لو رفتن عشق بازیگر زن به آقای خوش تیپ + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
مینا وحید مریم مومن را با خاک یکسان کرد + فیلم
. دانشجوی رشته بازیگری است ، او فعالیت خود را از تئاتر شروع کرد و حالا بعنوان بازیگر وارد تلویزیون شده است ، او از جمله چهره های جدید الورود به عرصه بازیگریست. اصالت مریم مومن همه جا از اصالتم گفته ام و تا 8 سالگی در اردبیل بودم. عشق من به بازیگری از 5 سالگی شروع شد که پسرعموی پدرم برای ساخت یک فیلم کوتاه از من دعوت کرد اما زمانی که بزرگ شدم بین من و این ماجراها وقفه ...
عشق خوانندگی از دختر 20ساله سارق ساخت
دوستانم که دی جی هستند به مهمانی ها می رفتم تا اینکه کرونا آمد و تقریبا کار من تعطیل شد. با این حال گاهی در رستوران ها می خواندم. صدایم خوب است. اما دختر جوان را هرگز ندیده بودم و او را نمی شناختم. وقتی مرا در اینستاگرام فالو کرد و با هم چت کردیم متوجه شدم پولدار است. وسوسه شدم تا پولهایش را تصاحب کنم. فکر می کردم از ترس به خانواده اش حرفی نمی زد و جرأت نمی کند شکایت کند اما معادلاتم درست از آب در ...
از دزفول تا مشهد با بانوی ایثارگر/شهرهایمان به تلی ازخاک تبدیل شد
نفر دوم شدم. به مدت یک ماه باید برای آموزش به نیشابور می رفتم که با پدرم عازم این شهر شدم. این را هم بگویم که وضع همه مهاجران تقریباً مثل ما بود و حتی بدتر. خانواده عمویم در نیشابور ساکن شده بودند اما شرایط سختی را سپری می کردند. زن عموی من یک زندگی خوب و راحت را ترک کرده و به خاطر شرایط جنگی مجبور بود در چادر زندگی کند. آن هم زمانی که باردار بود. شرایط جنوب گرم بود و نیشابور سرد و همین ...
اکبرپور : غمخوار به من چک داد تا پرسپولیسی شوم
نوجوانان هیچ تفریحی به جز فوتبال بازی کردن در کوچه پس کوچه ها نداشتند. متأسفانه از دهه 80 مربیانی در فوتبال تبریز مشغول به کار شدند که کارنامه شان مشخص است. مربیانی که با خود 20 بازیکن وارد تیم های استان می کردند و برخی از آن ها دست دلالان و شیطان را از پشت بسته بودند. حجازی اول پرسید استقلال را دوست داری؟! من از شانزده سالگی در لیگ بازی کردم. یادم هست سال 70 وقتی استقلال قهرمان آسیا شد ...
ماجرای خواهر طاهره از فرماندهی سپاه تا ماموریت ویژه ارسال نامه امام به گورباچف
آجی ملا در آن درس می داد. یک روز بین بچه ها برگه پخش کرد تا از آنها امتحان بگیرد. اما به من و یکی دیگر برگه امتحانی نداد. گفت خانواده شما دو نفر از من تعهد گرفته اند که فقط به شماها خواندن یاد بدهم نه نوشتن. صدایم در آمد وقتی رفتم خانه به پدرم معترض شدم که چرا این کار را کرده است. پدرم هم گفت همین که خواندن یاد بگیری کافیست. برای دختر نوشتن لازم نیست. خدای ناکرده ممکن است فردا کسی نامه ای برایش ...
دام شیطانی خواننده زیر زمینی برای دختر پولدار تهرانی
... دستگیری دزد فریبکار همین کافی بود تا کارآگاهان پلیس آگاهی تهران با اقدامات فنی و پلیسی آرش 25 ساله که در شهرهای اطراف تهران زندگی می کرد را دستگیر کنند. آرش در اعترافاتش گفت: در یک رستوران کار می کنم و بعضی اوقات در همان رستوران خوانندگی می کردم و برخی شب ها نیز همراه دوستانم به مجالس عروسی می رفتم و خوانندگی می کردم، عاشق خوانندگی بودم و دوست داشتم یک استدیو برای خودم داشته ...
دزدی کردم به عشق موسیقی!
.... اطلاعات من چندین برابر اطلاعات مهراوه بود در صورتی که او دانشجوی این رشته است. درباره نقشه ات توضیح بده. من او را فریب دادم و گفتم پدر و مادرم در ترکیه زندگی می کنند و هر وقت که به دیدنش می رفتم، خودروی مدل بالایی کرایه می کردم و به این شیوه دل او را بدست آوردم و از او خواستگاری کردم که به من مشکوک نشود و بعد هم به بهانه اینکه استودیویی راه اندازی کنیم و او را مشهور کنم، از او خواستم طلا های خودش و مادرش را بفروشد که قبول کرد. پول طلا ها چقدر شد؟ حدود 400 میلیون تومان که مقداری از آن را خرج کردم. ...
همه مردم ایران افتخارآفرین دفاع مقدس بودند/ آمادگی برای جنگ، ضامن صلح است
...> ما که در یگان بودیم این مسائل را پایش می کردیم، و به چشم خود شاهد بودیم که فقط اندک افرادی، جزء انقلابی ها نبودند. به جرأت می توانم بگویم که همه انقلابی بودند. از سرباز گرفته تا افسر. در بدنه ارتش هم معدود افرادی، طرفدار رژیم بودند. بعد از انقلاب، خدمت ما شروع شد و ما در سال 58 با اولین گروه ها به کردستان رفتیم. زمانی که شهید صیاد شیرازی و شهید فلاحی سردشت بودند من هم آنجا بودم. من رفتم ...
در عملیات از ترس دندان هایم به هم می خورد / چرا شهید نشدم؟
دیدن پیکرها با این وضعیت ترسیده بودم. در همین حال بودیم که شهید رضوی رفت بالای یک تپه و صدا زد: “یازهرا، حرکت کنید، الله اکبر”. دوباره انرژی گرفتیم. زدیم به خط. همه بچه هایی که از گردان ها برای عملیات رفته بودند، یا مجروح شده بودند، یا شهید... ما 8 نفر بودیم و کلی بعثی مقابلمان! اسلحه همراهم نبود. عموماً سبک می رفتم، خصوصاً برای این عملیات که از کادر گردان و فرماندهی بودیم. همان جا یک آرپیچی از ...
مرادمند: پس از امضا با استقلال به باشگاه پرسپولیس رفتم
...، بسیار مهم تر است. من هم دنبال یک چالش جدید بودم و فکر می کنم انتخاب خوبی انجام داده ام. من همیشه جنگیدن و رقابت را دوست دارم. حالا چرا استقلال را برای ادامه فوتبالت انتخاب کردی؟ اولین و مهم ترین هدفم قهرمان شدن با استقلال در لیگ برتر است. من می دانم این قهرمانی چقدر برای هواداران اهمیت دارد؛ خصوصا در شرایطی که استقلال چند فصل قهرمان نشده است. فکر می کنی با پیراهن استقلال به ...
شکست اعتیاد افسانه نیست
آوار شد. پس از آن یکی از اقوام برادر ناتنی ام به خواستگاری ام آمد. آنقدر بی تفاوت و افسرده شده بودم که بله گفتم و چشم باز کردم در خانه همسرم بودم. هیچ عشق و علاقه ای در میان نبود و ازدواج به شدت ناموفقی را تجربه کردم. از این ازدواج صاحب دو فرزند پسر و دختر شدم. در آن زندگی همه امیدم همین دو بچه بودند . به گفته افسانه همسرش معتاد و 12 سال از او بزرگتر بود. بعدها وقتی فهمید با ...
به شهادت آب در همدان/ عشق هرگز نمی میرد در راه است
.... عشق هرگز نمی میرد همسر سردار شهید حاج میرزامحمد سلگی راوی کتاب آب هرگز نمی میرد به خوانش دلنوشته خود برای همسر شهیدش پرداخت و ضمن اینکه سخنانش را با بیاناتی از امام خمینی(ره) آغاز کرد از انتشار کتاب خاطراتش به نام عشق هرگز نمی میرد خبر داد. پروین سلگی با بیان اینکه روزهای دفاع مقدس بهترین روزهای عمر من و همسرم بود اظهار کرد: زمانی که با حاج میرزا آشنا شدم 14 ...
طلا دزدی های زنی با عینک دودی!
تهیه کردم تا هنگام سرقت شناسایی نشوم. چهره ام را به طور کامل پوشاندم و به منطقه میدان بار سپاد آمدم. در یکی از کوچه های بولوارشقایق حرکت می کردم که چشمم به دختر کوچکی افتاد که گوشواره های او از دور برق می زد، او مشغول بازی بود و توجهی به اطرافش نداشت. به آرامی نزد او رفتم و با خوش رویی و چرب زبانی خودم را دوست مادرش معرفی کردم. از قبل گوشواره های بدلی زیبا و بزرگ تر خریده بودم به طوری که برای هر ...
از خواب فرد سبزپوش تا شیشه مشروب
او از همه چیز مهم تر است... داستان زندگی اش را اینگونه شروع می کند: در خانواده ای مؤمن و متدین به دنیا آمدم. پدرم مغازه دار قدیمی و از آن بازاری هایی بود که همه روی اسمش قسم می خوردند. حرام و حلال که جای خود داشت، حتی خمس و ذکات مالش را هم می پرداخت. نمازش یک لحظه ترک نمی شد و در عزای امام حسین سردسته هیئت بود. در چنین محیطی رشد کردم و بزرگ شدم. در خانواده ای فوق العاده مذهبی ...
توصیه امام خمینی به زنی که خبرنگار جنگی شد
مریم کاظم زاده از جمله معدود خبرنگارانی بود که توانست در جبهه غرب کشور حضور داشته و در وقایع مهمی شاهد عینی باشد. آنچه می خوانید بخش اول گفت و گو با این بانوی با تجربه و خوش صحبت است که دقایقی با سعه صدر پاسخ سوالات ما را داد. *کنجکاوی و عشق مرا به عرصه خبرنگاری کشاند اگر صادقانه بخواهم بگویم جوان بودم و از سر کنجکاوی وارد این عرصه شدم و عاشقش بودم. اینکه می گویم کنجکاوی ...
گلستان| رتبه 6 کنکور تجربی:هیچ کلاس کنکوری شرکت نکردم/نباید از کنکور غول بسازیم
شهریار سلیمانی در گفت و گو با خبرنگار تسنیم در گرگان ، اظهار داشت: ساعت 6 صبح امروز که خواب بودم دختر خاله ام با من تماس گرفت و گفت رتبه 6 کنکور را کسب کردی، با شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و خودم هم نتایج کنکور را دیدم تا مطمئن شوم. وی افزود: کسب این رتبه خیلی برای من غافلگیر کننده نبود زیرا در آزمون های آزمایشی رتبه های بهتری هم کسب کرده بودم، در مجموع انتظار داشتم رتبه زیر 30 کسب ...
وحشت از زنی با عینک دودی و ماسک!
... این بار با مردی آشنا شدم که قرار بود از من حمایت کند و سرپناهم باشد، در حالی که از اعتیادم خبر نداشت. از سوی دیگر نیز برای گرفتن طلاق از همسرم اقدام کردم تا حداقل به دنبال سرنوشت خودم بروم. با آن که آن مرد جوان منزلی در حاشیه شهر برایم اجاره کرده بود اما باز هم هزینه های سنگین موادمخدر مرا به سوی سرقت طلاهای کودکان کشاند چرا که شنیده بودم بهای طلا از یک میلیون تومان هم فراتر رفته است. به همین ...
خجالت بکشیم
دو سه روز پیش شبکه خبر با خانم پرستاری مصاحبه می کرد که از چشم هاش خستگی و بی خوابی می بارید و دماغش از ماسک ضخیمی که روی صورت گذاشته بود زخم شده بود، طوری که رد استفاده از ماسک را می شد کاملا تشخیص داد. لباس های زیادش شبیه فضانوردها بود و روی پیشانی اش عرق نشسته بود. مرد گزارشگر درباره بیماران کرونایی از او سوال می کرد و خانم پرستار در حالی که زور می زد لبخند روی لبش پاک نشود، از مردم می خواست ...
بوم و بانو با فرمول عشق و تاریخ و سیاست
نگاهی به خلاصه داستان و همچنین 10 قسمتی که تاکنون پخش شده متوجه می شویم که بوم و بانو قصه جدیدی ندارد و قرار است به داستان کشف حجاب و ممنوعیت عزاداری برای امام حسین(ع) بپردازد. حوادث سریال بوم وبانو در رژیم پهلوی و دوره رضاخان می گذرد و روایتگر تعارضاتی است که در آن دوره میان رژیم و مردم و صورت می گرفت. در قسمت اول و دوم که یکی از جذاب ترین شروع های سریال های تلویزیونی را رقم زد شاهد ...
قطع شدن دست در آتش باران عراقی ها / از جنگیدن برای وطنم پشیمان نیستم / دزدی، فساد و اختلاس خون شهدا را ...
من هم آدرس خانواده ام را به او دادم و به برازجان رفت. معمولا به خانواده کسی که شهید می شد اول می گفتند فرزند شما مجروح شده و بعد کم کم خبر شهادت را به آنها می دادند. دوست من هم به خانواده ام گفته بود بیایید که نعمت اله زخمی شده، آنها هم فکر می کردند که شهید شده ام. بیش از دو ماه در بیمارستان سعدی شیراز بستری بودم. از جنگیدن برای وطنم پشیمان نیستم نعمت بحرینی از سختی ها و روزهای طا ...
جوانی که با برنوی سر پُر پدرش به جنگ آمد
هفته دفاع مقدس تعدادی از عکس های منتشر نشده این بانوی هنرمند و البته جهادگر را که خود از خانواده رسانه هست منتشر کرده و خاطرات پیرامون آنها را از زبان او بیان کند. *دوم مهر 59 در سر پل ذهاب چه گذشت؟ روبروی مقر سپاه بلاتکلیف ایستاده بودم، بند دوربین به گردنم بود و کیف لنزها جلوی پام. بچه های اراک و همدان با وانت باری خودشونو رسونده بودند سرپل ذهاب. یک برنو یا تفنگ سر پر ...
زنانِ انتظار؛ محبوبه، مهناز، حمیده، منصوره و زهرا
...> وقتی برگشت فرزند اول مان که او را ندیده بود، داشت می رفت اول دبستان. پسری که عشق مادرش بود. مادری که هیچ چیز بلد نبود و نمی دانست چطور او را باید از خودش جدا کند. بعد از هفت سال، بیست وپنج ساله شده بودم. هفت سال منتظر بودم که عشقم برگردد و وقتی برگشت، بین عشق پدر و پسر مانده بودم و این یکی از صد مشکل تازه بود. 80 درصد زنانی که پسر داشتند و همسرشان اسیر شد، دچار مشکلاتی مثل من شدند، اما هنوز در ...
عشق بازیگر زن به اقای خوشتیپ لو رفت/عکس
ساخته نشد اما این عشق به بازیگری از همانجا جوانه زد تا اینکه ما به تهران آمدیم. پزشکی و بازیگری مریم مومن درباره عشق به بازیگری اش گفت : خانواده من همیشه دوست داشتند که من دکتر یا مهندس شوم اما همیشه ته دلم دوست داشتم که به بازیگری برسم و پنهانی کلاس های بازیگری می رفتم و کاراته هم کار می کردم و زمانی که بیرون می رفتم برای ورزش در این کلاس ها شرکت میکردم تا اینکه اول دبیرستان بودم و ...
حسرت تمام نشدنی
در یک شهر بودیم اما این همه سال همدیگر را ندیدیم و من در حسرت دیدارش بودم. حتی نشانه ای از خانواده مادری ام هم نداشتم، اگر داشتم حتما به سراغشان می رفتم. این همه سال با این آرزو زندگی کردم که قبل از مرگم حتی برای یک بار هم که شده مادرم را ببینم. چه احساسی داشتی وقتی مادرت را بعد از 19سال ملاقات کردی؟ به آرزویم رسیدم. همیشه در زندگی دلم می خواست مادرم را پیدا کنم و او را در آغوش ...
گفتگو با پوپک بسامی،پرستارِ قهرمان: نمی فهمم چرا می گویند وزنه برداری رشته زنانه ای نیست
مردم حرفه پرستاری بدون شک از کار های بسیار سخت محسوب می شود. از آن دسته مشاغلی که تا عشق و علاقه نباشد، کمتر کسی ممکن است در آن موفق شود. پوپک هم این را تایید می کند: شغل پرستاری را به این دلیل انتخاب کردم که مراقبت کردن از دیگران را دوست دارم. وقتی کاری برای یک نفر انجام می دهم حس خوبی به من دست می دهد. وقتی حتی با چند کلمه حرف حال کسی را بهتر می کنم به خودم احساس خوبی دست می دهد. ...
پشیمانی از دیدار مادر!
در آلبوم خانوادگی ما عکسی از مادرم وجود نداشت یا بهتر است، بگویم که اصلاً در زندگی من اثری از مادرم نبود و پدرم نیز از او حرفی نمی زد. به هرحال روز ها و سال ها گذشت و من بزرگ شدم و در حسرت مادرم بودم تا اینکه ازدواج کردم و به خانه بخت رفتم. فکر کردم وقتی شوهر کنم مادرم را برای همیشه فراموش می کنم، اما اشتباه می کردم مادر کلمه ای نبود که از زندگی من پاک شود، چون دیدن روی مادر تمام زندگی من شده بود ...
همه چیز ممنوع است؛ حتی عشق
که فرزندش تا چند هفته دیگر 6ساله می شود و با همسرش در مونترال کانادا زندگی می کند. ترس از دست دادن را 10سال قبل زمان مهاجرت به صورت عمیق تجربه کرده بودم و نمی خواستم با آمدن این ویروس کذایی هیچ چیز را از دست بدهم. برای همین سعی کردم خودم و خانواده ام را قرنطینه کنم. کارم را کم و کمتر کردم تا وقت بیشتری را برای بی حوصلگی و بازی با پسرم بگذارم. مدت ها بود برای خرید بیرون نرفته بودم. همسایه ها ...
یافتن خواهر بعد از 23 سال دوری/ بعد از کتک آن روز پدرم از خانه رفتم و همه این سالها بیرون خانه زندگی می ...
زنی که بعد از 23 سال دوری از خانواده با کمک پلیس خواهرش را پیدا کرده است می گوید پدرش عامل این دوری و جدایی بود. او می گوید: 18ساله بودم که به اصرار والدینم ازدواج کردم و یک سال بعد به خاطر بدرفتاری همسرم و خانواده اش طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. پدرم به شدت بداخلاق بود و دست بزن داشت، اما چاره ای نداشتم و برای اینکه به خانه همسرم بازنگردم تحمل می کردم، اما یک روز که پدرم حالش ...