کسی می تواند از سیم خاردار های دشمن عبور کند که...
سایر منابع:
سایر خبرها
سفارش حاج قاسم به چاپ چهارم رسید
، نیمه های شب، گلزار شهدا بودم. سر قبر یوسف الهی (که گفته بود تو شهید نمی شوم) نشسته بودم. تو حال و هوای خودم بودم. زیارت عاشورا میخوندم، دیدم یه صدای پا میاد توجه نکردم، صدای پا نزدیک شد. آرام دست گذاشت رو ی شانه ام. سر بلند کردم. سردار سلیمانی بود. گفت حسین، چطوری؟! آماده ای بری سوریه؟ گفتم من خیلی وقته آماده ام گفت پس کارهات رو بکن، یه روز گذشت که بهم خبر دادند برای رفتن آماده باشم. ...
با 28ماه سابقه جبهه مجموعه کاملی از جانبازی هستم
بعد می توانید اعتراض کنید. گفتم چرا بدبخت ها را سر کار گذاشتید و در عرض 2ساعت 85نفر را برای گوش، چشم و بدن در کمیسیون پزشکی پذیرش کردید؟ سخن آخر اینکه الان به خاطر اعصابم 10سال است که زن و بچه هایم ازمن جدا زندگی می کنند. آخر این درد را به کی بگویم؟ مسولین محترم هشت سال است که روماتیسم مفصلی دارم و حتی 3 کیلو بار نمی تونم بردارم. برای تامین هزینه های ...
همسایه همیشگیِ حاج قاسم
می نماییم. بشارت پیروزی از جانب حضرت زینب کبری(س) یک روز با محمدحسین به سمت آبادان می رفتیم. عملیات بزرگی در پیش داشتیم. چند تا از عملیات های قبلی با موفقیت انجام نشده بود و از طرفی آخرین عملیات ما هم لغو شده بود و من خیلی ناراحت بودم. به محمدحسین گفتم: چند تا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آن طور که باید موفقیت آمیز نبود، به نظرم این یکی هم مثل بقیه نتیجه ندهد. گفت: برای چی ...
اصلا نفهمیدم جانشین فرمانده است!
. بلند شدم و به راننده تویوتا گفتم: برادر! اینجا جلسه ست! خاموش کن تا سروصدا نشه. گفت: بنده خدا، بیاین کمک کنین این طناب ها رو خالی کنین! پشت تویوتا پر از طناب بود که برای عبور از میدان مین استفاده می شد. از حرفش بگی نگی شاکی شدم و بهم برخورد. به راننده گفتم: شما کمتر بخور، نوکر بگیر برات بار خالی کنه! راننده شمایی، وظیفه ت هم هست بار ماشینت رو خالی کنی! بی حرف سرش را انداخت پایین و رفت بالای ...
مگه می شه؟! مگه داریم؟!
گلوله و توپ می خوردیم، فقط لباس مان می سوخت یا فوقش چند تا چسب ضربدری رو سرو کله مان می چسباندیم. هان؟! و ما زیر آتش می خندیدیم و در همان حال می دانستیم که گلوله های سربی مثل خود دشمن از زندگی چیزی نمی دانند و فقط می درند و می کشند. اما ما با خنده و روح زندگی جلوی دشمن مقاومت می کردیم. پیشنهاد می کنم کتاب رفاقت به سبک تانک رو بخونید. مخصوصا وقتی دماغ تون چاق نیست. به قول نویسنده، شادی سلاح بزرگیه، اون قدر بزرگ که میشه باهاش دشمن رو نابود کرد. راستی حتما با خنده به دوستان تون هدیه بدید. ...
شهادت در نماز صبح قسمت محمد حسن صادقی شد
من جویا شد به او گفتم: می خواهم موقع عبور از میدان چشم هایم را ببندم. شهید بزرگوار نگاهی عمیق به من انداخت، پس از مدتی روی از من برداشت و گفت: اشکال ندارد! ولی یادت نرود دریا دل وقتی دل به دریا می زند به دنبال یافتن ساحل نیست . من از آن همه آرامش او متعجب بودم. پس از عبور از میدان مین و شکستن خط دشمن، ناگهان در محاصره نیرو های بعثی قراز گرفتیم. من آنقدر بی قرار بودم که می ...
حسین خرازی گفت: آجیل مشکل گشا که می خورید، جواب نامه مردم را هم بدهید!
اشاره کرد و گفت: داری چکار می کنی؟ خط رو ریختی به هم! رفتم پیش حاج حسین و کیسه آجیل مشکل گشا را مقابل حاج حسین گرفتم و گفت: آجیل مشکل گشاست، شما هم بردارید حاج حسین چند دانه برداشت؛ کاغذی تا خورده هم با آجیل ها آمد دستش. این فرمانده ایستاد و نامه را باز کرد و بلند خواند: من دانش آموز پنجم دبستانی هستم از اصفهان. خانه ما در کهندژ است. ننه گفت این آجیل ها را مغز کنیم تا بفرستیم جبهه. من هم ...
سایه روشن عملیات تکمیلی کربلای5
روش شناسایی دقیق و با دقت و باز کردن سیم های خاردار و خنثی کردن میادین مین و عبور گردان پیاده و آبی-خاکی از این معابر و گفتن الله اکبر خط شکسته شد و ظرف سه روز، انهدام وسیعی از دشمن به عمل آمد و پرونده عملیات کربلای 5 بسته شد. منبع: علیرضا رفاهیت، حسین احمدی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت محمد نبی رودکی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران 1402، صص 492، 493، 494 ...
یک مُشت که از من بردارید، متوجه می شوید!
هایشان را که بغل می گرفتم می سوختند اما لب های ترکیده شان به رویم نمی آورد و می خندید. آن قدر ایستادند و افتادند و ایستادند و افتادند که مزدورهای بعثی رفتند. اما من، با دست های خالی، باید این همه بالِ زخمی را چطور می بستم؟ ترسیده بودم. می لرزیدم. می گفتم: بیدار شین! دشمن رفته! من آزادم. یه خاکِ آزاد. ماماناتون منتظرن؛ باید برگردین. اما تکه های بریده ی گوشت و پوست و خون شان در رگ های من جاری شده بود و ...
هیچ کس باور نمی کرد
یا نوشتن وصیت نامه. کسانی که قطعا به استقبال مرگ می رفتند، در دژ مخفی شده بودند. قبل از غروب، اتفاقی افتاد که وحشتی بر ما حاکم شد. احساس کردیم عملیات لو رفته است. دشمن با شلیک کاتیوشا چند تا قایق و یک نفربر را منهدم کرد. این یک هشدار بود. بچه ها سر شب، سوار قایق ها شدند و به سمت خط دشمن حرکت کردند. دورترین محور ما بیش از 5تا 6کیلومتر داخل آب بود. سخت ترین محور عملیات، محور لشکر 41ثارالله بود که نقش ...
فولاد جبهه ها در خیبر خم شده بود/ طلائیه حاج همت را پیر کرد/ ماجرای شنیده نشده سجده همت در مجنون
. آن اوایلی که حاجی شهید شده بود، تا مدتی اصلاً کسی از سرنوشت ایشان خبر نداشت. بعد که متوجه شدیم به شهادت رسیده است، رفتیم تا پیکرش را پیدا کنیم. من خودم جزو بچه هایی بودم که در معراج شهدای اهواز پیکر حاجی را شناسایی کردیم. تا آنجا که یادم است، من بودم و شهیدعبادیان و آقای شیبانی که ایشان هنوز هم زنده هستند. چند نفر دیگر هم بودند که الان حضور ذهن ندارم چه کسانی بودند. خلاصه وقتی که مسجل ...
شرط خائنانه منافقین برای آزادی اسرای ایرانی
می خوانید: تلفات سنگین منافقین در اسلام آباد نزدیک گیلان غرب که شدیم، دیگر پوشش جنگلی درختچه ها تمام می شد، بعد یک تنگه ای بود که از آن عبور کردیم. من به آقایان گفتم: همین جا نگه دارید. شما همین طور این جا بایستید تا ما برویم و ببینم وضعیت چگونه است. ما از تنگه پایین رفتیم. من خیلی به آن قسمت مشکوک بودم، ولی وقتی رد شدم، چیزی ندیدم. ما به نزدیکی های شهر اسلام آباد رفتیم. حالا ...
صحبت های علی دایی درباره جانشینی یحیی، حذف تیم ملی و شایعه تبانی مقابل قطر!
بودم دستیارانم را خودم انتخاب می کردم. نمی توانم نظر پیشکسوتان محترم فوتبال مان را رد کنم. نظرشان درست بوده است. کمک های تیم ملی که بازیکنان موفقی بوده اند، اما آیا در زمینه مربیگری هم روزمه و کارنامه درخشانی داشته اند؟ به عنوان نفر اول یک کادرفنی چه رزومه ای داشتند؟ یا اصلا در این حد کار حرفه ای کرده بودند؟ بنابراین من حق را به کارشناسان و پیشکسوتان می دهم. همان طور که گفتم، این از ...
دانلود رمان زن شرطی از نیلوفر قائمی فر
شرط آزاد شده و اما آن شرط شروع رمان زن شرطی هست .... صدای جیر جیر تخت حکم اعتراض به گناهی رو داشت که ساعتی بعد خرخره امو می جوئید. حتی به خودم اجازه نمی دادم نفسم در بیاد، جلوی دهنمو محکم با دستم گرفته بودم و پلکامو به هم می فشردم. دیگه برای اعتراض، قیام و متوقف کردنش دیر بود. وسط مردابی بودم که با لذت تمام منو در خودش به سمت پایین میکشوند تا غرقم کنه. ...
خاموشی ستاره موسیقی | جمشید عندلیبی درگذشت
بار از این نمایش ها داشته. خود من هم بعد از دیدن این بازی خیلی امیدوار شدم که بتوانیم به فینال برویم. اگر به فینال می رسیدم، شک ندارم قهرمانی به نام ایران سند می خورد. شما ببینید که از آن سوی جدول چه تیم هایی به نیمه نهایی رسید. کره جنوبی و استرالیا و عربستان حذف شده بودند. مانده بود قطر و اردن. ژاپن را هم که خودمان از گردونه خارج کردیم. اردن و قطر را همین چند ماه پیش از جام ...
خاطرات شیرین شیرجه رو 100 ساله ایرانی
. مربی شیرجه ای به نام امیرعلایی وجود داشت و یک مربی شنا مرا به او معرفی کرد و گفت این جوان چند شیرجه خوب بلد است و می تواند شیرجه روی خوبی شود. همان شیرجه ها را که یاد گرفته بودم، زدم. پرسید این شیرجه ها را کجا یاد گرفته ای؟ گفتم همینجا؛ هفته پیش آمدم برای اولین بار و این دومین مرتبه است. او هم مرا تشویق کرد و گفت هر روز بیا. گفتم کار می کنم و نمی توانم هر روز بیایم. خلاصه اینکه دو روز در هفته می رفتم ...
سیدجلال: پرسپولیس جای اشتباه کردن نیست
به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، سید جلال حسینی در پایان بازی با نفت و گاز گچساران در مرحله یک شانزدهم نهایی جام حذفی اظهار داشت: خدا را شکر بعد از مدت ها در بازی با نفت و گاز روی نیمکت پرسپولیس بودم. یک مشکلی در بحث قرارداد من با باشگاه وجود داشت که با چند جلسه با مدیریت این موضوع حل شد. او ادامه داد: بازیکنان عملکرد خوبی داشتند، اکنون جام حذفی را باید کنار گذاشت و به دیدارهای ...
خاطرات الرجال
آزاد می شوی. جواب داد: البته محمدرضا می تواند این کار را بکند، ولی من صریحاً می گویم وظیفه شرعی خود را انجام دادم و از کسی درخواستی ندارم. از او پرسیدم: آیا رزم آرا به شما دستور نداده که این کار را بکنید؟ پرسید: رزم آرا کیست؟ گفتم: یعنی او را نمی شناسی؟ با تمسخر پاسخ داد: می شناسم، سپهبد است. رئیس ستاد ارتش است. ولی همین مانده که من دستور رزم آرا را اجرا کنم! این حرف ها چیست که می گویید! ...
حرف های علی دایی در مورد جانشینی یحیی
زنجیره نسل سازی برای فوتبال ملی نداریم. مشغول کارهای دیگر هستیم و شاید این چیزها برای مان مهم نیست. * صیادمنش و سلطانی مهر به کجا رسیدند، بازیکنان آلمان به کجا؟ درخشش تیم ملی نوجوانان را به پای برنامه ریزی اصولی و تشکیلاتی فوتبال مان نگذارید. الان چه مدت از بازی های نوجوانان می گذرد؟ دیدید که در این مدت آن ها به حال خود رها شده اند. چند دوره قبل بود که نوجوانان در جام جهانی 4 بر صفر ...
نیک اقبالی: کهگیلویه و بویراحمد نیاز به آرامش و خونسردی دارد / نباید از رأی مردم استفاده ابزاری شود/ ...
کبنا ؛ پژمان نیک اقبالی، معاون اسبق عمرانی استانداری کهگیلویه و بویراحمد گفت: زمانی گفتم در مقطعی رقابت نمایندگان ما به جای رقابت های سیاسی رقابت عمرانی بود، و در رقابت عمرانی مردم نفع می برند، الان خواهش داریم که رقابت نمایندگان رقابت عمرانی باشد، هر کدام از نمایندگان از ظرفیت نماینده دیگر استفاده کنند، نقطه ضعف های همدیگر را پوشش دهند و از نقاط قوت یکدیگر استفاده کنند. کبنا نیوز به منظور ...
بدجنسی در کودکان چه علتی دارد و چه کار باید کرد ؟
که یک نفر رو اذیت کنیم؟" آنها می دانند که جواب "خیر" می باشد. اما بچه هایی که بهتر می فهمند و با دوستان خود رفتار صمیمانه و مهربان تری دارند می توانند گاهی اوقات رفتار بی رحمانه از خودشان نشان دهند که علت آن شرایطی است که در روانشناسی به نام "نقطه کور همدلی" شناخته می شود. این وضعیت زمانی اتفاق می افتد که بچه حس می کند که احساسات طرف مقابل اصلا اهمیتی ندارد پس خودش را برای اینگونه بدجنس ...
من و سلیمون دم بازار ملکی دوزا
سر فلکه بودم و می خواستم بروم خانه. اول بازار ملکی دوزا سلیمون رو دیدم که یه پلاستیک گوشت دستش بود و داشت پیاده می رفت. منو که دید بعد از چاق سلامتی، پلاستیک رو بالا آورد و گفت: به نظرت همین پلاستیک چند؟ حدود یک کیلو گوشت بود. گفتم: خب که چی؟ گفت: هیچی! همین شده 600 هزار تومن؟ گفتم: آره دیگه. شنیدم گرون شده، ولی خیلی برام مهم نیست. ...
گفتگوی پسا شکست ایرج ملکی: باید از تهران نامزد می شدم
برنامه داشته باشید یا حاضرید هزینه کنین دوباره؟ آره خدارو شکر الان شاید باور نکنید من تو همین انتخابات مجلس هم نامزد بودم بعضی ها از مشهد پیام دادن و خواستن حالا محبت خودشونو به من نشون بدن یا مثلاً از جاهای مختلف که ما حاضریم به شما رای بدیم گفتم شما لطف دارین یا مثلا من چند وقت پیش سفر رفتم مناطق جنوب اونجا شهرهایی مثل پل دختر اهواز آبادان حتی طلاییه نقطه صفر مرزی هم مردم ابراز لطف داشتن ...
جوانی که قبل از شهادت شهید شد!
خیلی ما را شرمنده کردند و به ما لطف داشتند و باعث تسکین و دلگرمی ما شدند. ما همیشه بر سر مزار سعید می رویم و هر دفعه افراد مختلفی را می بینیم که می آیند. یادم است یک بار سر مزار سعید نشسته بودم، دیدم یک خانمی که هم وضع حجاب بدی داشت و هم آرایش کرده بود، آمد کنار قبر سعید نشست و شروع کرد به دعا کردن، بعدش رو کرد به من و گفت حاج خانم برای من دعا کن و محتاج دعاتون هستم که من هم عاقبت به خیر بشوم. ...
خواهر و برادر عزیزم که در انتخابات شرکت نکردی!!کاش شرکت کرده بودی!!
ها و از سخت ترین پیچ ها و از روزگاری که کشور نه صنعتی و نه تکنولوژی و نه استقلالی و نه اقتداری داشت، عبور کردیم و الآن به قله نزدیک شدیم، حیفه با دست خودمون این فرصت رو هدر بدیم!! پس چه من که با افتخار برای اعتلای کشورم رای دادم و چه تو که به هر دلیلی رای ندادی، باید دست در دست هم تلاش کنیم و وطن و سرزمین مون رو آباد کنیم. فراموش نکنیم، موشکِ دشمن، خانه رای دهنده رو از کسی که رای نداده تشخیص نمیده و تحریمِ دشمن، فقط شامل رای دهنده ها نمیشه. و فراموش نکنیم، اونچه که دشمن رو بطور کامل از این مملکت دور میکنه، وحدت و همدلی من و تو است نه تفرقه و جدایی و قهر!! ...
فرمانده یعنی جلوتر از سرباز!
، احساس کوچکی داشتم. نفهمیدی اون آقا فرمانده مون بود؟! مرحله اول عملیات که تمام می شود، آزادباش می دهند به همراه یک جعبه کمپوت گیلاس، خنک، شبیه تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده باشیم توی این گرما. فردی که وارد شده بود گفت: می خواین از مهمون تون پذیرایی کنین؟ گفتم: چشمت به این کمپوت ها افتاده؟ اینها صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم. چند دقیقه نشست. تحویلش نگرفتیم. بعد ...
مادر شهیدی گرفتار سد معبر بی توجهی
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، فاطمه تقی نژاد: آن طور که شنیده بودم می گفت:هر شب جمعه می آیم تا به او بگویم غصه نخور من هم مثل مادرت! درست است، مادرت نمی داند که الان مزار ت کجاست؟ ولی من را مثل مادر خودت بدان هر شب جمعه می آیم که احساس غربت نکنی! فدایت شوم آخر پسرم مثل خودت شهید شد اتفاقا هم سن خودت هم بود هر چند از بقیه شنیدم سنت چقدر هست آخر من تا حالا نتوانستم نزدیک سنگ مزارت شوم و ...
قاضی قاضی است و بازجو بازجو
.... گفتم: درِ آن مدرسۀ حَقّانی را گل می گیرم، حالا ببین. حالا من نشسته بودم مقابلش روی صندلی و یکی از این ریشوها در گوشش چیزی گفت و ذبیح عصبانی داد زد: چطور بنی صدر برای بدبخت بیچاره ها واسطه نمی فرستد و برای خان ها هی آدم می فرستد. بهش بگویید: کرمی گفته نه. قانون اجرا می شود. پیچ رادیو را چرخاندم، این صدای امریکاست، صدای ما را از واشنگتن می شنوید. باید ذبیح اللّه کرمی را ...