سایر منابع:
سایر خبرها
خواستگاری متفاوت علی حاتمی از زری خوشکام
، شاید ارتباط بهتری با مخاطب برقرار می کرد اما علی آدم متعصبی بود و نمی خواست صحنه هایی چون شب عروسی و... را تصویر کند. ** سر سریال سلطان صاحبقران نامه ای از طرف مسئولان سازمان به علی رسید که به جای این بازیگر باید از بازیگر دیگری استفاده کنید. من ممنوع التصویر شده بودم و علی مانده بود که چه کار باید بکند. اگر می خواست صحنه را حذف کند، به کل داستان لطمه می خورد. به علی خیلی سخت گذشت ولی به ...
ماجرای خواستگاری علی حاتمی از زری خوشکام!
را به هم می ریخت، آن قدر دیالوگ ها بانمک بود که چندین بار به دلیل خنده های سر صحنه تکرار کردیم و در نهایت همان طور که در فیلم هم مشخص است، این خنده ها جزئی از کار درآمد و خوب هم شد. با همه این احوال، هنوز هم این فیلم تازگی ها و جذابیت خودش را دارد نه اینکه چون همسر علی حاتمی هستم چنین تعریف و نظری را داشته باشم، بلکه این عقیده منتقدان و اغلب مخاطبان جدی امروز سینما هم هست. علی حاتمی ...
مرد 70 ساله کنار جنازه همسرش: در 50 سال گذشته صنم نازک تر از گل به من نگفته بود، اما امروز...
نگفته بود. همه چیز خوب بود و همیشه زندگی مان در بین فامیل زبانزد بود. بچه های مان ازدواج کرده و هر کدام به خانه خودشان رفته بودند. چند سالی بود من و صنم تنها شده بودیم. او یک کدبانوی خوش اخلاق، یک مادر تمام عیار و یک همسر ایده آل بود اما آن روز... یاور ادامه داد: من 70 ساله هستم. دیگر توان کار کردن ندارم؛ اما مجبور بودم برای گذران زندگی کار کنم. آن روز هم از همان روزهای بد و ناسازگارم ...
اقرار به جنایت زنانه برای هیچ
میلیون تومان اخاذی کنیم. متهم در ادامه گفت: بعد از آن آپارتمانی در خیابان سعادت آباد اجاره کردیم تا اینکه بار دیگر از شهره خواستم از همان پسر اخاذی کند، اما قبول نکرد تا اینکه از رابطه دخترم با محمد باخبر شدم و خواستم او را به خانه بکشاند، اما منجر به قتل شد. بعد از قتل، جسد را با اره برقی مثله کردیم و در جاده هراز رها کردیم. با اقرار های زن میانسال، شهره بازداشت شد و بعد از ...
زن فرهنگی: پسرخوانده ام را ازیک چوپان گرفتم و توی پر قو بزرگ شد، حالا سر قرار با 2 دختر بازداشت شده
صاحب فرزندی نشده بودم. من و همسرم فرهنگی بودیم و زمانی که از سرکار به خانه برمی گشتیم روحمان آزرده می شد. احساس می کردم زندگی ام رنگ و بوی خوشبختی ندارد چرا که سال ها در انتظار فرزندی بودم تا کلبه باصفا و عاشقانه من و همسرم را روشن کند. دوست داشتم همه خستگی هایم را تنها با بوسه ای بر گونه های کودکی شیرین زبان فراموش کنم می خواستم گریه ها و خنده های پسر یا دختری زندگی ام را رونقی دیگر ...
خلبانی که صندلی اش ناگهان پرید و بی هوش شد
کردم تمام زندگی ام را از دست داده ام و در اوایل سنین جوانی اسیر شده بودم. شروع کردم به شکایت از وضعیت موجود. گفتم: آنها مرا درمان نمی کنند و هیچ توجهی به وضعیت جسمی من ندارند . فردی که از صلیب سرخ آمده بود، مرا با خونسردی آرامش داد و گفت: الان شما با این کشور در حال جنگ هستید و خلبانان عراقی هم که اسیر شده اند در مملکت شما همین وضعیت را دارند. نگران نباش چون به زودی جنگ تمام می شود و به ...
اینجا زندگی در خانه های کارتنی تمام می شود/ ساختن برای جنگیدن
کارتن خواب بودم و زمانی به این راه کشیده شدم که با همسرم اختلاف پیدا کردم و در دادگاه با چاقو همسرم را مجروح کردم و از آن بعد بازداشت شدم و بعد از آزادی از زندان، اعتیاد پیدا کردم و زمانی که به سیاهی رسیدم کارتنی را برای محل زندگی ام انتخاب کردم. وی ادامه داد: حضانت فرزندم را به من ندادند و نزدیک 14 سال می شود او را ندیدم به جز یکبار که به طور اتفاقی با پیرمردی دیدمش و زمانی تمام جهان ...
بی پرده با جنگ/ منافقین چگونه دنیای شیرین فرنگیس را زهر کردند؟
...، احساس آرامش کردم. گفتم: آمده بودم که به خانه بروم، اما عراق ما را توی داربادام بمباران کرد. تمام گلۀ دایی ام نابود شد. دایی ام زخمی شد... گفت: فرنگیس، چقدر به هم ریخته ای؟ پس شوهرت کجاست؟ پسرت؟ وقتی این حرف را زد، اشک از چشمم سرازیر شد. گفتم: دور مانده ام از آن ها. آن ها توی ماهیدشت هستند و من مانده ام این طرف. سعی کرد دلداری ام بدهد و گفت: ناراحت نباش. به خدا توکل کن. مطمئن باش همه ...
نامهربانی آتشم زد
که در حال ورشکستگی بودم، طلاق گرفت و گفت نمی توانم تحمل کنم، قبلا خانه ای را به نامش کرده بودم، آن را گرفت و گفت می خواهم بروم. خلاصه آمدم اینجا. سه تا بچه دارم، دو تای آنان خارج هستند، دخترم آمریکا است و پسرم آلمان است. یک دختر دارم که تبریز است. فقط او با من رفت و آمد دارد. از اول با من رفت و آمد داشت. الان هم تلفنی با هم صحبت می کنیم. دو ماه یک بار هم به من سر می زند. می گوید: فعلا اینجا راحت ...
نمی خواهم کوچه بازارم را از دست بدهم
زمان که در بندر بودم از آن هایی نبودم که عضو انجمن خاصی باشم. در فرهنگسرا هم زیاد آفتابی نمی شدم، یکی از دلایل موفقیتم هم همین بود، رسالت هنری ام این نبود که در فرهنگسرا چادر بزنم و بست بنشینم، برسیم به هرمزگان و هنر آن، هنر در هرمزگان را چگونه ارزیابی می کنی؟ موسیقی هنر شاخص هرمزگان است ریشه موزیک در هرمزگان مربوط به ده، بیست یا صدسال پیش نیست عرب ها، سیاه ها، پرتغالی ها ...
پشتکار شاه کلید موفقیت/از مرغ فروشی دوره گرد تا زنجیره تولید کشور
اگر انسان در مسیر زندگی با مشکلات و شکست روبرو نشود نمی توان به قله ترقی و موفقیت برسد. در حال حاضر خودم یک زنجیره یکپارچه از تولید دارم که شامل واحد مرغ مادر، تولید مرغ گوشتی، کارخانه خوراک دام و طیور است تمام این موارد به تنهایی و بدون همت به دست نیامده در این مسیر با مشکلات زیادی روبه رو شده و همچنان نیز مواجه هستم اما اگر انسان هدف مشخصی در زندگی داشته باشد و کمی همت را چاشنی کارش ...
محدودیتی که مقدمه رسیدن به موفقیت های بزرگ شد/ می خواهم در امنیت سایبری باعث افتخار کشورم شوم
.... از طرفی تعداد مددجو به نسبت معلولان بسیار کم است که باید بهزیستی آن را حل کند. دانشجو: کار تخصصی خود را از کی شروع کرده اید و اکنون در چه جایگاهی هستید؟ به لطف محدودیت ها، بنده از ابتدا زیاد مشغول کامپیوتر شدم. وقتی در کاری زیاد وقت بگذاری، تجربیاتی به دست خواهی آورد که دیگران به راحتی به آنان نمی رسند. مدتی بود که من به امنیت سایبری علاقه مند بودم و همواره دوست داشتم این موضوع ...
روانشناسی مهاجرت و جنایت قومیت های اروپا در قسمت آقاکمال
پلیس نیز از این نظم حساب شده خبردار و راضی بودند. و یا از آلمان، اتریش، ایتالیا، آلبانی، رومانی، ترکیه، یوگسلاوی، روسیه، بلاروس، و یک مشت کشورهای امریکای جنوبی. آدم این احساس را داشت که در محله راه آهن فرانکفورت یک جور المپیک تبهکاری برگزار شده باشد. در قسمت آقا کمال چندین بار به آسمان خراش های فرانکفورت اشاره می شود. به عنوان مثال در صفحه 37 کتاب می خوانیم: هر حال و روزی هم داشته باشم ...
نورالله علیزاده: برای شناسنامه موسیقی مازندران، عمرمان را گذاشتیم
بودم که هم موسیقی غرب مازندران را تجربه کرده بودم و هم موسیقی شرق مازندران و آلبوم هایی که منتشر کردیم و نحوه ادای تحریرهای آوازی شرق و غرب استان، گواه این موضوع است. شما به همراه استادانی چون زنده یاد محسن پور و جناب خوشرو، پرچم داران موسیقی مازندران بوده اید و به قول خودتان بذر پاشیدید و زحمت تان را کشیدید و البته همچنان در حال فعالیت هستید. شما برای شاگردان خود و در واقع در زمینه ...
برای بازی در نقش شمر امام حسین کمکم کرد
توانستم نقش شمر را بازی کنم، احساس می کردم فقط امام حسین(ع) کمکم می کردند و در آن لحظات شرمنده می شدم از مخالفتی که ابتدا کردم. فیلی ادامه داد: یک بار در خلوت خودم با امام حسین(ع) عهد کردم، هر کاری که در این زمینه باشد بدون استثنا قبول می کنم چون دیگر مطئمن هستم یک نفر هست که حمایتم می کند و یک نفر من را به آدمی که نمی شناسم، نزدیک می کند تا بتوانم آن شخصیت را به خوبی بازی کنم و الان ...
نقشه سیاه مادرودختر برای پسر عاشق
مادرم برایش قهوه آورد و من گفتم پویا خواهرم(مادر)می خواهد فال قهوه بگیرد. پویا هم قهوه را خورد و چون قهوه به دارو آغشته بود پویا کاملا گیج شد ولی حواسش بود که رمز عبور را ندهد. هرکاری کردیم او رمز عبور را نداد. مادرم او را در همان حالت نگه داشت و در نهایت هم چون نتوانست رمز عبور را بگیرد او را شکنجه کرد و بعد هم کیسه دور سرش پیچید که بکشد. آن موقع من بیرون از خانه بودم وقتی رسیدم کیسه را باز کردم از ...
حرف های جنجالی هلیا سهیمی همسر ایرانی ساموئل درباره مرگ مشکوک این بازیکن
نگرفته است. کاش رسانه های ایرانی با من تماس می گرفتند او سپس گلایه داشت از رسانه های ایران که خبر را از سان منتشر کردند اما از خودش در این باره نپرسیدند. او می گوید: راستش من گلایه دارم چون من یک ایرانی هستم و خلافی هم انجام ندادم ولی همه فقط روایت سان را نوشتند که بدون شنیدن حرف های من و برداشت شخصی آن نویسنده بود. خیلی دوست داشتم یک تماس با من می گرفتند و اقلا می پرسیدند که ...
هرچه فریاد دارید بر سر شبکه های اجتماعی بزنید!
... مهناز مهنا: گوشی هارو بندازیم تو سطل اشغال !! گوشی نوکیا بخریم از اینا که به اینترنت وصل نمیشه !! خانواده ما که همیشه دور هم حرف نقل و بحث بود الان وقتی کنار هم هستیم هر کی سرش تو گوشیشه ! الان من با شوهرم اومدیم بیرون رستوران، من توییتر چک می کنم اون بازی می کنه. مصطفی ظاهری: تعداد بچه ها بیشتر بشه. محمد تینکر: اینکه فقط به فکر حذف شبکه های اجتماعی باشیم منطقی نیست ...
آن 23 نفر: ماجرای دیدار رزمندگان نوجوان ایرانی با صدام (عکس)
... حسن مستشرق که متولد 1345 است آخر ماجرا را این طور شرح می دهد: "آخر سر صدام از ما خواست که برویم پشت سرش تا عکس یادگاری بیاندازیم. محمود رعیت نژاد – متولد 1344 – از من پرسید چه کار کنیم. بیا کلت اش را برداریم. گفتم مگر می شود. همه مان را می کشند، گفت عیبی ندارد . بگذار این کار را بکنیم. محمود رفت پشت سر صدام. افسران محافظ هم پشت سرش بودند. من هم مشغول سرگرم کردن محافظین شدم. محمود دستش را ...
گفتگو| وزیر کار دولت اصلاحات: دولت در گران شدن دلار ذی نفع بود/بخشی از مشکلات اقتصادی متوجه نوبخت است/به ...
شکل کارشناسانه مورد تحقیق و بررسی و شناسایی قرار گرفته است. در حال حاضر هیچ اطلاعات طبقه بندی شده ای از میزان ذخایر معدنی، پتانسیل های کشاورزی و همچنین ظرفیت فعالیت های خدماتی در کشور نداریم. ما جغرافیای اقتصادی کشورمان را هنوز نمی شناسیم. شما امروز حتی اگر از نمایندگان مجلس بپرسید که در همین خلیج فارس چند جزیره داریم به تعداد انگشتان یک دست نیستند کسانی که پاسخ این سؤال را بدانند. در ...
از عضویت در عشق لاتی ها تا نشئگی با کوکائین جنس مخالف!
از مسئولان کمپ، قرار شد تا در اتاق کناری به گپ و گفت: بپردازیم. هوای اتاق مانند خود افراد معتاد و هم صحبتم، سنگین و بی روح است! گعده ما به صورت دایره ای شکل می گیرد. ابتدا احساس کردم که باید برای ایجاد حس اعتماد، هدفم از صحبت با آن ها را توضیح دهم و با توضیح اندکی کم کم شروع به حرف می کنند. اولین فرد، مهدی که جوان کوتاه قد، 33 ساله و اهل اصفهان است، می گوید: من در خانواده ای ...
روایت تمنای بی خزان از آخرین سکانس یک زندگی عاشقانه/ دل من همیشه و همه وقت با شماست
خیال راحت وظیفه ات را انجام بده! پاسخ داد، خیلی مهربان هستی زهرا، به خدا می گویم که ثواب همه کار های من برای زهراست! مطمئن باش خودم هیچی نمی خواهم. تو صبوری می کنی! من می فهمم و شرمنده ات هستم. حرف های مهدی برای من قوت قلبی بود و باعث شد راحت تر سختی ها را تحمل کنم. چند روز گذشت. از سر شب دلم شور می زد. نگران مهدی بودم. تماس گرفتم. صدای مضطرب مهدی که فقط یک جمله گفت، خانم قطع کن! نمی ...
تصویری در قاب قدیمی مونس سال ها فراق
. پسرم سال 61 در عملیات رمضان به شهادت رسید.فرمانده گردان مالک اشتر بودوقتی خبر شهادتش را آوردند تمام فرماندهان گریه می کردند که همچین سرداری را از دست داده اند، 36 سال است که فرزندم به شهادت رسیده انگار برایم صد سال است که گذشته. همیشه به فرزندم افتخار می کنم پسرم در راه اسلام و ائمه رفت. هر روز به فرزند شهیدم سلام می دهم به تصویر فرزند شهیدش در قاب عکس قدیمی ...
پدرم با دختر 18 ساله که هم سن من است دزدکی ازدواج کرد !
گذاشتم و نهایت سعی خود را می کردم تا زمانی که به خانه می آید آرامش لازم را برایش مهیا کنم ولی هرچه من بیشتر سعی می کردم کمتر می توانستم او را راضی کنم. انگار این کارها همه وظیفه من بود. روزی که داشتم به خاطر این مساله با خواهرم درددل می کردم با شوخی گفت نکند او با فرد دیگری است. آن روز این حرف را به شوخی گرفتم و کلی خندیدم. تا اینکه متوجه شدم پسرم چند روزی است که آشفته و پریشان حال است. وقتی ...
مرد ثروتمند: زنم مرا با اسید و آب جوش سوزاند !
ساله ام وارد اتاق شد و وقتی ظرف اسید را دردستان مادرش دید او با عجله اسید را رها کرد. این کار باعث شد تا مقداری اسید روی پای دخترم نیز بریزد. آن شب به کمک پسرم، به بیمارستان سوانح سوختگی رفتیم و درمان شدیم. مرد میانسال گفت: من به خاطر اینکه همسرم عذر خواهی و ابراز پشیمانی کرد شکایت نکردم تا اینکه چند روز قبل زمانی که از سر کار به خانه آمدم و داشتم دست هایم را می شستم، همسرم آیینه را به سمت ...
مقصر ابتذال موسیقی صدا و سیماست
می رسید که من در آنجا فعالیت داشتم. آن زمان این شایعه را راه اندازی کرده بودند که من سررشته ای از موسیقی ندارم و نمی بایست به سمت مسئول پژوهش موسیقی منصوب می شدم. دکتر زرگر رئیس دانشگاه احضارم کرد. به ایشان گفتم من این مسأله را حل می کنم. آقای صادق طباطبایی معاون وقت به من فشار آوردند که آثارم را ضبط کنم و من در دستگاه نوا 180 قسمت خواندم و ضبط کردم و توانستم آن عده ای را که مخالف من بودند و می ...
تقدیر سلبریتی ها از جهاد جوانان بسیجی/ چهره های سرشناس هنری و ورزشی هم خدمت به محرومین را جزو اولویت های ...
به دوش بسیجیان بودم، تصریح کرد: به آیه شریفه ان تنصرالله ینصرکم و ان الله مع الصابرین به طور یقین ایمان دارم. وی بیان کرد: امیدوارم قبل از اینکه انقلاب به دست نااهلان بیفتد، مردم و بسیج همچون گذشته آن را نجات دهند. به گزارش موج رسا، جمال شورجه اکنون در کشور الجزایر در حال ساخت یک فیلم ضد استعماری(احمد بای) به صورت مشترک با این کشور است و این پیام را به صورت اختصاصی در گفت ...
برنده نوبل صلح:در یک زمان "برده جنسی" 13 مرد بودم
.... گاهی دست و پایم را می بستند و با زنجیر به جایی قفلم می کردند و مثل حیوان سرم می ریختند و آزارم می دادند. گاهی تنم را با ته سیگار می سوزاندند و هر وقت می فهمیدند که قصد فرار دارم، سلمان، سرکرده آن ها چند نفر از مردانش را می فرستاد سراغم. 3 ماه از زندگی نادیا به همین شکل گذشت و بعد، وقتی داشتند او را به یکی از رانندگان داعش می فروختند، توانست فرار کند: راننده داشت من را به خانه اش می برد که در ...
گفت وگو با امید عبدالهی، کارگردان مستند سفر سهراب / برای شهیدثالث به جز سینما هیچ چیز دیگری مهم نبود
گلر ایرانی ویلانوونسه: کی روش همیشه عملکردم را دوستم داشته
من یادآوری کرد که باید به طور مرتب بازی کنم. در لیشویش به من گفته شد که من هرگز دروازه بان اول این تیم نخواهم بود.این حق قانونی آنها بود اما اینکه در آخرین روز بازار این را به من اطلاع دادند خیلی کارم را سخت می کرد.با این حال من ترجیح دادم که از این تیم جدا شوم و به تیمی بروم که به طور منظم در آن بازی کنم چون می خواستم به جام جهانی بروم، اگرچه می دانستم حتی اگر دعوت شوم هم دروازه بان سوم خواهم بود ...