راه خلاف و خطا بیفتم. البته ذات خودم هم این جورکارها را می طلبید وکارهای هیجانی را دوست داشتم. یادم هست وقتی کوچک بودم ازدوست وهمسایه و فامیل دزدی ...
گفتگو با عامل برادرکشی خونین در میرداماد / بدشانس بودم که زنده ماندم + جزییات و عکس
همین موضوع مرا بیشتر عصبانی کرد. او در ادامه گفت: روز جنایت هم من با قصد اینکه محمود را به امضای سند ملکی که باید به من ارث می رسید به دفتر کارش رفتم و برای اطمینان با خودم چاقو بردم تا وقتی با من مخالفت کرد او را به قتل برسانم و بعد هم خودم را بکشم، برای همین وقتی مخالفت او را دیدم در را از داخل قفل کردم و به او حمله کردم وقتی روی زمین افتاد و مطمئن شدم که مرده، خودم را هم به قصد کشتن ...
اعتراف عمه عصبانی به قتل دختر جوان
اختلاف داشتند و نازی در خانه من می ماند. مدتی قبل متوجه شدم رفتارهای عجیبی دارد. او به دختر من ماهک که 32ساله است خیلی نزدیک شده و ماهک را از راه به در کرده بود. نازی مواد مصرف می کرد. به او گفتم اگر می خواهد مواد مصرف کند اجازه ندارد در خانه من بماند. متهم گفت: نازی دخترم ماهک را هم با خودش به محل های نامناسبی می برد. آنها نیمه شب به خانه می آمدند و من نگران سرنوشت دخترم بودم. به همین ...
به خانه مجردی او رفتم و سه روز او من را روی تخت انداخت و ... /از من فیلم سیاه گرفته بود
ابراز علاقه کرد و رابطه دوستانه ما با هم شروع شد. من چند بار به خانه او رفتم اما او به مواد مخدر معتاد بود و گاهی اوقات رفتارهای عجیب از او سر میزد که باعث تعجبم میشد. آخرین بار که با آنجا رفته بودم محسن تاثیر مصرف مواد مخدر حالت طبیعی نداشت.او دست و پایم را با طناب بست و مرا روی تخت خواب انداخت .او به شدت مرا کتک زد.او اجازه نداد ازخانه اش بیرون بروم. او 3 شبانه روز مرا شکنجه کرد تا اینکه برای نجات ...
زن 25 ساله: با اینکه متاهل بودم ولی فریب پسری شدم
دیگر رقم خورد. مدتی بعد ناپدری ام که برایم شناسنامه گرفته بود به سراغم آمد و مرا از بهزیستی تحویل گرفت. حالا به عنوان یک خدمتکار در پاتوق او کار می کردم . چراکه منزل ناپدری ام محل رفت وآمد معتادان و سارقان حرفه ای بود. آن زمان 10 سال بیشتر نداشتم اما مانند یک زن خانه دار آشپزی می کردم و برای آن ها مواد مخدر می خریدم! چند بار برخی از افرادی که به آن پاتوق می آمدند تلاش کردند ...
قاتل فراری با پای خودش به کلانتری رفت و تسلیم شد
رفت و مشغول استراحت شد. نیمه های شب بود که متوجه شدم سراغ دختر جوان رفته که عصبانی شدم و اعتراض کردم اما با هم درگیر شدیم در این درگیری یک دفعه رفت عقب و تعادلش به هم خورد و افتاد پایین. من که ترسیده بودم از محل فرار کردم اما روز بعد از طریق دوستانم متوجه شدم که او فوت کرده و در این مدت در حال فرار بودم اما خسته شدم و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. با اعتراف مرد میانسال تحقیقات به دستور بازپرس جنایی ادامه دارد. کدخبر: 968034 1402/11/10 07:23:17 لینک کپی شد ...
سر قبری می رفتم که به اسم خودم بود!
چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می شود که کاملا شبیه او بوده و لباس های او را به تن داشته. مدتی بعد، نامه ای از طرف صلیب سرخ و از عراق به خانواده می رسد که نشان می دهد محسن زنده است اما پذیرش این موضوع از طرف خانواده ای که محسن را به خاک سپرده بودند، راحت نبود. در نشستی با حضور راوی و نویسنده این کتاب به همت تم استوری در کافه کتاب زیتون به بررسی حاشیه هایش پرداختیم. در ابتدای این ...
قتل مرد تهرانی با سیانور به دست زن خیانتکار / می خواستم آزاد باشم + گفتگو و جزییات
اعلام و مرگ مرد 44 ساله را به دلیل مصرف سیانور اعلام می کنند. بازپرس محمدی از شعبه 4 دادسرای امور جنایی تهران دستور بازداشت و تحقیق از زن جوان را صادر می کند و تیمی از کارآگاهان اداره 10 پلیس آگاهی تهران وارد عمل شده و زن جوان را دستگیر کردند. زن جوان ابتدا خود را در ماجرای مرگ همسرش بی اطلاع می دانست و سعی داشت با داستانسرایی هایش خود را بیگناه معرفی کند اما روز شنبه 7 بهمن ...
عطر دمنوش های خانم لندی در جاده زندگی
نگاه می کنم. این ماشین تنها همراه من بود چه وقتی که به عنوان طبیعت گرد به کوه و کمر می رفتم و چه حالا که همدم و همراه من در گوشه این خیابان است. می شود گفت، مشتری های ثابت و دوستانم مرا خانم لندی صدا می زنند. من با همین لندرور قدیمی به توانایی های خودم اعتماد کردم و می خواهم بقیه بانوان هم خودشان را باور کنند. فکر نکنند دست تنها و بدون سرمایه نمی شود کاری از پیش بُرد. من خیلی جاها کار کردم ...
قتل شوهر خیانتکار به دست زن معتاد در مشهد
بدون آنکه کفش های دخترم را بردارم، او را به آغوش گرفتم و از خانه فرار کردم. به خاطر اینکه خیلی خمار بودم ابتدا به کنار دیواری در نزدیکی پمپ بنزین جاده کلات رفتم و بعد هم ماجرای قتل را برای مرد ضایعات فروش بازگو کردم که در سرمای آن روز مرا به داخل اتاق برد تا هنگام مصرف مواد مخدر دختر کوچکم از سرما نلرزد و ... این زن جوان در حالی که بیان می کرد دلم برای دختر 3 ساله ام می سوزد با دستور سرهنگ گلزاری (رئیس کلانتری بانوان) در اختیار کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی قرار گرفت. منبع: خراسان ...
رسوایی زن جوان با دوربین مخفی خانه آقای مدیر/متوجه تغییر رفتار همسرم شده بودم+جزییات
به گزارش 361 درجه ایران به نقل از فرتاک نیوز؛ زن 37 ساله که به اتهام سرقت طلا دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد قدر اعتماد و محبت را ندانستم درباره سرگذشت خود و ماجرای سرقت هایش به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: بعد از آن که دیپلم گرفتم و نتوانستم وارد دانشگاه شوم در کنار مادرم به امور خانه داری مشغول شدم. پدرم نیز اگر چه یک کارگر ساده ساختمانی بود و درآمد مناسبی نداشت اما تلاش می کرد تا نان حلال سر سفره خانواده اش بگذارد ولی او هر سال که بر سنش افزوده می شد نگرانی در چشمانش موج می زد چرا که می ترسید من نتوانم شوهر مناسبی پیدا کنم و با این شرایط در خانه بمانم به همین دلیل وقتی در 22 سالگی پسر همسایه مرا خواستگاری کرد پدرم با خوشحالی وصف ناپذیری مقدمات مراسم خواستگاری و عقدکنان را فراهم آورد. با آن که او نظر مرا درباره سعید نپرسیده بود اما حس نگرانی او به من هم تلقین شده بود به گونه ای که احساس می کردم نباید این فرصت ازدواج را از دست بدهم. خلاصه خیلی زود سر سفره عقد نشستم و با سعید ازدواج کردم. او پسر بدی نبود ولی شغل درست و حسابی نداشت به همین دلیل گاهی به عنوان شاگرد در یک تعمیرگاه خودرو یا صافکاری کار می کرد و گاهی هم در کارواش یا تعویض روغنی مشغول کار بود. اگر چه در اوایل زندگی با همین درآمد اندک روزگارمان را می گذراندیم اما با به دنیا آمدن اسماعیل مخارج زندگی ما بیشتر شد و در تنگنای مالی قرار گرفتیم. آن زمان سعید شاگرد مکانیکی بود و از صبح تا شب در تعمیرگاه خودرو کار می کرد ولی برای آن که بتواند درآمد بهتری کسب کند به ناچار شب ها را نیز به عنوان نگهبان در یک مجتمع مسکونی در حال ساخت مشغول کار شد. هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که با تغییر رفتارهای همسرم متوجه شدم او در دام اعتیاد افتاده است چرا که به همراه افرادی که به تازگی با آن ها دوست شده بود به بهانه بیدار ماندن در سرکار و در همان اتاقک نگهبانی مواد مخدر مصرف می کرد. اعتیاد همسرم به جایی رسید که از محل کارش اخراج شد و بساط استعمال مواد مخدر را در خانه پهن کرد این در حالی بود که فشار مالی شدید زندگی ما را سخت تر کرد و من مجبور شدم برای تامین بخشی از هزینه های زندگی به امور نظافتی در منازل مردم بپردازم و هفته ای چند روز سرکار بروم. با وجود این درآمدم کافی نبود چرا که همسرم بعد از اخراج از کار مواد مخدر صنعتی مصرف می کرد و من هم آرام آرام استعمال مواد مخدر را تجربه می کردم به همین دلیل در پی شغلی بودم که بتوانم برای درآمدزایی بیشتر همه روزهای هفته را کار کنم . در این وضعیت روزی یکی از افرادی که امور نظافتی منزل آن ها را انجام می دادم به من پیشنهاد کرد پرستاری از فرزندش را به عهده بگیرم آن زوج میان سال مدیر بودند و نمی خواستند دخترشان را به مهدکودک بفرستند این بود که در کنار امور خانه داری و نظافتی، مراقبت از دختر خردسال آن ها را نیز در حدود 20 ماه به عهده داشتم با آن که آن زوج میان سال با شیوه های گوناگون به من کمک مالی و غیرنقدی می کردند اما من که نتوانسته بودم اعتیادم را کنار بگذارم همواره با خودم فکر می کردم چرا آن ها که تمکن مالی خوبی دارند حقوق ماهانه مرا اضافه نمی کنند. با آن که همواره در این افکار غوطه ور بودم اما به دلیل لطف و محبت زیادی که به من داشتند جرئت نمی کردم این موضوع را ابراز کنم و به کارم ادامه می دادم تا این که یک روز هنگام مرتب کردن اتاق خواب، چشمم روی جعبه طلا و جواهرات درون کشوی میز خیره ماند وقتی داخل جعبه را نگاه کردم برقی از چشمانم پرید اما خیلی زود در جعبه را بستم و نگاهم را از آن دزدیدم ولی وسوسه عجیبی بر وجودم حکم فرما شده بود و نمی توانستم بی خیال آن همه طلا بشوم. چند بار دیگر به درون جعبه نگاه کردم و آن را بستم فکر سرقت طلاها مانند خوره به جانم افتاده بود در مدت دو روز بارها طلاها را بیرون کشیدم و نگاه کردم بالاخره همه اعتماد و محبت های آن زوج را زیر پا گذاشتم و یک زنجیر طلا به همراه یک حلقه انگشتر را سرقت کردم و بقیه طلاها را درون جعبه قرار دادم چند روز بعد وقتی فهمیدم کسی متوجه سرقت نشده است. دوباره مقدار کمی از آن ها را ربودم همه چیز خیلی طبیعی بود تا این که برای سومین بار یک پلاک و انگشتر دیگری را برداشتم اما عصر همان روز وقتی صاحبکارم به منزل آمد با حالتی پرخاشگرانه از من خواست طلاها را سرجایش بگذارم اما من با بیان این که تحمل تهمت های ناروا را ندارم با او درگیر شدم که دقایقی بعد پلیس از راه رسید و فیلم دوربین مدار بسته را مقابل چشمانم گذاشت تازه فهمیدم صاحبکارم به طور مخفیانه در اتاق دوربین مدار بسته نصب کرده بود و حالا در برابر یک رسوایی بزرگ قرار گرفته بودم که ... با توجه به سرقت های مشابه در منازل شهروندان و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد علی عسکری (رئیس کلانتری احمدآباد مشهد) بررسی های بیشتر درباره این ماجرا به افسران ورزیده دایره تجسس سپرده شد. ...
قاتل کمپ ترک اعتیاد از جنایت خود می گوید
همیشه از او گل می خریدم. مقداری مواد خریدم و مصرف کردم. بعد برگشتم کمپ و دوباره با جوان معتاد درگیر شدم. کتکش می زدم و می گفتم چرا با زندگیت بازی کردی؟ اصلا در حال خودم نبود، وجودم پر از خشم بود و ناخواسته مرتکب قتل شدم. چند وقت بود که در کمپ کار می کردی؟ حدود یکی، دوماهی می شد که مشغول به کار شده بودم. باور کنید ماه ها بود که ترک کرده بودم و مواد نمی کشیدم. آن روز رفتار مادرم ...
مرگ اسرارآمیز دختر معتاد در خانه یک سارق I بلایی که مصرف زیاد مواد سر این دختر آورد
جوان را آغاز کردند و راهی محل زندگی اش شدند اما او در خانه نبود و ناپدید شده بود. از آنجا که ماجرا مشکوک بود، دستور بازداشت وی صادر شد و تحقیقات پلیس برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه چند روز پیش اطلاعاتی به دست آمد که نشان می داد متهم فراری در یک کمپ ترک اعتیاد به سر می برد. او که فریدون نام داشت دستگیر شد و پس از انتقال به اداره آگاهی مدعی شد که نقشی در مرگ دختر جوان نداشته است. وی گفت: کار ...
شوخی بی جای مقتول باعث جنایت شد
مقداری از وسایل دست دوم خانه ام به مغازه سمساری دوستم رفته بودم. در مغازه نشسته بودم که مقتول وارد شد، در حال شوخی با دوستم بود که با دیدن من با لحنی خاص مرا با نام فردی صدا کرد که فکر کنم یک هنرپیشه خارجی است. از این کارش ناراحت شدم و گفتم مگر من با شما شوخی دارم که اینطور با من حرف می زنی؟ همین موضوع باعث درگیری لفظی بین ما شد و من از روی عصبانیت یک سیلی به او زدم. او هم به انتهای مغازه رفت و ...
نقشه مرد سرایدار برای سرقت میلیاردی از خانه خانم وکیل
را برملا کرد. او گفت: من وضع مالی بدی داشتم و حقوق سرایداری می گرفتم در این مدت چندین بار به داخل خانه خانم وکیل رفتم تا برای او کارهای تعمیراتی انجام دهم. در این رفت و آمدها بود که فهمیدم وضع خانم وکیل خیلی خوب است. یکبار هم که در خانه اش بودم، متوجه شدم که گاوصندوق در کدام اتاق قرار دارد. از همان روزها، وسوسه سرقت به جانم افتاد. اما من نمی توانستم به تنهایی این سرقت را ...
نقشه مرد سرایدار برای سرقت میلیاردی از خانه خانم وکیل
...> او گفت: من وضع مالی بدی داشتم و حقوق سرایداری می گرفتم در این مدت چندین بار به داخل خانه خانم وکیل رفتم تا برای او کارهای تعمیراتی انجام دهم. در این رفت و آمدها بود که فهمیدم وضع خانم وکیل خیلی خوب است. یکبار هم که در خانه اش بودم، متوجه شدم که گاوصندوق در کدام اتاق قرار دارد. از همان روزها، وسوسه سرقت به جانم افتاد. اما من نمی توانستم به تنهایی این سرقت را انجام دهم. متهم ...
دوستم آمد در خانه ما زندگی کند اما شوهرم... | او گلوی فرزندم را گرفته بود و می خواست خفه اش کند | روایت ...
بچه طلاقم و در دوران کودکی پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادر بزرگم از من نگهداری می کرد. تهران زندگی نمی کردم و ساکن شهرستان بودم. چند سال قبل از به خانه دختر خاله ام در تهران آمدم و برای خرید تلفن همراه به مغازه موبایل فروشی رفتیم که با کیوان آشنا شدم. او فوق دیپلم برنامه نویسی داشت و در آنجا کار می کرد. 7سال با او دوست بودم و سه سال قبل با هم ازدواج کردیم. وی ادامه داد: کیوان هم بچه ...
حسینی: دوست دارم عضو تیم ملی ایران باشم/شرایطش باشد به اروپا هم می روم
شروع کن. جنگ شما را به اینجا کشاند؟ بله همین طور است. البته که من در ایران متولد شدم و با خانواده ام در تهران زندگی می کنیم. حضور ما در ایران قانونی است و کارت اقامت داریم. اما چون ریشه و تبار ما به افغانستان بر می گرد و من عرق خاصی به خاکم دارم، دوست داشتم، زیر پرچم کشورمان ورزش حرفه ای کنم. برای همین به افغانستان رفتم و قایقرانی را آنجا شروع کنم. دو سال عضو تیم ملی کایاک بودم، اما چون ...
پیدا کردن گمشده ها،تخصص خانم کارآگاه
راهی بیمارستان شدیم. آن روز از پرسنل بیمارستان که احتمال داشت سرنخی از دزدان نوزادان داشته باشند تحقیق کردیم. در جریان تحقیقات مان به سراغ یکی از پرستاران رفتم. وقتی داشتم از او سؤال می پرسیدم متوجه حالت عجیبش شدم. رنگش پریده بود و تمرکز نداشت. به او شک کردم و با توجه به شم پلیسی ام، مطمئن شدم که کاسه ای زیر نیم کاسه اوست. برای همین او را با دستور قضایی بازداشت کردم و به اداره بردم. این زن در جریان ...
25 ضربه چاقو تاوان خیانت زن متاهل شد/او با چندین مرد رابطه داشت
زدن بود که دیدم مرد عصبانی با چاقویی که از جیبش در آورد او را به کوچه کشاند و پشت سرهم به ناهید چاقو زد من از ترس فرار کردم و بعد که متوجه شدم زن مرده است. با پایان تحقیقات میدانی و انتقال متهمی که خودش را قاتل ناهید معرفی کرده بود بازجویی از وی شروع شد.این متهم در اظهاراتش مدعی شد. چند ماهی بود که از همسرم جدا شده بودم یک روز درحال رانندگی و مسافرکشی بودم که ناهید بعنوان مسافر ...