سایر منابع:
سایر خبرها
- خواستگار - چاقو را زیر گلویم گذاشت!
او یک جوان افغانی بود و تناسب سنی هم با من نداشت ولی من می خواستم با او ازدواج کنم. آن شب هم به خاطر همین موضوع با پدرم درگیر شدم و پس از یک مشاجره طولانی با دوست پسرم تماس گرفتم و به او گفتم می خواهم از خانه فرار کنم!! او هم گفت: حالا که می خواهی فرار کنی من خودم به دنبالت می آیم ! این بود که سوار موتورسیکلت خواستگارم شدم و به خانه آن ها رفتم ولی روز بعد وقتی فهمیدند پلیس در جریان ماجرا قرار گرفته است مرا در نزدیکی منزلمان رها کردند. گزارش خراسان حاکی است با توجه به ساختگی بودن ماجرای آدم ربایی مذکور، این پرونده برای تعیین تکلیف به مراجع قضایی ارسال شد. ...
زن جوان و 3مردی که برای آدم ربایی از آنها کمک گرفته بود به زندان محکوم شدند
در این ماجرای آدم ربایی که اسفند سال 94 رخ داد مرد ثروتمند با سر و صورت مجروح با پلیس تماس گرفت و ضمن شکایت گفت: برای مدتی به سفر خارج رفته بودم که پس از بازگشت چند نفر مقابل خانه ام آمده و زنگ زدند. سه مرد قوی هیکل خیلی جدی از من درباره سفر خارجی ام سؤالاتی کردند و از آنجا که یکی از آنان لباس مأموران را بر تن داشت به او توضیحاتی در این زمینه دادم. اما افراد ناشناس که انگار از جواب هایم قانع نشده ...
از آدم زنده باید ترسید نه اسکلت مرده!
...: اولین بار در شهر سوخته زابل دیدمش در حالی که در میان گوری باستانی در کنار اسکلت تازه کشف شده ای نشسته بود و مشغول بررسی وضعیت آن بود. تمامی صورتش را برای در امان ماندن از تابش مداوم آفتاب با کلاه آفتابگیری پوشانده بود، اما زمانی که سر بلند کرد تا برای خبرنگاران توضیحاتی در مورد آن گور باستانی بدهد تعجب کردم؛ بسیار جوان تر از آن بود که دکتر خطابش کنند. آن هم با عنوان تنها زن استخوان شناس در ایران که در حوزه انسان شناسی پزشک قانونی نیز فعالیت می کند. ...
مصاحبه منتشرنشده از عارف لرستانی
. ابتدا قرار بود کسی به خانه ما بیاید و بعد از او، شهاب پیش من بیاید اما شهاب کمی زودتر آمد. به شهاب گفتم تو برو در راه پله و چند دقیقه بعد بیا. کار درست پیش رفت اما وقتی که شهاب مثلاً خواست وارد خانه شود و این طور وانمود کند که تازه وارد شده است، جفتمان آنقدر با شدت خندیدیم که اشک از چشممان می آمد. از شدت خنده، نشسته بودیم زمین و دوست ما، هاج و واج مانده بود که برای چه ما دو تا به آن شدت می خندیم. ...
نقشه زن میانسال برای فریب مرد ثروتمند
نفر دیگر آمدند و وارد خانه ام شدند. تازه متوجه شدم که آنها سارق هستند. ولی دیگر کار از کار گذشته بود. سارقان یک میلیون تومان پول نقد، 12 هزار دلار، 1700 یورو، 700 پوند، 2 سکه طلا و4 نیم سکه را که در خانه داشتم به همراه یک چک 250 میلیون تومانی سرقت کردند. این چک را از یک زن میانسال برای احداث پمپ بنزین گرفته بودم. اما ماموران قلابی به این پول ها اکتفا نکردند و مرا با زور سوار خودرویشان ...
نقشه کثیف و وحشیانه شهلا برای حامد / 2 جوان اجیر شده چه بلایی سر مرد پولدار آوردند
به گزارش رکنا، رسیدگی به این پرونده از اسفند 94 به دنبال شکایت یک مرد میانسال به نام حامد در دستورکار قرار گرفت. این مرد گفت: تازه از خارج به ایران برگشته بودم که یک مرد جوان مقابل خانه ام آمد و خودش را مامور معرفی کرد. او گفت من تحت تعقیب پلیس هستم و باید همراه او بردم. همان موقع دو نفر دیگر که همراه وی بودند وارد خانه ام شدند و 2 سکه طلا، 4 نیم سکه ، یک میلیون تومان پول نقد، 12 هزار دلار ، 1700 ...
این دختر 70 سانتیمتری، یک کارآفرین نمونه است
زمانی که آنها کنارم بودند، مشکلی نداشتم و تنها نبودم. اما با رفتن آنها به سر خانه و زندگی خودشان تنهاتر شدم. تنها من ماندم و مادر و پدرم. هر روز چشم به در منتظر ورود خواهرها و برادرها و بخصوص بچه های شان بودم تا برایشان نقاشی بکشم. از تخیلم استفاده می کردم و چیزهای مختلفی برای شان می کشیدم. از 12 سالگی کارهایی مانند نقاشی و بافتنی انجام می دهم. ابتدا با دندانم میل بافتنی را می گرفتم اما دندانم ...
زن جوان رییس بانک محله را به خانه برد و ...
وی خواستم 150 میلیون تومان به حسابم واریز کند تا به محض بازگشتم به بانک این پول را به حساب بانک بازگردانم. او نیز بناچار طبق خواسته ام عمل کرد. زن اخاذ و دو همدستش هشت ساعت مرا در آن خانه به گرفتند و زمانی که پول به حساب واریز شد و آن را برداشت کردند، مرا از آن خانه خارج کردند. آنها تهدیدم کردند اگر ماجرا را به اطلاع دهم، فیلم تهیه شده از مرا را در فضای مجازی منتشر خواهند کرد. دستگیری ...
امید تازه دختر نوجوان برای نجات پدرش از قصاص
بیرون آورده شد و در بازجویی های دقیق نیز گفت: من قصد قتل نداشتم، اما از مدت ها قبل با همسرم اختلافاتی داشتم و مدتی قبل از قتل هم مبلغ 200 هزار تومان از او قرض کرده بودم که روز حادثه او برای چندمین بار موضوع پول را مطرح کرد و جروبحثمان شد و چند دقیقه بعد از درگیری درحالی که در خانه نشسته بودیم و من دستم را به سمت ظرف بردم تا شیرینی بردارم، به من پرخاش کرد و ماجرا بالا گرفت و من گردن او را فشار دادم ...
جُل خود از آب بیرون کشیدن!
همان چند روز نخست مصرف مواد مخدر احساس سرخوشی های اولیه از مصرف مواد به وجود می آید و بعد، افراد گرفتار آمده فقط پول خرج می کنند تا با مصرف انواع مخدرها به حالت عادی مردم جامعه برسند. همسر جوان یک فرد معتاد در این زمینه واقعیت های تازه ای را مطرح می کند. - من و همسرم و دو فرزند کوچک مان زندگی خوشی را تجربه می کردیم، به همه چیز راضی بودیم. اگرچه فقط یک اتاق اجاره ای داشتیم اما آنقدر به آینده ...
زندگی هایی که بر آب رفت
، مادرم، دو برادرم، دو برادرزاده به همراه همسر برادرم به یکباره همراه با خانه ای که پدرم ساخته بود، رفتند و دیگر هرگز آنها را ندیدم. شوکه شده بودم، نمی دانستم چه باید کنم؛ نمی دانستم آیا باز آنها را خواهم دید یا نه. پس از اینکه سیل فروکش کرد دو روز تمام به دنبال آنان در رودخانه گشتم، اما هرگز نتوانستم آنها را پیدا کنم. در ته دلم هیچ شکوه ای از هیچ چیز ندارم، کار خدا بود و احساس می کنم در آینده ...
انجام 37 عمل جراحی بر روی صورت جوان کهگیلویه و بویراحمدی + تصاویر
باورش نشد تا اینکه مدارکم را نشان دادم بعد بهم گفت این چند روز که تهران بودی چقدر هزینه کردی مبلغ را گفتم و همان مقدار را بهم داد وقتی می خواستم بیرون بروم بهم گفت می خواهی سروسامان بگیری و ازدواج کنی بعدش ما بهت بیشتر می توانیم کمک کنیم گفتم نه من شرایطشو ندارم اما سرآنجام قبول کردم و قضیه را به پدرم گفتم . در حالی که من تهران بودم پدرم با خانواده همسرم صحبت کرد و قرار خاستگاری گذاشتیم و ...
حسن ریوندی: 300 هزار تومان رقم بالایی برای شادی نیست!
کمک روانشناسم دارم سعی می کنم متعادل شوم. شما آدم پولداری هستید؟ در حرفه شما، پول خوبی جابه جا می شود؟ این روزها پولدار به کسی می گویند که خانه و خودروی میلیاردی داشته باشد. با این تعریف، نه، من اصلا آدم پولداری نیستم. دستمزدها هم در حرفه من معمولی است. حالا نگاه نکنید به رقم بلیت جدیدترین برنامه ام. حتی اگر بیست صندلیِ ردیف اول 300 هزارتومان فروخته شود، سرجمع می شود 6 میلیون تومان. 6 میلیون تومان برای آدمی مثل من که بیش از خنداندن و پول درآوردن، دغدغه فرهنگی دارم، رقم بالایی نیست. ...
خواهرم را کشتم چون فکر می کردم در غذایم مواد ریخته است
دکتر اسلامی – مستشار – انتقال یافت تا محاکمه شود. در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست متهم را بیان کرد و خواستار اشد مجازات عامل قتل به اتهام قتل عمد خواهرش شد.سپس فرزندان مقتول خواستار قصاص دایی جنایتکار شدند. در ادامه جلسه، متهم پای میز محاکمه ایستاد تا از خود دفاع کند. او گفت: آن روز تازه به تهران آمده بودم و به گرمخانه رفتم. وقتی پول هایم تمام شد با مریم تماس گرفتم که ...
پزشکی همه عشق من است
.... اتفاقاتی که آن زمان در قم برای مراجع که بیشترین تاثیر را روی توده مردم داشتند رخ داده بود، مردم تبریز را آشفته کرده بود. من یادم می آید جو خانه ما در شب قبل از تظاهرات به شدت سیاسی بود و این جمله را از زبان برادرهایم می شنیدم که می گفتند فردا در تبریز بلوا خواهد شد. روز بعد تظاهرات پرشوری به راه افتاد و درگیری هم با برخورد بد یک مامور پلیس و بعد هم تیراندازی اش به سمت جمعیت آغاز شد ...
بحران متقلبان پزشک نما
پوشی پیشم من آمد و درباره چند کتاب پزشکی از من سؤال پرسید. به نظر می رسید اطلاعات عمومی بالایی درباره علم پزشکی دارد، حتی اصطلاحات آن را هم می دانست. همین شد که به او اعتماد کردم و فکرش را نمی کردم که او پزشک نیست و قصد فریبم را دارد. مرد جوان مدعی شد متخصص پوست است. او وقتی دید کتاب های زیادی خریده ام و وسایل همراهم است، پیشنهاد داد تا مرا به خانه ام برساند. در بین راه تغییر مسیر داد و وارد اتوبانی ...
خدا سینمای ایران را شفا بدهد
...، اگر هم نقشی بوده الان حضور ذهن ندارم. فیلم های خارجی روز را می بینید؟ حالا نه دقیقا خیلی به روز، اما فیلم می بینم. این اواخر فیلمی عاشقانه به نام من پیش از تو را دیدم که به نظرم کار خیلی قشنگی بود. امیلیا کلارک، بازیگر زن این فیلم همان بازیگر نقش مادر اژدها در سریال بازی تاج و تخت است. سریال بین هستید؟ تا قبل از این که بچه دار شوم، سریال بین بودم ...
19 سال زندان، مجازات مأموران قلابی
و 700 یورو و 700 پوند را به همراه یک فقره چک 250 میلیون تومانی را که از یک زن برای احداث پمپ بنزین گرفته بودم، برداشتند و بعد من را با زور سوار ماشینی کردند و بردند. آنها در راه با تهدید یک فقره چک سفید امضا هم از من گرفتند و بعد از آن مرا در حاشیه شهر پیاده کردند و متواری شدند. بعد از طرح شکایت مأموران پلیس با بررسی تصاویر دوربین مداربسته مقابل خانه شاکی یکی از آنها را که از مجرمان ...
چاه اسرار
فکر می کند، حالا چند روز است که روی تفاوت ترازوهای دیجیتال و قدیمی چِت کرده است. باید سریع تر ببندمش به قرص و دوا تا حالش بدتر نشده. طرف های عصر بود که خسته و کوفته از اداره بیمه برگشته بودم و سریع چند صندلی را کنار هم چیدم و خوابیدم. از وقتی اتحادیه دستور داده جیگرکی های ناشی مثل ما برای تکریم مشتری، موقع خواب، باید سرشان را بگذارند روی صندلی، درست آنجا که مشتری ماتحتش را می گذارد، صندلی ...
وسیع و سربه زیر و سخت
اخوان ثالت. برای شاعر مشهدی، دلباخته ایدئولوژی فرهنگی- تاریخی خراسان، جایی برای این سطح از لطافت وجود نداشت، آن هم در روزگار تباهی. اخوان معتقد بود نقاشی های سهراب از شعرهایش بهتر است: از کل کارهای سپهری در این 8کتاب، چهار پنج شعرش بدک نیست، بسیار نازکانه و لطیف است. فقط این چند شعر اخیر است که می تواند پیامی ابلاغ کند. در اشعار قبلی اش بیهوده به آن طرف و این طرف می گشت ولی چون اصالتا نجیب بود ...
درخواست رمز از شاکی راز سرقت های سریالی را برملا کرد
...، تلفنش را قطع کردم و احتمال دادم یکی از دوستانم مرا دست انداخته، اما دقایقی بعد دوباره مرد ناشناس با من تماس گرفت و خیلی جدی خودش را سارق لوازم من معرفی کرد. سارق گفت که شماره تلفن همراهم را از دفترچه داخل مدارکم پیدا کرده و الان تماس گرفته تا مدارک و لوازم سرقتی را پس بدهد. خیلی تعجب کردم که سارقی قصد دارد مدارکم را پس دهد و بلافاصله از او تشکر کردم که سارق برای دادن مدارکم شرطی گذاشت. متهم ...
زودتر اعدامم کنید تا از سرطان نمرده ام
؟ چند بار تلفنی با آنها حرف زدم، اما نمی آیند مرا زودتر قصاص کنند. حرف آخر؟ می خواهم زودتر اعدامم کنند تا از این عذابی که هر لحظه می کشم نجات پیدا کنم. می خواهم زودتر بمیرم تا نزد شوهر و فرزندانم بروم. خیلی دلتنگ آنها هستم. روحم خسته است. دلم هوای آنها را کرده است. هر روز که نفس می کشم بیشتر عذاب می کشم. من عاشق بچه هایم بودم . می خواهم اموالم را به فقرا، هم سلولی ...
زندگی شیطانی سرباز معلم روستا با دختر جوان / او مرا زن رسمی اش اعلام کرده بود ولی
ادامه رابطه ام با امیر بودم و با خودم می گفتم" فوق فوقش 2 سال دیگه میاد خواستگاری" ... دفعه آخر امیر مرا به روستایی برد که آنجا به عنوان سرباز معلم مشغول بود، سه روز آنجا ماندم، مرا به عنوان همسرش معرفی کرد و ما مثل یک زن و شوهر زندگی کردیم . پدرم با عنوان آدم ربایی از امیر شکایت کرد و ما دستگیر شدیم. شب گذشته رفتیم بازداشتگاه تا آخرین لحظه ای که من امیر را می دیدم حرف از ...
وقتی تلفن شوهرم را جواب دادم فهمیدم او یک زندگی پنهان از من هم در آلمان دارد و
طراحی فرش پیشرفت کند و به درجات عالیه برسد. وسوسه های سامیار و رویاهای زندگی در خارج از کشور باعث شد تا همه پول هایی که برای جهیزیه دخترم پس انداز کرده بودم را به او بدهم تا کارهای اقامتمان را انجام دهد. این بود که رفت و آمدهای سامیار به خانه ما بیشتر شد و چند روز بعد، با ابراز علاقه به من، مرا از فرزندانم خواستگاری کرد. من هم فریب چاپلوسی های او را خوردم و با خودم اندیشیدم که برای پیشرفت دخترم نیاز ...
شهربانو وقتی خواب بود بالای سرش رفتم و ... / بعد از شام بدنم داغ شد و او خوابید به سراغش رفتم+عکس
دستگیری متهم وی در مراحل بازجویی با اقرار به جرمش در شرح ماجرا توضیح داد: شش سال به تریاک اعتیاد داشتم تا اینکه تصمیم گرفتم ترک کنم. در این مدت همسرم با داشتن سه فرزند جدا شد به همین دلیل به خانه مادرم در شمال برگشتم. مدتی که گذشت احساس کردم آنها داخل غذای من مواد می ریزند به خاطر همین به تهران آمدم. چند شبی را در گرمخانه بهشت زهرا و ترمینال جنوب گذراندم تا اینکه بعد از آنکه پول هایم تمام شد به ...
از 18سالگی توانستم فیلم ببینم!
این غریبه به حساب نیایم، عینکم را برداشتم. سال ها عینک نزدم تا 18سالگی. یادم می آید وقتی دوباره عینک زدم، اولین چیزی که برایم خیلی عجیب بود، یک درخت سیب بود. از تعجب شاخ درآورده بودم! سیب های بزرگ سرخ از شاخه ها آویزان بودند و من در تمام آن سال ها فقط حجم نامشخصی را دیده بودم. با اشتیاق به جزئیات درخت، برگ ها و رگ برگ ها نگاه می کردم و ذوق داشتم! وقتی عینک نمی زدم، نمی توانستم مردم را خوب ببینم ...
همسر شایسته دارای چه صفاتی است
عطا کن: صالح و با محبت، کسی که صاحب فرزند شود، شاکر، قانع و باغیرت باشد، اگر به او احسان کردم شاکر باشد و اگر بدی کردم ببخشد، اگر به یاد خداوند بودم یاری ام کند و اگر خدا را فراموش کردم به یادم بیاورد، و اگر از نزد او رفتم خود را حفظ کند، اگر وارد خانه شوم شاد شود، اگر خواهش کردم اطاعت کند، اگر قسم دادم آن را تأیید کند و اگر عصبانی شدم مرا آرام سازد . برای مردان نیز صفاتی بیان شده است ...
اسماعیلیان: انسان از رهگذر کتاب به رستگاری می رسد
، میهمان به معرفی خود پرداخت و گفت: من جمشید اسماعیلیان، متولد هفدهم مهر 1315 در شهر دهاقان استان اصفهان هستم؛ جایی بین شهرضا و بروجن. در یک خانواده هفت نفره به همراه سه برادر و یک خواهر زندگی می کردم. اسماعیلیان با نگاهی که گویا به روزهای دور بازگشته، چشمانش را خیره کرد و ادامه داد: مادر من خانه دار بود و بسیار زود، در سن 37 سالگی از دنیا رفت و پدرم هم یک کشاورز بود. فرزند اول خانواده ما ...
کوه سرگردان کجاست؟
.... صبح آدینه گوینده رادیو خبر فوت بانو دانشور را اعلام کرد. گفت وگوی جالبی بین پدر و مادرم صورت گرفت. پدر سیمین را همسر جلال می شناخت و مادر او را سیمین دانشور. مادر می گفت حتی کوچه بن بستی هم به نام سیمین نخواهد شد. هر چند اتوبان جلال آل احمد همیشه ترافیک است. گوینده رادیو پیام تصادفی در اتوبان آل احمد را گزارش می کرد. ساخت فیلم مستند بهانه ای شد که نزد بیش از 30 آموزگار مهربان شاگردی ...
دختر دانشجو: پدرم بعد از کتک مفصلی که به مادرم زد، او را از بالکن به حیاط پرت کرد
ولی مادرم می گفت به خاطر شماها طلاق نمی گیرم. بیش از 20 سال مادرمان سختی کشید و حرفی نزد. روز حادثه از صبح پدرم دعوا راه انداخته بود و بعدهم از خانه بیرون رفت. چند ساعت بعد که برگشت به مادرم گفت چرا خودت را گرفتی.باهمین حرف ها جنجال به پاکرد و مادرم را به باد کتک گرفت. طوری او را کتک زد که احساس کردم صدای خرد شدن دنده هایش را شنیدم. با دیدن این صحنه در دومین روزعید عصبی شدم و از اتاق ...