سه شنبه ۰۱ خردادساعت ۱۱:۲۸May 2024 21
جستجوی پیشرفته
اتحاد خبر ۱۳۹۹/۰۴/۳۱ - ۱۲:۰۰

داستان/ نویسنده (2)

اتحادخبر-اصغر علی خانی:ساعت پنج یا شش عصر بود.تَش باد، به تمام سوراخ سمبه های شهر سرک می کشید.هر روز مجبور بودم از روبروی عطاری اش بگذرم.مکثی می کردم.سلامی و علیکی. حالش را که می پرسیدم، آهی می کشید و می گفت:"هَی، می گذرد ... ... ادامه خبر

برچسب‌ها

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)