ماجرای آخرین تلفن شهید برونسی با خانواده اش
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد / دوستی با مرد متاهل دردسرساز شد
همسرش است. خام محبت های دروغین این مرد جوان شدم. موضوع را به مادرم اطلاع دادم. دوباره اشک در چشمانش حلقه زد. می گفت چه طور به یک مشت حرف اعتماد کرده ای و ... ؟ من نمی خواستم کم بیاورم. برای همین احترام مادرم را زیر پا گذاشتم. حدود یک سال با این مرد جوان در فضای مجازی ارتباط داشتم. باورتان می شود برایم خواستگار خوبی آمده بود و به خاطر او جواب رد دادم. خدا می داند پدر ...
در برابر جنگ غزه نمی توانستم سکوت کنم
هستید؟ بله. از سمت مادری و پدری اصالتم به لرهای بروجرد می رسد. به اصالتم افتخار می کنم و هنوز هم در خانه لری حرف می زنم. آخرین بار کی به بروجرد سفر کردید؟ همین اواخر چون خواهرها و برادرها و بیشتر اقوامم آنجا زندگی می کنند. اگر بگویند یک آرزویتان برآورده می شود، چه آرزویی می کنید؟ چند سال پیش برادر و برادرزاده ام را در تصادف از دست دادم. آرزو می کردم آن تصادف رخ نمی داد و ...
در مسائل بهداشت و درمان دچار افراط و تفریط شده ایم
خودتان تشریف داشتید کمیسیون ها اگر به یک لایحه ای یا طرحی رای بدهند، مجلس معمولا حرف آنها را می پذیرد و بالای 90 درصد رای مثبت می دهد، بنابراین این جا تقریبا مجلس دور می خورد، چرا باید این طوری باشد، کمیسیون کشاورزی ما الان من خبر دارم که بعضی از افراد فرهنگی در آنجا حضور دارند. سوال: شما خودتان در کدام کمیسیون بودید؟ جمالی: من خودم در کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی بودم گرچه پزشک ...
آدم های مجازی را از دورهمی های خانوادگی دور کنیم
پدرم و مادرم سن و سالی گذرانده اند. مادرم بیشتر وقتش را به انجام کارهای خانه می گذراند اما پدرم به خاطر کسالتی که دارد بیشتر زمان را در خانه است. بهترین سرگرمی اش دیدن اخبار است. به سیاست علاقه دارد و اخبار سیاسی را پیگیری می کند. خیلی اهل فضای مجازی نیست. از تلفن همراهش در حدی استفاده می کند که فقط پاسخ تماس هایش را می دهد و هیچ آشنایی با فضای تلگرام، وات ساپ و بله و ... را ندارد. برایش چند کتاب ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام حمیدرضا صفایی سمنانی
زن بگیری؟ گفت: والله این دفعه اگه برگردم فکر می کنم نتوانم از دست مادرم در بروم. ممکن است کار دستم بدهند. همین طور که حرف می زد، روی کاغذی اسامی دوستان شهیدمان را هم می نوشت. به آخر فهرست رسید. کاغذ را از دستش قاپیدم. اسامی شهدا را از بالا تا پایین خواندم. آخرین نفر اسم خودش را نوشته بود. به رویش نیاوردم و چیزی نگفتم. حمیدی که من می دیدم با حمید سابق فرق داشت و سرانجام در عملیات بیت المقدس سه ...
مسئولان بیش از جوانان به معنویت محتاج هستند
.... این افراد سیر هستند و ممکن است چند تا خانه و ماشین و امکانات داشته باشند ولی مشکل معنویت دارند. استاد حوزه علمیه گفت: بنده جوان نابغه و از جهت علمی، کم نظیری را می شناسم که با بنده درد دل کرد و گفت پدر و مادر من هر دو شریعت مدار و متدین ظاهری هستند ولی دائما با هم دعوا دارند و پدرم با چوب و چماق به مادرم می زند و وقتی من هم پا در میانی کنم با من هم برخورد می کند لذا چند بار این ...
وقتی خودم را زیبا کردم خیانت به جانم افتاد ! / دخترخاله ام آتیش بیار معرکه بود !
جوان که با حیله و مظلوم نمایی، سیر تا پیاز زندگی ام را می دانست کم کم لحن کلامش عوض شد. یک روز زنگ زد و گفت مشکل مالی دارد و کمی پول می خواهد. دستش را خوانده بودم. گفتم نمی توانم کمکش کنم. با این حرف ورق برگشت و آن روی خودش را نشانم داد. کار به تهدید کشیده شد و سرم داد می کشید اگر کمکش نکنم عکس های شخصی ام را منتشر می کند. دست بردار نبود. برایم خط و نشان می کشید ...
خلافکار پولدار
این تفاوت که این بار علاوه برسرقت از منازل، خرید و فروش موادمخدر هم انجام می دادم ودوباره وچندباره دستگیر شدم. وقتی اززندان آزادمی شدم دوباره روز از نو و روزی از نو. پدرم به دلیل فشارهای عصبی دوبار سکته کرد و مادرم وضعیتی بهتر از اونداشت و از هر دری وارد می شدند از این کارها دست بردارم، اما فایده ای نداشت. آخرین بارهم مرا لو دادند و ماموران وارد منزل شدند وحدود 200گرم هروئین و شیشه به همراه مقادیر ...
طلاق به خاطر ارتباط با برادر
زن جوان در این باره به قاضی گفت: پنج سال است که با یاسر زندگی می کنم. از چند سال پیش با برادرم دچار اختلافات زیادی شده بودیم. مرتب با هم دعوا داشتیم. از طرفی زن برادرم هم خیلی سر ناسازگاری داشت و مرتب با من لجبازی می کرد. دیگر خسته شده بودم. تا این که چند ماه پیش بر سر ارث و میراث دعوای بزرگی با برادرم و همسرش داشتم. برادرم حرف های خیلی تندی به من زد؛ جوری که چندین شبانه روز گریه می کردم. حتی ...
شاعر افغانستانی: حکومت داری در ایران تا حدود زیادی سلبی است
.... در مجموع من صبح که بیدار می شوم قبل از صبحانه کامپیوتر را روشن می کنم و شب بعد از مسواک زدن خاموش می کنم. وقتی در خانه هستم همه وقتم پای سیستم است. تلویزیون در زندگی ام وجود ندارد مگر در جام جهانی فوتبال هر چهار سال یک بار. البته برای این که خیلی هم ریا نکرده باشم بگویم وقت من در پای کامپیوتر همیشه به کار هم نمی گذرد. گاهی وب گردی هست، گاهی بازی های کامپیوتری، به خصوص ...
از اخاذی مأمور قلابی شهرداری تا سرقت با موتور قسطی!
تا من بیرون بیایم و زندان نروم؛ به پدرم گفته حیف است این بچه به زندان برود و آلوده شود. از طاها می پرسم چند فقره سرقت کرده ای؟ می گوید پنج تا؛ آخر فقط دو هفته بود که دزدی می کردیم. اما افسر پرونده اینجا حرف دیگری دارد؛ می گوید: این دو پسربچه دست های شان به هم دستبند شده در عرض 7_6 ماه حداقل 40-50 دستگاه گوشی تلفن همراه شهروندان را به سرقت برده اند اگرچه هیچ کدام سابقه دار ...
حکم مرگ برای پدرخوانده آزارگر
...> پس از این جلسه، تحقیقات قضات دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی سجاد منافی آذر ادامه پیدا کرد و مشخص شد، شاهرخ چند سال قبل به اتهام آزار و اذیت شیطانی دخترش در شعبه 10دادگاه کیفری یک استان تهران به اعدام محکوم شده بود اما با پس گرفتن شکایت از سوی دخترش و توبه حکم اعدامش لغو شده بود. قضات از دختر این مرد تحقیق کردند که او مدعی شد؛ بعد از این که پدرم به اعدام محکوم شد، ادعا کرد توبه ...
صدور حکم اعدام برای ناپدری آزارگر
یک سال قبل دختر 14 ساله ای به نام سمیرا با مراجعه به پلیس آگاهی شکایتی را مبنی بر تعرض پدرخوانده اش ثبت کرد. وی در توضیح ماجرا به مأموران گفت: 6 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند و 7 سال بعد مادرم با مردی به نام خسرو که او هم از همسرش جدا شده بود، ازدواج کرد. من از ابتدا از خسرو خوشم نمی آمد و رفتارش آزارم می داد و حس خوبی نسبت به او نداشتم ضمن اینکه همیشه از او ترس و ...
طعمه، خودش کار را برای ما راحت می کند
تا سوژه را پیداکنیم. سوژه با بی خیالی به ماچشمک می زد. من به عنوان بکن گوشی ازموتورپیاده می شدم وهمدستم چندمترجلوتربه انتظارم می ایستاد. دریک لحظه گوشی رامی زدم وفرار می کردم. سوارموتور می شدیم و تمام. روزی چند گوشی سرقت می کردید؟ بستگی داشت. روزی شده20تا زدیم، روزی هم بوده که پنج گوشی سرقت کردیم. پس کل هفته را در حال سرقت بودید؟ نه بابا. بیشتر روزهای پنجشنبه و ...
نوشتن شعری که با نام شهدا آغاز شد/ اولین اثرِ گروه سرود یک نفره!
. می دانستم در ایران ماندگار شد، اما اینکه کجا زندگی کرد، نمی دانم. مدتی در خانه ما مانده بود، بعد هم رفته بود و جایی برای خودش گرفته بود. آن موقع دو سه تا کلاس معروف زبان انگلیسی در تهران بود که یکی از این ها شکوه نام داشت. تم در این آموزشگاه تدریس می کرد. مدت ها از او بی خبر بودم تا اینکه مدتی بعد از انقلاب، چند صفحه نامه برایم نوشت. متاسفانه در نامه اش حرف های نامناسبی خطاب به من، کشور و انقلاب ...
سارق بی رحم طعمه هایش را تا مرز مرگ می کشاند
گرفتم به نوعی به او کمک کنم! من که به تنهایی زندگی می کردم او را به خانه ام بردم و حتی به او مقدار زیادی لوازم دادم تا برای فرزندانش ببرد!آن جوان به گونه ای اعتمادم را جلب کرد و با احترام زیاد خریدها و داروهای مرا تهیه می کرد که من رمز کارتم را برای پرداخت وجه خریدها در اختیارش گذاشتم، ولی یک روز او ناگهان با چماق به سرم کوبید و من درحالی به هوش آمدم که روی تخت بیمارستان بودم. بعد از این ماجرا ...
زخم های درمان نشده زنی که بارها از شوهرش خیانت دید
شفای مشهد گفت: 14 ساله بودم که به طور سنتی با بهزاد ازدواج کردم و زندگی مشترکم در طبقه دوم ساختمان محل سکونت مادرشوهرم آغاز شد. همسرم از سرکار که به خانه بازمی گشت ابتدا ساعتی به دیدار مادرش می رفت و سپس به منزل خودمان قدم می گذاشت. حدود دو سال بعد وقتی اولین پسرم به دنیا آمد او به بهانه این که گریه های فرزندم آزارش می دهد و نمی تواند استراحت کند، شب ها را بیشتر در خانه مادرش می خوابید و من از ...
از خواب در مترو تا رویای حضرت زینب(س)
کرده بود. یخچال نو خریده بود و برای بچه ها لباس خریده بود. از بیرون غذا می گرفته و می آورده. صاحبخانه می گفت می آمدم می دیدم صبح بچه ها را حمام برده و تر و تمیز کرده. شب ها هم شام می گیرد از بیرون و به خانه می آورد... ما که آمدیم خیلی از خودم و مهمان هایم پذیرایی کرد. سال دیگر، یک روز از سرکار آمد، گفت شما می روید کربلا؟ بعد من خندیدم و گفتم کربلا؟ گفت آره. گفتم نخیر ما این دفعه با هم می رویم. بعد ...
قتل پسر جوان به دست پدرش در تبریز / پسرم رفتار زنانه داشت و به هم جنس گرایش داشت، نتوانستم تحمل کنم
آنچه روزگار بر سرش آورده بود اطلاع نداشت؛ وی وقتی پای مصاحبه نشست با چشمانی اشک بار سفره دلش را باز کرد و این گونه خبرنگار رکنا را در جریان آنچه که بر سرش آمده بود قرار داد: 19 سال قبل ازدواج کردم و 2 سال از ازدواجمان گذشته بود که اولین فرزندمان پارسا متولد شد؛ ما دلمان فرزند دختر می خواست اما پسردار شدیم. او روز به روز بزرگ تر می شد و من و مادرش با خوشحالی تمام شاهد قد کشیدنش بودیم. ...
اینجا صفا و صمیمیت موج می زند+ عکس
یم ترکی شرکت کننده مسابقات قرآن بسیج کشور گفت: سی جزء قرآن را حفظ هستم، قبل از اینکه قرآن را حفظ کنم در کارهای خانه به مادرم کمک می کنم؛ زیرا قرآن گفته به پدر و مادر نیکی کنید پس قبل از حفظ قرآن باید به آن عمل کنم تا حافظ خوبی باشم. نوجوان سیزده ساله شرکت کننده در بخش حفظ رقابتی هم اظهار داشت: قرآن بسیار در زندگی به من کمک کرده است گاهی اوقات که ناراحت می شوم قرآن را بازکرده و چند صفح ...
گفت وگو با اکبر تیموری ، جانباز نخاعی دفاع مقدس از شخص آقای قاضی زاده و تیم همراهشان به هیچ عنوان راضی ...
که ایشان نباید برود. برادرم آن زمان سرباز بود. باید به فکر راهی می بودم. عمویم در قم زندگی می کرد. به خانواده گفتم عمو می خواهد در منزلشان لوله کشی انجام بدهد و من (چون بلد بودم) می خواهم به کمک ایشان بروم. پدرم با عمویم تماس گرفت. من هم که از قبل با ایشان هماهنگ کرده بودم. بنابراین حرف مرا تایید کرد. این شد که یک استشهاد محلی درست کردم که شناسنامه ام گم شده. بردم کلانتری مهر زدند و بعد هم بردم ...
دختر هنرمند در کف خیابان
پدر را در 9 سالگی بر اثر سکته قلبی از دست داده و این سال ها، جمله های امیدبخش مادرش را در پس زمینه کاری دارد که به مذاق خیلی ها، خوش نمی آید. از کودکی شب های امتحان را به یاد دارد که قبل از خواندن سرفصل های امتحانی، چیزی در او نهیب می زد؛ اول باید نقاشی می کشید و بعد سراغ درس هایش می رفت. 21 ساله، دانشجوی ترم آخر رشته نقاشی و اهل متل قو است و در نوشهر به دانشگاه می رود. به گزارش اعتماد، آدم ها را خیلی زود باور می کند و می گوید که بار ها در پروسه کار نقاشی دیواری از این موضوع، ضربه خورده و در مواجهه با افرادی ...
از رنج تمرین تا حرف مردم با دختران آهنی ایران
انجام دادم که 10 روز استراحت مطلق نیاز داشت. سه، چهار مرتبه دوباره تمرینات را شروع کردم، اما نشد، اما بعد از تزریق دیگر با خودم گفتم هر مسئله ای پیش بیاید، با آن کنار می آیم. " غزل هم به المپیک فکر می کند، اما با توجه به شرایط سنی اش المپیک 2028 را می خواهد. او گفت:"آرزوی من این است در المپیک 2028 قهرمان شوم. این را در وجودم می بینم و امیدوارم به آن برسم. " خاطره تلخ بازی ...
سر قبری می رفتم که به اسم خودم بود!
چند روز بعد، پیکر شهیدی به خانه محسن فلاح آورده می شود که کاملا شبیه او بوده و لباس های او را به تن داشته. مدتی بعد، نامه ای از طرف صلیب سرخ و از عراق به خانواده می رسد که نشان می دهد محسن زنده است اما پذیرش این موضوع از طرف خانواده ای که محسن را به خاک سپرده بودند، راحت نبود. در نشستی با حضور راوی و نویسنده این کتاب به همت تم استوری در کافه کتاب زیتون به بررسی حاشیه هایش پرداختیم. در ابتدای این ...
اشک های ندامت زن جوان/زندگی زن مشهدی تباه شد
.... بالاخره چند سال بعد در حالی که آرزوهای بزرگی را در سر می پروراندم ناگهان مادرم مشمول عفو و رافت اسلامی شد و از زندان بیرون آمد. گویی با ترک اعتیاد کمی از نظر عاطفی هم بهتر شده بود، در این شرایط مردی 35 ساله به خواستگاری ام آمد و با من ازدواج کرد. هنوز چهاردهمین بهار زندگی ام را می گذراندم و عاشق گوشی تلفن هوشمند بودم. هاشم نیز بلافاصله یک دستگاه گوشی تلفن برایم خرید. آن قدر ...
خلاصه داستان قسمت 337 سریال ترکی خواهران و برادران
اوگولجان به ایاس زنگ میزنه و او اونجا میاد و به پلیسها میگه من خودم موتورمو دادم بهشون پلیسها میگه ولی پسرخاله تون گزارش دزدی دادن ایاس میگه نه اشتباه شده سپس از اوگولجان و عمر معذرت خواهی میکنه و میگه من به حسابش میرسم شما ولش کنین دیگه. شب اورهان و بچه ها وقتی به خانه میرن میبینن که فاطما گاز و تلویزیون و لپ تاپ خریده و میگه پولشو از کجا آوردی؟ او میگه یه زمینی بود که تو انحصار وراثه بود بعد ...
سخنگوی فراجا: جرم علیه کودک تحمل ناپذیر است
جرم نسبت به کودک در قوانین جزا فرایند تشدید شونده دارد و یک جرم عادی نیست.
سارقان پول های دزدی را خرج زیبایی می کردند
...، سراغ وسایل دیگر هم می رویم. چه وسایلی؟ در یکی از خانه ها که برای سرقت رفتیم مقدار زیادی طلا و جواهرات از داخل گلدان پیدا کردیم. صاحبخانه داخل خاک گلدان بزرگی که داشت، طلاهایش را مخفی کرده بود، اما ما پیدا کردیم. یک بار هم از داخل فریزر و لابه لای گوشت های یخ زده طلا و جواهر پیدا کردیم. کی از زندان آزاد شدید؟ سه ماه قبل آزاد شدم و دوباره شروع به ...
شکست های عشقی عارف قزوینی به قلم خودش/ پدر دختر گفت: تابوت دخترم را بر دوشت نمی گذارم
. نایب الصدر در قزوین شخص مقتدری بود به من گفت: به اتفاق هم به قزوین می رویم، چند نفر مامور یک دو نفر هم از نوکراهای شخصی چند نفری هم زن و کلفت به قلعه که حاجی رضاخان صاحب آن و دختر هم آن جا بود فرستاده دختر را حرکت داده به شهر بیاورند. گفتم: همه ی این ها که می فرمایید درست ولی شما به خوبی می دانید من هیچ چیز از خودم ندارم. جواب گفت: تمام این خیالات را من قبلا کرده خانه ی کوچکی که مال ...
فعالیت کسب وکار های حوزه رمزارز با اینتاکد
صرفا و صرفا بر مبنای آن کارکردکاوی بحث که می تواند برای جامعه ی ما انشاالله سودمند و اگر احیانا مضراتی هم داشته باشد آن مضرات را تذکر بدهیم که مثلا نهاد های قانونگذاری ما بتوانند اتخاذ تصمیم بهتری داشته باشند بنابراین من خودم را در این موضع می بینم. خدمت شما هستم. اساسا باید قبل از این که راجع به رمزارز صحبت بکنیم باید قبل از این که اساسا بگوییم رمز ارز چیست و مشکلات آن چیست و سودمندی هایش در ...