سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف به قتل همسر به دلیل اختلافات خانوادگی
مدرسه بودم، بچه ها را به مدرسه بردم. در تمام مدت فکر می کردم چه باید بکنم؛ برای همین نقشه ای طراحی کردم و به محل کار همسرم رفتم و وانمود کردم که چند ساعت است از او بی خبرم؛ اما آنها گفتند همسرت امروز سر کار نیامده است. در ادامه مراحل نقشه به زن برادر همسرم زنگ زدم و او هم گفت از مریم خبر ندارد. بعد با برادر همسرم به خانه پدر و مادرش رفتیم. در راه هم با یکی از خط های همسرم به گوشی خودم پیامک دادم. در ...
یک دل و 2 دل بر!/ گفت وگو با شاگرد خلف محمدرضا شجریان
. به گفته خودش از یادگیری خسته نمی شود و معتقد است که داور نهایی، زمان است. در ادامه می توانید متن گفت وگو با این هنرمند را بخوانید که قرار بوده کار اصلی اش نقاشی باشد اما حوادث روزگار او را به سمت موسیقی سوق داده است. * آقای کرامتی، از زمان، محیط خانوادگی، محل تولد و فضای رشد خود بگویید. من 10 دی ماه سال 1326 در محله گرگان تهران در خانواده ای به شدت مذهبی متولد شدم. یک ساله بودم که ...
درد و رنج های بانوی بهایی که به اسلام پناه آورد
می آمد. همچنین چرا ما باید بهایی باشیم که نتوانیم هیچ کجا از جمله در مدرسه، محل کار، ادارات و ... دین خود را همچون دیگران آزادانه بیان کنیم. نوجوانی سن پرسش و دوره سئوالات بی شمار است. گویا شما هم در همین ایام، گرفتار ذهن کنجکاو و پرسشگر شده اید. بله و این سئوالات، مدام بیش تر و بیش تر می شد. بعد از 16 سالگی وارد کلاس های دیگری شدم و هرچه جلوتر می رفتم سوالاتم درباره بهاییت ...
کواکبیان: حزب اعتدال و توسعه در مقابل احزاب دیگر عددی نیست/وقتی در اجتماع می روم از حمایت روحانی خجالت ...
م بهتر شود. اشتغال، مهار تورم و گرانی مطالبه اصلی مردم است/امروز بچه ها بر سر سفره های پدرشان خجالت زده نشسته اند باشگاه خبرنگاران جوان: آقای کواکبیان مطلع هستم که هفته ای دو سه روز شخصا با شورا یاری ها ی سطح تهران جلسه می گذارید و در دل مردم هم می روید، فکر می کنید مهم ترین مطالبه مردم تهران چیست؟ کاری به تهران هم ندارم، مطالبه کل جامعه بالاخره چیست به هرحال در مجلس برآوردی از ...
راننده سرویس با جسد همسرش سرکار رفت
کمی استراحت کند و بعد از آن به محل کارش برود. به خانه که برگشتم دیدم همسرم در حال استراحت است و من هم کمی استراحت کردم. ساعت دو بامداد بود که از خواب بیدار شدم و سراغ همسرم رفتم. هنوز نفس می کشید، کیسه نایلونی را روی سرش کشیدم و او را خفه کردم. از دست او خسته شده بودم به همین خاطر این کار را انجام دادم. با جسد چه کردی؟ ساعاتی بعد جسد را داخل پتویی قرار داده و در صندوق عقب ...
هر جریان فرهنگی که حمایت دولتی داشت، پس از مدتی متوقف شد/تداوم 22 ساله نهفت به دلیل نبود حمایت دولتی است
کرد این بود که یک فرد بزرگسال که به دنبال آموزش موسیقی است قطعا انگیزه هایی مخصوص به خود دارد ولی کودکی را که نهایتا هشت، نه ساله است و دیدگاهی آن چنانی به موسیقی ندارد چطور می توان به آموزش و نواختن تار، سه تار، کمانچه و... ترغیب کرد و در او انگیزه کار به وجود آورد؟! مملوس کردن آموزش موسیقی برای کودکان و قابل مشاهده کردن نتایج و بازده آن برای آنان، همیشه ذهن مرا مشغول کرده بود و بعد از ...
ماجرای زندگی عاشقانه یک زوج چوپان/ راز طول عمر پیرمرد 100 ساله چیست؟
.../ همسرم تمام زندگیم است زمانی که از وی در مورد زندگی با همسرش می پرسم، با چهره ای خندان نگاهی به همسرش می اندازد و می گوید: من در گذشته، چوپانی می کردم و تمام وقت درگیر کار بودم از طرفی پدر و مادرم را نیز از دست داده بودم و کمتر به ازدواج فکر می کردم تا این که یک روز به صورت کاملا اتفاقی گوسفندان من با گوسفندان همسرم برخورد کردند و با این که آن روز بسیار ناراحت بودم اما اولین ...
صدای داستان، رساترین صداها است
دوست داشتم. از درس های دیگر نمراتِ معمولی می گرفتم اما نمره انشایم از همه بهتر بود. هر هفته از فروشگاهِ مدرسه مان مجله کیهان بچه ها می خریدم به قیمتِ یک ریال و می خواندم. یک روز سرِ کلاسِ چهارم دبستان انشایم را که خواندم، خانم معلم با کفِ دست زد به پشتم و گفت نیلی پور، تو یک چیزی می شوی. مدت ها روی این جمله فکر می کردم. چطور وارد این حوزه شدید؟ من در تمام مصاحبه ها میزانِ ...
کوچویی به روایت کوچویی
به گزارش ستاره ها به نقل از ایسنا؛ آلبرت کوچویی برای توصیف خود این جملات مقدماتی را برگزیده است. از او در اختتامیه جشنواره کتاب و رسانه برای حدود شش دهه فعالیت در عرصه فرهنگ، تجلیل کردند و این گونه بود که به مردِ کتاب و فرهنگ رادیو، فرصت داده شد تا با چنین جملاتی به معرفی خود بپردازد: غلت زدن در بوی خوش کاغذ را از همان یک دو سالگی دریافتم و در چهار سالگی، صاحب کتاب خود شدم. مثل همه دارایی های اهل خانه. در چهارسالگی جادوی رقص سحرآمیز ...
مادرانگی با دست های تنها؛ این مادر چشم بچه هایش است
. تنها جایی که کم آوردم زمانی بود که از پدر بچه ها جدا شدم و به شهرستان، پیش خانواده ام آمدم. اوایل مشکلات مالی خیلی زیادی داشتیم و بعد از فوت پدرم دیگر خانه ای هم نداشتیم. کسی هم حاضر نمی شد به زنی تنها با دو بچه معلول خانه اجاره بدهد. در این دست تنها بودن، مشکل پوکی استخوان شدید سحر عود کرد. هر دو تا بچه هایم علاوه بر نابینایی، پوکی استخوان شدید هم دارند. در آن روزهای سخت، ساق پاهای سحر ...
زن جوان: همسرم آنقدر من را زد که بچه ام سقط شد
برای ازدواج نکردنم آزارم می داد و بر نگرانی پدر و مادرم می افزود تا این که بالاخره در سن 19 سالگی شاغلام به خواستگاریم آمد. او اهل روستای دیگری بود و پدر و مادرم هیچ شناختی از او نداشتند ولی از ترس این که خواستگارم را از دست بدهم خیلی زود پاسخ مثبت دادند ومن پای سفره عقد نشستم. روز بعد از برگزاری مراسم عقدکنان وقتی به همراه همسرم به روستای آن ها رفتم تا با بستگانش از نزدیک آشنا ...
از قصه های شبانه تا تحقق رویاها؛ گفتگو با نویسنده و فیلمنامه نویس جوان البرزی
گیری را برعهده خودم گذاشت و بعد از آن در همه مسیر مشوقم بود. مادرم با دیدن فیلم هایی که ساختم خوشحال می شود و گاهی که در مراسم هایم شرکت می کند بیشتر از خود من ذوق می کند. در حقیقت بدون حمایت و همراهی پدرو مادر و خواهر وبرادرهایم نمی توانستم کاری انجام دهم و دیدن لبخند خوشحالی و رضایت بر لبان آنها از دیدن نتیجه کار من، بزرگترین هدیه برای من و کوچکترین کاری است که می توانم برای جبران همه زحمت ها و ...
اسیدپاشی مرگبار دختر عاشق پیشه روی خواهر نامزدش
او پرداختند که اظهار کرد: برادرم با دختری به نام مینا دوست بود، اما از مدتی قبل با هم اختلاف پیدا کرده بودند. روز حادثه مینا مقابل خانه مان آمد و شروع به فحاشی کرد. او به پدر و مادرم فحش می داد. از این رفتارش عصبانی شدم و گفتم، خودت دوست داشتی با برادرم باشی و حق نداری به کسی توهین کنی. از داخل کیفش ظرفی بیرون آورد و محتویات آن را روی من ریخت که تمام بدنم سوخت. در ادامه مینا و خواهرش ...
از استقلال رفتم فوتبالم تمام شد ؛ نمی خواستم بعد از استقلال پیراهن هیچ تیمی را بپوشم
بالاخره باید یک روز این اتفاق می افتاد. چهار، پنج روز بود که در این باره با خانمم بحث می کردیم و بالاخره به این جمع بندی رسیدیم که این کار را انجام دهم. بهتر است که آدم با خوش نامی از فوتبال برود. خوب نیست آدم به تیم های مختلف برود و وجهه اش بیشتر خراب شود.
باید برای منا کاری می کردیم
که می گویند حال و هوای خاصی دارد. فکر کن مادر من بعد از 20 سال با ذوق و شوق رفت آنجا که از بهترین سفر زندگی اش لذت ببرد، اما فقط استرس شدید کشید. موقع ورود به عربستان کلی اذیت شان کردند. جرثقیل افتاد، حادثه منا رخ داد، ناگهان فضا، امنیتی شد و خیابان ها را بستند. مادرم به من زنگ می زد و می گفت دیگر امیدی ندارم که بتوانم ببینمتان یعنی با توجه به اتفاقات پیش آمده برایش مسجل شده بود دیگر جان سالم به ...
بررسی رمان های پرفروش 50 سال اخیر
.... زمین سوخته اما به جز نخل های بی سر کتاب دیگری هم بود که مردم آن را دوست داشتند و خواندند و آن هم کتاب زمین سوخته احمد محمود بود، این داستان که در سال 1361 منتشر شد، حاصل تجربه شخصی نویسنده از جنگ است. احمد محمود خودش درباره این کتاب می گوید: وقتی خبر کشته شدن برادرم را در جنگ شنیدم، از تهران راه افتادم رفتم جنوب. رفتم سوسنگرد، رفتم هویزه. تمام این مناطق را رفتم. تقریبا ...
دغدغه کاری مسئولین برای حل مشکلات جامعه بسیار است
زهرا سعیدی مبارکه در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت، با توجه به حادثه اخیر تصادف رئیس سازمان بهزیستی و معاون پارلمانی ایشان گفت: دختر یکی از مسئولانی که در حادثه تصادف اخیر به رحمت خدا رفتند در مراسمی که کنار ایشان بودم بعد از اینکه عکس پدر خود را دید گفت طی تماسی که با پدر داشتم ایشان گفتند الان سرم شلوغ است و بعداً به شما زنگ می زنم، چرا به من زنگ نزدی ... و فرصتی برای تماس ایشان با من ...
دفتر زندگی رئیس جمهور شهید (بخش اول)
در این دوران 5 ساله به صورت شبانه به تحصیلات خود ادامه دهد و در آخرین سال خدمت پیمانی به دریافت دیپلم ریاضی دبیرستان آذر نائل شود. آن گونه که از اسناد و بازجوئی های محمدعلی رجایی در ساواک برمی آید، وی در دوران خدمت پیمانی در نیروی هوایی با مسجد هدایت و مرحوم آیت الله طالقانی که شب ها در این مسجد جلسات تفسیر قرآن و سخنرانی داشت آشنا شد. وی می نویسد: شب های جمعه به این مسجد می رفتم و در جلسات ...
بزرگداشت همایون کاتوزیان، توفیق سبحانی و اسماعیل کهرم در پنجمین نشست یکشنبه های کتابخانه ملی
. ایشان بعد از شنیدن خبر فوت ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که می خواهم در تشییع جنازه حضور داشته باشم. برف سنگینی آمده بود و بلیت هواپیما هم نبود ولی آقای سبحانی با مکافات هر طوری بود دو بلیت از دو مسافر خرید و ما راهی تبریز شدیم و در تشییع جنازه شرکت کردیم. یادم هست خیلی متاثر بودند که یکی از همکالاسی ها خود را از دست داده اند. اصولا ایشان به غم خوری دوستان مشهورند. او افزود: توفیق ...
قهرمان چادری ورزش ایران: دغدغه ام پیروی از حضرت زهراست
. از آن روز به بعد دست خدا به سوی من و زندگی ام دراز شد و همه اتفاقات خوب یکی پس از دیگری برایم رخ دادند و آخرینش هم دیدار با مقام معظم رهبری بود. همسر خوب و دو فرزند صالح. ممکن بود این اتفاق با افتادنم از یک پله یا در یک سانحه رانندگی برایم اتفاق بیافتد ولی خداوند مرا دوست داشت و به درجه جانبازی نائلم کرد.این حال خوب را با دنیا عوض نمی کنم. - حرف باقی مانده؟ * دوست دارم از مهدی ...
پیام دهکردی از روز های سخت بیماری اش می گوید
زیر و رو می کند. او در ادامه حرف هایش به این نکته اشاره می کند که: من بعد از بیماری از چیزهایی لذت می برم که هرگز قبل از آن برایم لذت بخش نبودند. وقتی عدم و نیستی اتفاق می افتد، پی به وجود می برید. اگر عدم نباشد، وجود اصلا معنایی ندارد. اما نیستی است که باعث می شود ما قدر وجود را بدانیم، درست مانند شبی که هست و فردا، روز به دنیا می آید. این بیماری هم برای من همین بود. ...
آنچه از حضور زنان در بازی پرسپولیس – کاشیما نمی دانید
همیاران سرخ پوش بودیم، مقنعه های قرمز رنگ سرمان بود که یکی از بچه ها با هزینه خودش خریده بود و سعی می کردیم برعکس بقیه دخترها، به حرف آن مردها که خودشان را مسئول معرفی کرده بودند گوش کنیم تا بهانه دست کسی ندهیم. سه ساعت طول کشید تا با کلی اصرار اجازه دهند از در اول رد شویم. کلی ذوق کرده بودیم که داریم به استادیوم نزدیک می شویم اما یک ساعت بعد همان در را باز گذاشتند و هرکسی که تازه از راه رسیده ...
روایت زنانه رانندگی در جاده
دور زدن هم با آنها خیلی سخت است. برای گرفتن گواهینامه اتوبوس خیلی جوان بودم و روز امتحان همه با تعجب نگاهم می کردند. خیلی ها تصور می کردند فقط به عشق داشتن گواهینامه پایه یک در این آزمون شرکت می کنم و بعد از گرفتن گواهینامه آن را توی آلبوم خاطراتم می گذارم. اما من هدف بزرگتری داشتم. در امتحان عملی هم موفق شدم و یک گام به آرزویم نزدیک تر شدم. زهرا خیلی زود مقدمات کار را فراهم ...
دختر مددجوی البرزی درراه مسابقات راگبی 2020 ایتالیا
متأسفانه سرنوشت بار دیگر روی ناخوش به ما نشان داد و مادرم تنها نان آور خانواده به علّت سکته مغزی توان کارکردن را از دست داد و دوباره مشکلات ما شدّت گرفت، لذا با توصیه یکی از نزدیکان برای رفع مشکلات به کمیته امداد مراجعه کردیم و از آن به بعد از خدمات این نهاد در امور معیشتی، تحصیلی و خرید مسکن بهره مند شدیم. دختر مددجوی البرزی با اشاره به علاقه اش در ورزش گفت: از سن هفت سالگی در رشته ...
من با شادی و عشق بزرگ شدم
شدید؟ پدرم از ملاک های دامغان بود و مادرم از زنان پیشگام در عرصه های فرهنگی. به خاطر شرایط شغلی پدرم توی شهرهای مختلفی زندگی کردیم اما مادرم هیچ وقت دست از آموختن و آموزش برنداشت. جزو اولین کسانی بود که یک روپوش برای خودش و یکی هم برای من دوخت. چون برای مردم محله تازگی داشت وقتی باهم راه می رفتیم بچه ها به سمت ما سنگ می انداختند. یک روز یکی از سنگ ها خورد پای چشم من. دردم گرفت و تا آمدم ...
با یک فنجان قهوه سه درجه زیباتر شدم
حالت خوب باشد؟! بیشتر وقت ها حالم گرفته است. خسته ام و ناامید. دلیلش هم چیزی است که در جامعه می بیند: وقتی هر روز می بینم شرایط سخت تر می شود چطور حالم بد نباشد؟ همه چیز آنقدر گران شده که به خیلی از تفریحاتی که می توانست حالم را خوب کند نمی رسم. تفریح به کنار، برای خریدهای ضروری ام به مشکل برمی خورم. چقدر پول بگیرم از پدر و مادر وقتی کار پیدا نمی کنم. کار داشتم اما تعدیل شدم. خودت هم ...
این خانه باید از نو ساخته شود
پر کردن شروع کنی؛ این بود که دست من بیشتر و بیشتر برای کار با گواش آشنا شد و در سال 50 تقریباً در خانه آگهی تثبیت شده بودم. چه کسانی آن روزها در خانه آگهی کار می کردند؟ حدت: پرویز ایزدپناه در خانه آگهی بود، آقای کاتوزیان بود که بعد ها جدا شد و به شرکت تبلیغاتی فاکوپا رفت، محمود زرین قلم و خود آقای احمد مسعودی. به نظرم یکی از دلایلی که شرکای خانه آگهی با ماندن من مخالفت نکردند ...
پدرم حکم کرد با شهید زارعی رفاقت کنم
دور ماند تا رسیدیم به عملیات والفجر 8. قبل از عملیات وقتی به خانه برگشتم دیدم علی مهیای رفتن به جبهه است. به من گفت: فلانی تو دیگر مرا فراموش کرده ای و غرق کار خودت شده ای. راست هم می گفت؛ آنقدر درگیر جبهه شده بودم که یواش یواش علی را فراموش کرده بودم. خلاصه قرار بود علی زودتر از من به منطقه برود. یادم است موقع اعزام همسرش روی بالکن خانه شان ایستاد و رو به علی گفت: مبادا به جهاد رفتی فکر زن و بچه ...
بچه های دانشگاه شریف در بوستون معروفند/ اگر به ایران برگردم استاد دانشگاه می شوم
ایران کار علمی هم انجام دهی، چندان مورد استفاده قرار نمی گیرد. هفته ای هفتصد دلار حقوق می گیرم دانشجوی ایرانی دانشگاه بوستون آمریکا خاطرنشان کرد: در کنکور سراسری، رتبه 628 را به دست آوردم و مانند خیلی از بچه ها برای ادامه تحصیل در آمریکا اقدام کردم. دانشگاه های آمریکا، کانادا و اروپا رویه ای دارند که برای تحصیل در مقاطع مختلف باید Apply کنی و درخواست بدهی، بعد مدارک، کارنامه و ...
جوامع غربی ظلم های بسیاری به زنان می کنند
پسر و یک دختر. بچه ها ایران هستند یا تمایل داشتند به فرانسه بروند؟ فقط یکی از فرزندانم به فرانسه رفت و ماندگار شد، بقیه فرزندانم ایران هستند. خانم دوولدر شما چه فعالیت های اجتماعی ای دارید؟ زمانی که بچه ها کوچک بودند، فعالیتی نداشتم و نمی توانستم بچه هایم را رها کنم. به امید چه کسی باید این کار را می کردم و به دنبال چه می رفتم؟ اما وقتی بچه ها بزرگ شدند و وقت آزاد ...