سایر منابع:
سایر خبرها
دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد
، اوضاع روحی من در خانه خیلی بی ریخت شده بود. محبت های پدر و مادرم را پای دلسوزی و ترحم شان می گذاشتم و از سویی با فامیل هم قطع رابطه کرده بودم. حدود 2 سال از بدترین روزهای عمرم سپری شد. حس می کردم همه به چشم تحقیر نگاهم می کنند. در شرکت دوست پدرم مشغول کار شدم. می خواستم این طوری خودم را سرگرم کنم. با مردی آشنا شدم که به محل کارم رفت و آمد داشت. می گفت در آستانه طلاق ...
دختر 15ساله: در مترو فریب پسری شدم و به خانه او رفتم
دیگر به خانه پدربزرگم نیز نرفتم اما همواره درگیری ذهنی داشتم و از این موضوع بسیار رنج می بردم. از سوی دیگر هم نمی فهمیدم که چرا پدر و مادرم این گونه و با خیال راحت مرا رها می کنند و کسی به این فکر نمی کند که در خانه پدربزرگم چه می گذرد؟! از طرف دیگر هم کنجکاوی بیشتر و آزاد بودن در خانواده،مرا به سوی ارتباط با پسری جوان کشاند که با او در ایستگاه مترو آشنا شدم . او که کتاب و کیف مدرسه ام ...
حکم اعدام برای مردی که به دخترش تجاوز کرد
وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: 6 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و 7 سال بعد مادرم با مردی به نام خسرو که او هم از همسرش جدا شده بود، ازدواج کرد. من از ابتدا از خسرو خوشم نمی آمد و رفتارش آزارم می داد و حس خوبی نسبت به او نداشتم ضمن اینکه همیشه از او ترس و وحشت داشتم. این موضوع را به مادرم هم گفته بودم اما او چندان اهمیتی نمی داد تا اینکه یک روز مقابل چشمان مادرم به من تعرض کرد و در عین ناباوری مادرم هم اعتراضی به او نکرد. ...
مسلمان فقط باید متکی به خدا باشد
معنویت بود. مادرم! شیرت را حلالم کن، چون فلسفه ما شهادت است. خواهرم اگر از میدان نبرد برگشتم با فتح و پیروزی برمی گردم و اگر شهید شدم حسین وار شهید می شوم تو باید زینب وار راهم را ادامه دهی. برادران! هرچه دارید در راه خدمتگزاری به اسلام صرف کنید. اگر کشته شدم فقط دعا کنید خدا مرا در زمره شهیدان درگاهش قرار دهد و مرا غسل ندهید و کفن نکنید، چون امام حسین (ع) نه کفن داشت و نه غسل. ...
ماجرای مال باختگانی که از مرز مرگ بازگشتند
مال باختگانی که به طرز معجزه آسایی از مرز مرگ به زندگی بازگشته اند در حالی دسیسه های وحشتناک یک دزد بی رحم را فاش کردند که این سارق نقابدار تحت تعقیب پلیس مشهد قرار گرفته است.
آدینه با داستان/ کفش های سفید، کفش های سیاه
. یک اتاق دیگر گرفت که چند پله می خورد و آن قدر می رفت زیر زمین که روز هم سیاه بود مثل شب. مثل رنگ کفش هایی که از 10 تا 10تایی هم بیشتر بودند. من بزرگ تر شده بودم و پدرم هم همراه ما می آمد. جاهای شلوغ را دوست نداشت. همین طور که راه می رفتیم، یک گوشه ای کنار یک ساختمان کوچک یا نزدیک یک درخت، زیرانداز را پهن می کرد و من را می نشاند کنار پایش. مادرم چادرش را هی می کشید جلوی صورتش و پدرم سرش را می گذاشت ...
دلایل زن جوان برای جدایی از شوهر: از خیانت در پارتی تا اعتیاد
مادرم زندگی می کردم. به خاطر اینکه پدرم با ما نبود خیلی به من سخت می گذشت و همیشه جلوی دوستانم احساس بدی داشتم. انتظار داشتم مادرم تحمل کند چون پدرم ورشکسته شده بود و اعتیاد نداشت؛ اما شوهرم اعتیاد دارد و به بچه هایم آسیب می زند. *حالا می خواهی چه کنی؟ تصمیم دارم برای مدتی با مادرم زندگی کنم. بعد از آن اگر شد خانه ای جداگانه بگیرم و با بچه ها باشم. البته مادرم می گوید برای همیشه می توانم با او زندگی کنم. منبع: etemadonline-650250 ...
ای کیوسان سارقان تهران دستگیر شد!
...> میلاد از شگرد سرقت هایت بگو، با چه شیوه ای سرقت می کنی؟ من با اعضای باندی آشنا شدم که به صورت سریالی به خانه ها دستبرد می زدند. نیمه های شب، وقتی چراغ خانه ها خاموش بود، زنگ را می زدیم اگر کسی باز نمی کرد با روش تخریب یا از طریق بالکن وارد خانه ها شده و سرقت را انجام می دادیم. چه وسایلی سرقت می کردید؟ پول، طلا، جواهر، دلار. کاری به وسایل دیگر نداشتیم. معمولا مردم این قیمتی ها ...
کشف جسد مردی که توسط دامادش به قتل رسید در امین آباد + جزییات
با شکسته شدن حکم اعدام داماد جوان که به دنبال اختلاف با همسرش، پدر زنش را در بیابان های امین آباد کشته بود وی برای دومین بار پای میز محاکمه ایستاد تازه داماد مدعی شد قصد قتل نداشته و پدرزنش ناخواسته کشته شده است. به گزارش سلام نو به نقل از رکنا، رسیدگی به این پرونده از سال 97 به دنبال پیدا شدن جسد خونین یک مرد میانسال در بیابان های امین آباد آغاز شد. مردی که از آنجا عبور می ...
قرآن را با کمک بازی حفظ کردم
نخبه کوچک قرآنی استان مصاحبه کوتاهی داشته ایم که از نظرتان می گذرد. - فاطمه خانم؛ از چه زمانی شروع به حفظ قرآن کردید؟ زمانی که دو سال داشتم، مادرم مرا در کلاس های روخوانی قرآنی می برد و زمانی که سه ساله شدم حفظ قرآن را آغاز کردم. - چند سال طول کشید تا تمام قرآن را حفظ کنید؟ حدود سه سال؛ پایان شش سالگی موفق شدم تا تمام قرآن را حفظ کنم. - با توجه به سن ...
رفتار زشت زن بابا با پسر نوجوان مشهدی
بعداز آن که به دلیل خیانت های همسرم از او طلاق گرفتم و کوهی از نفرت و کینه را در دلم کاشتم اکنون شنیده ام که قصد دارد دوباره مرا به زندگی مشترک بازگرداند در حالی که من زنی زخم خورده از خیانت هستم و نمی توانم مرهم زخم های مردی باشم که بعد از من دو بار دیگر ازدواج کرد و ...
ماجرای آخرین تلفن شهید برونسی با خانواده اش
. مادرم حرفهاش تمام شد. گوشی را داد به من. تا آن لحظه هم یقین نداشتم گریه ام نگیرد. برعکس دفعه های قبل، سلام گرم پدرم را جواب دادم، احوالش را پرسیدم و باهاش حرف زدم. از نگاه مادر می شد فهمید تعجب کرده. خودم هم حال او را داشتم. این که از جبهه زنگ بزند و من بدون گریه با او حرف بزنم، سابقه نداشت. حرف های پدرم هم با دفعه های قبل فرق می کرد. گفت: می دونم که دیگه قرآن یاد ...
با پول های سرقتی 4 زندانی را آزاد کردم
در جایگاه دیوید بکام قرار بگیرم. دونده خوبی هم بودم اما حشیش و شیشه مصرف کردم و کم کم معتاد شدم. هافبک حرفه ای تیم های معروف نوجوانان تبدیل به معتادی شد که برای تامین هزینه زندگی دزدی می کرد؛ اما باز هم ورزش را دوست داشتم. چند وقت است سرقت می کنی؟ یک سال اما سعی می کردم ردی در سرقت ها نگذارم، البته دائم فراری بودم. یعنی چطور ردی نگذاری؟ صورتم را می ...
دیوید بکام در تهران به دام پلیس افتاد
...> چه شد که سر از اینجا (اداره آگاهی) درآوردی؟ به خاطر یک اشتباه؛ یک حماقت. یک روز دوستانم مرا دعوت کردند و به من حشیش و گل دادند. نخواستم جلوی آن ها کم بیاورم و مصرف کردم. آن روز خوشم آمد و بعد که به خودم آمدم معتاد شده بودم تا جایی که از تیم فوتبال هم مرا بیرون انداختند. خانواده ام خیلی تلاش کردند ترک کنم. من در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده ام. پدر و مادرم معلم هستند و خواهر و برادرهایم ...
ناپدری شیطان صفت به دخترش تجاوز می کرد | صدور حکم اعدام برای این مرد
...: ما درغرب کشور زندگی می کردیم. مادرم به خاطر اختلافاتی که با پدرم داشت از او جدا شد. پس ازمدتی بامردی به نام شاهرخ آشنا شد. مادرم وضع روحی خوبی نداشت وشاهرخ با معرفی خود به عنوان روان شناس او را فریب داد وتوانست اعتمادش را جلب کند. سپس صیغه خواندند و محرم شدند. شاهرخ در تهران زندگی می کرد و ما را بعد از عقد به تهران آورد. پس ازمدتی متوجه رفتار مشکوک شاهرخ شده و از او وحشت داشتم. یک روز او مرا ...
اشک های ندامت زن جوان/زندگی زن مشهدی تباه شد
...> خلاصه من درحالی با کمک خاله ام تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم که مادرم همواره از من به عنوان پوششی برای حمل مواد مخدر استفاده می کرد تا ماموران انتظامی به او مشکوک نشوند! با وجود این، روزی با یک محموله سنگین مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. مرا هم با دستور قاضی به اداره بهزیستی تحویل دادند و سرنوشتم به گونه ای دیگر رقم خورد. مدتی بعد ناپدری ام که برایم شناسنامه گرفته بود به سراغم آمد و مرا از ...
سارقان پول های دزدی را خرج زیبایی می کردند
نسبتاً پایینی دارند و پدرم کارگر است و من هم از دوران نوجوانی دوست داشتم مثل دوستانم همه چیز داشته باشم. فقر و بدبختی خانواده ام و بلندپروازی خودم باعث شد وارد باند های سرقت شوم. وقتی دوستانم را می دیدم که خودرو های لوکس سوار می شوند و مسافرت های خارجی می روند، با خودم گفتم چرا من سوار ماشین خوب نشوم و چرا باید مثل پدرم از صبح تا شب دنبال یک لقمه نان بروم. به هر حال تصمیم گرفتم سرقت کنم و الان هم ...
ناپدری به جرم تجاوز به دختر نوجوان به اعدام محکوم شد
داد دختر 14 ساله به نام روژین واقعیت را می گوید. به این ترتیب پرونده به شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. دختر نوجوان به قضات گفت: چند سال قبل مادرم از پدرم جدا شد. من با مادرم زندگی می کردم، چون پدرم اعتیاد داشت و نمی توانستم با او زندگی کنم. مدتی از ازدواج دوباره مادرم گذشته بود که پدرخوانده ام چندبار به اتاقم آمد و مرا مورد تعرض قرار داد. اوایل آنقدر حالم بد بود که حتی نمی ...
ماجرای مال باختگانی که از مرز مرگ بازگشتند
مدعی بود شغلی پیدا نمی کند و فرزندانش گرسنه هستند،چنان احساسات و عواطف انسانی مرا برانگیخت که چشمانم پر از اشک شد و به حرف هایش گوش دادم. او می گفت:در امور بنایی ساختمان و تاسیسات و کارهای فنی حرفه ای است و هر نوع کاری را برای درآمدزایی انجام می دهد تا بتواند شکم گرسنه خانواده اش را سیر کند!از طرف دیگر او خیلی تلاش می کرد تا امور مربوط به دارو و درمان مرا انجام دهد و احترام زیادی به من می ...
شناسایی ده ها مالباخته و تحویل اموال سرقتی
. با این همه احتیاط چطور دستگیر شدی؟ یکی از دوستانم گفت نامزدم مرا لو داده است. سمیه وقتی فهمید در کار خلاف هستم دور مرا خط کشید. با اموال سرقتی چه می کردی؟ تفریح و خوشگذرانی، گاهی هم پرداخت بدهی، البته از زمانی که سرقت ها را شروع کردم عذاب وجدان بدی سراغم آمد، بعد فکر کردم بهترین راه پرداخت خمس و زکات است. با پول های دزدی 4 زندانی آزاد کردم و آرامش خاصی به من دست داد و عذاب ...
از لطف پدر و مادرم حافظ قرآن شدم
کردم و توانستم تا اینجا ادامه دهم، پدر و مادرم در خانه قرآن می خواندند و من را هم تشویق کردند تا حافظ و قاری قرآن کریم شوم من هم علاقه مند شدم و حفظ قرآن کریم را ادامه دادم. رهی خاطرنشان کرد: من همیشه برنامه ریزی دارم و حفظ قرآن را در کنار درس و بازی انجام می دهیم و 10 جزء باقی مانده را هم حتماً با کمک خدا و همراهی پدر و مادرم حفظ خواهم کرد. حافظ قرآن کریم شرکت کننده در مسابقات ...
زن شوهردار صیغه مسافر عرب شد !
کشور بروم. سهیلا ادامه داد: آن شب چیزی به وحید شوهرم نگفتم و تنها از او خواستم مرا طلاق بدهد. وحید که خیلی مرا دوست داشت فکر کرد شوخی می کنم، در پایان وحید مجبور شد تا مرا طلاق بدهد. پس از این ماجرا به صیغه این مرد عرب درآمدم و در هتلی دیگر خود را در اختیار او قرار می دادم. تا اینکه این جوان به بهانه آماده کردن شرایط به کشور خود بازگشت اما دیگر هیچ خبری از او نیست. و من اکنون برای شکایت از او اینجا حاضر شده ام. ...
طلاق به خاطر لجبازی کودکانه
.... کیفش را برداشت و وارد شعبه شد، پسر جوانی نیز پشت سرش وارد اتاق شد. مدیر دفتر قاضی پس از دیدن برگه ابلاغیه با اجازه از قاضی آنها را به داخل اتاق قاضی راهنمایی کرد. قاضی که در حال مطالعه پرونده بود، پس از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: پسرم ماجرا چیست، چرا دادخواست طلاق دادی؟ جمشید گفت: آقای قاضی دوست نداشتم این کار را انجام بدهم، اما این خانم مرا خسته کرده از بس که ...
گفت وگو با اکبر تیموری ، جانباز نخاعی دفاع مقدس از شخص آقای قاضی زاده و تیم همراهشان به هیچ عنوان راضی ...
نداشتند؟ - کلاس اول راهنمایی، مدرسه نواب صفوی نازی آباد تحصیل می کردم. یعنی بعد از ظهرها مدرسه می رفتم و صبح ها در مغازه کار می کردم. از مدرسه با دوست عزیزم، شهید فراهانی هر دو برای ثبت نام بسیج رفتیم که بعد به جبهه اعزام شویم؛ که کارت شناسایی مرا گرفتند و ندادند؛ چرا که من شناسنامه ام را دستکاری کرده بودم و آن را به 42 تغییر داده بودم. خلاصه شناسنامه را گرفتند و تحویل پدرم دادند و گفتند ...
شوهرم را با یک دختر جوان در بدترین حالت ممکن دیدم/ او در خانه ام با همسرم ...
دید از شدت درد و سوزش پاهایم به خودم می پیچم هرچند ساعت یک قرص برای تسکین دردهایم به من می داد ولی طولی نکشید که متوجه شدم آن قرص ها داروهای مخدردار بوده و همسرم قصد داشته است با این ترفند مرا معتاد کند به همین دلیل فرزندم را تحویل مادر شوهرم دادم و خودم از خانه فرار کردم. حالا هم در مسافرخانه های شهر سرگردانم و از دوری فرزندم رنج می برم اما نمی توانم دوباره به آن زندگی آشفته بازگردم و ... ...
خانم کوچیک پس از باران چرا بازیگری را رها کرد ؟! / ازدواج یا فساد سینما !
فضای بازیگری در برنامه دورهمی مهران مدیری حاضر شد. او در آنجا برای نخستین بار دلیل کناره گیری اش از فعالیتهای بازیگری را بازگو کرد و گفت: خدا را شاکرم که از همان ابتدای فعالیت، مورد لطف مردم قرار گرفتم؛ اما همین اظهار لطف ها هم نتوانست آن گزیده کاری را از من بگیرد. متأسفانه روزهای پایانی سال 91 پدرم و دو سال بعد برادرم و هشت ماه پیش مادرم را از دست دادم. همه این اتفاقات تلخ باعث شد، مدت ...
مرد خانه به دوش با پای خود نزد پلیس رفت / عذاب وجدانش چه بود ؟
خواب نداشتم و بیشتر در گرمخانه ها می خوابیدم، اما آنجا هم جای مناسبی نبود تا اینکه راه رفتن به پشت بام یک خیاطی را پیدا کردم و شب ها به آنجا می رفتم. متهم ادامه داد: سه ماه قبل بود که در یکی از پاتوق ها با فریبا آشنا شدم. او هم به مصرف مواد اعتیاد داشت و جایی برای خواب نداشت. گاهی در گرمخانه ها به عنوان خدمتکار کار می کرد، با این حال من برایش مواد هم تهیه می کردم تا اینکه پیشنهاد دادم برای خواب ...
از اخاذی مأمور قلابی شهرداری تا سرقت با موتور قسطی!
گوید خانم گول نخورید، همه خانواده اش تا الان فهمیده اند. اشک طاها دوباره سرازیر می شود. طاها تا کلاس هشتم درس خوانده، می گوید: می شود شما پا پیش بگذارید و بگویید که مرا با قید سند آزاد کنند. می پرسم مگر سند دارید؟ دوباره اشکش را پاک کرده و می گوید: یکی از فامیل های مان ماشین سنگین دارد از آنهایی که تا بندرعباس نفت می برد. او به پدرم گفته که اگر سند بخواهند می گذارد ...