سایر منابع:
سایر خبرها
نکاتی که باید به کودکان بیاموزیم تا مورد آزار جنسی قرار نگیرند
هیچ کس حق ندارد به او دست بزند یا نگاه کند. همچنین باید به او گفت اگر کسی چنین چیزی از تو خواست خیلی محترمانه باید بگویی نه. او افزود: پدر و مادرها باید به بچه شان بگویند بدن تو فقط برای توست و هیچ کس حق ندارد با بدن تو کاری کند که دوست نداری. پس اگر کسی چنین کاری کرد حتما باید به یک بزرگتر که اعتماد داری اطلاع بدهی بنابراین در این مرحله ضروری است برای بچه مشخص کنید افراد مورد اعتماد او ...
ناگفته هایی از قتل رومینا اشرفی از زبان وکیل مادرش
تحریک کردند این وکیل دادگستری ادامه داد: بعد از این ماجرا پدر رومینا به مادر این بچه گفته است دیگر با او کاری نداشته باش، بچه است و یک غلطی کرده حتی برای او هدیه هم خریده است. بعد از مدتی وقتی پدر رومینا بیرون رفته و برگشته انگار همه چیز تغییر کرده و بعد با داس سر رومینا را قطع کرده است. بر اساس شنیده ها و برخی مستندات، پدر رومینا از سوی افرادی از نزدیکانش تحریک شده است. آنها به پدر رومینا گفته ...
مصایب والدین و دانش آموزان
افزار روی موبایل یا لپ تاپ به مشکل نخورد. بچه ها درس را به خوبی یاد نمی گیرند و جور معلم را باید من پدر بکشم . اما به نظر او این دردسر والدین به سلامت ماندن بچه ها می ارزد. او می گوید: خوب بود که یک سال آموزش به طور کامل تعطیل شود . نسرین اهل تهران است و می گوید: هنوز مشخص نیست که آموزش در سال آینده مجازی یا حضوری باشد. در هر صورت اگر بنا بر حضور دانش آموزان باشد، من نمی گذارم پسرم به مدرسه ...
شهید شفیع حلیمی اصل بهشت را برای همه می خواست
ی اعیادی گذراند و متوسطه را در دبیرستان صفوی اردبیل در رشته ی علوم انسانی ادامه داد. شفیع که صدای خوبی داشت درس های مدرسه را با نوحه تمرین می کرد و از این کار خود لذت می برد. شرکت در عزاداری های حضرت امام حسین (ع) از برنامه های اصلی اش بود. جذب نمودن جوانان به مسجد در صدر کارهایش قرار داشت و به قول یکی از دوستانش، شفیع بهشت را تنها برای خود نمی خواست بلکه آن را برای همه می خواست. موقع ...
به یادماندنی ترین و شنیدنی ترین نوحه های محرمِ ایرانی
این چه شورش است که در خلق عالم است شعر محتشم کاشانی درباره قیام کربلا با صدای محمد حسین توکل تک خوان اصلی گروه سرود بچه های آباده است. این مداحی خاطره انگیز برای متولدین دهه شصت یادآور محرم های باصفا در آن سال هاست. با گذشت بیش از سه دهه از ضبط این نوحه توسط گروه سرود بچه های آباده این نوا همچنان همه را حسینی می کند. ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ای اهل حرم میر و ...
با حسین(ع) باشی کربلا دفن میشوی
گروه دین و اندیشه - حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو در یادداشتی نوشت: نقل است؛ حاج میرزا خلیل طهرانی یکی از شاگردان آیت الله وحید بهبهانی که گفت:روزی در صحن شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پای درس آیت الله بهبهانی نشسته بودیم، ناگاه مرد زائر غریبی که لباس اهل آذربایجان را به تن داشت، سراغ آیت الله بهبهانی آمد و سلام کرد و دست ایشان را بوسید و سپس کیسه ای که در آن مقدار زیادی از ...
ناگفته های خواهر شهید ابراهیم هادی/ تابوت حاج قاسم، تابوت نیامده برادرم بود
این بار از زبان خواهر ابراهیم دریچه ای رو به شناخت ابراهیم باز کنیم و صد البته بسیار بیش تر از آنچه توقعش را داشتیم روزی مان شد. بی اطاله کلام شما را همراه شدن با صحبت های خواهر شهید ابراهیم هادی دعوت می کنم. از ابتدا شروع کنیم. لطفاً کمی برای ما از خانواده و فضایی که شما و آقا ابراهیم در آن بزرگ شدید بفرمائید. زمانی که ما کوچیک بودیم هم تعداد بچه ها بیشتر بود و هم فضای خانه ها ...
25 درصد تخفیف برای کادر درمان!
شعرش به نام نبض کوچه را بگیر در سال 1389 و مجموعه شعر بعدی او پیراهنی جز صدای تو بر تن نمی کنم در سال 1392 منتشر شد. مجموعه داستان مریم اسحاقی با عنوان زن های کاغذی در سال 1395 به چاپ رسیده که شامل 13 داستان کوتاه با محوریت زن و درونمایه اجتماعی است. مجموعه شعر چهل معشوق گیسوبلند تازه ترین اثر او بوده و تعدادی از شعرهایش نیز به زبان کردی ترجمه و در نشریه ژیوار منتشر شده است. این پزشکِ ...
شیر مرد خراسانی کوه های کردستان
گرفتیم اما محمود با قدرت آنجا بود و برای امنیت آنجا تا آخرین قطره خونش ایستاد. روزی که شهید شد، تمام محله را سیاه پوش کردند. تمام خیابان امام رضا(ع) پر بود از جمعیتی که برای تشییع برادرم آمده بودند. یادم هست روز تشییع محمود، اول محرم بود؛ مثل الان که سالگرد شهادتش دوباره با محرم یکی شده است. پیکرش که رسید، مشهد غوغا شد. جمعیت زیادی برای تشییع محمود ما آمده بود ند. تشییع پیکر قاسم سلیمانی را دیدید ...
ماجرای جالب صادق آهنگران از همبازی شدن با حسین پناهی
به خواندن علاقه داشتم، شروع می کردم به خواندن و داد و فریاد کردن، طوری که ملا کلافه می شد. یک بار به مادر بزرگم گفت: یا من بخونم یا این بچه! مدتی درگیر لکنت زبان بودم وقتی که می رفت، شروع می کردم مثل او روضه خواندن؛ جتی مثل او راه می رفتم و عصا می زدم. همسایه ها که این حالات مرا می دیدند، به مادرم می گفتند این بچه حتما برای خودش ملای روضه خوان می شود، مواظب باش چشم نخورد. همین طور ...
درباره محمود بهزاد
ساخت و پدرم سرپرستی می کرد. هر 2 هم عضو نهضت جنگل بودند. یادم هست که همیشه با تفنگ به مغازه می رفت. وقتی بچه بودم، خیلی از جنگلی ها از جمله دکتر حشمت را دیده ام. در همین حدود اداره ثبت اسناد امروز را می گفتند "قورق کارگذار". اینجا جایی بود که جنگلی ها را می آوردند و اعدام می کردند. صحنه ای که در کودکی بارها شاهدش بودم." بهزاد تحصیلاتش تا دوره متوسطه را در رشت گذراند و جزء نخستین افرادی بود ...
با حاضر جوابی کودکان چه کنیم؟
بایستد و از طرفی هم هیچ خانواده ای گستاخی و بی ادبی را نمی پسندد، بنابراین لازم است والدین دلایل حاضرجوابی کودکان خود را شناسایی کنند و متناسب با این دلایل بهترین شیوه را برای تربیت خود به کار بگیرند. دلایل حاضر جوابی در کودکان ازآنجاکه کودک با شروع دوسالگی، خودمختاری خویش را به حیطه آزمایش می گذارد که یکی از راه های انجام این کار، حاضرجوابی به بزرگ سالان است، ممکن است کودک خردسال با ...
کار حسین (ع) لنگ نمی ماند
برمی گردانم نگاه یکی شان روی من است. چشم هایشان که به زور از پشت ماسک معلوم است، حرفی دارد انگار. چند دقیقه بعد یکی شان که رو و سر زبان را با هم دارد، چادرش را می زند زیر بغل و جلو می آید که: می شود من هم کمک کنم؟ اسمش نرگس است؛ اسپری را می دهم دستش و توضیح می دهم که هرکس آمد حتماً بعد از اینکه کفشش را داخل کیسه گذاشت، دست هایش را اسپری کند. بقیه هم کم کم، یکی یکی و دوتا دوتا خجالت را ...
تقدیر همسر و پسرم شهادت در حرم امام رضا(ع) بود
خبرگزاری رضوی آزیتا ذکاء؛ دخترخاله و پسرخاله بودند که اوایل انقلاب و همزمان با جنگ تحمیلی زندگی مشترک شان را شروع کردند. ثمره زندگی شان یک دختر و یک پسر بود که با داشتن آنها، 10 سال از کنار هم بودن لذت بردند. اما تقدیر این خانواده کوچک تهرانی بر این بود تا دهه اول محرم سال 73 را در مشهدالرضا(ع) عزاداری کنند و احمد پدر خانواده و پسرش وحید در ظهر عاشورا برای همیشه خانواده چهار نفره خود را تنها ...
مقتل خوانی | حال و هوای حسین(ع) و یارانش در شب عاشورا
کردند و همین سخنان را بر زبان جاری ساختند. راوی می گوید: امام حسین علیه السلام به فرزندان عقیل نگاه کرد و فرمود: شهادت مسلم برای شما بس است. من به شما اجازه می دهم که بروید روایتی دیگر در این حال برادران و تمام اهل بیت امام علیه السلام شروع به صحبت کردند و گفتند: ای فرزند پیامبر خدا! مردم به ما چه می گویند و ما به آنها چه بگوییم؟ بگوییم سرور، بزرگ، سید، امام و فرزند ...
خاطرات دختر لژیونر ایران؛ از چیدن ترکیب تراکتور تا حضور در آذربایجان
علاقه زیادی به فوتبال داشتم، کاراته را رها کردم. شهر ما مدرسه و باشگاه فوتبال نداشت به همین دلیل فوتسال را انتخاب کردم. سرمربی تیم شهرداری تبریز زمانی که همراه با تیم مدرسه در مسابقات استانی شرکت کرده بودم، بازی من را دید و قراردادی حرفه ای با من بست. به مدت هشت سال در تیم ها و لیگ های مختلف تبریز بازی کردم؛ ماشین سازی، حلال احمر، ولایت انصار، شهرداری تبریز و جمشیدی راد از جمله تیم هایی ...
شمرکیست؟/وقایع ساعت به ساعت روز عاشورا
و من امروز تو را می کشم و به زودی پیشمان خواهم شد و به دوزخ خواهم رفت. ولی به خاطر کینه ای که در دل دارم خون تو را بر خاک می ریزم و بر فرزند پیغمبر رحم نمی کنم. و در جایی دیگر گفت: من تو را به حق شناختن می شناسم! مادرت فاطمه ی زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است و کسی که از جانب تو دشمنی می کند و طلب خون تو را می کند، خداوند علی اعلا است. با این حال تو را می کشم و هیچ پروایی از این ...
انسان مسؤولیت را از خداوند متعال قبول کرده و همیشه در معرض آزمایش است
یافتۀ مدرسه الهی و عاشورایی باشد و در دانشگاه امام حسین (ع) به دروس معرفتی و معنوی روی آورد و در کارنامۀ دنیوی اش با امضا و مهر عاشورایی امام حسین علیه السلام مهر قبولی بخورد. ایشان دوران کودکی اش را این گونه در کنار پدر و مادر سپری کرد. روزها در کنار و در خدمت پدر بود تا استقامت و پایداری را بیاموزد و طریقۀ کسب روزی حلال را یاد بگیرد و شب ها در کانون احساس و آرامش مادر، درس زندگی کردن و ...
داوطلبان جهادی امام رضا(ع) فرزندان پرستاران را غافلگیر کردند
، هدایایی که آماده کرده بودند را به پاس قدردانی از فرزندان کادر درمان به آنها اهدا می کردند. بچه ها با دیدن داوطلبان جهادی پشت در خانه شان، حسابی غافلگیر شدند. البته بماند که تعدادی از این بچه ها و خانواده ها در منزل نبودند و گروه های جهادی نیز رو دست خوردند و غافلگیری، حسابی از آن خودشان شد؛ اما امام رضایی ها بازهم حاضر نشدند خانواده ها را در جریان بگذارند تا لذت غافلگیری برای بچه ها و خانواده ...
اپیدمی تک فرزندی و پیامدهای آن
منافع فرزند کمتر داشتن را به صورت دو جانبه یعنی هم برای والدین و هم برای فرزندان ترویج کردند. با این روند کم کم ذهنیت ها نسبت به فرزند دار شدن تغییر کرد. پدر و مادرها که باسوادتر شده و بیشتر از قبل به درس و مدرسه و آینده بچه هایشان حساس شده بودند کم کم به این نگرش رسیدند که بهتر است به جای تربیت چند بچه قد و نیم قد با آینده ای نیمه موفق، یک بچه کاملاً موفق تربیت کنند و تحویل جامعه بدهند. از طرف دیگر ...
نظرات برگزیده مخاطبین الف: برجام کلاهی بود که جان کری با لبخند سر ظریف گذاشت/ چرا قبح روابط آزاد کمتر از ...
...> *1.یعنی الان سطح زندگی شما با ما یکیه و فشار اقتصادی روی شما هم هست؟ 2.ارز 4200 هدیه دولت به رانت خواران و دوستان دولتی بود بدبختیش برای ملت،لطفا منتش سرمون نگذارید. 3.خودت و اون دو نون دیگه باعث و بانی وضع اقتصادی امروز هستید همه چیز رو به تحریم وصل نکنید. *والا قاطبه ملت ایران از شما عزیزان درخواست دارند که کلا حرف نزنید، طرح ندید، هیچ اقدامی هم انجام ندید بگذارید وضع به همین منوال ...
کرامت خاصه ابوالفضل العباس(ع)
چون شب شد و به خانه آمد و موضوع را با پدر در میان گذاشت، پدرش گفت: مگر عباس بن علی را دوست داری؟ گفت: آری. جانم به فدای او باد! گفت: اگر چنین است، بیا تا دستهای تو را به یاد دست بریده عباس قطع کنم. جوان دست خود را دراز کرد و پدر دستش را برید. مادرش گریان شد و گفت: ای مرد چرا از فاطمه زهرا (سلام الله علیها) شرم نکردی ! آن مرد گفت: اگر فاطمه علیه السلام را دوست داری بیا ...
شهید محمد امیدزاده به روایت خواهرش
. بچه ها کوچک بودند، اما گرمای محبت خواهر و برادری تنها حلقه ی وصل ما بود و با کمک بزرگتر های فامیل، عمه، عمو، دایی، خاله چرخ زندگی مان می چرخید محمد مرد خانه می شود محمد به سن نوجوانی که رسید، آرام آرام در کنار درس و مدرسه برای امرار و معاش خانواده کارگری هم می کرد. محبت و دلسوزی او برای برادران و خواهران به اندازه ای بود که جای پدر و ماد را پر می کرد. سربازی ...
نگاهی به زندگی تنها پیامبر زن
های بریده و سرهای از قفا جدا شده را دید، اما باز با صبوری، جز زیبایی ندید. صبر پیش استقامت زینب(س) زانو زده، شکیبایی در دست های او پرورش یافته و حلم کودکی است که در مدرسه زینب(س) رشد کرده است. او تسلیم بودن را از کودکی آموخته و عهد بسته است؛ پدر گفت : بگو یک ! تو تازه زبان باز کرده بودی و پدر به تو اعداد را می آموخت. کودکانه و شیرین گفتی : یک! و پدر گفت : بگو دو نگفتی ! پدر تکرار کرد ...
زندگی و زمانه شیخ مرتضی آشتیانی، فقیهِ مبارز مشروطه/ حسن طالبیان شریف
، طلبه شد و دروس حوزوی را آغاز کرد. پس از تکمیل ادبیات عرب و سطوح عالیه، چند سال در مشهد در درس خارج پدر خویش شرکت نمود. در درس خارج فقه ایشان، تقریرات بحث اجاره ایشان را نوشت و منتشر کرد. وی پس از آن سه سال در نجف اقامت نمود و در درس خارج میرزای نایینی شرکت کرد ولی به خاطر نامساعد بودن آب و هوا به ایران برگشت و در قم حدود 8 سال اقامت نمود و در اساتید آنجا بالأخص درس خارج آیت الله شیخ عبدالکریم حائری ...
سخنان حسین(ع) از مدینه تا کربلا امیدم این است که خداوند عاقبت ما را ختم به خیر کند/ وای بر تو نیست ...
شفقنا- رویداد غمبار کربلا، رویدادی تاریخ ساز است که اشعه های تابناک آن فراتر از زمان و مکان، مرزها را در نوردیده و رنگ جاودانگی به خود گرفته است. در این میان سخنان امام حسین(ع) از زمانی که در مدینه حضور داشتند تا لحظه شهادت در کربلا برای دیروز، امروز و آیندگان سراسر درس و آموزه بوده و هست. از این رو شفقنا ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان با همراهی آیت الله یوسفی غروی استاد برجسته ...
روزگار ما و واقعیت مردم کوفه و شام
را تصدیق کند. آیا نگفتم وقتی که داخل بستان شدم اینکه مرا حلال کن که بی اذن تو داخل شدم در باغ تو؟! پس قول خود را تصدیق کردم و بستان را به تو بخشیدم با آنچه در بستان است، جز اینکه این اصحاب من که با من آمده اند به جهت خوردن خرما و رطب آمده اند. پس ایشان را امروز میهمان خود کن و به جهت خاطر من اکرام بکن. خدای تعالی اکرام کند تو را در روز قیامت و مبارک کند از برای تو در حسن خلق تو و ادب تو! پس آن غلام گفت: اگر بستان خود را به من بخشیدی، پس من آن را وقف کردم از برای اصحاب شیعیان تو. ...
روضه روز هشتم محرم؛ شهادت جانسوز حضرت علی اصغر(ع)
رسول اللَّه(ص) دفاع کند؟ آیا خداشناسی هست که در حقّ ما هراس خدا را در پیش گیرد؟ آیا فریادرسی هست که به امید رحمت خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه در نزد خداست ما را یاری رساند؟ در این وقت ناله زنان بلند شد و امام به باب خیمه آمد و فرمود: خواهرم زینب، بچه کوچک مرا بیاور تا با وی وداع کنم، امام او را گرفت تا ببوسد، حرملة بن کاهل تیری انداخت که آن گلوگاه کودک را سوراخ کرد، امام به ...