شهیدی که روز و ساعت شهادتش را می دانست!
سایر منابع:
سایر خبرها
خجالت می کشیدم بگویم من هم مادر شهید هستم!
. دهان باز کرد و گفت: به آرزوت رسیدی؟ دوست داشتی مادر شهید بشی ، حالا خوبت شد؟ خیالت راحت شد بچه منو کشتی؟ امیر! امیر! امیر! امیر را صدا می زد و گریه می کرد. هرچند دقیقه یک بار به من فحش می داد و نفسی تازه می کرد. به حرمت امیر سکوت کردم تا خودش را خالی کند. *** تابوت امیر را دیدم. آرام به طرفش قدم برداشتم. کنار تابوت ایستادم. به پاسدار جوان گفتم: می شه تابوت رو باز کنی من بچم م رو ...
ارادت شهید سلیمانی به مادر شهید؛ حاج قاسم: ننه علی هیچ کسی را ندارد!
.... بی بی سکینه با تمام مشکلاتی که داشت، علی را با غیرت و مؤمن تربیت کرد. طوری که تنها پسرش در نوجوانی همراه انقلاب اسلامی و در دوران جنگ تحمیلی همرزم حاج قاسم سلیمانی بود. او سختی ها را به جان خرید و تنها پسرش را بزرگ کرد، داشت اوضاعشان رو براه می شد که تنها پسرش سال 1365 در عملیات کربلای 4 و در جزیره ام الرصاص به شهادت رسید در حالی که 20 سال داشت و حدود 4 ماه از ازدواجش می گذشت. این مادر شهید فقر ...
سرنوشت عجیب فرزند شهید حجاب
معنی ندارد. پیغمبر رحیم است، اما رحمان نیست. آیا پیغمبر به همه هستی بخشش دارد؟ رحمان یعنی همه هستی زیر پوشش خداست. رحمان صفت مخصوص خداست. یادم هست که در آن جلسه آقای مولوی پرسید: پس من نجس هستم ؟ و آشیخ غلامحسین جواب داد : بله، چون برای خدا شریک قرار دادی. مادر شما در جریان کشف حجاب شهید شد؟ سال 1316. من یک ساله بودم. کوچه خانه ما حمامی بود به نام حمام سالار. یک روز مادرم با ...
ایستادگی شهید زاهدی و یارانش مانع سقوط مجدد خرمشهر شد/ حاج علی این اواخر عمل قلب باز کرده بود/ عرفا و ...
بسیار توانمند بود و هم بین بچه های رزمنده محبوبیت داشت. باید گفت که او همتای شهدایی، چون حاج قاسم سلیمانی و حاج احمد کاظمی بود. از چه مقطعی با شهید زاهدی همرزم شدید؟ من اولین بار که به جبهه اعزام شدم، به کردستان رفتم. سال 59 در کردستان بودم که شنیدم حاج حسین خرازی و حاج علی زاهدی و تعداد دیگری از بچه های اصفهان در جبهه جنوب حضور دارند. برگشتم اصفهان و این بار به خوزستان اعز ...
شهید صیاد به روایت خاطرات
سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا) : خاطراتی که درباره اش روایت می کنند، گوشه ای از شخصیت پیچیده و ستودنی اش را نشان می دهد. روایت می کنند در سال های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده های ایثارگران در یکی از شهرک های تازه تاسیس تهران زمین می داد. دوستان صیاد شیرازی که از نزدیک وضع مالی او را می دانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی - که جانباز هم بود - قط ...
خوابی که به شهید زاهدی نوید شهادت داد
. حاج علی هم جواب داد، تازه اجازه ورود دادند. گذشت و یک روز بعد از این خواب در برنامه افطاری حاج علی هم خودش را رساند. تقریبا اواخر مراسم بود که حاج علی، چون عجله داشت قصد رفتن کرد، وقت خداحافظی با کپسول اکسیژن برای بدرقه آمدم بیرون و با اکراه به ایشان گفتم یک خوابی دیدم که نمی دانم تعریف کنم یا نه، بلافاصله ایشان گفت بگو بگو. خواب را که تعریف کردم بلند بلند خندید و بعد از چند جمله گفت ...
شهید زرهرن، شهیدی که سعادت شهادت در راه حفظ حریم اهل بیت نصیبش شد
و پرسید تونستی عکس بگیری؟ گفتم: آره ولی نزدیک بود سرم رو به خاطر عکسای شما بچه های مهندسی از دست بدم. مرتضی گفت: نه بابا مگر ترکش ها تا اینجا اومد و ادامه داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه. روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت. دو روز بعد دشمن به خط ...
از شیروان تا حلب؛ درس شهامت با زرهرن
داد طبق محاسبات نباید شعاع ترکش تا اینجا باشه. روزهای اول بود که من به سوریه رفته بودم، با خودم گفتم مرتضی نزدیک بود کار دستم بده با این محاسباتش، خودش رفت پشت پناهگاه و من را به خطر انداخت. دو روز بعد دشمن به خط ما حمله کرد و من و مرتضی از ستاد تیپ به خط رفتیم، آنجا بود که مرتضی چون شیری به سمت دشمن و گلوله ها می رفت و هیچ ترس و واهمه ای از گلوله و خمپاره و جهنمی و غیره نداشت ...
اکبریان: نمی دانستم جرمم حبس ابد است/ زمانی خوش تیپ ترین فوتبالیست ایران بودم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ایرنا: پیشکسوت فوتبال ایران در خصوص ماجرای دستگیری خود، گفت: پدر دوستم به درب خانه ما آمد و التماس می کرد که پسرم سابقه دار است و از او مواد گرفته اند و اگر این مواد به اسم او تمام شود برایش حبس طولانی می برند، اما تو علی اکبریان هستی و کمکت می کنند و نهایت جریمه و پس از چند روز بازداشت آزاد ...
خوش به سعادتت مهدی جان
به گزارش ایران اکونومیست، جوان آنلاین نوشت: سردار شهید مهدی نوید از پاسدارهای دوره اولی در تهران بود که سفر زیارتی خانواده اش به مشهد، اسباب آشنایی و ازدواج او با همسرش را که همجوار امام رضا (ع) بود، فراهم کرد. مهدی چهارم اسفند 1337 در تهران چشم به جهان گشود و 20 اردیبهشت 1361 در جریان آزادسازی خرمشهر در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. سال ها از شهادت مهدی گذشت و، چون خودش خیلی تمایل ...
نامه دخترم با شهادت بابایش برگشت خورد!
...> همسرم از سال 1359 به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه می رفت. وقتی در جبهه بود به او حقوق نمی دادند. چون لنگ مخارج خانه بود، استعفایش را سال 60 نوشت و دوره آموزشی سه ماهه در سپاه دید و بعد به حفاظت شخصیت ها رفت. سال 1360 برای حفاظت بیت رهبری انتخاب شد. سال 1362 هم که به شهادت رسید، تازه وزارت کار طی حکمی نوشت که او کارمند ما است! به همکارانش گفتم حالا که شهید شده ما را می شناسید؟ وزارت کار به آن بزرگی یک ...
شهید زنده دلی که بر دل ها حکومت می کند
، گفتم نخواستم شب بیرون از خانه باشم . و او در جواب اظهار داشت : علت اینکه گفتم شما بچه را نزد دکتر ببری برای این بود که چون در حال جنگ هستیم و ممکن است روزی من نباشم ، از این رو خواستم عادت کنی و در غیاب من برای بچه ها هم مادر باشی و هم پدر باشی . درباره برخی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی و رفتار حسن زنده دل ، پسرش محمد می گوید : ارتباط او با افراد فامیل بسیار خوب بود تا جایی که وقتی به ...
توی این اوضاع بنزین کسی به فکر ما راننده های اسنپ نیست
باشند تا حال و روز ما را درک کنند یا گاهی سوار اسنپ شوند و آدم باهاشان دردل کند هر چند رئیس جمهور یا وزیر اقتصاد یا راه و شهرسازی که سوار اسنپ نمی شوند تا شاید سر از کار و دردسرهای زندگی این قشر در بیاورند. در اینجا بخشی از گفتگوی ما با مسعود... راننده اسنپ که خودش می گوید 15 سال است شیراز زندگی می کند را بخوانید: چند سال است اسنپ کار می کنی؟ * چهار سال است اسنپ شدم ...
اخلاص ویژگی بارز شهید آرمان علی وردی بود
به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه علمیه خراسان، مادر شهید علی وردی در جمع معتکفین رمضانیه این حوزه، پیرامون خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام گفت: آرمان خیلی بی ریا بود. دوست نداشت ریا در کارهایش باشد. قبل از شهادت کارهای خیری کرده بود که هیچکس نمی دانست. حتی من مادرش هم نمی دانستم. همیشه به همه کمک می کرد. در کار خیر پیش قدم بود. حتی از پول تو جیبی اش برای این امور استفاده می کرد، اخلاص و در راه خدا ...
خاطرات و زندگینامه سید شهیدان اهل قلم از زبان خودش
زندگینامه و خاطرات شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش زندگینامه شهید مرتضی آوینی من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ام که درهر سوراخش که سر می کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی خوردی. اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم ...
اگر تمام دنیا را به من بدهند، برنمی گردم!
خودش وارد فیضیه دانشگاه ها شد. پرجنب وجوش بود و بسیار فعال و خستگی ناپذیر. یک بار بعد از سه شب به خانه آمد، سیاه شده بود، علت را پرسیدم، گفت: در این سه شبانه روز نه خوابیدم و نه چیزی خوردم و تنها برای خواندن نماز لحظاتی روی زمین نشستم. مدام پشت میز نقشه کشی بودم... خستگی به وجودش راه نداشت. تازه در خانه هم ساعت ها کنار پدرِ بیمار می نشست و از او مراقبت می کرد و قرآن و دعا می خواند و پدر آرام می گرفت ...
دختر فراری راز خانه فساد را لو داد
بود و به خواب عمیقی رفته بود از گوشی او پیامی برای دوستم ارسال کردم و پیام ها را بلافاصله پاک کردم تا ماجرا لو نرود. شایان نیز در تحقیقات گفت: من در جست وجوی کار بودم که با زنی به نام ملیکا آشنا شدم. پیشنهاد وسوسه کننده ملیکا باعث شد تا عضو گروهش شوم. طبق گفته ملیکا چون من پسر خوش قیافه ای بودم باید با دخترهای کم سن و سال یا دم بخت دوست می شدم و به آنها ابراز علاقه می کردم. وقتی از عشق ...
محمد حسین لطیفی: موقعیت رفتن از ایران را داشتم اما نرفتم
محمد حسین لطیفی کاگردان سینما تلویزیون کشورمان شب گذشته در برنامه برمودا حاضر شد و در ابتدا درباره موقعیت رفتنش از ایران گفت: موقعیت رفتن از ایران را به دفعات داشتم اما نرفتم. حتی یادم است که در یکی از کشورها میهمان دوستم بودم و از اداره مهاجرت آمدند و گفتند نمی خوایید اینجا بمانید؟ گفتم شاید اگر من یک صنعتگر یا یک طبیب بودم شاید به مهاجرت فکر می کردم اما به اصطلاح امروزی ها که خودم قبول ندارم می ...
شهیدی که تمام خانواده اش گرین کارت داشتند!
شهادت احمد، کمر بچه های گردان قمر بنی هاشم(ع) را شکست، اما عبدالحمید (که همرزمان، او را به نام حمید صدا می زدند) بعد از شهادت احمد تلاش کرد جای او خالی نماند و در این کار هم موفق بود. او در عملیات عاشورای 3که در مردادماه 64در منطقه فکه انجام شد، در کنار شهید رضا عبدی، بار دیگر نام گردان قمر بنی هاشم(ع) را بر سر زبان ها انداخت. سرانجام عبدالحمید 30بهمن 1364درحالی که جانشین گردان قمر بنی هاشم(ع ...
هیچ خبرنگاری موفق به گفت وگو با سردار زاهدی نمی شد
به گزارش خبرگزاری ایمنا ، سردار علی محمد نائینی اظهار کرد: در شرایطی که حدود 80 درصد فرماندهان اصلی سپاه، خاطراتشان را گفته اند و تاریخ شفاهی آن ها گرفته شده و به تدریج منتشر می شود، چند بار در مورد ضبط تاریخ شفاهی با سردار زاهدی صحبت کردم و سردار سلامی و سردار فدوی را هم واسطه کردم، اما حریف او نشدیم. وی افزود: حتی یک بار که خیلی به او اصرار کردم، مرا با نام کوچک خطاب کرد و گفت علی ...
شهدای نوروز
رهسپاریم با ولایت تا شهادت را زمزمه می کرد. هر چند وقت یک بار به دیدار مادر شهدا می رفت و همیشه بعد از دیدار با مادر شهدا دلش بیشتر هوائی شهدا و شهادت می شد. به دلیل عشق و علاقه وافر به شهدا و پاسداشت راهشان به عنوان خادم الشهدا به مناطق عملیاتی اعزام می شد. خادم شهدا بود و به خادمی افتخار می کرد. در اواخر هر سال که فصل بازدید زائران از مناطق جنگی جنوب و کربلای ایران می رسید ...
آخرین صبح
چندسالی است که این شغل را دارم، بد شغلی است آقا، بد شغلی است. نه که از شیفت شب و سختیِ کار شکایت داشته باشم. من از آن وقتی که خودم را شناخته ام، حتّی وقتی بغل مادرم بودم، کار می کردم. درواقع، آن وقت، مادر را کمک می کردم در اینکه بتواند پول بیشتری را گدایی کند. بعد هم که مثل سگ کار کرده ام و روز بوده که بیست ساعت مدام این طرف و آن طرف چرخیده ام برای یک لقمه نان. حالا پادشاهی می کنم. حقوقش هم خیلی ...
تک درختی سرو
برای دوست صمیمی اش تعریف می کرد. من آنجا فهمیدم که دخترخاله اش را دوست دارد. قبل از خبر شهادت یک روز در خواب دیدم روبه روی منزل ما یک خانه ای زیبا قرار دارد و یک تخت درخت سرو در آنجا کاشته شده بود. ناگهان بادی شروع به وزیدن کرد و درخت به زمین افتاد؛ ولی دوباره از همان ها درختی دیگر رویید. من بعد از اینکه از خواب بیدار شدم به دلم برات شد که پسرم شهید خواهد شد. چند روز بعد خبر شهادت قربانعلی را برایم آوردن من به شهادت پسرم افتخار می کنم و از شهادت ایشان بسیار خوشحال هستم. انتهای خبر/ ...
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
نبوده که نفربر از آن بالا بیاید. نفربر خودش را می چسباند به تپه تا نیروهای داعشی پیاده بشوند که همه فکر می کنند از روی پیکر جواد رد شده است. آمده ام به من عیدی بدهید روایت دایی یک هفته بعد از ماه رمضان، محمدعلی، دایی خانمِ جواد، به من زنگ زد و گفت حاجی مژده بده جنازه پیدا شد. جا خوردم. گفتم چطوری؟ گفت من جزئیاتش را نمی دانم، ولی ظاهرا بچه ها دیشب عملیات کرده اند و همان منطقه را ...
خدمت در خط مقدم
سال بعد بخاری های نفتی مد شد. بخاری های نفتی در مقایسه با بخاری های هیزم سوز وضعیت بسیار بهتری داشتند، هرچند این بخاری ها هم خطرات خودشان را داشتند. زندگی من به عنوان یک کودک عشایر با سختی های خاص خود همراه بود و وقتی هم که معلم شدم، چون همان مناطق را برای تدریس انتخاب کرده بودم سختی های خودش را داشت. با اینکه می توانستم پس از مدتی خودم را به شهر منتقل کنم اما همیشه دوست داشتم تا آخرین لحظه ...
موسوی: گفتند تو را نمی خواهیم/ ذهن فونتانا را خراب کردند
. وی تاکید کرد: واقعاً از این همه تناقص تعجب کرده بودم که دوباره بعد از دو روز تماس گرفتند و گفتند که حسینی خواسته که به اردو برگردم. در نهایت نیز تصمیم گرفتم که با توجه به 10 بار صحبت کردن با مسئولان و مربیان مختلف به اردو نروم. در شان و شخصیت من نبود که با این اتفاقات بخواهم به تمرین بازگردم. برای حضور در مسابقات جهانی تا دقیقه 90 انتخابی دادم وی در خصوص اینکه ...
دستمزد 430 میلیونی کارمند بانک به دو آدمکش برای قتل همسرش
من مجبورم شدم اقساط وام را پرداخت کنم. مهناز حتی حاضر نمی شد اموالی که به نامش زده بودم را به من برگرداند. او ادامه داد: همین موارد باعث شد که اختلافات ما روز به روز بیشتر شود و با اینکه یکبار از هم جدا شده بودیم به خاطر بچه هایم دوباره ازدواج کردیم ولی دیگر نمی توانستم این وضعیت را تحمل کنم و از یک سال قبل، تصمیم به قتل همسرم گرفتم. برای قتل او سناریوهای زیادی طراحی کرده بودم. اول می خواستم ...
دستمزد عجیب یک کارمند به دو آدمکش برای قتل همسرش
روزنامه ایران به نقل از زن همسایه نوشت: آنها اغلب اوقات با هم دعوا و درگیری داشتند. ساعت 11 صبح بود. شوهر مهناز که کارمند بانک است با من تماس گرفت و گفت بچه هایش مدرسه هستند و هر چه به تلفن همسرش زنگ می زند، پاسخ نمی دهد. به همین دلیل نگران همسرش شده بود و از [...]