نگاهی به سیره ابوترابی/ فردا به پای بوسی حضرت امام رضا (ع) می روم
سایر منابع:
سایر خبرها
ما که رسیدیم، بدنشان هنوز داغ داغ بود!
شده ام، شما نمی خواهید جایزه مرا بدهید؟ گفت: جایزه شما چیست؟ گفتم: وزیر دعوت نامه داده اند که مدیران نمونه به همراه ایشان به سفر مشهد مقدس بروند اما من نپذیرفتم، حال هر چی شما صلاح می دانید. حاج آقا گفتند: مشهد شما با همه ی مخارجش پای ما. گفتم: کی؟ گفتند: همین روزها. گفتم: پس من آماده شوم؟ گفتند: بله آماده شوید، حتماً می رویم. چند روزی به سفر ایشان ...
نگاهی به سیره ابوترابی/ سید همواره به فکر مشکلات جوانان بود
نماز جماعت، موضوع را به ایشان گفتم. فرمودند: چرا از اول پیش خودم نیامدی؟ بعد فرمودند: شما بروید. من چهارشنبه به شما تلفن می زنم. روز دوشنبه بود که به منزل حاج آقا تلفن زدم تا موضوع را یادآوری کنم. گوشی را سید یاسر، پسر حاج آقا، برداشت سراغ حاج آقا را که از او گرفتم، گریه کرد. پرسیدم: چرا گریه می کنی؟ گفت: ما بی پدر شدیم. این سفر وداع بچه ام بود محبوبه سادات علوی قزوینی ...
اهمیت یاران برای حضرت امام(ره)
مدتی در اروپا خدمت شهید بهشتی بودم. وقتی خواستم به ایران برگردم، شهید بهشتی گفتند: شما کجا می روید؟ گفتم: می خواهم به کربلا بروم. گفتند: اگر به عراق می روید برای حضرت امام پیغامی دارم. پیغام مرا به حضرت امام برسانید. گفتم: در خدمتم و پیغام را گرفتم و به عراق رفتم. ایشان به من سپرده بودند به عراق که رفتید با هیچ کس صحبت نکنید، چون ممکن است برایتان پاپوش درست کنند. ...
قسمت سوم خاطرات مرحوم حاج سید احمد خمینی از بیماری امام
رفتم به امام گفتم که: قضیه اینجوری است و مردم ناراحت می شوند. امام فرمودند: خیلی خوب، اگر می بینید مردم ناراحت می شوند، بگویید اگر ان شاءالله خوب شدم و بیرون آمدم، خودم جواب محبتهای شما را می دهم که آقای هاشمی رفتند و همین را به مردم گفتند. فردای آن روز، امام را آوردیم در حیاط، امام گفتند: احمد، این ساختمان روبروی من کجاست؟ من گفتم: این ساختمان حسینیه است. شما همیشه از آن طرف می دیدید و ...
مهرِ اسماعیل به دلم نشست
شهدا را می دید یا مداحی می گذاشت. رفتارش طوری شده بود که من هم دیگر مطمئن بودم شهید می شود. اسماعیل 11 آذر سال 94 برای اولین بار به سوریه اعزام شد. قبل از اعزام یک روز آمد خانه گفت: بچه ها دارند می روند سوریه، من هم می خواهم بروم. می گویند رضایت خانم برای رفتن شرط است و اگر همسر راضی نباشد نمی توانیم برویم. گفتم: من هم راضی نیستم . گفت: می دانم اما راضی می شوی. گفتم نه من هیچ جوره راضی ...
سردار سلیمانی در چه ورزشی استاد بود؟
آید آن موقع من تازه نامزد کرده بودم. یک روز حاج قاسم به پادگان 05 کرمان آمد تا من را ملاقات کند. حاج قاسم در آن ملاقات به من گفت برو از مسئولانت سوال کن که قبول می کنند من جای شما خدمت کنم و شما به خانه برگردی و پیش پدر و مادر و نامزدت باشی؟ من هم بلافاصله با مسئولان پادگان صحبت کردم، اما آن ها موافقت نکردند. حاج قاسم به راحتی پدر و مادر را در آغوش می گرفت برای ما کمی در خصوص ویژگی ...
خاطره منتشرنشده رهبر انقلاب از روز های آخر عمر امام خمینی
.... اگر بعداً از خودمان سوال کنیم که امام را می شد عمل کرد، چرا عمل نکردیم، هیچ جوابی پیش خودمان نداریم. بالاخره در آن جلسه فکر غالب این شد که امام عمل کند. خب، حالا ما که تصمیم گیر نبودیم، خود امام تصمیم گیر بود. حاج احمد آقا همان شب یا روز بعد یا شب بعد آن آمد و گفت امام قرص و محکم گفته اند: من عمل نمی کنم. دکتر ها بگویند، آقایان بگویند هم عمل نمی کنم. . یک شب خدمت امام رفتیم. آن شب ...
امام (ره) با برکناری منتظری عالی ترین تصمیم را گرفتند
) خدمت شما می گویند شما مشکل ندیده اید! این مسئله برای نجف است. در موقعی که امام (ره) در نجف بودند و من یک بار بیشتر موفق نبودم خدمتان بروم، به خاطر اینکه حج مشرف شدم و حکومت اجازه داده بود ایرانی ها در مراجعت بتوانند سه روز عراق باشند و خوشبختانه موفق شدیم عراق بیاییم و از آن سه روز استفاده کنیم. من تنها بودم و هیچ جایی را بلد نبودم. آدم غریبه بودم و اولین سفر بود و از مکه هم برگشته بودم و ...
واکنش امام به ادعای دخالت حاج احمد آقا چه بود؟
به گزارش گروه سیما جام جم آنلاین، در برنامه بنیانگذار خدمت حضرت آیت الله یزدی، رئیس محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، هستیم. *از اینجا شروع کنیم، به 31 سال قبل در چنین ایامی بازگردیم که حضرت امام (ره) در دوران بیماری سخت خود بودند و به دوران ارتحال ایشان می رسیم. آقای یزدی آن دوران چه حال و هوایی داشتند و نگرانی های شما چه بود؟ بخواهم حقیقت را بیان کنم، نگرانی بیشتر در ...
ابوترابی،آرامش و سکینه اسرا بود/سخت ترین روز اسارت در بند بعثی ها
بچه های صلیب سرخ نشسته بودم و گفته ها را ترجمه می کردم ناگهان دیدم آن طرف داخل آسایشگاه سایه ای در حال تردد است. سوالات پرسیده شده بود و بچه ها همگی داخل اتوبوس ها نشسته بودند. من به یکی از صلیب سرخی ها گفتم مثل اینکه سایه ای آن طرف آسایشگاه است. شاید اسیری را در آنجا نگه داشته باشند و دیگر تحمل نکردم و به طرف سایه دویدم و دیدم حاج آقا ابوترابی است. با گریه به نرده هایی که به آسایشگاه ...
خاطراتی از زندگی امام خمینی در ویکی آنا
کرد و فرمود: این میز را بخور. گفتم: بله آقا؟ فرمود: این میز را بخور. حاج احمد آقا و نوه امام (خانم اعرابی) هم بودند که زدند زیر خنده. خود امام هم خندید و بعد گفتم: آقا من که نمی توانم میز را بخورم. امام فرمود: همان طور که تو نمی توانی این میز را بخوری، من هم نمی توانم هر روز کباب بخورم. این هم مال ننه ات! من که از زیارت ایشان سیر نمی شدم، یک بار دیگر خودم را در صف دست بوسی جا زدم و ...
آیت الله یزدی: سربسته بگویم؛ در عمق حوزه علمیه، برخی شخصیت های اثرگذار می گویند ما را چه به سیاست/ ...
است و نوع مبارزه صحبت کردید و امام (ره) خدمت شما می گویند شما مشکل ندیده اید! این مسئله برای نجف است. در موقعی که امام (ره) در نجف بودند و من یک بار بیشتر موفق نبودم خدمتان بروم، به خاطر اینکه حج مشرف شدم و حکومت اجازه داده بود ایرانی ها در مراجعت بتوانند سه روز عراق باشند و خوشبختانه موفق شدیم عراق بیاییم و از آن سه روز استفاده کنیم. من تنها بودم و هیچ جایی را بلد نبودم. آدم غریبه بودم ...
زندگی و زمانه سید آزادگان/ کسی که راهش را خوب شناخت و درست حرکت کرد
در نامه ای به برادرش نوشت: گله ای نیست اگر فردا مرا به بهشت نبرند، چرا که دنیا را در میان بهشتیان می گذرانم. اگر خدا مرا به جهنم ببرد حاج آقا ابوترابی اسرا را انسان هایی می دانست که به خاطر خدا اسیر و شکنجه شده اند و رنج و مصیبت کشیده اند. آن ها را محبوب ترین انسان ها و خدمت به آن ها را با ارزش ترین کار می دانست. او می فرمود: خدایا اگر در آن دنیا، مرا در جهنم بیندازی شاکر تو هستم ...
گزینه های رهبری بعد از امام خمینی چه کسانی بودند؟/واکنش حوزه های علمیه، دانشگاه، بازار و مردم به رهبر ...
...> مرحوم آیت الله خادمی اصفهانی که از علمای بزرگ اصفهان بودند، ما بستگی با ایشان داشتیم. ایشان به قم تشریف آورده بودند و ایام عید بود. درس ها تعطیل بود، منزل ما بودند. بعد از قضیه فیضیه که کماندوها از شب حمله به مدرسه فیضیه کردند و آن قضایا اتفاق افتاد، صبح روز بعد ایشان فرمودند منزل امام (ره) برویم. آن زمان می گفتند حاج آقا روح الله. گفتند منزل حاج آقا روح الله برویم و خدمت ایشان برسیم ...
یادبود معلم اخلاق| خاطرات خواندنی و ناگفته هایی از آیت الله امینی(ره) در گفت وگوی شفقنا با انصاریان + ...
آیت الله غیوری فوت کرد من تلفن کردم و به حجت الاسلام حاج شیخ حسن منتظری، داماد آیت الله غیوری تسلیت گفتم و اتفاقا همان روز خدمت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی بودم، ایشان در حالی که خود بستری و مریض بود از شنیدن خبر فوت آقای غیوری متأسف شد و تلفن آقای منتظری دامادش را خواست و من هم جواب دادم و ایشان هم تلفنی تسلیت گفت و عذرخواهی کرد از اینکه نمی تواند در مراسم شرکت کند. روز بعد خدمت آیت ...
خاطره منتشرنشده رهبر انقلاب از جلسه ای تلخ در محضر امام
بزرگی بود، اما آن معروفیت را در حوزه نداشت. گفتند آقای بروجردی من را فرستاد مشهد بروم ببینم قضیّه چیست و مسأله را حلّ و فصل کنم. ایشان گفتند من رفتم مشهد، تحقیقاتی کردم. بعد رفتم پیش آمیرزا علی اکبر نوقانی و گفتم ولو حق با شما باشد اما امروز آقای حاج شیخ علی اکبر نهاوندی مثل یک مناره ای است در مشهد و فرد شاخصی است و مقابله و مبارزه ی شما با ایشان مصلحت نیست. و حالا من به شما [آیة الله منتظری] میگویم ...
لزوم دلسوزی مسئولان برای رفع گرفتاری مردم/ حل مشکلات مردم باعث افتخار است
ایشان گفتم: حاج آقا عجله کنید الان مراسم افتتاحیه شروع می شود و شما هنوز به داخل صحن مجلس نرفته اید. گفت: این در را ببینید، اگر ما به وظیفه خود در قبال رایی که مردم به ما داده اند عمل نکنیم برای ما دروازه جهنم خواهد بود. کنار پیاده رو می نشست مشکلات مردم را حل می کرد مرتضی نبوی وزیر اسبق پست، تلگراف و تلفن نیز در خاطره ای از دوران نمایندگی ایشان در مجلس شورای اسلامی گفته است ...
هیچ یک از فرماندهان در طول جنگ، تنبیهی از امام خمینی(ره) ندید
استراتژی جنگ بود. در ارتباط با تاکتیک نیز به یاد دارم که یک بار خدمت امام رفته بودم و حاج احمد آقا نیز حضور داشتند. بعد از اینکه من توضیحات خود را درباره جنگ دادم و از جبهه و پیشرفت ها مسائلی را خدمت امام عرض کردم، ایشان فرمودند: یک نفر قبل از شما اینجا آمده بود [و با دست اشاره کردند که یعنی اینجا نشسته بود]و می گفت:این آقا محسن همه بچه های مردم را به کشتن داده است! خدمت امام گفتم: حاج آقا! شما قبول ...
جان مولا حرف حق را گوش کن!/شمع بیت المال را خاموش کن!
حضرت زهرا می کنم و از این به بعد ، این جا فاطمیه است منزل من ))این ها را با گریه پشت میکروفن گفت و من تازه متوجه اصرار زیاد او برای خواندن شعر شیعه شدم . بعد از آن ، مرتضی رفت و اجاره نشینی و حتی یادم هست خانمش به او اعتراض کرده بود،که شما اگر می خواستی چنین کاری بکنی ، از قبل به من می گفتید تا فکر جایی برای زندگی باشم . آن روزها شایع کرده بودند آهنگران شعری علیه نظام خوانده و به همین خاطر او ...
واکنش سپاه و مرزبانی در لحظه رحلت حضرت امام
مطمئن شدم که مرز ها در امنیت کامل باشند. همانجا در مرز غربی کشور بودم که اطلاع دادند حضرت امام (ره) به رحمت خدا رفته اند. بعد از اطمینان از وضع مرزها، فقط برای وداع با پیر جماران، ساعتی به تهران آمدم تا قطره ای در دریای خروشان تشییع پیکر او باشم. فراخوان و آماده باش فرماندهان ارشد سپاه از دیگر اقدامات فوری صورت گرفته بود. جمعی از فرماندهان، از جمله سرداران: غلامعلی رشید، شهید حاج احمد ...
با اشک چشم، امام(ره) را غسل دادم
باغ کار می کردم و درختان را هرس می کردم.یادم هست، یک روز فاطمه خانم که کارهای باغ را انجام می داد،برای امام انار دانه شده آوردند، من نزدیکی ایوان داشتم یک درخت چنار را هرس می کردم و در زاویه دید ایشان بودم، امام گفتند که از آن انار به من هم بدهند.حس خیلی خوبی بود وقتی امام را از نزدیک می دیدم، آن همه فروتنی و مردم دوستی حیرت آور بود. چه شد که تغسیل امام را به شما سپردند؟ شبی که امام فوت ...
عزل منتظری به روایت آیت الله خامنه ای
...، حاج احمد آقا این طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: بله، چطور شما می گویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست. ؛ دوباره امام گفت: نخیر، ایشان رهبر بشوند. شاید هم اسم آوردند و مشخص کردند آقای خامنه ای. در جلسه حالت خاصی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعا جدی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا به عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلا یادم نماند ...
به روایت آیت الله خامنه ای
...: آقا! ما در این مجموعه دوستان کس دیگری غیر از ایشان نداریم. ایشان گفتند: نه، اینجور نیست! شما رهبر بشوید. همینجور؛ شما رهبر بشوید. من اصلا این حرف را جدی نگرفتم؛ واقعا جدی نگرفتم، هیچ؛ سکوت کردم. جلسه هم سکوت شد، چندلحظه ای گذشت. من روبه روی امام نشسته بودم، حاج احمد آقا این طرف من نشسته بود. ایشان [خطاب به من] گفت: بله، چطور شما می گویید کسی نیست؟ شما هستید، آقای موسوی اردبیلی هست. ؛ دوباره ...
نماز در ایام بیماری
.... امام با زبان گله به من فرمودند: من از شما گله دارم. چرا شما اجازه می دهید برنامه های من به هم بخورد. بعد که حاج احمد آقا خدمت ایشان رسیده بود امام باز از بنده به خاطر این امر گله کرده بودند. یک ساعت قبل از نماز مرا بیدار کنید عکسبرداری و آزمایش ها و معاینه های خسته کنندۀ شش ساعته قبل از عمل جراحی، امام را سخت خسته کرده بود. امام هنگام خواب از من خواستند طبق معمول ...
در ماجرای اعدام نواب صفوی، آقا رفتند پیش آقای بروجردی، ولی ایشان گفتند، دخالت نمی کنم / آیت الله کاشانی ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب : پنجشنبه دوازدهم خرداد 1390 روزنامه اطلاعات در ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد ارتحال امام مصاحبه ای مفصل با خدیجه ثقفی نوری، همسر امام خمینی، منتشر کرد. این گفتگو را زهرا مصطفوی دختر کوچک ایشان گرفته بود. خدیجه ثقفی اول فروردین 1388 درگذشت، و این که زهرا مصطفوی چه تاریخی این مصاحبه را با مادرش انجام داده مشخص نیست، اما نکته مهم و جالب این است که ظاهرا این اولین و آخرین مصاحبه بلند با همسر امام خمینی بوده است. روزنامه اطلاعات در لید این مصاحبه نوشت: همسر امام خمینی تا هرگز حاضر به گفتگو با هیچ نشریه ای و رسانه ای نمی شدند، اما این گفتگو با زحمت فراوان سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی دختر بزرگوار ایشان انجام شده است. این البته در حالی بود که سال ها پیش از آن روز چهارشنبه چهارم بهمن 57، حمیده امیری، خبرنگار کیهان در پاریس برای نخستین بار با همسر اما ...
امام گفتند وقتی مثل آقای خامنه ای دارید تردید نکنید
.... در جلسه حالت خاصّی هم تاحدودی پیش آمد، ولی من این را که ممکن است این در ذهن امام باشد واقعاًً جدّی نگرفتم. [با خود] گفتم حالا به عنوان مثال گفتند شما رهبر باشید. اصلاً یادم نماند. بعد از چند روز بنا بود همه رفقا در دفتر من جمع بشوند. آقای هاشمی چند دقیقه ای زودتر آمده بود. به من گفت: فلانی! نظر شما راجع به آن مطلبی که امام گفتند چیست؟ ؛ من اصلاً یادم نیامد که ایشان چه می گوید. گفتم: کدام مطلب ...
یادداشت های علم چهارشنبه 10 خرداد 1351 / در قیطریه در اتومبیل مستشاران آمریکایی بمب گذاشته اند
.... رفتیم و آمدیم، خبری نشد. خوشبختانه در مسیر جمعیت بسیار زیادی بود، بیش از دیروز. وقتی برگشتیم، به رئیس جمهور گفتم: آیا می شد این جمعیت را مایوس کرد؟ گفت: از تو بسیار ممنون هستم. خانم نیکسون ساعت ده و نیم حضور علیاحضرت شهبانو رفت. قرار بود اول آن جا برود، بعد به اتفاق شهبانو به کتابخانه کودک پارک نیاوران و بعد هم به پرورشگاه کورش برود. هر دو در راه است. متاسفانه در راه، قبل از آن که به ...
اولین عکس از خانه دوست پسر رومینا + تجاوز واقعیت دارد؟
بهمن را دوست دارم. گفتم: نه. قانون تو را می گیرد و به بابات می دهد. گفت: من دادگاه می گویم که من را به بابام ندهید! حتی دختر در دادگاه هم این را گفته بود. این دختر از دست باباش امنیت جانی نداشت. اذیتش می کرد. قبل از فرار و بچگی از باباش عاصی بود. نشنیدید مادرش گفت: باباش گفته مرگ موش بخوره. دختره خودش می گفت: بابام 10 روز پیش مرگ موش گرفته بود می خواست به من بدهد ما زنگ زدیم خاله هایم آن را ...
روایت تاریخی از ساخت خودرو در ایران
تاریخ صنعت خودرو ایران تا پیش از سال 1340 خلاصه می شد در دو کارخانه مونتاژ. یکی شورولت که آقای اخوان داشت و یکی مونتاژ فیات ایتالیا. اما فیات خیلی جدی نبود؛ یک گاراژ بود که قطعات را از ایتالیا می آوردند و در آنجا سوار می کردند و می فروختند.اما اخوان که در ابتدا قرار بود قطعات را از آمریکا بیاورد و سوار کند، گفته بود یک بخشی از مونتاژ را در آمریکا انجام دهند و بیاورند و این آرام آرام تبدیل شد به اینکه یک شاسی می آوردند که موتور روی آن سوار بود و دیگر حالت مونتاژ را هم نداشت. تا اینکه دولت علم در سال 1340 روی کار آمد و دکتر عالیخانی وزیر اقتصاد شد و من معاون ...