باورم نمی شد که شوهرم به دخترم که از همسر قبلم دارم،پیشنهاد دوستی داده
سایر منابع:
سایر خبرها
ابعاد هولناک قتل مادر و دختر
مادر و دختر را سلاخی کرده بودند؟ محمدصدیق مودودی، پدر مهرانا است. مردی که یکباره خانواده اش را از دست داده و حالا تنها خواسته اش مجازات هرچه زودتر عاملان این جنایت است. او در گفت وگو با خبرنگار همشهری ماجرای حادثه را اینطور روایت می کند: مهرانا تنها فرزندم بود. از وقتی نوجوان بود، شوهرخواهرم می گفت که او باید عروس آنها شود. این اتفاق هم چند سال بعد رخ داد و دخترم با پسر خواهرم به نام علی ...
عاقبت شوم دختر مشهدی که با یک لبخند در خیابان عاشق شد
زن 22 ساله ای که به اتهام همدستی در خرید و فروش مواد مخدر به همراه شوهرش در یکی از پارک های مشهد دستگیر شده است، در حالی که به شدت اشک می ریخت، با بیان این که من قاچاق فروش نیستم، درباره ماجرای زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد گفت: فوق دیپلم گرفته بودم که با امیرعباس آشنا شدم. او جوانی خوش بیان و خنده رو بود، به همین دلیل من هم با یک لبخند خیابانی به او دل بستم و بدین ترتیب روابط ...
سرگذشت دزد وحشت آفرین
تامین هزینه های اعتیادم، خودم به تنهایی به خرید و فروش مواد مخدر پرداختم. سال 93 بود که با چند گرم شیشه دستگیر و به چهار و نیم سال زندان محکوم شدم. دو سال از دوران محکومیتم سپری شده بود که برای شرکت در جشن ازدواج خواهر کوچکم به مدت هفت روز به مرخصی آمدم، اما غرورم اجازه نمی داد بدون وسیله و با جیب خالی در جشن عروسی شرکت کنم، این بود که تصمیم به سرقت یک خودرو گرفتم تا در جشن عروسی از آن ...
قاتل برادر معتاد در آستانه آزادی
حادثه مشغول کار بودم که همسرم تماس گرفت و گفت سیاوش با پدرم درگیر شده است. بلافاصله به خانه رفتم و دیدم او همسر باردارم را گروگان گرفته و تهدید به مرگ کرده است. قصد داشتم آرامش کنم که ناگهان به روی پدرم چاقو کشید. خواستم چاقو را از دستش بگیرم که این بار به روی من چاقو کشید. برای اینکه او را بترسانم من هم دست به چاقو شدم. متهم در خصوص قتل گفت: آن روز خاله ام مهمان ما بود. وقتی درگیری بالا ...
دستبرد طلایی پسر خطاکار به گاوصندوق پدر
تحقیقات متوجه تناقض گویی های احمد شدند. همچنین مشخص شد وی به تازگی خودروی پراید خریده است. او در بازجویی های فنی، اما به سرقت اعتراف کرد و گفت: من از محل نگهداری کلید ها باخبر بودم و تصمیم گرفتم که طلا های پدرم را سرقت کنم. در فرصتی مناسب بود که کلید ها را برداشتم و راهی انباری شدم و طلا ها را سرقت کردم. طلا های سرقت شده را هم به دو طلافروشی حوالی میدان خراسان فروختم و با بخشی از پول آن برای خودم ...
گفتگو با 2 آدم ربا تهرانی که ادعای عجیبی دارند! +عکس
صبح امروز در شعبه 5 دادسرای ناحیه 34 پیش روی قاضی ایردموسی به سرقت نافرجامش اعتراف کرد و ادعا کرد که بخاطر تامین هزینه های درمان همسرش دست به این کار زده است. سابقه داری؟ نه. چرا دست به این کار زدی؟ پدر و مادرم فوت کردند و 3 سال قبل با همسرم که در یک آژانس هواپیمایی کار می کرد ازدواج کردم اما بعد از مدتی متوجه شدیم همسرم سرطان دارد و از همان روز زندگی ...
پسر پلید به نسرین دست درازی کرده بود! / برادرش در پشت بام چه دید !
کردم تا اینکه در خلوتی کوچه دیدم محمود به خانه شان می رود. از پشت سر به او نزدیک شدم و با چاقو به جانش افتادم و بعد فرار کردم. مطمئن بودم کسی مرا نخواهد یافت. عذاب وجدان نداشتی؟ تا وقتی نفهمیده بودم که اشتباه کرده ام، هیچ عذاب وجدانی نداشتم. چرا اشتباه؟ وقتی دستگیر شدم و ادعا کردم محمود مزاحم خواهرم بود، پلیس از نسرین بازجویی کرد و تازه فهمیدم مزاحم اصلی ...
شهیدی که زندگی بانوی نویسنده را متحول کرد
نیز داستان های مرا منتشر کرد. از این رو تصمیم گرفتم با چند نویسنده و ناشر صحبت کنم. **: برای چاپ خاطرات چه اقداماتی انجام دادید؟ سال 1394 سراغ چند ناشر رفتم تا از آنها برای چاپ کتاب دلداده کمک بگیرم. علی رغم این که نوشته ها و تلاشم را تحسین می کردند، اما چون معتقد بودند من نویسنده ناشناخته ای هستم راضی به همکاری در چاپ نمی شدند. همچنین با چند نویسنده که صحبت کردم گفتند چون ...
مروری بر زندگی نامه شهید حمید بوسلیک
شما را خوشحال کنم. مادر جان! اگر شهید شدم خیال کن که من را داماد کرده ای و من از پیش تو رفته ام و چنین است که ازدواج می کنم با شهادت و خوابگاه من هم همان تکه زمینی است که مرا دفن می کنید. دلم می خواهد اگر شهید شدم آنقدر خوشحال باشید که چشم منافقان و دشمنان اسلام کور شود. این دنیا زودگذر است و باید آن را طی کرد و مرگ هم شتری است که در خانه هر کس خواهد خوابید... انتهای پیام/ ...
عید غدیر فرصت خوبی است تا یکدیگر را ببخشیم
گیرد با وجود داشتن دختری کوچک به کلاس های مختلف هنری و آموزشی برود. او می گوید: بعد از ازدواج چشمم به جهان باز شد. اوایل می ترسیدم تنها بیرون بروم، اما همسرم حمایتم کرد و مرا تشویق به حضور در کلاس و فعالیت های فرهنگی و اجتماعی می کرد. دوره های آموزشی مهدالرضا (ع) را در حرم مطهر پشت سر می گذارد و حالا مربی مهدالرضا (ع) در حسینیه حضرت زهرا (س) واقع در انتهای شفیعی است. 3 روز در هفته کلاس ...
مهرداد اسکویی: سینایی از قطار زمستانی که سخن می گفت امید در جانش شعله می کشید
هنرمندی ممنوع الفعالیت نباشد ولی مثل ممنوع الفعالیت ها با او برخورد شود. اسکویی از حمایت های عاطفی سینایی هم می گوید: سینایی همیشه از پدر همسرم نصرت کریمی حمایت کرد. بعد از درگذشت پدرم و پدر همسرم مدام با من تماس می گرفت و با وجود شرایط سخت جسمانی اش در تمام لحظات سختی که داشتم، کنارم بود. او اضافه می کند: من یک مستندساز کوچک این سرزمین، بسیار خوشبختم که نزدیک 25 سال از زندگی ام با ...
پزشکی که لحظه مرگ را کارگردانی می کند
مین منفجرشده بود رساندم. اما از جواد و فرمانده خبری نبود. تکه های بدن جواد را چطور می توانستم احیا کنم؟ نشسته بودم و فقط نگاه می کردم. ساعت 12 شده بود و حالا همسر جواد منتظرش بود و من مأمور شدم تا خبر شهادت جواد را به خانواده اش و به همسرش برسانم. پایم به سمت خانه شان نمی رفت؛ اما باید می رفتم چاره ای نبود همسرم و دخترم هم مهمان خانه آن ها بودند و همه چشم انتظار. وقتی رسیدم همسر جواد داشت با دخترم ...
گفت و گوی خواندنی با پرافتخارترین بازیکن تاریخ لیگ برتر / چرا سید جلال سوپرمن شد؟
ادامه علت این استمرار را بررسی می کنیم: رفتار حرفه ای و دور از حاشیه سید جلال مثل همه فوتبالیست ها در زمین پرسرو صدا و پرشور است، اما در تمرین تمرکز دارد، اهل بحث های فرسایشی با هم تیمی، مدیران باشگاه، تیم های رقیب و... نیست. به عنوان مثال در همین چهار سال اخیر چندین و چند مدیرعامل در باشگاه پرسپولیس آمده و رفته اند و سید جلال با همه کار کرده و تداوم داشته است. تسلیم ...
گفتگو با عالیه حجت زاده، یکی از اولین دانش آموخته های رشته روزنامه نگاری در ایران
سال های حضورش در مشهد نیز سلسله گزارش های او درباره افزایش سن حضانت فرزندان به مادران به نتیجه می رسد. روزنامه نگاری شغلی حساس و تخصصی است، اگر خبرنگار تاریخ بداند، اگر به اصول اخلاقی پایبند باشد. انشایی درباره جنگ ویتنام او در خانواده ای پرورش می یابد که پدر اهل مطالعه و پیگیر اخبار روز است و روزنامه هم خواندنی محبوب خانه آن هاست. از آنجا که دختر خانواده قریحه نوشتن دارد و پیگیر ...
اگر بودم جلوی ارز 4200 تومانی می ایستادم
متوسط بودیم. متوسط رو به بالا؟ بله؛ ولی آثار این وجود دارد. درباره شرایط روز؛ یکسری مسائل و حواشی همواره درباره شما مطرح بوده، به ویژه حواشی که این اواخر درباره دختر شما به وجود آمد. قبل از اینکه در دولت یازدهم به وزارت برسید، فکر کنم در 19 شرکت عضو هیات مدیره بودید که از همه استعفا دادید؛ اینطور که بیان کردند. من اواخر سال 1388 بازنشسته شدم. نزدیک 4 سال بازنشسته بودم ...
رسیدگی به پرونده برادرکشی در کهریزک
فرزند نیز دارم. مدرک تحصیلی من سیکل است و در یک رستوران مشغول به کار بودم و دارای سابقه کیفری نیستم. قبلا هیچ اقدام مجرمانه ای انجام نداده ام. ما اصالتا اهل غرب کشور هستیم اما اکنون ساکن کهریزک هستیم. قبول دارم که برادر خود را به قتل رسانده ام اما هیچ عمدی در کار نبوده است. برادر من مواد مخدر مصرف کرده بود و به خانه می آید تا پول از پدرم بگیرد. ابراهیم به همسرم حمله کرد محسن در ...
درجستجوی دنیای بدون جنگ
. در کودکی عادت داشت که رد و نقش سنگ های کنار کوه را با چشم هایش دنبال کند. فکر می کرد تا سه، چهار روز باید مسیر را طی کند و پایان نقش برجسته ها را ببیند اما افغانستان و همه ولایت به ولایت آن همیشه پر از ناآرامی بود و جایی برای پرورش آن همه استعداد و تخیل کودکانه نداشت. بزرگ تر که شدم شغلم در روستا چوپانی و کشاورزی بود اما بعد به ایران آمدم. چند سال بعد در همسایگی حسن حاضرمشار به سمت مجسمه سازی کشیده ...
خون جمال روی اقلامی ریخت که برای مردم محروم می برد
. جمال عصای دست مادر بود و حالا پیرزن هم پسرش و هم عصای دستش را از دست داده است. خواهر زاده شهید از روز حادثه بگویید. شهادت دایی چطور اتفاق افتاد و آخرین ملاقات شما با ایشان چه زمانی بود؟ ما در دزلی زندگی می کنیم و دایی در منطقه اورامان بود. (مادرم بعد از اینکه با مرحوم پدرم ازدواج کرد از اورامان به دزلی آمد)، اما، چون دایی خیلی به صله رحم اعتقاد داشت، مرتب به ما سر می ...
دیدار مجازی با مشروطه خواهان/ از نامه های ستارخان تا اعلامیه دلجویی محمدعلی شاه
برادر قوام السلطنه) است. همه آن ها به دلیل شرایط سیاسی کشور به خارج از ایران فرار کرده بودند و آنجا با پول مردم مشغول عیاشی بودند. وثوق الدوله بعد از دهه 20 به ایران برگشت و با همان پول ها در تهران یک میلیون مترمربع زمین خرید؛ در محدوده ای که به میدان وثوق معروف شد. دختر وثوق الدوله که مادرزن هویدا هم بود و من چند مرتبه برای تبادل اسناد تاریخی به خانه شان رفتم، می گفت: پدرم 200 قواره زمین 5 هزار ...
تاجیک: نعشِ اصلاح طلبی بر دستان ماست!
...، با بچه ها گپ می زنید، حرف می زنید، ولی سلول انفرادی دنیای خاص خودش را دارد، باید تجربه کنید تا متوجه شوید چطور ثانیه ها می گذرد... بعد از اینکه بیرون آمدم تا مدت ها دچار یک نوع افسردگی بودم. زیر نظر دکتر بودم.... دارو های خاصی را مصرف می کردم. بی تابی ها و بی قراری های خاصی داشتم و تا مدتی در خودم بودم و حالت خودم را نداشتم. اگر آن ها به این نتیجه رسیدند که من کسی نیستم که با امریکا و اسراییل ...
مردی که در خواب راه می رفت در خواب زنش را کشت +عکس
به دست آورند. ماموران در تحقیقات میدانی در زمین های اطراف محل جنایت لباس های خونین شوهر قربانی جنایت را پیدا کردند و همین کافی بود تا مشخص شود تا زن جوان به دست شوهرش به قتل رسیده است. قتل همسر در توهم مسعود وقتی در برابر لباس های خونین خودش قرار گرفت سناریوی عجیبی را پیش روی ماموران قرار داد و گفت: روز حادثه متوجه شدم مار بزرگی دور گردن همسرم پیچیده است و قصد دارد ...
باید آدم هایی تربیت کنیم که از خودمان بهتر باشند 12 مرداد 1399 ساعت: 18:5
ن بعد از سربازی آمدند تا رزیدنت شوند. الان همه آنها به متخصصان درجه یک کشور تبدیل شدند که در سراسر کشور خدمت می کنند. با وجود این من از همه فرصت ها برای درس خواندن استفاده می کردم. سپید: دوره رزیدنتی شما بعد از انقلاب بود؟ بله، من آن زمان رزیدنت سال اول بودم. قبول کردم و از دانشگاه اجازه گرفتم. دانشگاه هم به من اجازه داد که به مدت شش ماه بروم و کمیته را راه اندازی کنم. خاطره شیرینم این بود که ما با ما ...
ناپدری عاشق نیلوفر 17 ساله شد / رازی که دختر از مادرش پنهان کرده بود
شدم که همایون به مواد مخدر صنعتی روی آورده است. دیگر بر لبه پرتگاه ایستاده بود و هر لحظه با توهم هایی که داشت، مرا به باد کتک می گرفت. چند بار تلاش کرد دختر کوچکم را بفروشد و ... خلاصه، زندگی فلاکت بارم هر روز بدتر می شد تا این که بعد از 13سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم و حضانت دخترانم را در قبال بخشش مهریه پذیرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. با شرکت در کلاس های آموزش خیاطی کار و کاسبی ...
گفت وگو با همسر شهید ضیائی | یا عباس آقا یا هیچ کس!
. سال 52 بود که عقد کردیم؛ پدرم از ما نیابت گرفت، رفت حرم و عقدمان را خواند. خانواده همسرم بسیار متدین و اهل حفظ حریم ها بودند اما در عین حال شاد و بانشاط و اجتماعی. کنار خانه مان منزلی با حیاتی بزرگ بود که 2روز در آن جشن گرفتیم یک روز برای خانم ها و یک روز برای آقایان؛ همسرم از شوق و ذوقش تمام دیوارهای حیات را قالی زده بود! عباس آقا متولد 1327 و اصالتا شاهرودی بود؛ هفت ماه بیشتر نداشت ...
شیرزن کارخانه
مادرم نمی گذاشت به من سخت بگذرد. خانم اولیای بقال 14 سال بیشتر نداشت که پای سفره عقد نشست. ماجرای ازدواج طاهره خانم هم شنیدنی است: پدر شوهرم با پدرم دوست بودند. آن وقت ها آقای موسوی بزرگ برای پسرش دنبال دختر می گشت از پدرم راهنمایی خواست. پدرم هم همسایه مان را معرفی کرد، چون آن ها را می شناخت و می دانست آدم های خوبی هستند دختر های سربه زیر و خوبی هم داشتند. مادرشوهر و پدرشوهرم به خانه ما ...
ذلیل بشی کروناااا!
شد رفتم! ابتدا در را با آرنجم باز کردم! دستهایم را 20 ثانیه شستم! در توالت را با پا باز کردم! کارم که تمام شد شیر آب را با دستمال کاغذی باز و دوباره با دستمال کاغذی بستم! دوباره با پا در توالت را باز کردم و وارد روشویی شدم و دستهایم را 20 ثانیه شستم و بعد با آرنجم در روشویی را باز کردم و خارج شدم و داشتم به سمت اتاق پذیرایی کنار مهمانها می رفتم که همسرم جیغ کشان به سمتم دوید! مرا وحشت ...
سرگذشت عجیب و بی نظیر شهید طلبه مدافع حرم
را می بینم و بعد دسته گل می خرم. اما نزدیک خانه که شدم دیدم خانه شلوغ است، وقتی وارد شدم زانوانم شل شد، همه می دانستند؛ اما فقط دلداری می دادند و می گفتند که خبر شایعه است، محمد سالم است. من به پدرم زنگ زدم و گفتم با همکارانتان تماس بگیرید ببینید چه خبر است، پدر تماس نگرفت، خودم تماس گرفتم، دیدم پدرم گریه می کند، گفتم چه شده؟ گفت محمد تمام شد. تلفن از دست من افتاد و مادر شوهر و خواهرشوهرم ...
بفرمایید کرونا...!
درست کند. برای اینکه گفته هایش را اثبات کند، یک فلافل به من می دهد و می گوید: در هیچ رستورانی نمی توانید عین این فلافل را پیدا کنید. از او پرسیدم آیا بهداشت را رعایت می کنید؟ خندید و گفت: تا جایی که بتوانم بله اما فلافل های اینجا به خاطر همین کثیفی ها معروف شده است. مواد اولیه فلافل را همسرم در خانه درست می کند. او خیلی روی موارد بهداشتی حساس است و برای اینکه مدیون مردم نشویم، کاملا ...
به دخترم پیشنهاد فرار دادند
؟ چطور آشنا شدید؟ آن ها از یک خانواده از چهارمحال و بختیاری بودند، ولی خانم من متولد آبادان است. دختر مرحوم دکتر ابوالقاسم بختیار است که 107 سال زندگی کرد و ایشان از موسسین واحد بهداشت و درمان شرکت نفت بودند. *چند فرزند دارید؟ 4 دختر و 7 نوه دارم. دخترانم همه ازدواج کردند. *همه تحصیلکرده هستند؟ یکی در حد دیپلم و خانه داری ماند، ولی بقیه دکترا ...