سایر منابع:
سایر خبرها
شاعری که می خواهد برای بچه های امروز کار کند باید هم گام با آن ها پیش برود
حفظ شدم. وقتی به خانه رسیدم، گفتم من یک شعر سرودم. شعری که یک نفر دیگر خوانده بود را حفظ شده بودم و برای اعضای خانواده خواندم. چند روز بعد خواهرم این شعر را از زبان یک نفر در مدرسه شان شنیده بود و من رسوا شدم که شاعر آن شعر نبودم. البته من این را می گذارم روی زلالی دوران کودکی، نه دروغ و این چیزها. به خاطر عشق و علاقه ای بود که دوست داشتم شاعر باشم. پس تقریبا از اول دبستان عشقم این بود که شعر بگویم ...
حق الناس در سیره امام جواد(ع): توجه کن، هنگامی زیارت میروی که در ذمه ات بدهی نباشد
درهم به حضرت رضا (ع) قرض داده بودم و جز ما دو نفر، کسی از این قضیه خبر نداشت؛ یک موقع خبر رسید که امام به شهادت رسیده است؛ لذا پیش خود می گفتم: مالم تلف شد...! تا این که پسرش امام جواد(ع) برایم پیغام فرستاد فردا به نزدش بروم. وقتی نزد حضرت رفتم، فرمود: پدرم رحلت کرد و تو چهارهزار درهم از وی طلب داشتی؟ عرض کردم: آری. آن حضرت از زیر سجاده اش دینارهایی بیرون آورد و به من داد؛ بعد از محاسبه متوجه شدم ...
(ویدیو) مهران مدیری خطاب به رضائیان: اگر جای رونالدو بودم می زدمت!
...، سعی کردم روحی و روانی اذیتش کنم که حتی انگلیسی بهم می گفت چرا به من دست می زنی؟ گفتم دوست دارم. (خنده) مدیری گفت: من اگر جای رونالدو بودم جوری می زدمت که کارت قرمز بگیرم از زمین بیرون بروم. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی رضاییان توضیح داد: حتی من روی سر رونالدو سر می زدم، بعد روبه رویش می ایستادم می گفتم دیدی روی سرت توپ زدم. مدیری ...
تروریست ها جگر پسرم را از پیکرش بیرون کشیدند
در آغوش گرفتیم. لحظه سختی بود. وقتی که رفت می دانستم حسرت دیدنش به دلم خواهد ماند. از شهادتشان چطور باخبر شدید؟ حدود سه، چهار شبانه روز می دانستم حمید شهید شده و دلم آشوب بود. بستگان همه آمده بودند خانه دایی حمید. فرمانده سپاه هم آمده بود. وقتی دیدم همه آمدند متوجه شدم. من خواب شهید شدن حمید را دیده بودم و قبل از رفتنش به او گفته بودم. روز 13 فروردین که مردم برای تفریح به ...
مچ اندازی کرونا با نوجوانان و جوانان
ماسک داشتم وقتی که در بیرون خواستم چیزی بخورم ماسکم را برداشتم و با اینکه دست های خود را ضدعفونی کردم و فکر می کردم که فضا بزرگ و باز است و مشکلی ایجاد نمی شود به این بیماری مبتلا شدم . در همان چند ساعتی که در بیمارستان بودم به وضوح می شد دید که حال و روز بیماران کرونایی نسبت به روزهای ابتدایی این بیماری متفاوت شده است، یکی از پرستاران می گفت: آن روزهای اول همه پای کار بودند، گروه های ...
فرجام مرگبار یک عشق ممنوعه
. من دو فرزند داشتم و جدایی از شوهرم خیلی برایم سخت بود؛ تا اینکه یک روز سعید از من پرسید شوهرم کجاست. من با پسرم به شهرستان رفته بودم و دخترم هم دانشگاه بود. گفتم بیژن در خانه است؛ اما متوجه نشدم برای چه چنین چیزی را می پرسد. عصر همان روز دخترم که از دانشگاه به خانه آمده بود، با من تماس گرفت و گفت پدرش در خانه نیست. من فکر کردم شاید جایی رفته باشد؛ اما وقتی با شوهرم تماس گرفتم، جواب نداد. با سعید ...
ناگفته های علوی تبار از دوران جنگ و قتل های زنجیره ای [+فیلم]
یاد دارم اولین برخوردی که ما پیش از انقلاب با آقای نورالدین هاشمی- فوت شدند- داشتیم این بود که من پرسیدم یعنی خیلی صریح و تند گفتم: درست است شما انگلیسی هستید؟ *جواب شان چه بود؟ خیلی ناراحت شد. گفتم پدر شما انگلیسی بوده، دید ما این بود که اینها ضد مصدقی بودند، بنابراین انگلیسی و طرفدار استعمار انگلیس بودند. خیلی زود سیاسی شدم *در چند سالگی این طوری فکر می ...
وصلت جوان ایرانی و ژاپنی در مسجد
انبوهی سوالات تشویش آمیز. احساس متفاوتی با گذشته پیدا کردم؛ احساسی که تا آن لحظه نداشتم. فکر کردم یعنی راستی راستی باید از وطن و خانواده ام پس از یک سال جدا شوم و برای همیشه به جایی در غرب آسیا بروم؟! در این افکار بودم که پدرم صدایم کرد و گفت: کونیکو زندگی و آینده تو دست خودت است و من و مادرت می دانیم این عشق چشم و دلت را بسته و نصیحت ها را نمی شنوی. من هم به این علت راضی شدم. اما بدان ...
کتاب فروشی بدترین انتخاب برای درآمداست
پا به حوزه علمیه می گذارد و از همان زمان هم با دوست طلبه کتابخوانی آشنا می شود که کتاب دست او می دهد. می گوید که او هم همانند بسیاری از مردم به کتاب علاقه ای نداشته تا اینکه هم مدرسه ای اش یکی از کتاب های رضا امیرخانی را برای مطالعه به دست او می دهد: اولش من هم مثل خیلی ها می گفتم کدام آدم عاقلی کتاب می خواند (می خندد). یکی دوتا کتاب را از آقای امیرخانی خواندم و به کتاب عطش پیدا کردم ...
روح الله... چه قدر حرف ناگفته با تو دارم
به گزارش خبرنگار رسانه خبرگزاری فارس، علی رجبی خبرنگار ایسکا نیوز و تهیه کننده برنامه تلویزیونی خرمشهر که ماه رمضان از تلویزیون پخش می شد، یکی از دوستان نزدیک مرحوم رجایی است. او دل نوشته ای خطاب به دوست دیرین خود در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است، که در ادامه می خوانید: از خدا که پنهان نیست؛ ترجیح می دهم از شما هم که این چند روز پابه پای قصه و غصه ما آمدید پنهان نماند... بروم سر ...
فریاد بی صدا
های بزرگ تری در دل داشتند. در همین فکر بودم که راننده داد زد: ایستگاه آخر بفرما. سریع پیاده شدم. خدایا شکرت اگر این شوفر راننده نبود من الان هنوز تو اتوبوس بودم ها. لبخند ملیحی بر لبم نقش بست. این راه را به خوبی می شناختم. دست کم هفته ای دو بار از این راه می گذشتم. مسیری سربالایی که در زمستان کنارش را برف های سفیدی پوشانده بود. خیابانی که معدود ماشین هایی در آن حرکت می کردند و به خاطر شیب زیاد ...
دنیای پرخاطره شهید فلاحتی؛ از مستطیل سبز انزلی تا جبهه های جنگ
ایستاده بود و جلوی فشار مردم را می گرفت، همه ناراحت بودند اما من برگشتم دیدم محمود فلاحتی همین جایی که به خاک سپرده شده است ایستاده و می خندد، با ناراحتی پرسیدم همه گریه می کنند و تو می خندی؟ شهید فلاحتی گفت او همان جایی رفت که آرزویش را داشت، شما نمی دانید او چه جای خوبی رفته است، چند ماه گذشت و پیکر شهید فلاحتی در همان قسمت به خاک سپرده شد . اردشیر پور نعمت در رابطه با دعوت شهید فلاحتی به ...
راز مبهم شلیک به دوست
درباره شب حادثه گفت: مسعود در خانه اش میهمانی داشت و من این را می دانستم می خواستم او را بترسانم و جلوی دوستانش تحقیرش کنم تا دیگر نتواند من را تهدید کند. وقتی در خانه را باز کرد من با سلاح وارد شدم و گفتم اگر پولم را ندهی تو را می کشم و به زور پولم را می گیرم. خیلی ترسید و فرار کرد در راه پله بودیم که تیر شلیک شد. من تیر را شلیک نکردم ماشه خودش چکانده شد. شهرام در حالی که بشدت ابراز ...
هنر این بار در خدمت پاسداشت تلاش مجاهدانه حافظان سلامت
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز مهاباد ، ساعت 9صبح راهی یکی از بازاهای سنتی و قدیمی شهر شدم، کافی است قدم در این بازار قدیمی بگذاری، صدای برش و بوی چوب خرد شده در دل شلوغی این بازار بیشتر از هیاهوی خرید و فروش خود نمایی می کند. صدا را که تعقیب می کنی به پشت بازار سنتی شهر می رسی، جایی که نجاران و هنرمندان حرفه ای چوب همه با عشق و علاقه چوب های بزرگ را همانند موم زیر هنر دستشان شکل و ...
سرقت دلار های مرد بازرگان با سناریوی پلیسی
تهران می آید در خانه ام نگهداری کنم و بعد تحویل او بدهم. آدم ربایی برای سرقت 130 هزار دلاری طبق قرار صرافی دلار ها را با پیک موتوری به در خانه ام آورد و من هم بعد از اینکه شمارش کردم تحویل گرفتم. از آنجایی که نگران دلار ها بودم تصمیم گرفتم به محل کارم بروم و دلار ها را در گاوصندق دفتر بگذارم و روز بعد تحویل صاحبکارم بدهم. سپس به آن طرف خیابان رفتم و در حالی که منتظر تاکسی بودم ...
معجزه طی الارض آقاجواد الائمه(ع)
، جایی که سر مبارک امام حسین (ع) را در آنجا نصب کرده اند، مشغول عبادت بودم که ناگهان شخصی به نزد من آمد و گفت بر خیز برویم. بلند شدم و به همراه وی حرکت کردم، کمی که راه رفتیم خودم را در مسجد کوفه دیدم، فرمود: اینجا را می شناسی؟ گفتم: بله مسجد کوفه است. او در آنجا نماز خواند من هم نماز خواندم. سپس با هم از آنجا بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم، ناگهان خود را در مسجد مدینه مشاهده کردم. وی به رسول ...
حاج کمال آچار فرانسه خیابان شهدا/ پیری که شیدای سیدالشهداست
، همینطور میخواهم عکس بندازم. اگر ببینی روزشمار محرم به شماره افتاده و سی و چند روز بیشتر تا شروع روزهای عاشقی نمانده است، حاج کمال به نظر شما با این شرایط ناشی از کرونا میشود مراسم گرفت و عزاداری کرد؟، ابروهای حاج کمال به هم گره خورد: این چه حرفی است میزنی دخترم، بگو انشالله که برگزار میشود، حتی اگر هم نشد، من داربست هایم را میبندم و تابلوها و تزئیناتم را میزنم؛ شاید مردم محله ...
روز عشق بچه شیعه ها
! بهتون قول میدم تا وقتی هستم هر کاری می تونم بکنم که احساس خوشبختی کنید اما نمی تونم قول بدم که یک عمر کنارتون می مونم. عمر زندگی ما ممکنه چندین سال باشه ممکنم هست که چند ماه یا چند روز باشه... اگر من لایق شهادت باشم! تنها خواهشم هم از شما اینه که تو این مسیر همراه من باشید... می تونید این شرایط رو بپذیرید؟ و من گفته بودم: بله! با صدای علی به خودم آدم: حواست با منه؟ - آره... دارم ...
بخشش قاتل 12سال بعد از جنایت
. فرید با همدستی چند زندانی دست به کلاهبرداری از داخل زندان زد که پرونده ای دیگر برای او تشکیل و به زندان محکوم شد. بخشش 12سال از جنایت گذشته و پرونده همچنان در شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران بود تا اینکه مدتی قبل اولیای دم راهی دادسرا شدند و درخواست کردند تا حکم قصاص قاتل هرچه زودتر اجرا شود. در این شرایط، جلسات صلح و سازش در دادسرای امور جنایی تهران تشکیل شد و سرانجام اولیای دم وقتی شنیدند که قاتل در زندان توبه کرده راضی شدند به خاطر رضای خدا، قاتل را ببخشند. با گذشت اولیای دم، متهم به قتل از مجازات مرگ رهایی یافت و به زندگی بازگشت. ...
خداحافظ رفیق
پیدا و مشکل مرا حل کرد. چند روز پیش که خبر ابتلای او به کرونا منتشر شد، همکارانش ویدئویی از او در شبکه های اجتماعی منتشر کردند که در آن از امید می گفت، همان موقع پیامکی برایش فرستادم و جویای احوالش شدم و گفتم با شجاعتی که از تو سراغ دارم، حتما بر بیماری پیروز می شوی. تمام این چند روز منتظر پاسخش بودم تا اینکه متأسفانه خبر درگذشتش را خواندم و عمیقا متاثر شدم. ای دریغ و دریغ و دریغ که او هنوز به ...
ماجرای دختر مسیحی که از عشق ارادت به امام رضا (علیه السلام) مسلمان شد
، سرش را از تنش جدا کرد و سرش را روی نیزه بردند. او از بی توجهی برخی مداحان به آگاهی بخشی برای قشر جوان گلایه می کند و می گوید: من همیشه فکر می کردم این ها همه یک سری خرافات بیشتر نیست اما این واقعه را که متوجه شدم دلم لرزید به امام حسین(ع) گفتم می خواهم به کربلا بیایم تا تو را بشناسم. مطمئن بودم اگر من بچه ای داشتم که با او اینگونه برخورد می کردند در جا سکته می کردم و می مردم، به امام ...
سهم من از عاشقی ؛ تنها با انگشت سبابه
همه رزمندۀ زخمی، فقط من یکی باید این جوری باشم؟ این چه جور مجروح شدنیه که دست و پام سالمه، اما نمی تونم حرکتشون بدم؟ بعد از لحظاتی، به خاطر قهر کردنم، از خدا عذرخواهی می کردم. خودم را به دست مصلحت اندیشی اش می سپردم و می گفتم: خدایا، راضی ام به رضای تو. دوباره، ساعتی بعد، چنان غمگین می شدم که انگار بناست تمام دنیا را روی سرم خراب کنند. هم اتاق هایم را به اتاق عمل می بردند، جراحی ...
بشار رسن: نمی خواهم به پرسپولیس پشت کنم ولی...
نداشته باشد. * بشار در چند بازی گذشته فرم فوق العاده ای داشتی؛ آیا می توانیم بگوییم این بهترین فرم تو در پرسپولیس است؟ من در تمام بازی هایی که برای پرسپولیس بازی کردم، سعی کردم بهترین عملکردم را داشته باشم. اگر در چند بازی اخیر که بازی من بیشتر به چشم آمده و دیده شده، شاید دلیلش این بوده که خیلی با هم تیمی ها نزدیک شدم و خیلی راحت می توانم با آن ها بازی کنم و شاید بازی برایم ...
نحوه کنار آمدن دختر تازه مسلمان ژاپنی با حجاب اسلامی
به دل راه ندادم و گفتم: هرجا شما بروی می آیم. و بدون اینکه من از وسیله سفر سوالی پرسیده باشم، گفت: می توانیم با هواپیما از توکیو به تهران برویم و زود به مقصد برسیم. اما من آرزو داشتم بعد از ازدواج یک سفر دریایی طولانی داشته باشم و قصدم این است که در این سفر کشور به کشور شما را با دوستانم آشنا کنم. روز سفر فرا رسید؛ روزی پاییزی و دلگیر که طبیعت زیبای کوبه خزان زده بود و باد تندی می وزید ...
کلیدی که صدام باید به خلبان عباس دوران می داد
چشم می خورد و عباس دوران در این عملیات به شهادت می رسد. کاظمیان می گوید که ساعت 8 و نیم در وزارت دفاع عراق ب ه هوش آمدم، لبم را که پاره شده بود بخیه می کردند. وقتی به هوش آمدم گفتم عباس کو و گفتند شهید شده است. من اطمینان نداشتم و 15 روز وزارت دفاع بودم و 1 ماه استخبارات که آنجا یک سربازی مسلط به زبان انگلیسی از من پرسید شما همان خلبان نیستی که 2 ماه پیش روی بغداد هواپیماش آتش گرفته ...
مطهری: دوست دارم با گیتارم به تیم ملی بروم
داشته باشم و بتوانم خصوصا مقابل این دو تیم شرایط خوبی برای تیم ملی داشته باشم و باعث خوشحالی مردم کشورم در این روزهای سخت شوم و برای این هدف طی بازی های باقی مانده تلاش خواهم کرد تا نظر سرمربی تیم ملی را جلب کنم. پس باید منتظر باشیم تا ارسلان مطهری گیتار و شادی گل جالب توجه خود را به اردوی تیم ملی ببرد و برابر عراق و بحرین بدرخشد؟ گیتار را با خودم می ببینم و تمام تلاشم را می کنم تا برای تیم ملی مفید باشم و همانطور که گفتم امیدوارم در فرصت باقیمانده بتوانم با عملکرد خوبم ابتدا در تیم استقلال نظر سرمربی تیم ملی را جلب کنم و بعد هم انشاالله شادی گل مقابل عراق و بحرین. ...
کل جنگ را جنگیده ام
قدر در کارها و برنامه های بسیج غرق شده بودم که وقت مدرسه رفتن نداشتم و سوم دبیرستان مردود شدم. روز و شب، فکروذکرم بسیج و درگیری با منافقین بود. محل زندگی اش در منطقه رضاشهر، یکی از دلایل اصلی این همه شور و فعالیت است. با افتخار ادامه می دهد: مرکز فعالیت های ما بسیج مسجد المهدی رضاشهر، یکی از پایگاه های فعال شهر، بود؛ پایگاهی که محدوده فعالیتش از مسجدالنبی الندشت تا بولوار آب وبرق، آزادشهر ...