سایر منابع:
سایر خبرها
نگاهی به سیره ابوترابی/ فردا به پای بوسی حضرت امام رضا (ع) می روم
؟ گفتند: جایزه شما چیست؟ گفتم: وزیر دعوت نامه داده است که مدیران نمونه به همراه ایشان به سفر مشهد بروند، اما من نپذیرفته ام، حال هرچی شما صلاح می دانید. حاج آقا فرمودند: مشهد شما با همه مخارج پای ما. گفتم: کی؟ گفتند: همین روزها. گفتم: پس آماده شوم؟ گفتند: بله آماده شوید، حتما می رویم. چند روز به سفر ایشان مانده بود، به من فرمودند: شما قزوین باشید. وقت سفر که شد به شما تلفن می زنم بیایید ...
آموزگار شهادت
چیزی نمی گفت. مادر و بقیه اما در شک و تردید بودند. شب ها یکی دو ساعتی می رفتم منزل عمو با آن ها گریه می کردم و خالی می شدم و بر می گشتم. باز روز از نو و روزی از نو باید به برادر کوچکم عباس می گفتم که عبدالرسول می آید و برایت اسباب بازی می آورد. به مادر می گفتم که تا تبریز راه درازی است و نمی شود این همه راه به ملاقات برادر رفت. خدا می داند آن چند روز بیست سال روح مرا پیر کرد. این بود که وقتی در غروب ...
جزئیات قتل و دفن رومینا اشرفی
، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می دهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی شود. محبوبه، رومینا را چند بار در خانه شان دیده بود؛ وقت مشاطه گری رعنا، مادرش. مادر رومینا قبل از آن که شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می کرد و بعد، گوشه خانه اش را کرد جایی برای بند و ...
پدر رومینا قبلا در مورد مجازات خود تحقیق کرده بود!
زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با 597 نفر جمعیت، شنبه سوم خرداد 1399، آرام به خانه برگشتند و در راه های خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، گروه مغشوش مردم، آنان که رضا اشرفی ، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیث هایشان، دختر چهارده ساله اش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان چشم های برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روز ها جز برای رفتن سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمی آیند. زنان روستای سفیدسنگان می گویند حالا در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر می کنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از روزی که شنیده رومینا را کشته اند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روز ها جلوی آینه می ایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر می کند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیست وسه ساله، امروز، تازه از مزار دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می دهند؛ آغشته به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی چشم هایش دور نمی ...
داستان مامور پلیس آگاهی بندرعباس که به طرز معجزه آسایی به زندگی برگشت
کسی آزار نرسانم. حتی حدود دو سال از همسرم جدا شدم تا به او آسیبی نزنم. یک بار هم در خانه پدر زنم بودم که دستم سمت بیل رفت. می دانستم می خواهد مرا به سمت حمله به پدرزنم ببرد که از محل دور شدم. سوار موتور که می شدم یکدفعه فرمان موتور را به سمتی می چرخاند و کنترل آن را از دستم خارج می کرد. وقتی سریال پایتخت برای اولین بار این بیماری را معرفی کرد، اهالی اعلام کردند ماجرای بیماری سروان رضائیان باعث شد ...
جزییات جدید و تکان دهنده از نحوه قتل رومینا +عکس
...: وقتی باباش ضربه را زده، بخشی از موهای رومینا هم بریده شده و روی داس مانده. پنجشنبه دو هفته پیش، پدر چشم ها را روی صورت آرام گرفته دختر بست و در گرگ و میش هوای خرداد، دست ها را بالا برد و تبر را بر گردنش زد. جیغ های مادر تمامی نداشت وقتی سرآسیمه خودش را از حمام نجات داد و بر بالین دختر آمد به خیال اینکه خواب است و پتویی روی سرش کشیده. پتو که کنار رفت، مادر بهت زده به جوی خونی خیره شد که راهش را ...
ژاله صامتی | توصیه جنجالی به دخترش برای ندیدن صحنه های 18+ در آنتن زنده + فیلم
...> همه دوست داشتنی های من یاس: هفده سال دارم و در رشته طراحی لباس درس می خوانم و طراحی و دوخت از علایق اصلی ام هستند. به موسیقی هم خیلی علاقه دارم و تار و کمانچه می نوازم. پدر و مادرم از شش سالگی من را به کلاس های موسیقی فرستادند و خیلی تشویقم کردند که حتما نواختن ساز را یاد بگیرم. در دبیرستان هم وارد رشته موسیقی شدم اما احساس کردم این رشته را می توانم خارج از محیط مدرسه هم یاد بگیرم به ...
داستان مبارزه رییس مرکز بهداشت "کره بند" با کرونا
انجام دادند. 5 تا 6 ساعت هم بیهوش بودم و بعد چشمانم را باز کردم! وی درباره روزهای اولیه شیوع کرونا و قبل از اینکه خود به این بیماری مبتلا شود، عنوان می کند: قبل از اینکه درگیر شوم با اینکه شرایط سختی داشتم و همسرم هم می گفت سر کار نرو و می ترسم ویروس را بگیری، چون آسم و بیماری قلبی هم داری. من می گفتم نه باید بروم. چون پدرم هم جانباز است و زمانی که نیاز بوده در این مسیر و برای این ملت ...
خانواده در اندیشه و سیره عملی امام خمینی (ره)
در سیره عملی امام خمینی (ره) که گوش به زنگ نیازهای روحی و روانی همسرش بود، پی می گیریم. امام نامه دارد به همسرش که می توان از لابلای آن به رابطه ای سرشار و لبریز از محبّت ایشان با همسرش پی برد: تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است؛ عزیزم، امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه ...
داستان خیال انگیز سفر عاشقانه من و پروانه
هم بلافاصله بال می زند و می گریزد و از من دور و دورتر می شود. پروانه، مسیری را در پیش می گیرد و مرا به دنبال خود می کشاند تا در راه او گام بردارم. می دانم و باور دارم که پروانه، خانه دوست را به من نشان خواهد داد؛ او همیشه به گرد شمع چرخیده و سوختن و دلدادگی و عشق و فداکاری را تجربه کرده است. آری باید چنین کنم؛ باید به پروانه چشم بدوزم و همچنان در مسیر او رهسپار شوم؛ او نزدیک ترین راه رسیدن به ...
تلخ و شیرین کرونا
. اما در این میان کسانی هم بودند که با وجود لغو کردن نظافت خانه هایشان مزد و حتی عیدی مرا دادند. تصمیم گرفتم از این به بعد برای کار به خانه هایی بروم که اگر یک روز اتفاقی برای من افتاد بازهم هوای مرا داشته باشند. به گزارش ایران، فاطمه سال هاست هر روز صبح زود از رودهن راهی تهران می شود تا برای نظافت و کمک به خانه های مردم برود. آن قدر در کار دقت و وسواس دارد که خیلی زود در دل همه جا باز می ...
پشتیبان امام و خون شهدا باشید
شما با یکدیگر مهربان باشید و در نماز های جمعه و دعای کمیل و مراسم شهدا شرکت فعال داشته باشید. و آری، دفاع از مملکت اسلامی وظیفه هر انسان مبارز است و چه بسا عده ای در این راه مقدس و پاک شربت گوارای شهادت می نوشند و به گفته اماممان چه شهید شویم و چه شهید نشویم ما پیروزیم. همیشه پشتیبان امام و خون شهدا و رزمندگان اسلام باشید و از تمام دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم و امیدوارم مرا حلال کنند و به عنوان یک برادر کوچک همه شما را به تقوای الهی دعوت می کنم. انتهای پیام/ ...
آشنایی با تفاوت هایی که باعث تعجب گردشگران می شوند
تا برای روز بعد صبحانه بخریم. من بدنبال شیر می گشتم؛ اما میزبانم پیشنهاد کرد رامن و تن ماهی بخرم. من همیشه صبحانه سرد می خوردم؛ اما، او اصرار داشت که باید این بار غذایی گرم بخورم. حتی، با وجود اینکه در اواسط تابستان بسر می بردیم. این اولین تجربه ای بود که چشم مرا به روی تفاوت های فرهنگی در سفر باز کرد. چیزی که در نقطه ای از جهان عجیب بشمار می رود، در نقطه دیگری یک مسئله کاملا معمول و عادی است. پس ...
حکایت بدچشمی های ناصرالدین شاه به زنان فرنگی
ناصرالدین شاه قاجار، اکثر اوقات سال را با اردویی که اردوی همایونی نام داشت در سفر و شکار به سر می برد و چون دوری از زنان را نیز بر نمی تافت، در این سفرها، اردوی حرمسرا هم با تجهیزاتی جداگانه و بالطبع هزینه ای گزاف در جوار وی حرکت می کرده است.
نگاهی به تیغ و ترمه آخرین ساخته کیومرث پوراحمد؛ سقوط یک فرشته
ادبیات هشدار می دهند، پوراحمد از سال های دور به اقتباس سینمایی از آثار مهم ادبیات ایران تمایل داشته و چند اثر اقتباسی درخشان هم در کارنامه اش به چشم می خورد. با این حال، اقتباس اخیر او از رمان کی از این چرخ و فلک پیاده می شوم نوشته گلرنگ رنجبر، نه تن ها اثر اعتناپذیر و مهمی در سینما محسوب نمی شود، بلکه حتی به اعتبار رمان هم لطمه جدی وارد می کند. ارتباط عمیق خالق تیغ و ترمه با جهان ادبیات ...
امروز روز آزمایش الهی و روز مردی و مردانگی است / بار غم ها و غصه ها رحمت خداوند است
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، کردکلا روستایی در 8 کیلومتری شمال شهرستان جویبار مازندران با جمعیتی قریب به 3 هزار نفر است. شغل اصلی مردمان اش چون دیگر اهالی جلگه شمال، کشاورزی و دامپروری است. کربلایی آقا (ذبیح الله) فرزند حاج محمد از بزرگان کردکلا بود. سر نترسی داشت و زبانی سرخ؛ برای دفاع از مظلوم همیشه آماده بود و هیچ وقت زیر بار زور نمی رفت. آن سال قرار بود چند هکتار زمین مرغوب زراعی را در اختیار زنی ق ...
کمک های مومنانه از جنسی دیگر+ تصاویر
، این آدم های وطن من حالا دیگر فقط صدا نیستند. با همه وجود مرا هم می شناسند و آن قدر وسیع و متبرک اند که چند تکه آهن، پلاستیک و پیچ و مهره را به منزلت تقدس می رسانند. ما دیشب در بهشت سیر کردیم. جای همه سبز بود. و حسین روشنکار هم چنین می گوید: آرزوی مریم دختر معلول روستایی دور افتاده به نام گیسکان در ارتفاعات 1100 متری از سطح دریای استان بوشهر و از توابع دشتستان برای ما نماد ...
نویسنده ای که بسیار گریست و به خشکی چشم مبتلا شد
بعد به فکر دیگران بودم، برایم مهم بود که هیچ نکته ای مبهم و ناگفته باقی نماند. با اینکه ملاک کارم صحبت های خانم مدیح بود، اما هر آنچه که ممکن بود سند تاریخی داشته باشد یا کس دیگری هم در آن واقعه بوده و در دسترس بود و حتی تمامی آدرس ها و اشخاص را چک کردم تا از حادثۀ بیان شده مطمئن شوم. چون می دانستم بعد از این همه سال ممکن است بعضی مطالب جا به جا در ذهن خانم مدیح جای گرفته باشد. برای نمونه خانم مدیح ...
خستگان قرنطینه
.... یکی - دو ساعت نهایتاً بمانیم و برویم. پیرمرد دلش پوسید گوشه خانه. زن این را در جواب این سؤال می گوید که چرا با وجود این که کرونا هنوز قربانی می گیرد، برای گردش بیرون آمده اید؟ راستش اولش کمی پشت چشم نازک می کند و انگار که به او برخورده باشد، کمی در جواب دادن مردد می شود اما خیلی طول نمی کشد که شروع می کند به حرف زدن و این طور ادامه می دهد: ببینید ما هم مثل همه مردم از این شرایط ...
سروده میلاد عرفان پور درباره رومینا اشرفی
دلم بپرس...ها... باباجان آن بوسه که خرج من نکردی، آخر داسی شد و بوسه زد مرا، باباجان 3- آه از گل سرخ بی گناهی که منم بر غربت خویشتن، گواهی که منم بی مهر پدر، هیچ نفهمید از عشق آن دختر بی پشت و پناهی که منم 4- سنگی شده بود... ساکت و سرد، پدر پیغام محبتی نیاورد، پدر لبخند نداشت، داس در دستش بود تا کِشته ی ...
راز پنهان زن مطلقه چه بود؟ / شوهر دوم او و پسرش را از خانه بیرون انداخت!
دیگر نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم. همسرم نقطه ضعف مرا می داند و با سوءاستفاده از این موضوع، به آزار روحی ام می پردازد. او معتقد است باید رازی را که سال ها با آن زندگی کرده ام اکنون فاش کنم. زن 50 ساله ای که به اتهام ضرب و جرح عمدی و توهین و فحاشی از همسرش شکایت کرده است، با بیان این که بعد از سال ها زندگی مشترک به آغوش مادر پیرم پناه برده ام، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری ...
روایتی دیگر از واقعه مرگ رومینا از زبان اولین ناظر قتل
فراری داده زنگ زد و مرا تهدید به قتل کرد و گفت هیچ کاری نمی توانی بکنی ، بازهم دخترت را فراری می دهم و عکس و فیلم اش را در فضای مجازی پخش می کنم! عموی رومینا ادامه می دهد: مادر رومینا روز حادثه داخل حمام بود، وقتی متوجه می شود که کار از کار گذشته بود. او هم اکنون شرایط روحی بسیار بدی دارد و مدام در حال تشنج است. یکی دیگر از اقوام نزدیک خانواده پدری رومینا که نخواست نامش در ...
زردی چشم کی خطرناک می شود؟
مدفوع دفع شود به روده کوچک راه میابد. زردی چشم ها و پوست در نوزادان عارضه ای غیر معمول نیست و دربین آن ها متداول است. این بیماری در بسیاری از موارد علامت خطر نداشته و نیاز به درمان ندارد چرا که در نوزادان اغلب طی دو هفته پس از تولد از بین می رود. کبد مادر بیلی روبین را برای نوزاد پردازش می کند و پس از تولد این امر به عهده کبد خود نوزاد می باشد، اما ممکن است طی چند روز اول ...
توقیف اتوبوس و کشف کالای قاچاق میلیاردی/ سارقان کابل مخابراتی با 27 فقره سرقت روانه زندان شدند/ اجرای ...
به گزارش شیرازه ، مهم ترین حوادث 24 ساعت گذشته استان فارس را می توانید در این بسته خبری بخوانید. توقیف وانت پیکان و کشف 241 کیلو تریاک در نی ریز فرمانده انتظامی استان از کشف 241 کیلو تریاک در بازرسی از یک خودور وانت پیکان در محور مواصلاتی سیرجان-نی ریز خبر داد. سردار "رهام بخش حبیبی" در گفت وگو با خبرنگار پایگاه خبری پلیس، در تشریح این خبر گفت: در راستای مبارزه ...
روز اول کاری ام، جنازه یک بیمار را تحویل گرفتم/ زحمات بهیارها در ایام کرونا به چشم نیامد
...، اما سوالم را بی جواب نمی گذارد و می گوید؛ با ابراز محبت به بیماران، دلم آرام می شوم و در این 12 سال گذشته همین روحیه با وجود کار سخت در بیمارستان مرا سرپا نگه داشته است. سر صحبتم با او باز می شود و مادرانه کنارم می نشیند تا چنددقیقه ای هم صحبت شویم؛ علاقه ای به اینکه شناخته شود ندارد و می خواهد که اسم و مشخصاتی از او ذکر نشود. از اینکه چطور سر از این کار پیدا کرده است، می پرسم. ...
یادکردی از شهید تفحص عباس صابری/در خواب به او گفته بودند عباس! بیا قرارمان فکه
نشیند گریه می کند ما این قضیه را نمی دانستیم که چقدر به حسن وابسته است و هر بار برای شهادتش به او التماس می کند بعد از شهادت عباس، آن مادر شهید ناراحت بود که دیگر عباس به بهشت زهرا نمی رود. در خواب به او گفته بودند: عباس! بیا قرارمان فکه یکی دو روز بعد وقتی از خواب بلند شد نمازش را خواند وسریع وسایلش را توی ساک گذاشت گفتم مرد است و قولش مگر قول ندای امسال محرم بیایی تکیه محل ...
زندگینامه مصطفی رحماندوست
.... هفته ای یک بار شبها به حمام می رفتیم، چون حمام محلّه ما روزها زنانه بود. بوق حمام را که می زدند از خواب بیدارمان می کردند و با چشمهای خواب آلوده کوچه های تاریک را بقچه به بغل پشت سر می گذاشتیم تا به حمام برسیم. در حمام کار ما بچه ها کمک کردن به بزرگترها بود: سرِ یکی آب می ریختیم، پشت آن یکی را کیسه می کشیدیم وآن شب هم به دستور پدر، مشغول کمک کردن به بندهِ خدایی بودم که بسیار ضعیف و لاغر بود ...
زهرا کیانی: سالی 2 مدال را برای خودم کنار گذاشته ام/ قهرمان المپیک می شوم
داشتند جز ژیمناستیک مرا در رشته ورزشی دیگری ثبت نام کنند چون می خواستند در رشته ای کار کنم که اعزام به مسابقات بین المللی هم داشته باشد. شاید آنها از همان موقع می دانستند که می توانم وارد ورزش قهرمانی شوم. به هر حال با دعوت یکی از دوستانم به باشگاه رفتم و تمرین ووشوکارها را از نزدیک تماشا کردم. وقتی وارد سالن شدم و بچه ها را با لباس های رنگی و مخصوص تالو دیدم به این ورزش علاقه مند شدم. قبل ...
کتاب علف شبانه – نوشته پاتریک مودیانو
... با گذشت زمان چهره هاشان مبهم شده و صدای شان نامفهوم. پل شاستانیه به خاطر رنگ ها با وضوح بیشتری خودش را نشان میدهد: موهایی کاملا مشکی، بارانی سرمه ای، اتومبیل قرمز، گمان می کنم چند سالی را در زندان سپری کرده بود. مثل دوولز، مثل مارسیانو. او از همه مسن تر بود و به طور قطع باید تا به حال مرده باشد. دیر از خواب بیدار می شد و قرار ملاقات هایش را خیلی دور می گذاشت. سمت جنوب، طرف های زمین پشت ...