سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف پسر جوان به آتش زدن دختر مورد علاقه اش!
تا در آن کشور سرمایه گذاری کنیم. برای همین هرچه دارایی داشتم را به پول نقد تبدیل کردم و با خود به ترکیه بردم، اما از بدشانسی در آنجا گرفتار یک کلاهبردار شدیم و او همه پول ما را از چنگمان درآورد. برای همین مجبور شدیم به ایران برگردیم و من، چون پول نداشتم مدتی در خانه این دختر بودم، ولی بعد از مدتی متوجه تغییر رفتار او شدم، برای همین به یک پانسیون رفتم. من از اتفاقاتی که در چند ماه اخیر بین ما رخ ...
نجفقلی حبیبی: روحانی خیلی زحمت می کشد
منطقی دفاع می کند. فردای شهادت شهید مطهری محل شهادت می روید! بله؛ من رفتم. صبح زود بود. وقتی خبردار شدم و به آنجا رفتم. آدرس را بلد بودم. رفتم و ساختمان را نگاه کردم. دیدم روی شن ها قدری خون ریخته شده است و روزنامه افتاده و خون ها هم روی روزنامه ریخته است. من خم شدم روزنامه را با خون ها برداشتم. دست گرفتم و نگاه می کردم و تنم هم می لرزید. نمی دانم چرا چند قدمی رفتم و می خواستم ...
اگر تا آخر نایستی، ضرر کرده ای!
در خیابان آزادی واقع است. بعد از آنجا هم منتقل شدم به کلانتری 12 و چند صباحی آنجا بودم. آن زمان هم پارتی بازی می کردند ولی پارتی بازی به این معنا بود که همه می خواستند به جبهه بروند. من دیدم که دوستان همه دارند می روند، من هر چه تلاش کردم دیدم کسی اعزامم نمی کند، کمیته که من را نبرد و من هم از طریق بسیج رفتم و عازم شدم. فاش نیوز: این قضیه مربوط به چه سالی است؟ ...
به درخواست زن شوهردار به خانه اش رفتم تا کمکش کنم!
نبود که می خواست چنین کاری کند. قاضی از وضع زندگی متهم پرسید و او گفت: من سال ها پیش از همسرم جدا شدم. دو دختر دارم و در حال حاضر هم دخترها با مادرشان زندگی می کنند. من بیشتر اوقات تنها بودم. متهم همچنین درباره اینکه چاقو را چرا همراه خود برده بود، گفت: چاقو وسیله کار من است. من دامدار هستم و گوسفند زنده می فروشم. آن روز هم چاقو با خودم برده بودم چون داشتم از سر کار برمی گشتم. گوسفندها ...
از آشنایی در اینستاگرام تا انتقام آتشین
...، هم سرمایه ام را از دست داده بودم و هم کارم را. پرستو هم دیگر مرا نمی خواست تا جایی که در آخرین درگیری و مشاجره هایمان مرا از خانه اش بیرون کرد. ناچار شدم به پانسیون بروم و از آن روز به بعد دیگر پرستو جواب زنگ ها و پیام هایم را نمی داد. رابطه اش را قطع کرده بود و دیگر حاضر به ازدواج با من نبود. همه اینها باعث شد تا نقشه انتقام جویی بکشم. وی ادامه داد: روز حادثه به جایگاه سوخت رفتم و یک ظرف ...
آمده بودم که بمیرم، آمده بود که زندگی کند در من
...> وقتی هر سه قرص را استفاده کردم، خوابیدم. دوست داشتم دیگر بیدار نشوم، امیدوار بودم در خواب مرده باشم. ساعت پنج صبح، چشم هایم را باز کردم، دیدم دچار خون ریزی شدیدی شدم. نمی توانستم از جایم بلند شوم، شوهرم کمکم می کرد تکان بخورم و جابه جا شوم. دوست ندارم بگم که چگونه بچه ام سقط شد، هنوز هم که یادم می آید برایم مثل کابوس می ماند. فقط بعد از 5 ساعت خون ریزی شدید، کیسه آبم با همه چیز بیرون آمد. شوهرم ...
ناگفته های مادری که فوتبالیست معروف را مسبب مرگ پسرش می دانست
هایی که انجام می دادم عین حقیقت بود. می خواستم فقط ثابت کنم در آن روز لعنتی مهدی قائدی پشت فرمان بود. مصاحبه ای از شما خواندیم که گفته بودید از دادگاه تا منزل پیاده رفتم و اشک ریختم، چون حق پسرم پایمال نشد؟ من یک مادرم. تا مادر نباشید نمی دانید چه می گویم. باید مادر باشید تا بفهمید در این مدت چقدر عذاب کشیدم و خون دل خوردم. حالا با این حکم آرام شدید؟ فقط ...
روایت تکان دهنده زنی که در دوران عقد، حامله شد! (16+)
. چند باری با مادرش صحبت کردم و از او خواستم جلوی دارو خوردن پسرش را بگیرد اما تأثیری نداشت. کادوهای سر عقد را فروختم و به دکتر رفتم شوهرم برای دکتر و آزمایشگاه تقریباً هیچ پولی نداشت. کادوهای سر عقدم را فروختیم، با پولش دکتر رفتم و دو بار آزمایش بارداری دادم. فشار روانی زیادی را تحمل می کردم و موضوع را فقط برای خواهرم گفته بودم. من از همان روز که فهمیدم حامله ام تصمیم گرفتم که ...
پس از آزادی با پای مصنوعی به جبهه برگشتم
مراسم خاکسپاری احمد لباس سفید پوشیدم. برخی از این امر ناراحت شده و کنایه می زدند. دغدغه ام من را به سوریه کشاند پس از جنگ ازدواج کردم و حاصل این ازدواج سه فرزند است. همچنین درس خواندم و دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم. در حال حاضر دانشجوی دکتری هستم. دغدغه ام در زمان جنگ دفاع از کشور بود و امروز هم با همین دغدغه راهی سوریه شدم. سال 94 برای نخستین بار به سوریه رفتم ...
دختر 17ساله طعمه باند سرقت و زورگیری
مشکلات خودش بود به ویژه از زمانی که پدرم زن دیگری گرفت او هم با ناامیدی و یاس به آینده نگاه می کرد و به مسائل خانوادگی و عاطفی بی توجه بود. در این وضعیت آشفته خیلی احساس تنهایی می کردم و مدام با گوشی تلفن هوشمندی که مادرم برایم خریده بود سرگرم بودم و در شبکه های اجتماعی سیر می کردم تا این که روزی در شبکه تلگرام با پسری به نام افشین آشنا شدم. او جوانی 28 ساله بود و اشعار و جملات ادبی ...
اگرحامد خمس شماست، من هم زکات خانواده ام
مسئولان و مردم توقعی ندارم. مردم خوب هستند، احترام می گذارند، التماس دعا دارند و می گویند ما مدیون خون شهدا هستیم. واقعاً هم غیر از این نیست. فقط تنها خواسته ام از مردم این است که همه برای سلامتی رهبر عزیزمان دعا کنیم. در پایان برای سلامتی وجود مبارک حضرت صاحب الزمان و تعجیل درفرجش دعا می کنم و از خداوند متعال برای شادی ارواح طیبه شهدا و گذشتگان را مسئلت دارم. إن شاءا.. به حق خون پاک شهدا، اسلام و مسلمین محفوظ باشند و این مملکت از شر اجانب و دشمنان و بدخواهان در امان باشد ...
با توجه به بضاعت هنر و تجربه از اکران پناه راضی هستم
آن ها در میان گذاشتم و سعی کردم آنچه را که نیاز است از طرف آن ها گفته شود، شسته و رفته کنم مثل اینکه روز فیلم برداری به مغازه دار بگویم یادت است فلان روز می گفتی آسمان خدا همه جا یکرنگ است، الان هم همان را بگو. با همه آن ها دوست شدم و از این طریق پیش رفتیم. این کارگردان با بیان اینکه این فیلم در 3 جشنواره خارجی حضور داشته است، عنوان کرد: این فیلم از حدود 3 ماه پیش در گروه هنر و تجربه در ...
اگر علاقه نباشد پیشرفتی هم در کار نخواهد بود
استعدادها بپردازد. والدین هم حمایت کنند از فرزندان خود و متوجه این نکته باشند که اگر فرزندشان به شغلی یا به مسیری برود که علاقه نداشته باشد پیشرفتی هم نخواهد کرد. دانش آموزان هم به علاقه های خود توجه کنند من خودم از همان زمانی که راهنمایی بودم به دنبال علاقه های خودم رفتم و شکر خدا پدر و مادرم جلوی مرا نگرفتند و در مقطعی موفق شدم آزمون دادم و وارد کار در رادیو شبکه استان قزوین ...
انتقام از زن فالگیر به خاطر طلسم بخت گشایی
فالگیر خوبی است و به درستی به همه جزییات زندگی ات اشاره می کند. او ادامه داد: با حمیده تماس گرفتم و او مرا عضو گروه تلگرامی خود کرد و هر روز هم کلی از این مطالب امیدبخش در گروه می فرستاد. بعد از یک هفته به من وقت فالگیری داد و به آنجا رفتم. 150 هزار تومان برای فال قهوه و ورق از من گرفت و بعد هم گفت عاشق پسری هستم که او تمایلی به من ندارد. فالگیری اش تا اینجا درست بود. بعد از کلی حرف به من ...
بانوی ملّای اصفهانی در بیانات رهبر انقلاب که بود؟
که قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری. یکی از روحانیون اصفهان در این خصوص گفته است: چند مرتبه که حضور حضرت امام خمینی (ره) مشرف شدم، ایشان جویای حالات و اشتغالات و سلامتی بانو مجتهده اصفهانی شدند و در مقابل به منزل حاجیه خانم که می رفتم، بانوی ایرانی مقید بودند، برای سلامتی حضرت امام (ره) و موفق شدن ایشان و پیشرفت در اهداف مقدس اسلام دعا کنند. بانو مجتهده امین پس از سال ها ...
کورتاژ تشخیصی و خونریزی شدید/آمپولهای جلوگیری از بارداری و عوارض اش /کیست بارتولن و درمان
من دوازده هفته باردار بودم که در سونو معلوم شد جنین سه هفته رشد نکرده و قلبش نمیزنه .خیلی درد داشتم خونریزی روزای اول کم بود ولی تا 6 روز بعدش لخته های اندازه کف دست دفع میشد رفتم و کورتاژ تشخیصی شدم تا 10 روز خونریزی داشتم تا تموم شد ماه بعد که پریود شدم درد شدیدی در لگن و واژن دارم لکه بینی دارم تا الان 12 روز شده ولی هنوز درد دارم اگه حرکت شدید داشته باشم بازم خونریزی میکنم لطفا جواب ...
قتل آتشین پس از شنیدن پاسخ منفی
ما را بالا کشیده است. به اداره پلیس رفتیم و از مرد کلاهبردار شکایت کردیم، اما او را پیدا نکردیم تا پولمان را پس بگیریم. زندگی برای ما در کشور بیگانه سخت شده بود که تصمیم گرفتیم برای ادامه زندگی به ایران برگشتیم. من بیکار بودم و شقایق دوباره در بنگاه املاکی شروع به کار کرد. از آن روز به بعد در خانه شقایق زندگی می کردم تا اینکه اختلاف پیدا کردیم که فهمیدم او مرا دوست ندارد و به همین خاطر از او جدا ...
شوهرم گفت اگر یک کرشمه بیایی صاحبخانه اجاره اش را نمی گیرد
وی گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم اما هیچ اطلاعی از وضعیت درون خانواده آن ها ...
از کمیته محل تا اداره فرهنگ و هنر!
دوران دفاع مقدس، تعداد زیادی از نیرو های کمیته ما شهید شدند، عکس همه شهیدان زمانی آنجا بود؛ شاید الان هم باشد. احتمالاً عکس های از من هم آنجا باشد. من دو سه سال چنان در آن کمیته درگیر بودم که خانواده ام بیشتر اوقات، شب ها برای دیدن من به کمیته می آمدند. واقعاً عاشق آن منطقه و خدمتی که می کردم بودم. حضور تمام وقتم در کمیته، وادارم کرده بود که پیش بینی خطرات احتمالی را بکنم. از آنجا که منزل من در ...
شهید بروجردی الگوی یک انقلابی کامل بود
گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس رحیم محمدی؛ یکم خرداد سال 1362 یادآور واقعه ای تلخ در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است؛ روزی که خودروی حامل محمد بروجردی جانشین فرمانده قرارگاه حمزه روی مین دستی کاشته شده توسط ضدانقلاب رفت و باعث شد این سردار سپاه اسلام به شهادت برسد. خبرنگار دفاع پرس به مناسبت سالگرد شهادت این شهید والامقام گفت وگویی مشروح با سردار علی ناظری معاون نشر ادبیات سازمان حفظ آثار و ...
حس استغناء مسئولان در جمهوری اسلامی،نیم نگاهی به وزارت امور خارجه
آورده اند و دکتر خرازی میزگردی ترتیب داده اند و از شما خواهش می کنیم به این میزگرد تشریف بیاورید تا از تجربیاتتان استفاده کنیم. ساعت و مکان را اعلام کرد و ماشینی هم فرستادند و عصر یک روز هفته به پاسداران رفتم. من دعوت را جدی گرفته بودم و نسخه ای از کتاب خودم "نگاهی مردم شناسانه به چین و روسیه در جغرافیای سیاسی ایران" را که توسط انتشارات جامعه شناسان در سال 1395 به چاپ رسیده بود را با خود بردم تا به ...
ماجرای دختری که 2 روستا را در مشهد به هم ریخت
نداشت و در واقع حق هم داشت چون مانند اسب سرکشی بودم که از هر کسی بدم می آمد آسیبی به او می رساندم. پدرم مرا ملکه یاغی صدا می کرد و از دستم به نوعی ذله شده بود و می خواست با شوهر دادن من، نفس راحتی بکشد اما به خاطر نوع رفتارهایم و حرف های پشت سرم هر شخصی جرئت نمی کرد به خواستگاری من بیاید. با این که در روستا همه یکدیگر را می شناختند و کوچک ترین کار آن هم از سوی یک دختر، مثل بمب در داخل ...
سفری کوتاه به قلب تهران
ناراضی که هر چه گشتم، محل پارک ماشینم را نیافتم. مطمئن شدم دزدیده شده و پلیس را در جریان گذاردم و پس از سه روز دوندگی و تشکیل پرونده تازه متوجه شدم که ماشین را کجا پارک کرده بودم. به آنجا رفتم و ماشین را صحیح و سالم یافتم! به پلیس زنگ زدم و مامورین آمدند و گفتم اجازه بدهید ماشین را ببرم گفتند چون پرونده دزدی تشکیل شده نمی شود و جرثقیل آمد و ماشین را به پارکینگی برد و بعد از چند روز دوندگی و پرداخت ...
محمد و سعید بخاطر یک زن خون به پا کردند! / فریبا شوهر داشت!
سال ها پیش فریبا را می شناختم و با هم رابطه خانوادگی داشتیم. آن روز او با من تماس گرفت و گفت سعید او را تهدید کرده و گفته قصد دارد به خانه او برود و او را آزار دهد. این متهم ادامه داد: من به هواخواهی فریبا مقابل در خانه او رفتم و پس از درگیری با سعید او را کشتم. با اعتراف های این مرد فریبا بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت . این زن گفت: من هرگز از محمد کمک نخواسته بودم ...
16 روش برای کم کردن سریع وزن
خوردن انواع فست فودها به بیرون می رفتم ، از آن غذا مقدار زیادی سفارش می دادم، اما اکنون با سفارش یک مدل و آن هم کم قانع هستم: مثلا مقدار کمی سیب زمینی سرخ کرده و یا تعداد کمی از تکه های مرغ سوخاری. به این ترتیب درطول هفت هفته توانستم 16 کیلو وزن کم کنم.اکنون از زمانی که بچه دبیرستانی بودم هم لاغرترم . بودجه بندی و صرفه جویی " من برای آنچه که دوست داشتم بخورم بودجه بندی کردم و ...
دختر کشتی گیری که سیل هم حریف اراده اش نشد
سوسنگرد و نزدیک ورزشگاه بود، می رفتم تا راحت تر در محل تمرین حاضر شوم. * از اردوگاه تا ورزشگاهی که برای تمرین می رفتی، چقدر فاصله زمانی وجود داشت؟ 45 دقیقه در راه بودم. شاید باورتان نشود روزهایی که پول نداشتم و پیش از سیل در خانه خودمان زندگی می کردیم من این مسیر را مجبور بودم، پیاده بروم. البته این شرایط سخت من را دلسرد نکرد و باید به ورزش ادامه دهم. *در مسابقات انتخابی ...
از نشستن بر منبر پیامبر(ص) تا ایستادن در میانه سیل
احترامی نسبت به روحانیون نبوده است، اظهار می دارد: مبلغی در پلدختر داشتیم که خانه و زندگی اش را سیل برده اما خانواده اش را پیش پدر و مادر همسرش فرستاده و خودش در منطقه و بین مردم است. معاون تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه همچنین خاطرنشان می کند: من چون مدیری هستم که بیست و چند سال است با چندین هزار طلبه سر و کار دارم و از نزدیک با آنها مرتبط هستم، اینجا شهادت می دهم که زندگی بسیاری ...
امدادگران نوجوان به ماه نشان می آیند
خواهد شد. در سومین قسمت، طیبه سیاوشی میهمان برنامه خواهد بود. او سیاستمدار و دیپلمات ایرانی است که در حال حاضر به عنوان نماینده تهران در مجلس دهم حضور دارد و از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس به شمار می رود. تکرار رو در رو با اجرای امیر حسین ثابتی، روز بعد ساعت 8:30 پخش می شود. من علی یک روحانی هستم مجموعه آموزشی سفیران هدایت با هدف تربیت مبلغ برای نشر احکام و معارف اسلامی در سطح عموم برای مناطق مورد ...
مسکن؛ کساد اما گران
.... نمی توانیم خانه بخریم یکی از شهروندان اهوازی در این رابطه به خبرنگار ما می گوید: به دلیل التهابات ارزی ایجادشده در کشور طی سال گذشته حدود 40 میلیون تومان بدهکار شدم و مجبور شدم خانه ام را بفروشم تا بدهی ام را بپردازم. مصطفی جبوری می افزاید: پس از فروش خانه ام به دنبال خرید یک خانه کوچک تر در یک محله پایین تر بودم اما متاسفانه قیمت ها ناگهان آنقدر بالا رفت که مجبور ...
چگونه با دست خالی کسب و کار راه بیاندازیم؟
روزنامه جام جم: ابتدای سال جدید است. شاید خیلی ها بخواهند یک شروع جدید داشته باشند، اما به واسطه این که چیزی نداشته و به اصطلاح در نقطه صفر قرار دارند، می ترسند چنین کاری بکنند. خیلی ها تصور می کنند برای شروع باید سرمایه و جا و امکانات و ارتباطات زیادی در اختیار داشته باشند. این البته نگاه درستی نیست. شما اگر به هر دلیلی در نقطه صفر قرار داشته باشید و می خواهید شروع کنید، باید به این درک برسید که ...