سایر منابع:
سایر خبرها
اینجا زندگی در خانه های کارتنی تمام می شود/ ساختن برای جنگیدن
کارتن خواب بودم و زمانی به این راه کشیده شدم که با همسرم اختلاف پیدا کردم و در دادگاه با چاقو همسرم را مجروح کردم و از آن بعد بازداشت شدم و بعد از آزادی از زندان، اعتیاد پیدا کردم و زمانی که به سیاهی رسیدم کارتنی را برای محل زندگی ام انتخاب کردم. وی ادامه داد: حضانت فرزندم را به من ندادند و نزدیک 14 سال می شود او را ندیدم به جز یکبار که به طور اتفاقی با پیرمردی دیدمش و زمانی تمام جهان ...
بی پرده با جنگ/ منافقین چگونه دنیای شیرین فرنگیس را زهر کردند؟
...، احساس آرامش کردم. گفتم: آمده بودم که به خانه بروم، اما عراق ما را توی داربادام بمباران کرد. تمام گلۀ دایی ام نابود شد. دایی ام زخمی شد... گفت: فرنگیس، چقدر به هم ریخته ای؟ پس شوهرت کجاست؟ پسرت؟ وقتی این حرف را زد، اشک از چشمم سرازیر شد. گفتم: دور مانده ام از آن ها. آن ها توی ماهیدشت هستند و من مانده ام این طرف. سعی کرد دلداری ام بدهد و گفت: ناراحت نباش. به خدا توکل کن. مطمئن باش همه ...
نامهربانی آتشم زد
که در حال ورشکستگی بودم، طلاق گرفت و گفت نمی توانم تحمل کنم، قبلا خانه ای را به نامش کرده بودم، آن را گرفت و گفت می خواهم بروم. خلاصه آمدم اینجا. سه تا بچه دارم، دو تای آنان خارج هستند، دخترم آمریکا است و پسرم آلمان است. یک دختر دارم که تبریز است. فقط او با من رفت و آمد دارد. از اول با من رفت و آمد داشت. الان هم تلفنی با هم صحبت می کنیم. دو ماه یک بار هم به من سر می زند. می گوید: فعلا اینجا راحت ...
روایت مادر از درد نشنیدن
ساله شد همانند همه مادران برای کاشت حلزون فرزندم اقدام کردم و با تشکیل پرونده و گذران کمیسیون های پزشکی آماده این عمل شدیم تا فرزندم مانند برادرش با دنیای اطراف ارتباط بهتری برقرارکند. اما نظر پزشکان بر این بود که به خاطر معلولیت سی پی اگر در این سن کاشت حلزون انجام دهد و نتواند درست راه رفته و زمین بخورد ممکن است به سرش آسیب رسیده و پروتزی که داخل سرش کاشته می شود از بین برود. مادر ...
نقشه سیاه مادرودختر برای پسر عاشق
مادرم برایش قهوه آورد و من گفتم پویا خواهرم(مادر)می خواهد فال قهوه بگیرد. پویا هم قهوه را خورد و چون قهوه به دارو آغشته بود پویا کاملا گیج شد ولی حواسش بود که رمز عبور را ندهد. هرکاری کردیم او رمز عبور را نداد. مادرم او را در همان حالت نگه داشت و در نهایت هم چون نتوانست رمز عبور را بگیرد او را شکنجه کرد و بعد هم کیسه دور سرش پیچید که بکشد. آن موقع من بیرون از خانه بودم وقتی رسیدم کیسه را باز کردم از ...
راه های شناخت افسردگی و روش مقابله با آن
تشخیص داد و راه های مقابله با آن چیست. دو روانشناس در گفتگو با شهروند از عوامل زمینه ساز افسردگی، راه های شناخت و روش مقابله با آن می گویند. افسردگی چیست و افراد افسرده چه مشخصاتی دارند؟ امیرحسین جلالی ندوشن روانپزشک، روان درمانگر و استادیار گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران در پاسخ به این پرسش می گوید: مهمترین علامت افسردگی یکی از دو حالت زیر است: یا فرد احساس غم و اندوه ...
هرچه فریاد دارید بر سر شبکه های اجتماعی بزنید!
ندارن اگه اینو کمتر کنن هم خیلی خوبه بازی دست جمعی(مثل اطلاعات عمومی). آشپزی دست جمعی و... احمد اثنی عشران: 1- تلویزیون را از مرکزیت نشیمن و مرکزیت دورهمی خانواده خارج کردم. 2- برای تماس های مهم زنگ مخصوص گذاشتم و موبایل را دورتر از خودم نگه می دارم و از ساعت 21:20 دیگر تلفن جواب نمی دهم. آصیلا: ما سه وعده غذاییمون تحت هر شرایطی کنار هم میگذره، حتما حتما یک بازی فکری جهت دلخوشی و کنار هم بودن داریم، هر روز اعضای خانواده تلفنی چند بار از حال هم با خبر میشیم، آخر هفته ها کار منزل و بیرون تعطیل، فقط با هم بودن اولویت داره. ...
آن 23 نفر: ماجرای دیدار رزمندگان نوجوان ایرانی با صدام (عکس)
... حسن مستشرق که متولد 1345 است آخر ماجرا را این طور شرح می دهد: "آخر سر صدام از ما خواست که برویم پشت سرش تا عکس یادگاری بیاندازیم. محمود رعیت نژاد – متولد 1344 – از من پرسید چه کار کنیم. بیا کلت اش را برداریم. گفتم مگر می شود. همه مان را می کشند، گفت عیبی ندارد . بگذار این کار را بکنیم. محمود رفت پشت سر صدام. افسران محافظ هم پشت سرش بودند. من هم مشغول سرگرم کردن محافظین شدم. محمود دستش را ...
از عضویت در عشق لاتی ها تا نشئگی با کوکائین جنس مخالف!
هستی؟ دستش را روی مو های سرش می کشد و ادامه می دهد: من در منطقه خاوران در کنار خیابان مشغول کشیدن هروئین بودم که دستگیر شدم و نزدیک صد روز است که در این کمپ هستم. من نمی خواهم مواد مصرف کنم، اما چه جوری بگویم مواد مخدر زیاد و در دسترس است! ما را به کمپ می آورند، اما وقتی از اینجا می رویم دوباره مصرف مواد را شروع می کنیم. من از شما می پرسم "که چرا مواد مخدر را در کشور نمی ...
روایت تمنای بی خزان از آخرین سکانس یک زندگی عاشقانه/ دل من همیشه و همه وقت با شماست
خیال راحت وظیفه ات را انجام بده! پاسخ داد، خیلی مهربان هستی زهرا، به خدا می گویم که ثواب همه کار های من برای زهراست! مطمئن باش خودم هیچی نمی خواهم. تو صبوری می کنی! من می فهمم و شرمنده ات هستم. حرف های مهدی برای من قوت قلبی بود و باعث شد راحت تر سختی ها را تحمل کنم. چند روز گذشت. از سر شب دلم شور می زد. نگران مهدی بودم. تماس گرفتم. صدای مضطرب مهدی که فقط یک جمله گفت، خانم قطع کن! نمی ...
تصویری در قاب قدیمی مونس سال ها فراق
. پسرم سال 61 در عملیات رمضان به شهادت رسید.فرمانده گردان مالک اشتر بودوقتی خبر شهادتش را آوردند تمام فرماندهان گریه می کردند که همچین سرداری را از دست داده اند، 36 سال است که فرزندم به شهادت رسیده انگار برایم صد سال است که گذشته. همیشه به فرزندم افتخار می کنم پسرم در راه اسلام و ائمه رفت. هر روز به فرزند شهیدم سلام می دهم به تصویر فرزند شهیدش در قاب عکس قدیمی ...
مرد ثروتمند: زنم مرا با اسید و آب جوش سوزاند !
ساله ام وارد اتاق شد و وقتی ظرف اسید را دردستان مادرش دید او با عجله اسید را رها کرد. این کار باعث شد تا مقداری اسید روی پای دخترم نیز بریزد. آن شب به کمک پسرم، به بیمارستان سوانح سوختگی رفتیم و درمان شدیم. مرد میانسال گفت: من به خاطر اینکه همسرم عذر خواهی و ابراز پشیمانی کرد شکایت نکردم تا اینکه چند روز قبل زمانی که از سر کار به خانه آمدم و داشتم دست هایم را می شستم، همسرم آیینه را به سمت ...
اقرار به جنایت زنانه برای هیچ
غذا به مقتول خوراند و تا صبح خوابید. به کمک مادرم دست و پایش را بستیم و به دهانش چسب زدیم. متهم در خصوص قتل گفت: روز چهارم به خیابان رفتم که متوجه شدم رمز کارتش اشتباه است. با مادرم تماس گرفتم که خواست به خانه برگردم. وقتی وارد خانه شدم مادرم تمام بدن او را با قاشق سوزانده و یک پلاستیک مشکی روی سرش کشیده بود. پلاستیک را پاره کردم. مادرم مرا از اتاق بیرون کرد و وقتی به اتاق رفتم، دیدم بار دیگر ...
خاطره ناطق نوری از شعار علیه محسن رضایی
بسیاری می داد، من از مجلس اول تا پنجم نماینده بودم فقط دو سال آخر دوره اول و دو سال اول مجلس دوم وزیر کشور شدم. شما بعد از میان دوره ای یعنی بعد از 7 تیر به مجلس آمدید. نه من بعد از دوران وزارت کشور به مجلس رفتم. حالا این را که گفتید جالب است ماجرائی را تعریف کنم که حکایت از هوش و تیزبینی امام دارد. بعد از این که از وزارت کشور کنار آمدم، در خانه بودم، مرحوم آقای شیخ عبدالعلی ...
می خواهم سارا زنده بماند
خودرو بودم و کامیونت با سمت چپ خودرو که همسر و پسرم نشسته بودند برخورد کرده بود. سارا هم پشت سر من بود، اما سرش را روی پای مادرش گذاشته بود. برای همین او هم به این روز افتاد. اگر او نخوابیده بود، مثل من سالم می ماند. خودروی کامیونت چرا از جاده منحرف شد؟ پلیس به دنبالش بود. راننده با سرعت زیاد فرار می کرد و پلیس هم به دنبالش بود. پیش از تصادف این صحنه را دیدم. نمی دانم چه جرمی ...
ناطق نوری: امام هیچ تفاوتی بین گروه ها و جناح ها نمی گذاشت
امام هم به طریق اولی این فضا حاکم بود، دست نهاد مجلس در قانون گزاری، در نطق و سوال و استیضاح چه قدر باز بود؟ چون هم فضا انقلابی بود و هم جنگ بود. خیلی باز بود. ببینید امام واقعا به مجلس بهای بسیاری می داد ، من از مجلس اول تا پنجم نماینده بودم فقط دو سال آخر دوره اول و دو سال اول مجلس دوم وزیر کشور شدم . علی اکبر ناطق نوری شما بعد از میان دوره ای یعنی بعد از 7 تیر به ...
تباهی دختران
: افراد متمول می توانند با ازدواج با دختران به خانواده آنان کمک اقتصادی کنند و آنان را از فقر نجات دهند . م.م افزود: وقتی یک مرد بتواند مخارج چند خانواده را تامین کند از لحاظ شرعی نیز ایرادی در ازدواج دوم یا سوم وجود ندارد . حرف های این فرد که مدعیست مدرس روانشناسی است نشان می دهد که موضوع ازدواج دختران خردسال حتی بصورت سطحی در جوامع سنتی حل نشده و باید برای بهبود شرایط ابتدا ...
انتقاد مادر شهید از مسئولین!
خاطراتش نوشته است مردن حقه ادمیست، اما چگونه مردن مهم است. این مادر مهربان افزود: پسرم میگفت وقتی از پله های هواپیما بالا میرویم با وضو هستیم و با دعا سوار می شویم. روزی که هواپیما را زدند امین قرار نبود که برود و به من گفته بود نمی روم، اما بعداً فهمیدیم به جای یکی از دوستانش که مشکلی برایش پیش امده بود داوطلبانه رفته و همان روز هم شهید شد. وقتی من از شهادت او باخبر شدم فقط گفتم پسرم تو ...
کرامات حضرت عباس علیه السلام در بیان علما -4
.... تنها قدری نگاه نمودند و رفتند. از عالم خواب و بیداری بیرون آمده دیدم که در اطاِ خوابیده ام و کسی در کنارم نیست . اوّل فکر کردم شاید خوب نشوم ، چون دستم را نگرفت . بعد متوجّه شدم که در عالم واقع نیز بر طبق ظاهر عمل می کنند و حضرت ابوالفضل علیه السلام دست ندارد. لذا شروع به گریستن کردم . مادر بچّه ها پرسید چرا گریه می کنی ؟! گفتم : خوابی دیده ام و ظاهراً خوب می شوم . اگر تا فردا خوب شدم و ...
تباهی دخترانه ها
داشتم خانواده ام مرا به مردی 40 ساله دادند و پس از یکسال صاحب فرزند شدم. وی ادامه داد: شوهرم سال قبل با وجود اینکه باردار بودم ما را رها کرد و هیچ خرجی و پشتوانه ای برای من و فرزندانم نگذاشته است. فائقه افزود: همراه 2 فرزندم در محله شیرآباد زاهدان زندگی می کنم و درآمدم از راه تکدی گری و کمک دیگران می گذرد. وی تصریح کرد: شوهرم همسر دیگری داشت و سن من نیز برای ازدواج پائین بود ...
مرد پولداری که از زنش کتک می خورد!
...> 16 بهمن سال 95 هم ساعت دو نیمه شب بود که در خواب و بیداری همسرم را دیدم که با ظرف اسید بالای سرم ایستاده تا خواستم واکنش نشان دهم روی من اسید پاشید و دست چپم سوخت. در این بین دختر20 ساله ام وارد اتاق شد و وقتی ظرف اسید را دردستان مادرش دید او با عجله اسید را رها کرد. این کار باعث شد تا مقداری اسید روی پای دخترم نیز بریزد. آن شب به کمک پسرم، به بیمارستان سوانح سوختگی رفتیم و درمان شدیم. ...
حرف های هلیا سهیمی درباره مرگ مشکوک جی لوید ساموئل در انگلیس
می گرفتند او سپس گلایه داشت از رسانه های ایران که خبر را از سان منتشر کردند اما از خودش در این باره نپرسیدند. او می گوید: راستش من گلایه دارم چون من یک ایرانی هستم و خلافی هم انجام ندادم ولی همه فقط روایت سان را نوشتند که بدون شنیدن حرف های من و برداشت شخصی آن نویسنده بود. خیلی دوست داشتم یک تماس با من می گرفتند و اقلا می پرسیدند که حرف من چه بوده. این تیتر زندگی شخصی دقیقا با آبروی من ...
می خواهم سارا زنده بماند
اعضای بدنش را اهدا کردید؟ خیلی سخت بود. تصمیم خیلی بزرگی در زندگی ام بود، اما سارا را از دست داده بودم. پزشکان قطع امید کرده بودند. با خودم گفتم حداقل اعضای بدنش را اهدا کنم تا شاید نیمی از سارا زنده باشد. نمی خواستم او را برای همیشه از دست بدهم. با این حال دلم راضی نمی شد دستگاه ها را از او جدا کنند. وقتی دخترم را می دیدم که دارد با دستگاه نفس می کشد، قلبم به درد می آمد. احساس می کردم با ...
بیایید درباره افسردگی حرف بزنیم
.... من حالم موقتا خوب شده بود. دنبال زندگی بودم. اما درمان نشده بودم. بنابراین در بحران بعدی که اتفاقا توان این را داشت که مرا برای همیشه از پا بیندازد، افسرده شدم. این بار، نشانه ها را به خوبی می شناختم. بوی باتلاقش برایم بسیار آشنا بود و می دانستم باید در این باتلاق دست و پا بزنم. با این حال که فکر می کردم حواسم به خودم هست، افسردگی آنقدر بر من مستولی شده بود که پیش از یک عمل جراحی آرزو می کردم ...
آیینه شکسته راز اسیدپاشی خانوادگی را فاش کرد
پیش دوباره پرخاشگری کرد و با من درگیر شد، دیگر تحمل این وضع را ندارم، من و بچه ها از دست او امنیت نداریم. به گفته این مرد، حادثه تیرماه سال 95 رخ داد. او روی کاناپه دراز کشیده بود، چشمانش تازه گرم شده بود که سایه سنگینی را احساس کرد، چشمانش را باز کرد، چیزی را که می دید باورکردنی نبود، مثل یک کابوس، همسرش با دبه سفید رنگی بالای سرش ایستاده بود، دبه ای پر از اسید. سعی کرد از خودش دفاع کند ...
روایت ده سال چشم انتظاری مادر برای بازگشت پیکر فرزند
شهدا را ببینیم. من اصلاً در حال خودم نبودم رفتم معراج دیدم همه فامیل آنجا هستند, یک آقایی آنجا ایستاده بود و گفت حاج خانم بیا برویم پایین من به شما نشان می دهم، با هم رفتیم دیدم دخترم و دامادم همه نشستند، یک جعبه جلویشان بود، گفتم این جعبه چیست؟ دیگر چیزی نفهمیدم.بعد به حالم بهتر شد گفتم او به من گفته اگر من شهید شدم گریه نکن، من گریه نمی کنم می خواهم تا بهشت زهرا با او باشم، خلاصه تا بهشت زهرا رفتم ...
چیزی به اسم آزمایش ژنتیک در ایران نداریم
اول که در اینستاگرام فالوام کرد، می خواستم به دایرکتش بروم و از مشکل فرزندش سوال کنم ولی احساس کردم روزانه خیلی از افراد سوالات مشابهی در دایرکتش می پرسند و شاید باعث ناراحتی اش شوم. بعد درمورد سخنان وزیر بهداشت در رابطه با بیماران خاص، یک پست اینستاگرامی گذاشتم و به موضع آقای وزیر اعتراض کردم. این مادر هم ذیل این پست در کامنتی نوشت: پسر من بیماری متابولیک دارد که بیماری خاص محسوب نمی شود. ماهانه ...
از عضویت در گروه عشق لاتی ها تا نشئگی با کوکائین جنس مخالف!
از این کوچه باغ اعتیاد بیرون بروم و دیگر بس است! اما نمی شود. *چرا مواد مخدر را در کشور نمی توانند جمع کنند فارس: کجا دستگیر شدی و چند وقت اینجا هستی؟ دستش را روی موهای سرش می کشد و ادامه می دهد: من در منطقه خاوران در کنار خیابان مشغول کشیدن هروئین بودم که دستگیر شدم و نزدیک صد روز است که در این کمپ هستم. من نمی خواهم مواد مصرف کنم اما چه جوری بگویم مواد ...
آخرین زمزمه های آخرین زرکش
پدر عروس خودش در این شغل فعالیت دارد، مجبور شدیم که بدهیم. شاگرد ندارید؟ نه، اصلا درآمد این شغل برای خود من هم نمی صرفد چه برسد به اینکه بخواهم مزد شاگرد بدهم. خودم هم تقریبا بیکار هستم. بیمه هم هستید؟ بله. از فرزندانتان کسی وارد این شغل نشده است؟ پسرم وارد این شغل شد و چون این شغل را دوست نداشت رها کرد. می گفت: کارش ظریف است و اعصاب می خواهد. ...