سایر منابع:
سایر خبرها
مسلح تا ورودی بیت امام(ره)
.... مسلح تا پشت کوچۀ حسینیه آمده بودند. به ما خبر دادند و ما هم در ستاد مرکز در پاسداران بودیم. آن وقت هم همیشه با موتور این طرف و آن طرف می رفتم. آمدم و دیدم، یاحسین، خود ما هم نمی توانیم برویم جلوتر. همه مسلح بودند. آن موقع آنجا یک درب نازک لکنته داشت که بعد آن را عوض کردیم. این در را هل می دادند. من به هر بدبختی که بود، خودم را رساندم آنجا. شلوغ کرده بودند و می خواستند بروند امام را ...
مرد میدان و سردار خستگی ناپذیر
می زند، نام آن بزرگوار در ذهنش تداعی شود. خانه برادرم ارومیه بود. بنده آن زمان به خانه شان رفته بودم. کلاً بچه های جهاد استان سمنان از شاهرود، دامغان، گرمسار، همه در آن ساختمانی که در ارومیه گرفته بودند، همه آنجا بودند مردها می رفتند فقط زن ها آنجا بودند. من و همسرم به خانه شان رفتیم، به شوهرم گفت: دایی! من باید برم. به خانمش گفت: خانم غذا را زود حاضر کن. من ساعت دو باید بروم، دشمن در ...
40 اعتراف متفاوت خانم حسابدار در قتل دختر کوچولوی همسایه/ فاطمه زهرا قربانی حسادت شد/ ویدئو
همسرش صبح با ماشین به محل کارش رفته است که از او خواستند به همسرش زنگ زده و بخواهد که برای پاسخ به سوالات پلیس به خانه بیاید.این زن علت را پرسید و بهانه آورد و بعد از حدود 3 ساعت بالاخره پیدایش شد. شوهر زن مستاجر می گفت که اخلاق زنش تغییر کرده و با توجه به اینکه حق طلاق دارد قصد جدایی گرفته است. زمانیکه زن همسایه به خانه بازگشته بود من در پلیس آگاهی بودم اما همسرم می گفت که این ...
ستاره والیبال بانوان: محکومم تراکتوری باشم!
ما را مجبور به تغییر روش در بازی کرد و تاکتیک هایی را پیاده کردیم که درنهایت توانستیم برنده باشیم. واقعا بعد از آن هم تلاش و برنامه ریزی این قهرمانی حق ما بود. چطور توانستید بهترین قطر پاسور لیگ شوید؟ خب بچه های دیگر هم در این پست واقعا خوب هستند و برای همه احترام قائل هستم، اگر من به این عنوان رسیدم قطعا با کمک هم تیمی هایم بوده است. همه تلاش کردند تا توپ به من برسد و من به عنوان ...
کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که...
باید من می دادم، اما چطوری؟! گفتم: نمیشه جواب نداد. گفتم: چند بار رفتم، از هر طرف سیم خاردار داره و میدان مین. معلوم بود که یک کم عصبی شده. آخه وقتی غیرتی می شد، چشمای سبزش رو می دوخت به یه گوشه. داشتم عذر و بهانه می آوردم که فریاد زد: مگه ما امام زمان(عج) نداریم؟! این رو با تمام وجودش فریاد کرد. و گفت: همین الان بریم. مات و درمانده گفتم: حالا؟ توی روز روشن؟! گفت: همین الان! و رفتیم و شد! از سخنان معروف این شهید این است که : کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که در سیم خاردار های نفس خود گیر نکرده باشد. مأخذ: کتاب دلیل (روایت حماسه شهید چیت سازیان) ، نوشته حمید حسام ...
قاضی قاضی است و بازجو بازجو
. روی کاغذ نوشتم امام زمان، امام زمان. موج رادیو را چرخاندم روی دویچه. حالا با خودم فکر کردم که آن کاغذی که می گفت از امام زمانش گرفته، کجاست ؟ من خیلی دیر فهمیده بودم که او چطور کلت های کمری را توی قنداق بچۀ نوزادش می بسته و از ارومیه با زن و مادرزنش به قم می آورده. خیلی دیر فهمیدم که اسلحه خانه ای که در خانه اش ساخته، راه مخفی اش از کجاست. به هرحال، آن ها بازی را برده بودند ...
عاقبت تلخ 8 سال زندگی مرد عاشق با زن معتاد
خوبی داشت وقتی گفتم می خواهم با سحر ازدواج کنم و اصرار کردم من را از همه امکاناتی که داشتم محروم کرد. او می گفت سحر فرد مناسبی برای تو نیست. من برای ازدواج با سحر از خانواده ام گذشتم. شبانه روز کار کردم. در تمام این مدت سحر دستمزد من را شیشه می کرد و می کشید. او دو بار باردار شد و هر دفعه بچه سقط شد چون شیشه می کشید. دیگر به جایی رسیدم که فهمیدم ترک دادن سحر فایده ای ندارد او راهش را انتخاب کرده ...
این زن فرزند یک تجاوز است ! / محکومیت پدر بعد 58 سال به عذرخواهی از دخترش !
اجبار گفت نه لطفا قطع نکن من تنها هستم و دلم می خواهد با یکی حرف بزنم! من هم از خدا خواسته پذیرفتم و همین شد که چند روز با هم صحبت کردیم و درد ودل غافل از اینکه او پدرم است. یک هفته قبل از آن وقتی برای رفتن به دبیرستان به خانه دوستم رفته بودم متوجه حضور مهمان غریبه ای در آنجا شدم ، دوستم هراسان پیش من آمد و گفت فاطمه تو مزاحم تلفنی شدی؟ گفتم من ؟ نه! چطور؟ گفت یک مرد و زن آمده اند و ادعا ...
روایتی مادرانه از شهید، ولی الله چراغچی که آسمانی شد
که از محضر امام برگشتیم مشهد، آقاولی رفت و تا دو ماه ونیم بعد نیامد مرخصی. فکر کنم از همان لحظات اول، احساس وابستگی بینمان را احساس کرد، اما، چون همه وجودش را وقف اخلاص به خدا کرده بود، نمی خواست این وابستگی مزاحم وفاداری اش به دین و ولایت بشود؛ بنابراین وقتی با اعتراض من و حتی مادرش روبه رو می شد که خودت گفتی هرجا بروم، خانمم را هم با خودم می برم، پس چه شد ، با نگاهی محبت آمیز می گفت ...
بدجنسی در کودکان چه علتی دارد و چه کار باید کرد ؟
جهت بهبود بدجنسی فرزند شما در ابتدا احتیاج دارد که شنیده و فهمیده بشود تا بعد از آن بتواند چیزهای دیگری را درک کند. هر چند که والدین دلشان می خواهد سریعا به سراغ اصل مطلب بروند اما لطفا سرعت را کم کنید و از توضیحات طولانی خودداری کنید. با فرزندتان همفکر باشید مثلا به او بگویید که "من می دانم خیلی از بچه های دیگر این کار را انجام می دهند" "تو از اون خوشت نمیاد چون..."عصبانی میشی وقتی که ...
جوان ها به استاد مطهری بدبین می شوند
روز گذشته حکم شروین حاجی پور خواننده قطعه برای اعلام شد. در بخشی از این حکم آمده بود که این خواننده باید کتاب حقوق زن در اسلام تالیف استاد مطهری و کتاب زن در آیینه جمال و جلال تالیف آیت الله جوادی آملی را خوانده و به میزان سی صفحه و هر یک را به صورتی مجزی و دست نویس خلاصه کند. محمد مطهری فرزند استاد مطهری در واکنش به این موضوع در کانال تلگرامی خود مطلبی منتشر کرد. در بخشی از این نوشته آمده است ...
قتل فجیع در فیروزکوه/ زنم با مقتول فرار کرد و 3 صاحب بچه شد!
مأموران گفت: سال 94 من و آفتاب در کشورمان عقد کردیم اما فردای آن روز همسرم با مقتول فرار کردند و به قندهار رفتند. ما ردشان را گرفتیم و در حالی که در یک قدمی آنها بودیم توانستند به ایران بگریزند. متهم ادامه داد: در این مدت دنبالشان بودم تا اینکه بعد از چند سال فهمیدیم در ایران خانه ای گرفته اند و با هم زندگی می کنند و 3 فرزند هم دارند. من هم از برادر و پسرعمویم خواستم تا با من به ایران بیایند ...
ناگفته های بهرام بیضایی در موزاییک استعاره ها
. گفتند هر جوری هست اول اسم یک مرد را بیاورید و بعد اسم این خانم را. اگر دقت کنید می بینید در آفیش های ساخته شده برای ایران اسم سوسن تسلیمی وجود ندارد، فقط باشو هست؛ اما در آفیش های خارج تصویر بزرگ یک جفت چشم معروف را می بینید. بیشتربخوانید: درخشنده : سینمای کودک نمی تواند سفارشی باشد سوسن تسلیمی: پیش از انقلاب محور اصلی فیلم ها مرد بود/ زن ها را خوش نام حساب نمی کردند ...
مرد عاشق، شوهر زن فراری را کشت
داشتم زنم را از سعید پس بگیرم. او عشق من را دزدیده بود. متهم گفت: سال 94 من در افغانستان با ماندانا ازدواج کردم. خیلی او را دوست داشتم و عاشقش بودم. یک روز بعد از عقد بود که خانواده ماندانا گفتند او فرار کرده است. هیچ ردی از ماندانا نبود تا اینکه متوجه شدم او عاشق مردی به نام سعید بوده و آنها به سمت قندهار رفته اند. به کمک پسرعمو و برادرم رد آنها را در قندهار زدم اما یک روز قبل از اینکه ...
روایت چند دانش آموز از همکلاسی شهیدشان
همکلاس شهید نادر چوپانیان روایت می کند: نادر اصرار می کرد که به جای اسمش بهش بگوییم حسین. اسمش در شناسنامه نادر بود، اما خودش دوست داشت حسین صدایش کنیم. خیلی جبهه می رفت. کار به جایی رسید که دیگر محیط مکتب را طاقت نمی آورد و همه تفکر و ذکرش جبهه بود. آن سال ها مسئولان دبیرستان به راحتی اجازه حضور در جبهه ها را نمی دادند و اکثر بچه ها وقتی می خواستند بروند جبهه، باید کلی مخفی کاری می کردند و ...
جای این اسم اسم آقا سید جعفر را بنویس! (حکایت اهل راز)
منقلب شد و گفت: من دیشب در حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) بودم، پس از بیرون آمدن به این فکر افتادم که من یک عمر برای امام حسین(ع) گریه کردم، ولی کسی را نگریاندم و این اجر نصیب من نشده، این فکر مرا مشغول کرد، دیشب هم شب اوّل محرم بود، رفتم گشتم و کتاب جلاء العیون مجلسی را پیدا کردم، آمدم خانه زن و بچه ام را دور هم جمع کردم و گفتم از امشب من روضه می خوانم، شما هم گریه کنید. این خواب را آقا سید عبدالهادی همان شب دیده بود! * کتاب: خاطره های آموزنده، نوشته آیت الله محمدی ری شهری انتشارات دار الحدیث قم ...
زنی که می خواست نوزادش را 90 میلیون تومان بفروشد
زن 24 ساله معتاد در بزنگاه عشق مادری و جدایی از فرزند با وجدان خود درگیر بود که پلیس مشهد از ماجرای فروش یک نوزاد در پاتوق معتادان اطلاع یافت و بی درنگ وارد عمل شد. نیروهای کلانتری طبرسی شمالی که می دانستند باید از وقوع این ماجرای تلخ جلوگیری کنند، با هماهنگی های قضایی، این زن جوان را به همراه یلدا (نوزاد 20 روزه) به کلانتری هدایت کردند و پس از بررسی ابعاد این ماجرا یلدا را به کارشناسان اجتماعی بهزیستی تحویل دادند. ...
همسر سید احمد خمینی؛ فاطمه دانش پژوه کیست؟ (+عکس)
گلپایگانی است که در سال 57 در راه کمک به زلزله زدگان طبس جان خود را از دست داد. فاطمه دانش پژوه همچنین نتیجه ی آیت الله سید محمدرضا موسوی گلپایگانی است، یکی از بزرگ ترین مراجع تقلید شیعه که بر پیکر امام خمینی (ره) نماز خواند. این مرجع تقلید در سال 72 دار فانی را وداع گفت. آیت الله صافی گلپایگانی داماد او بود. بچه دار شدن احمد خمینی و فاطمه دانش پژوه پس از انتشار اخبار ...
شجاع ترین عموی دنیا جهان نقاشی ها و عصر یک روز گرم
. سربازهای دشمن که آن طرف تر صف بسته بودند. کنار خیمه ها یک پیاله کشید، کمی جلوتر رفت و پیاله را در دست گرفت. پیاله خالی از آب بود. به اطرافش نگاه می کند و آرام وارد یکی از خیمه ها می شود. در خیمه چند بچه و زن هستند. از قصه هایی که شنیده بود حدس می زند که آن ها حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) باشند. حضرت ابوالفضل (ع) وارد خیمه می شود و این بار دخترک شنیده ها و دیده هایش را روایت می کند. روایتی از ...
حکایت نیروهایی که به اسارت منافقین درآمدند
توانیم درست کنیم. مسوول طرح عملیات و بچه های اطلاعات عملیات هم آمده بودند. مثل این که آن بچه ها بیشتر از ما احساس مسوولیت می کردند. بعد از نماز صبح گفتیم: امروز خیلی کار داریم، استراحتی کنیم و هوا که روشن شد، شروع کنیم. من در همان اتاق فرماندهی خوابیده بودم. آقای سید عباس گلزار که بچه گیلان و مسوول اطلاعات عملیات بود با یکی از معاونین اطلاعات عملیات که بچه آمل بود و آقای طاطیان قبل از ما رفتند تا ...
تنگ نظری ها در حوزه زنان باید از بین برود
؟ ایشان کسی است که برای ما حجت است و خط مشی معلوم می کند. ایشان همچنین سخنی گفتند که اصلاً باورم نمی شد. سخنشان درباره ورزش کاران زن بود. من یکی از کسانی بودم که همیشه نسبت به حضور زنان در میادین ورزشی جهانی واکنش منفی داشتم و فکر می کردم نظام این ماجرا را از سر اجبار و محذوریت می پذیرد. تلقی من این بود که ورزش خانم ها اولاً ورزش عمومی باشد، نه حرفه ای. بعد هم اگر قرار است حرفه ای باشد ...
لغو اختتامیه یک رویداد فرهنگی؛ بهشت زورکی!
اتفاق خوب به حساب می آمد. گله کرد از کسانی که حرمت بعضی چیز ها را نگاه نداشتند و با رفتار های جلف و زننده شان، حساسیت بعضی از مسئولان شهری را بالا بردند. برای نمونه هم فیلمی برایم فرستاد که خُب حقیقتاً جالب نبود. یعنی هیچ توجیهی نداشت. این عزیز حتی معتقد بود شاید آن ها از طرفِ بعضی آدم های بیمار و خارج از ایران ماموریت داشتند که چنین صحنه هایی خلق کنند! نمی دانم، اما به هرحال هرچه بود گزک داده بود ...
درایت شهید خرازی در غافلگیری بعثی ها در عملیات طریق القدس
گذشت تا چند روز بعد وقتی تنهایی از جاده اهواز- خرمشهر به سمت شهرک می آمدم، ناگهان به طور اتفاقی در راه حسین خرازی را دیدم که با تویوتا از روی پل می آمد. ایشان هم تا مرا دید، چراغ زد که بایست. کنار من ترمز کرد. از ماشین پیاده شدیم و بعد از سلام و علیک و احوال پرسی گفت: آقای عنایتی، آن قضیه حل شد؟ آقای علی محمدی هم که روحانی بودند، همراهشان بود. گفتم: بله انجام شد. طبق دستور شما ...
600 سرباز عراقی با سخنان سید علی تسلیم شدند
چتربازی را گذراند و سپس مسئول آموزش جوانان بسیجی شدند. مدتی بعد به عنوان اولین فرماندهی سپاه کلات نادر به آن منطقه رفت. بعد از مدتی هم فرمانده سپاه ناحیه یک مشهد شد. همسرم بعد از ورود به تیپ 21 امام رضا (ع) و گرفتن مسئولیت در طرح و عملیات این تیپ، بار ها در جبهه های جنگ مجروح شد و نهایتاً در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. آخرین مرخصی او 10 روز بیشتر نبود. با وجود مجروحیتی که داشت، به محض آنکه ...
پشت پرده زندگی کودکان رها شده و تحت سرپرستی
، این گونه پرده برمی دارد: بدترین اتفاق برایم آزار های جسمی ای بود که قبل از رفتن به مدرسه اتفاق افتاد. بچه بودم و نمی دانستم معنی این آزار های جسمی چیست؛ وقتی به افرادی که من را آزار می دادند، می گفتم به پدر و مادرم اطلاع می دهم، می خندیدند و من را ... صدا می زدند که لیاقتم همچین رفتاری است . او ادامه می دهد: فکر می کردم با رفتن به مدرسه دوست پیدا می کنم، اما اوضاع بعد از رفتن به مدرسه بدتر هم شد ...
قتل در فیروزکوه / جنایت در خانه ویلایی
همسرم به خانه آنها رفته بودم و قصد کشتن رحمان را نداشتم. اما او با اسلحه به سمت من شلیک کرد و من برای دفاع از جان خودم و برادر و پسرعمویم او را زدم. سپس سعید و دوشنبه به جایگاه رفتند و اظهارات کریم را تایید کردند و گفتند دستی در قتل نداشته اند. قضات دادگاه ادامه جلسه را به بعد موکول کردند. دومین دادگاه در دومین جلسه دادگاه اولیای دم گفتند به هیچ عنوان ...
حراج دار و ندار قهرمان دنیا: انتقام از هم بازی مسی!
ستاره آرژانتینی چند دقیقه بعد پست دیگری منتشر کرد که مثل آب سردی روی سر پالاسیوس بود. یسیکا توضیح داد که آیتم بعدی که خواهد فروخت مدال طلایی است که در شب قهرمانی آرژانتین در قطر به پالاسیوس اهدا شده بود. او نوشت: "من همه پیراهن ها را می فروشم و همچنین مدال طلای قهرمانی جام جهانی. من باید اجاره آپارتمانم را بدهم و همه چیز را می فروشم. من زن شاغل و مستقلی هستم ولی سال ها کنار تو بودم و این حق ...
من رای می دهم، چون پسرم اتیسم دارد!
در لیست جدید تحریم ها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار می رود... نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرین تر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه ریسپریدون از داروخانه محله مان به خانه آمد. من رای می دهم چون پسرم اتیسم دارد. چون می دانم اگر با صندوق های خالی، اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد ...
نام من مارکوس رشفورد است و از شما می خواهم پای حرف های ناگفته من بنشینید
با آن ها عکس بگیرند و یادم می آید که من که دور از همه ایستاده بودم. برادرم آمد و گفت: داداش، داری چیکار می کنی؟! برو با رونی عکس بگیر! جواب دادم: لازم نیست . پرسید: لازم نیست؟ گفتم: یک روزی کنار اونا بازی می کنم . فکر می کنم تنها بچه ای بودم که آن روز با آن ها عکس نگرفت. بعد از دست رد زدن به پول، تنها چیزی که در وجودم بود، عطش بود. معمولا دوست ندارم به حرف هایی که درباره من زده می شود ...