سایر منابع:
سایر خبرها
جاگذاشتن اسلحه، جانم را نجات داد
ماهی که در تپه تلویزیون بودم فقط یک بار درگیری داشتیم؛ روز تحویل سال 1360. صبح همه بچه ها دور سفرۀ عید جمع شده و منتظر تحویل سال نو بودند. حدود ساعت یازده صبح بود. آن روز فکر می کردم این اولین عید من دور از خانه و در منطقۀ جنگی است. خدا می داند جنگ چقدر طول می کشد و من تا کی خواهم بود! صدای انفجار و شلیک چند گلوله ما را از سر سفره بلند کرد. به شوخی گفتم: جمع کنید، این هم تحویل سال! درگیری در اطراف ...
دوقلوهایی که در یک روز متولد و شهید شدند
...> دوقلوها بعد از شهادت محمدعلی به جنگ رفتند؟ بله، بعد از محمدعلی پدرمان در جبهه رفت و آمد می کرد اما سه ماه بعد از شهادت محمدعلی دوقلوها هم عزم رفتن کردند. ابتدا محسن و بعد هم مصطفی رفت. با وجود شهادت محمدعلی رفتن دوقلوها برای مادرتان سخت نبود؟ همانطور که قبلاً گفته بودم ، بچه ها در مغازه ماست بندی کمک دست پدر و مادر بودند. مادر می گفت اگر همه شما به جبهه بروید من دست تنها می ...
ناکامی در آدم ربایی به دلیل مسدود شدن عابر بانک
. مردان ناشناس بعد از ساعت ها مرا در خیابان رها کردند. به همین خاطر از آنها و برادرزاده ام که طراح این نقشه بود شکایت دارم. سپس مجید 24 ساله که از زندان به دادگاه منتقل شده بود به دفاع پرداخت .وی گفت: محمد را از قبل می شناختم. او به من گفته بود 80 میلیون تومان از عمویش طلب دارد. من هم برای کمک به دوستم حاضر شدم در این ماجرا شرکت کنم. ساعت نزدیک 4 صبح بود که محمد، من و حسین را مقابل در خانه ...
تراژدی مسکن اجتماعی در دولت روحانی/ مدیریت بانک مرکزی باید تغییر کند/ طغیان ارز با دستور آرام می گیرد؟/ ...
دلار در خانه هایشان جمع کرده اند، متضرر خواهند شد. - طغیان ارز با دستور آرام می گیرد؟ فرهیختگان درباره صف های طولانی و بی تفاوتی بازار به بخشنامه مهم ارزی دولت نوشته است: بالاخره بعد از چند روز نابسامانی در بازار ارز، دولت با یک تصمیم ویژه و خارق العاده و البته پشت درهای بسته، دلار را تک نرخی کرد و به زعم خود جلوی نوسانات را گرفت. اما آیا واقعا نوسانات ارزی متوقف شده و با این ...
دختری که خواستگارش رویش اسید پاشید
نمی خواستم. بعدش من را برگرداند خانه. و بیست و هشتم اسفند ماجرا از کجا شروع شد؟ آن روز قرار بود با مادرم به بازار برویم. به مادرم گفتم من می روم پایین، بعد شما بیا. وقتی رفتم پایین دیدم دم در ایستاده، گفت یک لحظه بیا کارت دارم. من هم گفتم چه کارم داری؟ مگر من نگفتم که دوروبرم نیا و ولم کن، ولی خواهش کرد که بروم و جوابش را بدهم. من رفتم نزدیکتر ولی سوار ماشین نشدم، او در ماشین را ...
ستاره هایی که هنوز درگیر عشق سابق شان هستند
مصاحبه ای گفت: در روز عروسی ام فشارهای زیادی روی من بود. از خانواده گرفته تا دوستانم همه تلاش می کردند که مرا از این ازدواج منع کنند. در واقع آنها فکر می کردند که این ازدواج تنها به خاطر یک شوی تلویزیونی است اما من این حرف را انکار می کنم. من بخاطر عشق ازدواج کرده ام و وقتم را به خاطر یک شوی تلویزیونی تلف نمی کنم. به نظر من پخش مراسم عروسی ام از تلویزیون یک اشتباه بود. که در نهایت منجر به جدایی ...
کارشناسی که برای اولین بار خودکار تمام کرد! / کتابخانه ای که تا نیمه شب برای یک روحانی باز ماند
شروع کردیم، طبعا کار ابتکاری نکردیم، چون گفتگو در رسانه، موضوع جدیدی نبود که ما قالب آن را پیدا کرده باشیم. اما همان ابتدا دوست داشتیم چند نکته را لحاظ کنیم و کردیم. الآن که با شما صحبت می کنم، بر اساس تجربه 7-8 سال برنامه سازی بنده و آقای ماندگاران که بیشتر از من تجربه داشتند سمت خدا متکامل شده است. * نکاتی که دوست داشتید در برنامه لحاظ کنید، چه بود؟ ما به دنبال این بودیم که ...
گفت وگویی خواندنی با زنده یاد بهرام زند
صدایم است که این اتفاق می افتد. آن موقع با دوبله آشنایی داشتید؟ نه اصلا. من فقط گویندگی را می شناختم و می خواستم گوینده شوم. دوبلورها را چطور؟ می شناختید؟ اگر بگویم حتی با یک نفر هم آشنا نبودم؛ باور می کنید؟ اما واقعیت داستان جز این نیست. پس چگونه این حرفه را آغاز کردید؟ خیلی ساده. جوان بودم و جسور و پرشور. بنابراین یک روز بلند شدم و رفتم به ...
گفت و گو با شمس لنگرودی؛ بنجامین باتن ادبیات ایران
یک کتاب دو کتاب نیست، باید جریان فرهنگی باشد به ویژه در ایران که کتاب همواره مترادف با مرگ بود. خود من در بچگی زیاد کتاب می خواندم. مادرم که خودش اهل کتاب بود، می گفت: ای صادق هدایت زیاد کتاب نخوان، خودکشی می کنی. وقتی بزرگ تر شدم می گفت: ای صمد بهرنگی زیاد کتاب می خوانی، تو را می کشند. می خواهم بگویم تمام مدت راه کتابخانه تا خانه در فکر بودم. تصاویر فضایی که ساخته بودم، در ذهنم بود. هم درد ...
بلای وحشتناکی که نیمه شب سر زن بینوا آمد | باردار بودم که ....
.... من هم برای تامین هزینه های زندگی خود و تنها دخترم در یک دفتر بیمه مشغول به کار شدم. چرا که همسرم حتی کارت یارانه من و دخترم را سوزانده بود تا خودش بتواند از آن مبلغ استفاده کند. محسن بعد از آزادی با زن دیگری ازدواج کرد و دخترم را به پدر و مادر پیرش سپرد در این میان آن ها نیز برای رهایی از بی قراری و دلتنگی های دخترم به او گفته اند که من مرده ام! دخترم به خاطر آزار و اذیت هایی که شده، حتی از اسم پدر بزرگ و مادربزرگش هم می ترسد و گریه می کند. حالا هم دست به دامان قانون شده ام تا.... http://www.aftabir. ...
جزئیات اسیدپاشی خواستگار ناکام روی دختر جوان
. ولی او دست بردار نبود. در این مدت مدام پیام می فرستاد و من به هیچ کدام جواب نمی دادم. تا اینکه این اتفاق رخ داد. او ادامه می دهد: مقابل در خانه منتظر مادرم بودم تا بیاید و برای خرید شب عید به بازار برویم که محمد سر راهم سبز شد. با زور من را به داخل خودرو شخصی اش هل داد و گفت: فقط می خواهم حرف بزنیم. وارد اتوبان پاسداران شد. دوباره تقاضای ازدواجش را مطرح کرد و من باز هم پاسخ منفی دادم ...
نجات زندگی با دنیای مجازی
ایران آنلاین /فضای مجازی، همان دنیایی که منتقدانش می گویند از واقعیت به دور است و آسیب های خرد و کلانی را به آن نسبت می دهند، گاه آن چنان به یاری دنیای واقعی می آید که نجات بخش زندگی ها خواهد شد. ثریا الله وردی – بانوی 35 ساله آذری زبان- که به دنبال ناپدید شدن آتنا اصلانی - دخترک هفت ساله پارس آبادی که قربانی هوس های شیطانی مرد رنگرز شد - اقدام به ایجاد یک صفحه شخصی در فضای اینستاگرام کرد تا شاید از این طریق رد و نشانی از آتنا پیدا کند و ...
مردی از جنس نیاز و بی نیازی
محمد حسین چاحوضی مرد بزرگی است که وقتی دو پسر نوجوانش را در سانحه تصادف مرگبار از دست داد حاضر نشد پول دیه آنها را برای زندگی اش هزینه کند. او با پول دیه فرزندانش مدرسه کوچک روستا را گسترش داد و لبخند را بر چهره دانش آموزانی که مجبور بودند در کلاس های کانکسی درس بخوانند، نشاند. او سال هاست که با حفر چاه و لایروبی قنات ها، چرخ زندگی را می چرخاند و تنها دلخوشی اش دیدن دانش آموزانی است که با شادی به مدرسه می روند. ...
برای طلبه های اسنپی!
به گزارش سرویس قزآن و معارف ذاکرنیوز ، تازه ازدواج کرده بودم و درک درستی از مخارج زندگی متأهلی نداشتم. ماهانه چهار هزار و ششصد تومان شهریه می گرفتم که بخشی از آن بابت اجاره ی منزل می رفت و نزدیک سه هزارتومان آن برای دیگر هزینه ها. گذران زندگی، حتّی با وجود همه ی کمک هایی که از طرف خانواده هایمان می شد، سخت بود، با این حال، این سختی ها را همواره لازمه ی تحصیل و طلبگی می دانستم. گاهی وضعیّت چنان ...
بالاخره 20 گرفتم
عالی گرفته است شاد شدم، چون همیشه در دبستان نمره ریاضی ام صفر بود و به همین خاطر کتک می خوردم. مادربزرگم می گفت تو چه می کنی که ای قدر تو را می زنند!؟ بعد از ضبط بر سر مزار مادرم رفتم و به او گفتم دیدی بالاخره 20 گرفتم. صحبت از مرحوم فرخ لقا هوشمند شد. بسیاری از همکلاسی ها شما در مدرسه مادربزرگ ها امروز در میان ما نیستند. بله. خانم ها مهری ودادیان، پروین دخت یزدانیان، مهری ...
خواستگار بی رحم انگشتان معصومه را برید و روی صورتش اسید ریخت + عکس
...> و بیست و هشتم اسفند ماجرا از کجا شروع شد؟ آن روز قرار بود با مادرم به بازار برویم. به مادرم گفتم من می روم پایین، بعد شما بیا. وقتی رفتم پایین دیدم دم در ایستاده، گفت: یک لحظه بیا کارت دارم. من هم گفتم چه کارم داری؟ مگر من نگفتم که دوروبرم نیا و ولم کن، ولی خواهش کرد که بروم و جوابش را بدهم. من رفتم نزدیکتر، ولی سوار ماشین نشدم، او در ماشین را باز کرد و از موهایم من را کشید داخل. خانه ...
جوان شیطان صفت دختر 16 ساله یک کارخانه دار اصفهانی را فریب داد
.... من هم که می دانستم پدر و مادرم با ازدواج ما مخالفت می کنند قبول کردم تا این که چند روز قبل او از شهرشان به اصفهان آمد و با یکدیگر به شهرشان آمدیم تا بتوانیم به طور غیرقانونی از مرز خارج شویم. در اینجا تن به خواسته شوم کامبیز دادم و این در حالی بود که من چندین میلیون تومان از پول های پدرم را برداشته بودم که در شهر غریبه به خاطر لهجه اصفهانی مورد ظن مأموران قرار گرفتم و به همراه کامبیز دستگیر شدم. این جا بود که فهمیدم کامبیز خودش تبعه خارجی غیرمجاز است و قصد داشت با پول های من فرار و مرا در مرز رها کند. دیگر نمی دانستم چگونه با پدر و مادرم رو به رو شوم. کاش... انتهای پیام ...
دختران بهزیستی رؤیاهای بزرگی در سر دارند
...: بچه که بودم یک خانواده عادی داشتیم و وضع مالی مان خوب بود. همه دور هم زندگی می کردیم. خیلی خوشبخت بودیم. تا آن زمان که پدرم معتاد شد. مادرم را کتک می زد. اصلاً یک مرتبه زندگی مان زیرورو شد. همه این اتفاق ها زمانی برای مرضیه افتاد که فقط پنج ساله بود: یک روز که با مادرم از خیابان رد می شدم، ماشین بهش زد، افتاد روی زمین و بعد یک ماشین دیگر هم از رویش رد شد. همه این صحنه ها را دیدم ...
زنی که پلیس را سرکار گذاشت
. بعد از خرید زمانی که سمت خودرویم بازگشتم، دیدم خبری از دخترم جسیکا نیست. گفتم شاید او از خودرویم که روشن بوده پیاده شده و در بوستان برای خودش بازی می کند. شاکی ادامه داد: وارد بوستان شدم و همه جا را جست وجو کردم، اما ردی از دخترم نبود. حتی از نگهبان پارک سراغ جسیکا را گرفتم، اما او دخترم را ندیده بود. در انتهای بوستان کلاه دخترم افتاده بود. همین باعث شد مطمئن شوم او را ربوده اند. محله ...
اظهارات تکان دهنده دختری که خواستگارش شب عید به صورتش اسید پاشید
ازدواج می خواهی چه کار کنی. البته این را بهانه آوردم، چون به دلیل خلافکار بودنش او را نمی خواستم. بعدش من را برگرداند خانه. و بیست وهشتم اسفند ماجرا از کجاشروع شد؟ آن روز قرار بود با مادرم به بازار برویم. به مادرم گفتم من می روم پایین، بعد شما بیا. وقتی رفتم پایین دیدم دم در ایستاده، گفت یک لحظه بیا کارت دارم. من هم گفتم چه کارم داری؟ مگر من نگفتم که دوروبرم نیا و ولم کن، ولی ...
برخورد با شوهر خسیس، باید چه کار کنم؟
نموده است ولی من به جهت حفظ آبرو کوتاه اومدم و پدر و مادرم با وی و خانواده اش در مورد اخلاقش و تلاش وی در خصوص تحکیم بنیان خانواده صحبت کرده اند و نتیجه ای نگرفته اند پدر و مادرش کمی قدیمی فکر می کنند و صد درصد پسرشان را فرشته می دانند به هر حال در نهایت که پس از بارها تاکید به من که برو و نمی خوام با تو زندگی بکنم و از قرار معلوم جابجایی اموالش به نام برادرش و ... 1 ماه است که از خانه رفته بیرون و ...
دستگیری سارق سابقه دار به اتهام قتل
آزاد شده بودم. پس از آزادی توبه کردم و اصلاً به سرقت نرفتم. تحقیقات پلیس نشان داده که شما پس از آزادی از زندان دوباره همراه دوستانت زورگیری می کردید ؟ من پس از آزادی در مغازه دوچرخه فروشی دوستم مشغول به کار شدم و ماهی یک میلیون و 200 هزار تومان هم حقوق می گرفتم. شما به دوستانت در قهوه خانه گفته بودید که هنگام زورگیری مقتول را به قتل رسانده ای ؟ دروغ می گویند. ...
برادرزاده آدم ربا و همدستانش محاکمه شدند
. روزی در مورد طلبی که از عمویش داشت حرف زد و از من کمک خواست. بعد از آن بود که با سعید آشنا شدم. روز حادثه رضا طبق نقشه ای که طراحی کرده بود، حدود ساعت 3 نیمه شب من و سعید را مقابل خانه عمویش برد و خودش رفت. خانه شاکی در یک مجتمع بود به همین دلیل در پارکینگ باز بود و من و سعید از آنجا داخل پارکینگ رفتیم و منتظر آمدن شاکی شدیم. وقتی شاکی به داخل پارکینگ آمد از او خواستیم سوار ماشین شود و او هم ...
اِنحَصَرَ، یَنحَصِرُ، انحصار
تا اینکه چند وقت بعد مهدی جانِ مطهر گفت که علی شعبانی شماره ام را می خواهد. زنگ زد و راجع به کار توضیح داد. و اینکه بعضی عکس های قبلِ انقلابِ آقامرتضی را فقط در کتابی که من کار کرده بودم دیده است ... عکس ها را می خواست. گفتم که خودم هم چند سال است مشغولِ یک کارِ مستند درباره ی زندگیِ آقامرتضی هستم و از دادنِ عکس ها معذورم. چند دقیقه ای گپ زدیم و دعوت کرد که بروم دفترش و کار را ببینم. نسخه ی ...
در آخرین روز زندگی هیتلر چه گذشت؟
های جیر فراگامو، یک ست دستبند طلایی با سنگ جواهری کهربای اصل، یک گردنبند یاقوت توپاز و ساعت الماس مورد علاقه اش. امشب قرار است بعد از 14 سال رابطه پنهانی بالاخره با معشوقه اش ازدواج کند. آدولف هیتلر و اوا براون، در پناهگاهی در زیر برلین او هرگز فکر نمی کرد که مراسم ازدواجش در پناهگاه زیرزمینی فوهرر بانکر (Fuhrerbunker) در زیر باغ محل صدارت عظمای رایش در برلین برگزار شود. اما ...
قاتل از پای چوبه دار نجات یافت
ماجرا گفت: پیرمرد هم محله مان بود. او را از سال ها قبل می شناختم. آن روز چون پنجشنبه بود برای پدرم خرما خیرات کرده بودم. پیرمرد مقابل مغازه ام وقتی فهمید برای پدرم خرما خیرات کرده ام مرا مسخره کرد و پشت سرپدرم حرف های نامربوط زد.من که عصبانی شده بودم او را هل دادم. در یک لحظه پیرمرد تعادلش به هم خورد و افتاد. اهالی محل به او کمک کردند و او را به خانه اش رساندند. اما صبح روز بعد شنیدم پیرمرد در ...
نی ریز از نگاه مسافران نوروزی
...> ادامه می دهد: خاطرات خوبی هم از این شهر و هم از شهر استهبان دارم. به یاد دارم چندین سال قبل ماشینم در استهبان خراب شد. به تعمیرگاه که رفتم، صاحب مغازه که قاسم نماینده نام داشت، گفت دلکو ماشینت خراب است و 7 هزار تومان هزینه آن می شود. خوب آن موقع 7 هزار تومان خیلی زیاد بود و من این پول را به همراه نداشتم. ایشان بدون اینکه از من پولی بگیرد، ماشین مرا تعمیر کرد و البته من بعد آن پول را به او پس دادم ...
همسر دوم، خوب یا بد؟
بیشتر مشکل از زن هاست. الان پدر و مادر خودم سر این موضوع با هم مشکل دارند. مادرم تمام وقتش را صرف خانه و بچه ها می کند و تقریباً برای پدرم وقتی نمی ماند. خوب پدرم هم از این موضوع شاکی است و چند وقتی است ساز همسر دوم را کوک کرده. البته این را هم بگویم 70 درصد مردهایی هم که زن می گیرند، به خاطر ما دخترهاست که آنها را از راه به در می کنیم! می سوزم و می سازم! مژگان 40 ساله است و از ...
وقتی بهروز خان از رفقای مجلس ششم خود برائت می جوید
جنازه آمده بودند، تنها موردی بود که من دیگر طاقت نیاوردم و گریه ام گرفت. بعد از آن هم برای مرتضی گریه نکردم تا چند ماه بعد در خانه یکدفعه بی خودی شروع کردم به گریه کردن مانند اینکه تمام این مدت همه را در دلم ریختم و بغض کردم و آن زمان هم کسی در خانه نبود یکدفعه بغضم ترکید و شروع کردم گریه کردم. * زمانی که سیدمرتضی سردبیر سوره بود از مدیریت حوزه به او خیلی نقد می شد که چرا افرادی با تفکرات ...
تشییع پیکر سه شهید در معراج شهدا/ قولی که محقق شد اما به تعبیر شهادت
به گزارش خبرنگار ایکنا ؛ امروز یکی از روزهای پرشلوغ معراج شهدا بود. مراسم وداع با پیکرهای مطهر سه شهید مدافع حرم عصر امروز سه شنبه 21 فروردین ماه در معراج الشهدای تهران برگزار شد. در این مراسم خانواده ها، بستگان، دوستان و همرزمان شهیدان مهدی لطفی نیاسر، حامد رضایی و حجت الله نوچمنی حضور داشتند. در نخستین ساعات روز گذشته، دوشنبه 20 فروردین ماه 97 مصادف با نهم آوریل چندین موشک به فرودگاه ...