زن جوان پس از 19 سال دوری، مادرش را در آغوش کشید
سایر منابع:
سایر خبرها
مصاحبه با رتبه 3 کنکور ریاضی 99: ساعت درس خواندن مهم نبود و بازدهی علمی باعث موفقیتم شد
کامپیوتر را کسب کرد و این انگیزه من را نیز افزایش داد. او در پایان به زحمات پدر و مادرش اشاره کرد و گفت: مادر پزشک و فوق تخصص بیماری های عفونی می باشد و پدرم مهندس کشاورزی است. از زمان شیوع کرونا، مادرم را بسیار کم می دیدم، زیرا او یک مدافع سلامت بود و تلاشم این بود که او و پدرم را خوشحال کنم. برای کسانی هم که سال بعد کنکور خواهند داشت توصیه می کنم خلاقیت در آموزش و مطالعه با کیفیت را سرلوحه تلاش خود قرار دهند تا موفق شوند. ...
از خواب فرد سبزپوش تا شیشه مشروب
قول معروف همان دختر آفتاب مهتاب ندیده ماندم که ماندم... حالا دانشگاه تمام شده بود و من بودم و قولی که به پدرم داده بودم. اینکه بعد از دانشگاه، بهانه های بیخودی را کنار بگذارم و بنشینم سرِ سفره عقد... از همان اول هم پدرم با دانشگاه رفتن من زیاد موافق نبود. این را بارها از زبان او و مادرم شنیده بودم. در این که دوستم داشت شکی نداشتم اما خب می دانستم دوست دارد هرچه زودتر ازدواج کنم ...
ننه! جنگ کی تموم میشه؟
پسر بزرگ ترم آمد و بدون هیچ مقدمه ای وقتی این حالات مرا دید گفت منتظر کی هستی مادر؟ ابراهیم شهید شده است. با شنیدن این خبر بیهوش شدم. پدر ابراهیم هم از حال رفت و روی زمین افتاد. چند ساعتی اصلا توی این دنیا نبودیم ... منتظر شهادتش بودم ولی خوب هر چه که باشد مادرم، دلم نمی آمد خار به پای بچه ام فرو برود. می گفتم ان شاءالله ابراهیم می ماند و به اسلام خدمت می کند. و ابراهیم نماند. نصرت خانم ...
ماجرای زندگی دو خانواده در حمام و یخچال!+ عکس
... اعتیاد ؛ افیونی برای درد بی سقفی اما داستان این خانواده تنها به بی سرپناه بودن خلاصه نمی شد و بازهم ردپای اعتیاد که همراه با فقر، مهمان این زندگی های فراموش شده می شود را می توانستید در چهره آن ها ببینید. هدیه از مادرش و وضعیت اعتیاد او می گفت. مادرم قبلاً درگیر اعتیاد بود و حالا گاهی تریاک می کشد. بعضی وقت ها هم شربت متادون می خورد. پدرم کارگر گچ کاریست و از زمانی که به خاطر ...
از دزفول تا مشهد با بانوی ایثارگر/شهرهایمان به تلی ازخاک تبدیل شد
... من مشهد بودم و همسرم مأموریت در تهران. تماس گرفت و گفت که نمی توانم به مشهد برگردم و به منطقه اعزام شده ایم. باید لب مرز باشیم چون کار عراق حساب و کتاب ندارد . همسرم حدود 10 روزی در منطقه بود و وضعیت که عادی شد، برگشت. سال های پس از جنگ را چگونه سپری کردید؟ فعالیت هایمان در سپاه بعد از جنگ تعطیل نشد و با همان علاقه و اشتیاق ادامه داشت. در روزهایی که آزادگان به کشورمان ...
شکست اعتیاد افسانه نیست
زن قوی و محجوبی بودم مثل خیلی از زنان دیگر اما زیر بار فشار زندگی له شدم. می دانی؛ یک شاخه اگر خشک و تنها شود، زود می شکند. همه چیز از یک شکست عشقی شروع شد. افسانه آن زمان 17 ساله و عاشق پسر همسایه دیوار به دیوارشان بود. دو دلداده ای که می خواستند سر سفره عقد بنشینند و برای شروع زندگی شان لحظه شماری می کردند اما برادر ناتنی افسانه که از او بزرگتر بود مدام سنگ جلوی خواستگار وی می انداخت ...
نفر اول کنکور تجربی: برنامه ریزی و مطالعه کیفی رمز موفقیتم در کنکور بود
به گزارش ایرنا، سیدشنوا که معدل سال آخرش 19.42 بوده است، افزود: به کسب رتبه دو رقمی امیدار بودم اما تصور دستیابی رتبه یک کنکور را نداشته و این مهم لطف خدا است. وی که دانش آموز دبیرستان استعدادهای درخشان شهید بهشتی اردبیل می باشد، حمایت خانواده و زحمات دبیران و مدیران مدرسه اش را در موفقیت خود تاثیرگذار ذکر کرده و گفت: خدا را سپاسگزارم که زحمات پدر و مادرم را با موفقیت خود پاسخ دادم ...
روایت تکان دهنده مادر شهید همت از لحظه ای که خبر شهادت او را شنید
اینکه که پسر بزرگترم آمد و بدون هیچ مقدمه ای وقتی این حالات مرا دید گفت منتظر کی هستی مادر؟ ابراهیم شهید شده است. با شنیدن این خبر بیهوش شدم. پدر ابراهیم هم از حال رفت و روی زمین افتاد. چند ساعتی اصلا توی این دنیا نبودیم... از او می پرسم با این همه فعالیت ابراهیم، هیچ گاه خودتان را برای شنیدن خبر فرزندتان آماده نکرده بودید؟ سری تکان می دهد و می گوید: چرا منتظر شهادتش که بودم، ولی خوب هرچه که باشد مادرم، دلم نمی آمد خار به پای بچه ام فرو رود. می گفتم ان شاءالله ابراهیم می ماند و به اسلام خدمت می کند. منبع: اصفهان زیبا انتهای پیام ...
رتبه دورقمی کنکور: موفقیتم را مدیون پدر و مادرم هستم
...> وی خاطرنشان کرد: نقش پدر مادرم در زندگی ام غیرقابل انکار است و در سال کنکور که سالی حیاتی بود از همه نظر چه روحی چه انگیزه ای و چه فراهم کردن امکانات همیشه مرا یاری کردند و نقشی پر رنگ ایفا کرده اند که اکنون موفقیت خود را مدیون زحمتشان هستم. شیخی اظهار داشت: چند عامل درکنار هم موفقیت را می سازند و صرف استفاده از موسسات آموزشی و یا آزمون نمی تواند موفقیت دانش آموز را تضمین کند، انگیزه ...
نذر زنانه
پونه پیل رام_استاد دانشگاه، پژوهشگر و نویسنده درحوزه زنان 12ساله بودم که جنگ شد. در مسجدسلیمان درس می خواندم و پدر و مادرم معلم بودند. مادرم قبل از جنگ کارگاه خیاطی داشت که با 12-10نفر از زنان دیگر شهر لباس عروس، مجلسی یا فرم مدرسه می دوختند. جنگ که شد، مادرم چرخ ها را علم کرد؛ این بار برای دوخت لباس رزمندگان. نهادهای مختلف پارچه را می آوردند و مادرم و دیگر زنان برای رزمندگان لباس رزم ...
زمستان سیاه بریانک
رفت و پسر یک سال و نیمه برادرم روی پایم نشسته بود. خانه ما دوطبقه بود. یکدفعه دیدم سقف شکاف عمیقی برداشته است. فقط فکر حفاظت از جان برادرزاده ام بودم. محکم در آغوش گرفتمش و به کنج اتاق رفتم تا آوار روی سرش نریزد. دیگر هیچ نفهمیدم. همه این اتفاقات چند ثانیه هم طول نکشید. بعد از یک ساعت متوجه ماجرا شدم. در این حادثه 2 برادرم و همسر برادرم شهید شدند. مادرم که در آشپزخانه بود، دچار شکستگی استخوان شد ...
مسافر کوچولویی که از شکنجه مُرد!
خیس کرد و فردا صاحب پسری شد. قرار بود نخودی برای پدرش که در مزرعه کار می کرد، غذا ببرد. مادرش گفته بود: پشت سرت را نگاه نکن! اما او نگاه کرد. بعد درخت هلویی دید و غذای پدر یادش رفت. بالای درخت رفت و مشغول خوردن شد و آنگاه غولی از راه رسید. من از این خبر متنفرم. پسر بچه 6ساله بر اثر شکنجه زن عمو مرد. این تیتر اشتباه است. پدر و مادر تو شریک قتل تو بودند. وقتی ...
کارآفرینی با عقربه های ساعت
زمانی که چشم باز کردم مادرم پشت دار قالی کار می کرد. دارهای قالی دوره کودکی من مانند حالا نبود. برای درست کردن آن باید از داربست بالا می رفتید و این رفت وآمد برای مادرم کار چندان راحتی نبود. پدرم در دوران دفاع مقدس در جبهه بود. به این ترتیب رسماً مسئولیت خانه و هزینه ها برعهده مادر بود. بعد از جنگ هم پدرم دچار حادثه سوختگی شدید شد و دیگر نمی توانست کار کند. من پابه پای مادر کار می کردم. برادر معلولی ...
پایان 32 سال چشم انتظاری برای در آغوش گرفتن پدر
مادرم روزهای سختی در دوری از پدر گذراندیم و چشم انتظار بازگشت او بودیم و حال همه خوشحال هستیم که پدر در حال بازگشت به داریون است. فرزند شهید عابدی به روز رفتن پدر به جبهه در سال 1367 اشاره کرد و گفت: زمانی که پدر می خواست به جبهه برود مقداری پول خرد از جیب بیرون آورد و به من و خواهر و برادرهایم داد و روی سرمان را بوسید و به مادرم وصیت کرد فرزندان و تربیت صحیح آنها را به تو می سپارم. وی ...
آمادگی برگزاری جشن خرمن در سوادکوه
. حسن نژاد با اشاره به اینکه مادر و پدرم از حامیان من بودند و مادرم برای ثبت ساز بومی مازندرانی ها لگن زدن در روسیه سفر خارجی هم داشت، بیان کرد: در سال اول دبیرستان دبیر کامران زاهدی برای بسیاری از دانش آموزان دریچه جدید و متفاوتی را گشود و دایی من دبیر محمد حیدری که رفیق من هم بود از حامیان اصلی بودند و در ادبیات مدرن به من کمک کرد. شاعر مطرح مازندرانی با اشاره به اینکه در سال ...
ماجرای آهنگ جدید ساشا سبحانی با اسنوپ داگ+فیلم
، آن جا مدرسه رفته و زبان اسپنیش یاد گرفته ام خودم از بچگی پول درآورده ام 12 سالگی به ونزوئلا رفتیم، 15 سالگی کاملا به زبان اسپنیش مسلط بودم آن زمان وقتی 15 – 16 ساله بودم وقتی هیات های ایرانی از ایران به ونزوئلا می آمدند می رفتم دم هتل و می گفتم من برایتان ترجمه می کنم و روزی 50 دلار می گرفتم بعد از یک سال کار در آن جا، کارمند یک شرکت خصوصی شدم این ها همه ...
اشعار هفته دفاع مقدس
...> گل نداد و گلوله باران شد پدرم رفت و بعد هشت بهار پوکه های گلوله گلدان شد پدرم تکه تکه هر چه که داشت رفت همراه با عصاهایش سال پنجاه و هفت چشمانش سال هفتاد و پنج پاهایش پدرم کنج جانماز خودش بی نیاز از تمام خواهش ها سندی بود و بایگانی شد کنج بنیاد حفظ ارزش ها روی این تخت رنگ و رو رفته پدرم کوه بردباری بود ...
لو رفتن عشق بازیگر زن به آقای خوش تیپ + عکس
که بزرگ شدم بین من و این ماجراها وقفه افتاد و این فیلم هم ساخته نشد اما این عشق به بازیگری از همانجا جوانه زد تا اینکه ما به تهران آمدیم. پزشکی و بازیگری مریم مومن درباره عشق به بازیگری اش گفت : خانواده من همیشه دوست داشتند که من دکتر یا مهندس شوم اما همیشه ته دلم دوست داشتم که به بازیگری برسم و پنهانی کلاس های بازیگری می رفتم و کاراته هم کار می کردم و زمانی که بیرون می رفتم برای ...
روایت نجات یافتگان از چنگال کرونا
از همان ابتدا هر دو ریه او درگیر شده بودند و در بخش مراقبت های ویژه بستری شد و متاسفانه پس از یک هفته جدال با ویروس کرونا نتوانست در برابر سختی های آن طاقت بیاورد. خیلی دلم می سوزد به خاطر شرایطی که بود بدون برگزاری هیچ مراسم تشییع جنازه و یا ختمی، پدرم را به خاک سپردیم. این قضیه شوک روحی خیلی بزرگی به همه اعضای خانواده وارد کرد. این بهبودیافته بعد از پشت سر گذاشتن تجربه درگیری خانوادگی ...
مُسکنی به نام گرمخانه برای معضل کارتن خوابی
وقت ها همسایه ها برایم غذا می آورند، یا پولی به من می دهند و هوای مرا دارند. این جا به هر کس بگویی سمیرا، همه مرا می شناسند . اولین تجربه کارتن خوابی پس از هشت ماه دوباره به قلعه افغان می روم، دوباره سمیرا را می بینم. این بار داستان زندگی اش را برایم تعریف می کند: 15 ساله بودم که با یکی از اقوام دور نامادری ام ازدواج کردم. با وجود اخلاق های بد شوهرم، اما پدرم آن قدر متعصب بود که ...
یافتن خواهر بعد از 23 سال دوری/ بعد از کتک آن روز پدرم از خانه رفتم و همه این سالها بیرون خانه زندگی می ...
زنی که بعد از 23 سال دوری از خانواده با کمک پلیس خواهرش را پیدا کرده است می گوید پدرش عامل این دوری و جدایی بود. او می گوید: 18ساله بودم که به اصرار والدینم ازدواج کردم و یک سال بعد به خاطر بدرفتاری همسرم و خانواده اش طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. پدرم به شدت بداخلاق بود و دست بزن داشت، اما چاره ای نداشتم و برای اینکه به خانه همسرم بازنگردم تحمل می کردم، اما یک روز که پدرم حالش ...
عشق بازیگر زن به اقای خوشتیپ لو رفت/عکس
و اصالتا ترک می باشد. دوران کودکی اش را هم در همین شهر سپری کرده و تک فرزند خانواده است ، وی در رشته بازیگری تحصیل می کند و دانشجو است. اصالت و عشق بازیگری وی گفت : همه جا از اصالتم گفته ام و تا 8 سالگی در اردبیل بودم. عشق من به بازیگری از 5 سالگی شروع شد که پسرعموی پدرم برای ساخت یک فیلم کوتاه از من دعوت کرد اما زمانی که بزرگ شدم بین من و این ماجراها وقفه افتاد و این فیلم هم ...
پشیمانی از دیدار مادر!
سرویس حوادث جوان آنلاین: اواسط شهریور ماه بود که زن جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و برای پیدا کردن مادرش پس از 19 سال درخواست کمک کرد. زن جوان در توضیح ماجرا گفت: 19 سال قبل وقتی سه ساله بودم، مادرم و پدرم به خاطر اختلافات خانوادگی از هم جدا شدند. از آن روز به بعد من همراه پدرم و نامادری ام که مدتی بعد از جدایی از مادرم با او ازدواج کرد، زندگی تازه ای را شروع کردم. ...
راز عاقبت بخیری برادرانم در پینه های دست پدرم بود
چند ساله داشت. بعد از شهادت محمدرضا، اخوی حاج محمود و حاج محسن نیز به دفعات در مناطق و عملیات شرکت می کردند و مادر همیشه در انتظار برگشت فرزندانش بود. اولین بار در اواخر سال 62 اعزام شد و تا سال 66 یعنی زمان شهادتش کم و بیش در جبهه بود. ابتدا به خاطر شهادت احمد با اعزام او موافقت نمی کردند و می گفتند برادرتان تازه شهید شده است، او می گفت برادرم راه خودش را رفت! من هم باید به وظیفه خودم عمل کنم ...
چند روایت از قربانیان تجاوز و آزار جنسی | سکوت بره ها و گریز گرگ ها
خودم می گویم کاش من و مادرم در یک بیابان، شکار حیوانات درنده و تکه تکه می شدیم، اما زیر دست آن شیطان صفت نمی افتادیم. از آن شب به بعد، مرد روانی متواری شد. مریم از کابوس های بعدش می گوید که هیچ وقت او و مادر را آرام نگذاشته است. می گوید: مادرم می ترسید به پدرم چیزی بگوید. من هم تا چند هفته، زبانم بند آمده بود و نمی توانستم حرفی بزنم. پدرم نمی دانست چرا من و مادرم یک شبه این قدر آشفته ...
از روی مادرم خجالت می کشم / او در حمایت از ما یکی از انگشتان پایش قطع شد
16 ساله که تمام امیدش بعد از خداوند نگاه مهربان حضرت امام رضا(ع) بود، کتاب داستان تلخ و غم انگیز زندگی اش را گشود و تاریک ترین فصل زندگی اش را این گونه بازگو کرد: 16 سال پیش در یکی از محله های محروم در یکی از مناطق حاشیه ای شهر مشهد متولد شدم. فرزند دوم از یک خانواده چهار نفره هستم و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم. پدرم کارگری ساده و مادرم خانه دار بود. کودکی من و خواهر بزرگترم در حسرت و رنج های بی ...
زندگی سیاه سمیرا، دختری که از 15 سالگی کارتن خواب است
ضعیف بود در مقابل سرما مقاومت نکرد. بیچاره پس از دو روز گرسنگی از دنیا رفت.آن شب من هم مثل او از ترس جان دادم . بعد که شهرداری آمد جنازه اش را ببرد، تازه فهمیدم هشت ساعت از مرگش گذشته بوده و در بغل من جان داده است . سمیرا در حالی که به نقطه ای خیره شده است، آهی می کشد و می گوید: تمام سه ماه زمستان سال 86 را کنار زهره، به همین شکل گذراندم. دختر ساده ای بودم که دیگر آن قدر مار خوردم، افعی شدم. هنوز ...
روز شعر و ادب، روز شهریار
فداکاری مادرش را با چشم های اشکبار حس کنیم. شهریار شاگرد رشته ی پزشکی بود. سال آخر عاشق شد ... و عشقی ناکام. و دوست صمیمی اش را هم از دست داد. و پزشکی را رها کرد. سال آخر !و من فکر می کنم شاید شهریار حس می کرده شاعری که عاشق باشد بهتر از پزشک اخموست. از هر چه بگذریم ، سخن دوست خوش تر است. دیوان شهریار را باز می کنم و مهمان مناجات شیرینش با خدا می شوم : دلم جواب بلی ...
حق و حقوق دیگران را رعایت کنید
خوانی می رفت. او با این کارش، تا حدودی معاش خانواده را تامین می کرد. زمزمه های انقلاب که در شهر پیچید، رمضان علی نیز به جمع مردم کوچه و خیابان پیوست و شعار رهایی از بَند جور سر داد. فاطمه در مورد اعتقادات برادرش می گوید: من خیلی کوچک بودم که پدرم را از دست دادم. رمضان مرا روی پایش می نشاند و داستان حضرت رقیه و سکینه را برایم تعریف می کرد. او می گفت: صف نماز جماعت را تا می ...
یک در میلیون!
اعتدال - دخترم پارسال همه دارائی و پس اندازش در بانک 18میلیون تومان بود. تازه دلار شده بود هشت، نه هزار تومان، خیلی ناراحت بود از بی ارزش شدن پولش، تصمیم گرفت کامپیوتری تخصصی برای رشته اش بخرد با همان حدود قیمت، با اصرار گفتم نخرد. از او خواستم کمی صبر کند دلار برگردد به قیمت واقعی اش، بعد بخرد. دلم نمی آمد همه پس انداز چندین ساله اش بشوند یک لپ تاپ. پرسید اگر ...