خاطرات روزهای کرونایی؛ تلفن زده بود که دیگر کسی حق ندارد عمامه سر کند!
سایر منابع:
سایر خبرها
متن کامل صورت جلسه بازجویی از میرزا رضا کرمانی
...، چهل و یک روز به واسطه بند بودن راه، توقّف کردم. س- از اسلامبول چند نفر بودید که حرکت کردید؟ ج- من بودم و ابوالقاسم. س- این ابوالقاسم کیست؟ ج- برادر شیخ احمد روحی، اهل کرمان به سنّ هیجده سال، شغلش خیّاطی است. س- او به چه خیال با شما حرکت کرد؟ ج- برای اینکه برود به کرمان. بعد از آنکه برادرش را با دو نفر دیگر که میرزا آقاخان و ...
زندی: پرسپولیس 2 بار به من پیشنهاد داد
تیم ملی. وقتی با فریدون این چیز ها را در میان گذاشتیم، سفره دلش را برای مان باز کرد: من این را می دانم که اینجا مرا دوست دارند. ولی تو نمی دانی که در ایران چند نفر هستند که من را دوست ندارند؟ من وقتی در تیم ملی بودم حتی می توانستم به هانوفر بروم. یکسری از ایران کار من را خراب کردند. بعد پشت سرم حرف زدند که من از این کار خیلی بدم آمد. الان بین من و همه یک دیوار است. این را می فهمی؟ من در قبل خیلی ...
طنز روز معلم/ محمد شریفی
بنویس که معلم فلان شده خوشش بیاد و بهت نمره ی بیست بده. بنویس زندگی حال وروز آقا معلم است که از بانگ سحری خروس گل عنبر تا بوق شب جون مرگ میکنه و آخر ماه که چندر قازی بهش میدن تازه اول بدبختیش شروع میشه و هرچه چرُتکه میندازه هفتش گروی هشتش است و از رو هم نمیره و از این ستاد به آن ستاد برای این نماینده و آن نماینده معرکه بپا می کند. آقا اجازه ، انشای من تموم شد بروم بشینم؟ گفتم برو پسرم خوب زدی تو خال؟!. ...
رضا پس از شهادت لبخند زد
...> اما بعد از شنیدن خبر شهادتش، ما را بردند نمازخانه سپاه تا جنازه او را ببینیم. جمعیت ازدحام کرده بود. همه آمده بودند. صدا ها در گوشم می پیچید: راه را باز کنید. مادر شهید دارد می آید. به سمت تابوت رفتم؛ تابوت را با پرچم ایران پوشانده بودند. عکسی از او که زیر آن نوشته شده بود؛ شهید رضا فراتی جلوی تابوت نصب کرده بودند. رفتم قسمت بالای تابوت نشستم. آخرین باری که رضا می خواست به جبهه برود مثل فیلم از ...
خدایا ما را مُفتکی ببخش!
با همه این مشقت ها اگر خداوند نپذیرد این انسان بیچاره باید چه خاکی بر سر بریزد درست مانند کشاورزی که زحمت بکشد و تخم و بذر بپاشد و زمین را اصلاح بکند ولی با تمام این احوال آفت بیاید و زراعت را از بین ببرد و محصولی برداشت نشود این کشاورز چقدر باید غصه بخورد؟! لذا مواظب باشیم اعمال ما دچار آفت نشود، گاهی با یک غیبت تمام اعمال خودمان را از بین می بریم. با یک غیبت اعمال چهل روزه شما در نامه عمل شخص غیبت شونده نوشته می شود. روزنامه جام جم ...
حسین زارع؛ از سبزی فروشی در تبریز تا سرآشپزی در گوگل
.... شما بعد ها خودتان یک رستوران خیلی معروف و موفق راه انداختید. خیلی از رسانه های آمریکایی درباره رستوران تان حرف زدند و نه تنها برای ایرانیان که مخصوصاً برای غیرایرانیان و آمریکایی ها هم که اغلب خوش خوراک هستند، خیلی رستوران جالب و کنجکاوی برانگیزی بود. اما بعد این رستوران را فروختید. چرا؟ حسین زارع: کسانی که چهل پنجاه سال پیش به آمریکا آمدند، جادهٔ گِلی را به شاهراه تبدیل کردند و من ...
سلام سالومه! واقعاً خجالت نکشیدی؟
تطاول به خود گشاده منم". این نوشته هم در واقع علیه "دست تطاول به تاریخ و شعور مردم " است و گرنه این قدر می دانم که مجری یک شبکه سرگرمی را که مدیران خود را هنوز رونمایی نکرده نباید زیاد جدی گرفت. مورد سوم اما این است که امروز 13 اردیبهشت سالروز تشکیل دولت ملی دکتر محمد مصدق در سال 1330 است. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در 29 اسفند 1329 جمال امامی به تعارف و نه از روی جدیت پیشنهاد ...
یادداشت های علم، دوشنبه 11 اردیبهشت 1351: شاهنشاه کسل بودند، معلوم شد روزنامه توفیق که تعطیل شده بود، ...
، شهبانو مجددا تلفن فرمودند. با خنده فرمودند: می آیم ! خیلی باعث تعجب من شد. باز هم به شاهنشاه گزارش عرض کردم. فرمودند: می دانم، فردا صحبت می کنیم. امروز سفیر اسرائیل را خواستم. گفتم: پیش از آمدن نیکسون، ما با شما کاری نداریم ولی اگر شما کار و عرایض دارید، می تواند گلدامایر، نخست وزیر، یا ابان، وزیر خارجه، بیاید. اما محرمانه نگاه داشتن کار مطلقا با شماست. بعد سفیر پاکستان را ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، چهارشنبه 11 اردیبهشت 1268: امروز باید برویم ترکمن ، ده ترکمن روبه روی کوه ...
...، افتادیم به ناهار. ادیب کتاب خواند. بعد از ناهار باز سوار کالسکه شده راندیم. این راه تا یک فرسنگ می رود از راه معمولی است که بُنه می رفت، بعد چون راه از دره و کنار رودخانه می رود، راه کالسکه اش بد بوده نشده بود بسازند، راه کالسکه را از طرف دستِ راست ساخته اند که می رود رو به شمال. به قدر یک فرسنگ راه دورتر شده بود. همه را هم از بیراهه توی حاصل ها راه درست کرده اند، همه را کنده اند ...
پاسخ حیرت آور شهید محسن وزوایی به یک ضد انقلاب دلسوز!
خورد که یکی از گلوله ها تا شهادتش در گلو مانده بود. بار دیگر به شدت در عملیات بعدی بازی دراز مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و آنقدر مجروحیتش شدید بود که همه فکر می کردند شهید شده است. یکی از بستگان ما خیلی مخالف انقلاب بود، ولی محسن را دوست داشت، از نخبگان علمی بود که در یکی از کشورهای اروپایی سمت بالای پزشکی داشت، ایشان هر وقت محسن را می دید، می گفت محسن هوش و علم تو حیف است. تا اینکه محسن ...
دست نوازش حاج قاسم بر سر دختران شهید
دیدم عکس سردار روی تلویزیون است و موسیقی حزن انگیزی پخش می شد. اول گفتم چه مخاطب با معرفتی تصویر سردار را فرستاده این مدت همه اش عکس منظره ارسال شده بود. ناگهان دیدم زیرنویس خبر فوری آمد که خبر شهادت سردار بود. انگار برق مرا گرفت دو دستی زدم توی سرم. باور نمی کردم. دخترها بیدار شدند و وقتی فهمیدند رفتند اتاقشان لباس مشکی پوشیدند و انگشترها را دست کردند. بعدا دیدم ریحانه برای پدرش نامه نوشته: پدر امروز مهمان دارید. جمعتان جمع شده است. حاج قاسم آمده پیش شما. ...
باج گیر انقلابی!
دندانپزشک گفتم: بدون آنکه درگیر شویم خیلی ساده به او بگو "من اگه جای تو بودم با آن خالکوبی روی بازویم ساکت می شدم. دندانپزشک که منتظر چنین چیزی بود هیجان زده به سرعت سراغ شورجه رفت. طبیعتا فریاد شورجه بلند شد و هرچه از دهانش آمد به دکتر گفت و او را ضد انقلاب نامید. اما بالاخره از سخن پراکنی هایش کاسته شد و چند هفته بعد، حاجی رضا موفق شد او را به زندان دیگری منتقل کند. چه بر سرش آمد، نمی ...
رزمندگی از سنگر کار تا سنگر ایثار / از اعتراض به سرو مشروب در محل کار تا تبعید به جرم خواندن قرآن
شناختیم اما همسرم از او گذشت و او را بخشید. فرزند دیگرم قربان علی اوایل سال 1361 از میان ما پرکشید. او عاشقانه و غریبانه در حین انجام مأموریت و مبارزه با منافقین آسمانی شد.2 سال بعد از انقلاب، من مادر 3 شهید بودم، اما دوست داشتم همسر و دیگر فرزندم در میدان جنگی رسمی تر از این حرفها به شهادت برسند. واقعا به آن 3 شهید راضی نبودم. من غبطه می خوردم، بلکه حتی حسادت می کردم به مادران شهدایی که بچه های ...
ادعای عجیب برای قتل همسر؛ روی سرش مار بود!
کشته ام. متهم ادامه داد: بعد از این اتفاق ترسیدم و به 110 زنگ زدم. گفتم از خانه ام سرقت شده است، اما، چون ترسیده بودم نمی دانستم چه کنم و وسط مکالمه تلفن را قطع کردم، بعد از آن لباس هایم را درآوردم و همراه خنجر در بیابان جلوی خانه مان انداختم و دوباره به منزل برگشتم. وقتی که زنم را می کشتم، دخترم بیدار شده بود و گریه می کرد. هنگامی که برگشتم، او هنوز بالای جسد همسرم گریه و دادوبیداد می کرد که همسایه ها متوجه شدند و پلیس را خبر کردند. بنا بر این گزارش، متهم درحال حاضر در بازداشت است و تحقیقات از او ادامه دارد. شرق ...
یادی از گل آقا با اشعار و نوشته های طنز
نشریه به پایان رسید. صابری از روز 23 دی سال 1363 شروع به نوشتن یادداشت های روزانهٔ طنز با نام مستعار گل آقا و تحت عنوان دو کلمه حرف حساب با محتوای انتقاد از دستگاه های دولتی و مشکلات موجود جامعه در صفحهٔ سوم روزنامه اطلاعات کرد. پس از گذشت شش سال از نوشتن یادداشت های دو کلمه حرف حساب، تصمیم گرفت که اولین هفته نامهٔ طنز پس از انقلاب را منتشر سازد. وی با هدف تیراژ صد هزار نسخه، در 1 آبان ...
سفارش بنده خوب خدا در ماه خدا
صفحه گوشی را که نگاه کردم، سه تماس بی پاسخ به نام اداره اکرام کمیته امداد پردیسان ثبت شده بود. با خودم فکر کردم حتما کار مهمی داشتند که چند بار زنگ زده بودند و من متوجه تماسها نشده بودم. نگاهی به ساعت تلفن همراهم انداختم، وقت اداری گذشته بود ولی چون می دانستم کارکنان زحمتکش اکرام ایتام کمیته امداد اغلب بعد از وقت اداری هم در اداره می مانند، شماره گرفتم و منتظر ماندم از پشت خط پاسخ ...
لایوهای اینستاگرام چگونه سبک زندگی ما را تغییر می دهند؟
خورد نهایتا برگشت گفت شما آخوندها همان هایی هستید که فردوسی درباره شما گفت است: چو بخت عرب بر عجم چیره گشت/ همه روز ایرانیان تیره گشت . من هم بلافاصله در همان جلسه برگشتم گفتم که علاوه بر اینکه من از شما ایرانی اصیل تری هستم بنا به این دلایل ولی یک نکته مهمی وجود دارد و آن هم این است که اگر ممکنه بگید فردوسی این حرف را در کجا زده؟ گفت در شاهنامه فردوسی است. گفتم دقیقا کجای شاهنامه این را نوشته؟ گفت ...
آغاز بیت المقدس ، تلخ ترین صحنه معرکه و شهادت وزوایی
صدای غم زده گفت: الان از بی سیم صدای مکالمه حسین خالقی با حاج احمد را شنیدم. داشتند درباره وزوایی صحبت می کردند. گفتم: پس تو هم خبر را شنیدی؟ گفت: بله؛ من الان به چند دقیقه خلوت نیاز دارم. اگر احمد یا همت مرا صدا زدند تو جوابشان را بده. گفتم: مسئله ای نیست. خدا خودش به تو و به همه ما صبر بدهد. از همان لحظه تا موقعی که دومین پاتک دشمن شروع شد دیگر روی شبکه مخابراتی محور سلمان صدای حاج محمود را نشنیدیم.. انتهای پیام/ ...
یاداشت های ناصرالدین شاه، سه شنبه 10 اردیبهشت 1268: امروز باید برویم میانج
. عزیزالسلطان هم عقب ماند. اول قدری با کالسکه راندیم تا توی ده یک سرازیری بد بود، پیاده شده سوار اسب شدم. راه امروز برای کالسکه همه خیلی بد بود، سرازیر و سربالا و پیچ و خم و بار و بنه بود، برای کالسکه هیچ مصرف نداشت. کالسکه را ول کرده راندیم. سوارهای قزاق مزاق هم امروز همه با ما بودند، عزیزالسلطان هم به ما رسید. گفتم: برو جلو. چون عقب شلوغ بود او را فرستادیم جلو رفت تا نوکرها هم یکی یکی از عقب می ...
قافله ای به مقصد بهشت
تا او را بخندانی، با بچه ها،کهنسالان و جوانان مثل خودشان رفتار میکردی و همه تو را دوست داشتند. قبل از رفتنت به مادرم دوباره گوشزد کردی که اگر من رفتم بچه هایمان را با آبرو و عزت تربیت کن و این بچه ای هم که در راه است، من حس می کنم پسر باشد، اگر حدسم درست بود اسمش را ناصح بگذار. هنگامی که چشمان تو و مادرم را دیدم که برق میزد حس کردم که این نگاه کردن آخرین دیدار است و تو برای آخرین بار ...
شاهنامه یک مادر و 6 پایان عاشقانه با گلوله و خون+ فیلم
عملیات کربلای 4 شهید و مفقود شد. امروز تکلیفمان دلسوزی و حرص خوردن برای انقلاب است وی ادامه داد: پدربزرگ و مادربزرگ من همیشه دغدغه انقلاب و اسلام را داشتند و گاهی که متوجه مشکلات می شدند، غصه خورده و می گفتند، الآن اگر نمی توانیم کاری انجام دهیم، لااقل می توانیم که دلسوز و غصه دار باشیم و حرصش را بخوریم، این نشان می دهد که وجود مشکلاتی مثل اقتصاد و رانت خواری و... برای کسانی که ...
آیین رمضان در خراسان
لعنت بفرستد. جوان صورت پوشیده ابن ملجم را لعن می کند و می رود. ترنا بازی ماه روزه درنا بازی یکی دیگر از این آیین ها بوده است. ترنا که در لفظ مشهدی درنا خوانده می شود، حکم سرگرمی پس از افطار را برای جوانان داشته است. معمولا مردان جوان در مشهد قدیم، ساعتی پس از اذان مغرب، کنج قهوه خانه ای دور هم جمع می شده و بازی می کرده اند. درنا در واقع تکه ای کرباس بوده که به صورت گلوله بر سر پارچه ...
روایتی از قیام لب تشنگان؛ رمضان 57 شیراز خونی تازه در رگ های انقلاب اسلامی
...> خیابان های منتهی به مسجد پر شده از انبوه روزه دارانی که فریاد مرگ بر شاه سر می دهند و خواهان اتمام کشتار مردم در دیگر شهرهای ایران هستند. زمانی نمی گذرد که پلیس وارد شده و روزه داران شیرازی را به گلوله می بندند. بنا بر آنچه در کتاب یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه آمده است پس از اتمام جلسه شرکت کنندگان در خیابان ها دست به تظاهرات زدند. پلیس بر روی آنها آتش گشود و در نتیجه ده ها تن از ...
رضا حسن زاده: آفتاب باعث شد ناصرخان از دستم شاکی شود
حسن زاده گفت: بازی سنگین و سختی بود. البته به خاطر دیدار ماقبل از فینال که ما مقابل حریف چینی داشتیم و توانسته بودیم در یک ماراتن 120 دقیقه ای 3-4 برنده شویم. بعد باید به فاصله 4، 5 روز با جوبیلو بازی می کردیم. همه بچه ها خسته بودند، اما انرژی برای قهرمانی بالا بود. * چه شد که باختید در حالی که خیلی از کارشناسان تیم استقلال را در آن برهه به مراتب قوی تر از جوبیلو می دانستند ...
نقد محافظه کاران ممنوع، توهین به مخالفان آزاد
کارنامه یک مدیر، پر از قصور و تقصیر و تخلف و ندانم کاری و بی مبالاتی است، نه تنها به او ترفیع نمی دهند یا بر اختیارات او نمی افزایند، بلکه حتی از اختیاراتش می کاهند تا خسارت های جاری را کم کنند. این روزنامه در ادامه مطلب خود با متهم کردن رئیس جمهوری که 24 میلیون رای مردم را گرفته و طبق قانون اساسی بالاترین مقام اجرایی کشور است به "دیکتاتوری" نوشته بود: آقای روحانی اجمالا دنبال تعطیلی قانون اساسی و ...
گفت و گو با لیلا حیاتی نویسنده و روزنامه نگار خورموجی
. به مهندس نیک اختر پیام دادم و گفتم یه راه خیلی سخت پیش رو دارم. اما حالا که لطف شما شامل من و همکاران شاعر و نویسنده شده، در این راه فرهنگی کنارتون هستم و کارم ادای دِینی باشه برای شهرستانم، شهرستانی که نام ادب و فرهنگ و سالیان سال عین جسم و روح از خود جدا ندیده. تا به امروز که وارد سال چهارم شدیم، خوشحالم شرمنده اعتماد مهندس نیک اختر و ادای دِینم به شهرستان ادب خیزم نشدم. و خرسندیم در این سال ...
نان سال های جنگ چه مزه ای دارد؟
مبارزه در سال 57 که در سبزوار درس می خوانده اینطور می گوید: صدای تظاهرات که می آمد، کلاس و مدرسه را با تکبیر می گذاشتیم روی سرمان. بعد از کلاس ها می زدیم بیرون. در حیاط را می بستند که بیرون نرویم. ولی پشت مان به مردمی گرم بود که پشت در مدرسه شعار می دادند. آخرش می ریختیم توی خیابان و بلندتر از قبل فریاد می زدیم. خبر به روستا رسید که در سبزوار چند نفر شهید شده اند. انگیزه ای شد که بعد از ...
شهید حجت الاسلام والمسلمین محمد شیخ شجاعی
وقتی یکی ازآنها شهید می شد، شیخ شعاعی با اشک به بدرقۀ آنها می رفت. راوی: برادر شهید-قرار بود که رزمندگان برای عملیات خیبر به جزیره مجنون بروند. شب که به طرف منطقه حرکت می کردند ، باران می بارید و تا صبح که در راه بودند ، همگی خیس شده بودند. صبح روز بعد شهید را دیدند که لباسهایشان را شسته و خشک کرده بود. سپس به افراد همراه خود گفت : که امروز ظهر اینجا نماز جماعت برگزار می ...
ابتلای 3،220،970 نفر در جهان به کرونا
سال را در یمن به سبب شیوع وبا و ادامه تجاوزات وحشیانه سعودی ها تهدید می کند. ساره بیسلو نیانتی، نماینده یونیسف در یمن، در این خصوص گفت، به سبب تجاوزات سعودی ها کودکان یمن همچنان در معرض خطر های بی شماری قرار دارند که زندگی آن ها را تهدید می کند. فادی السید، گزارشگر این شبکه در گزارش خود آورده است: سازمان یونیسف، فریاد بلندی درباره برای حمایت بیش از پنج میلیون کودک یمنی سرداده است. کودکان زیر ...