سایر منابع:
سایر خبرها
از امت حزب اللهی می خواهم که حضورشان را در صحنه حفظ کنند
انم با شهادت من می سوزید و در نبود من و از اینکه سیمای ظاهری مرا نمی بینید گریان و نالان هستید، و امیدوارم که راه زینب (س) را پیشه کنید و صبر داشته باشید. خواهرانم: برادرتان رفت تا شاید بتواند به رنگ بریده حسینی بوسه زند. از امت حزب الهی می خواهم که حضورشان را در صحنه حفظ کنند و در کارهایشان به خدا توکل کنند. جبهه ها، شهداء، امام و... را فراموش نکنید. خواهران حزب اللهی با حجا ...
شهیدی که با شناسنامه دوستش شهید شد/ ثبت رسمی شهادت رضا بعد از 36 سال
. شاهرضا ملقب به رضا سال 1360 در بوشهر با دختر استادعلی نجار ازدواج کرد. او آخرین بار در اول اسفند 1360 از طریق سپاه بوشهر راهی جبهه شد و در 18 اردیبهشت 1361 یعنی به فاصله چند ماه از اعزام آخر در خونین شهر به شهادت رسید. شروع کار از سن 12 سالگی در اطراف سمیرم منطقه پادنا و بیده زندگی عشایری داشتیم، وضعیت مالی خوبی نداشتیم کارمان در صحرا و با گوسفندان بود. من نتوانستم با پدر رضا ...
پیشکسوت دفاع مقدس: عشق به امام ما را به جبهه ها می کشاند
یعقوب شیرزادی روز سه شنبه در گفت وگو با خبرنگار راهبردنیوز، افزود: عشق به خمینی کبیر و علاقه مندی به آرمان های انقلاب اسلامی و شهدا و جهاد در راه خدا برای دفاع از آب و خاک کشور اسلامی از دلایل حضور رزمندگان در جبهه های حق علیه باطل بود. وی که از ناحیه چشم چپ نابینا و جانباز هشت سال دفاع مقدس است، اظهار داشت: هر چند یکی از چشمان خود را در همان دوران جنگ از دست دادم اما اگر مجروحیتم ...
روایت تسنیم از شیرزنی که برای دفاع از مرز و بوم کشور از تمام زندگی اش گذشت / ام الشهدای هرمزگان را بیشتر ...
گشتیم و مردم هرمز برای استقبال به اسکله آمده بودند مصادف شده بود با زمانی که اولین شهید هرمز و اولین شهید دانش آموز استان یعنی موسی آزموده به شهادت رسیده بود. مادرم بعد از دیدن ما به حرمت دل مادر و پدر شهید آزموده، هیچگونه ابراز خوشحالی نکرد و رفتاری بسیار عادی داشت. حتی در راه برگشت به ما دونفر گفت که شما دو نفر چه ناخالصی ای داشته اید که هیچ آسیبی در این جنگ ندیدید، اینگونه مادرم فاطمه ...
رفتم نان بگیرم از جبهه سردرآوردم
روزنامه همشهری نوشت : سیدعباس موسوی، سخنگوی سابق وزارت خارجه ایران و سفیر جدید ایران در جمهوری آذربایجان گفت: زمانی که برای نخستین بار به جبهه رفتم، حدود 14سال داشتم. بعد از یک دوره آموزشی 45روزه و سخت، ابتدا راهی جبهه کردستان در منطقه مرزی مریوان شدم. او در پاسخ به این سوال که چگونه خانواده خود را برای رفتن به جبهه قانع کردید، گفت: گاهی با مثال زدن و با صحبت کردن اقوام. البته برای من چون کوچک تر بودم، سخت تر بود؛ چون می گفتند تو از پسش برنمی آیی. به نوعی دلشان می سوخت. یادم هست برای بار دوم که می خواستم به جبهه بروم چون می دانستم پدر و مادرم ناراحت می شوند، صبح زود بلند شدم و برای نخستین بار گفتم: می خواهم بروم نان بخرم. تعجب کردند چون من معمولا نان نمی خریدم. با تعجب گفتند: برو. من رفتم نان بخرم و چندماه بعد برگشتم! (با خنده) به شوخی می گفتند: هنوز نان نخریده ای؟! در کل سعی کردم آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهم. او همچنین گفت: یکی از موانع اصلی سن کم من بود. خود من در 12، 13سالگی مشتاق بودم به جبهه بروم، اما نشد. یکی، دوبار هم اقدام کردم و تا جاهایی رفتم، اما برگردانده شدم. سال های 63 و 64 نوجوان های آن دوران یک تقلب مثبتی را ابداع کردند و آن دستکاری شناسنامه بود. در آن زمان حداقل سن برای رفتن به جبهه 17 سال بود و برای اعزام یک کپی شناسنامه ضرورت داشت، برای رفع مانع عدد سال تولدم را تغییر دادم و رفتم ثبت نام کردم. موسوی همچنین گفت: من درمجموع، 4 یا 5 بار به جبهه رفتم و مدتش هم حدود یک سال شد. ...
داستان شهیدی که بر بال فرشتگان بازگشت
مادرم تا زمان مرخصیم، در کنارِ تختم صندلی بگذارد در بخش آقایان، از من پرستاری کند. 15 روز تمام بر روی صندلی در کنارم ماندم. آرام حافظه ی از دست رفته ام را بازیافتم. حال و احوالم رو به بهبودی می رفت که به اصرار از مادرم خواستم تا به دزفول برگردد. زنگ خانه به صدا درآمد. این بار چشم به راه نبودم. خیالم آسوده بود که بیمارستان قطعا غلامعلی را برای مدت زیادی نگه خواهد داشت. ...
روایت نویسنده کتاب من میترا نیستم از چگونگی تحمل داغ شهادت زینب 14 ساله توسط مادرش
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صاحب نیوز ؛ معصومه رامهرمزی پیش از ظهر امروز در یادواره شهیده زینب کمایی در شاهین شهر اظهار کرد: نوشتن کتاب زینب نزدیک به دو سال طول کشید و تا ان زمان با توجه به اینکه خودم امدادگر در جبهه ها بودم فکر می کردم خیلی از شهادت می دانم اما وقتی شروع به نوشتن این کتاب کردم متوجه شدم هیچ چیز از شهادت نمی دانم. نویسنده کتاب من میترا نیستم و راز ...
راه شهدا را ادامه دهید تا راه کربلا و قدس آزاد شود
خود تمام آشنایان ودوستان نزدیکم را مورد عفو و حلال می کنم و برای همه شماها از خداوند توفیق آمرزش و رحمت از اسلام و مسلمین را خواهانم و از دوستان می خواهم که از بیکاری و هیچ کاری در راه خدا کوتاهی نکنند. دوستان! به مادرم بگویید که آرزویم برآورده شد. گریه نکند و به او بگوئید اگر قصوری در حق او کرده ام مرا ببخشد. از پدرم طلب بخشش و عفو می کنم که او مقدمه بخشش خداوند است. از او می خواهم که ...
وحدت تنها عامل غلبه بر دشمانان اسلام است
نظر می گذارنیم: به کسی که در راه خدا شهید می شود مرده نگوئید آن ها نمرده اند بلکه زنده اند ولی شما این واقعیت را درک نمی کنید. درود بر حسین بن علی (ع) یکه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوه شهادت و شجاعت و سلام بر یاران صدیقش که، چون پروانه به دور شمع گرد حسین جمع شدند و عاشقانه سوختند و با درود بر رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خمینی و با درود بر تمام شهیدان راه حق و ...
فرماندهی که همیشه 10 متر جلوتر از نیروهایش بود
شکرخدا بابایی در سال 1355 در روستای آورزمان از توابع ملایر متولد شد. او با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به سومار و جبهه های جنوب رفت و در عملیات مسلم بن عقیل در حالیکه 16 سال بیشتر نداشت از ناحیه دست و پا مجروح شد. حالا ایسنا پای درد و دل هایش نشسته است. او صحبت هایش را اینگونه آغاز می کند: خودم هم تعجب می کنم آن زمان ما عشق و علاقه دیگری داشتیم، خود را به آب و آتش می زدیم تا به ...
بابای خوبم...
انتظار تو است همان روزی که تازه راه رفتن را یاد گرفتم و افتادم وتو در جبهه ها بودی ونبودی که به آغوش گرمش پناه ببرم، همان روزی که برای بار اول به مدرسه رفتم و بابا نبود تا پشت شیشه ماشینش برایم دست تکان دهد. همان روزی که از شوق قبولی در دانشگاه تمام کوچه را یک نفس دویدم و بابا نبود که با افتخار و غرور سرم را روی سینه اش بگذارم. بابا جان، در نبودت من چقدر تنهایم ...
انسان انقلاب اسلامی در آینه وصیت نامه شهدای استان مرکزی
مادر عزیزم، ما چه کشته بشویم و چه بکشیم پیروز هستیم. شهادت چون میوه ای است که نمی توان آن را کال از درخت چید. شهادت آگاهی است که برای وصول به این آگاهی باید سرمایه گذاری عظیمی کرد. باید خدا و قرآن را شناخت و با پوست و گوشت خود آن را لمس کرد و یا به عبارت دیگر از مرحله ایمان و جهاد گذشت و تا مرز شهادت برسد. پدر و مادر مهربانم این وصیت نامه من پیش از شهادت است. قبل از اینکه سعادت نصیبم شود. من شروع ...
عشق به امام حسین(ع) شهید رستمی مقدم را راهی سوریه کرد/شهدای سلامت به مثابه شهدای دفاع مقدس
...> همسر شهید رستمی تصریح کرد: بعد از مدتی علیرغم این که شهید رستمی مجروح شده بود اما باز هم راهی جبهه ها شد و در عملیات هایی مانند کربلای 4، خیبر و والفجر 5 شرکت کردند و بار دیگر مجروح شدند. عشق به امام حسین(ع) شهید رستمی را راهی سوریه کرد وی اظهار داشت: شهید رستمی بیش از 90 ماه در جبهه های جنگ حضور داشتند و به عضویت سپاه درآمدند و 32 سال در لباس پاسداری خدمت کردند. همسر ...
هیچ وقت از خط ولایت سرپیچی نکنید
راه ندهید، و از پدر و مادرم و اعضای خانواده ام طلب عفو و مغفرت دارم و امیدوارم که مرا حلال کنند و حلالیت برای من بطلبند. و اما اگر فرزندی خداوند منان مصلحت دید و عنایت فرمود در امر تربیت درست و اخلاق کامل اسلامی فرزندم مواظبت نموده از پروردگار توفیق اطاعت و کسب علم و تقوا برای همگی شما را دارم و از خداوند بزرگ می خواهم شهادت در راهش را نصیب این بنده ذلیل و ناتوان عنایت فرماید. طلب عفو و مغفرت دارم. پروردگارا اسلام و مسلمین را پیروز بفرما. خداوندا کربلا و قدس عزیز را به دست رزمندگان اسلام پیروز بفرما، خدایا فرج مولا و آقای ما امام زمان (عج) نزدیک بفرما. انتهای پیام/ ...
روایتی از رشادت لشکرهای 19 فجر و 33 المهدی
امسال شهادت سردار بزرگ جهانی جهان اسلام و جبهه مقاومت شهید سلیمانی را داریم که هم فقدانش محسوس است و آن هم باز یک بار جدیدی بر مسئولیت ها می افزاید که امیدواریم بتوانیم از عهده مسئولیت هایی که هست بربیاییم. من چند سال فرمانده سپاه استان فارس بعد از جنگ از سال 69 تا 75 بودم. قبلش هم که به عنوان جانشین لشکر المهدی در خدمت رزمندگان اسلام و استان فارس بودم. بعد از استان فارس هم در تهران ...
ایجاد وحدت ملی بین طوایف و قبایل از دستاوردهای دفاع مقدس است
...> مسئول نمایندگی ولی فقیه سپاه فجر استان فارس با اشاره به زیبایی اعزام به جبهه ها، شب های عملیات، تشییع جنازه مطهر شهدا، بیان داشت: جنگ ما تحولاتی از قبیل حق طلبی، ایثار و شهادت طلبی را در جامعه ایجاد و ماندگار کرد. وی به ظهور تولد و تبلور تفکر بسیجی در سایه تاسیس مدرسه عشق و معرفی جوانان مخلص و جهادگر در دفاع مقدس اشاره کرد و افزود: تفکر بسیجی یعنی داشتن روحیه اخلاص، ایثار، ساده زیستی ...
حرف امام برای ما حجت بود
به نوجوانی تان برگردید، با این تجربه و نگاهی که از جنگ به دست آورده اید، باز هم راهی جنگ می شوید یا کار را به مردان جنگ می سپارید؟ من اگر همان فضا تکرار شود، باز هم به جبهه خواهم رفت و لحظه ای برای دفاع از کشورم درنگ نخواهم کرد. البته این به معنای استقبالم از جنگ نیست؛ چراکه در هر جایی باشم از جنگ جلوگیری می کنم و همه تلاشم این است که هیچ وقت جنگ نشود، اما اگر جنگی رخ دهد، دفاع از کشور را وظیفه خودم می دانم و حتی فرزندانم را برای دفاع از کشورم تشویق می کنم. ...
خاک و خون و خواب مادر/ نوری باید برگردم خط
از هوش رفت،... گفتند: پدر یا مادرش برای شناسایی بیاید! نوری دستپاچه مانده بود، مدام تکرار می کرد” مادرش؟! بله مادرش! مادرش باید جگرگوشه اش را غلتیده در خاک و خون شناسایی می کرد، به مادرش گفته بودند حمید تیر خورده اما در بیمارستان بستری است، مادرش اصرار می کرد “مرا به دیدن پسرم ببرید”، و بردند و دید که حمیدش چطور غرق در خاک و خون و سری متلاشی شده اما آرام روی تکه آهنی آرمیده است.... و همان ...
آنها که هم قد تفنگشان بودند
...، آمد؛ بازگشتی که با فوت مادرش همزمان شد و داغ قصه را دوچندان کرد...؛ داغ مادران چشم انتظاری که هنوز هم منتظرند پسرانشان را از دشت های فاو و والفجر و کربلای 4و 5و... برگردانند؛ انتظاری که مرا به داستان جنگ مشتاق کرد. مشتاق شدم به فهم جنگ و چند و چون روایت هایش. در میان همه روایت های جنگ، اما داستان نوجوانان14تا 16ساله ای که برای رفتن به جبهه به در و دیوارزده بودند، برایم جالب تر بود ...
برای شهید شدن دعا می کردم
جانبازی و شهادت در راه خدا هم وجود داشت. یعنی می خواستید به جبهه بروید که شهید شوید؟ بله، این کشش و علاقه هم بود. چرا باید یک نوجوان 14ساله آرزوی شهادت کند؛ مگر چقدر زندگی کرده؟ نگاه آن نوجوان 14ساله را برایمان شرح دهید. شاید دلیلش این بود که ما هنوز خیلی ریشه در خاک نداشتیم و با مواهب و جاذبه های دنیا انس چندانی نگرفته بودیم. از طرف دیگر هم فضای معنوی حاکم بر جامعه و خانواده ...
به حکم ولایت فقیه ملبس به لباس مقدس و پرمعنویت سپاه شدم
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاعغ مقدس زندگی نامه و وصیت نامه سردار شهید حجت الله مستشرق را از نظر می گذرانیم. زندگی نامه شهید: حجت الله در سال 1342 از خانواده مذهبی و سنتی در شهر ساری دیده به جهان گشود. ایشان در سن 8 الی 9 سالگی به همراه والدین و یکی از برادران خود به نام حسن (که در عملیات فتح المبین به مدت 10 سال اسیردست دژخیمان ب ...
ای انسان های آزاده دنیا، امروز روز امتحان است
اوف بر شما که از هر فرقه ای که هستید فردای قیامت همین من راه شما را می بندم و توضیح می خواهم ای دشمنان اسلام و ای منافقین کوردل و بدسیرت بدانید اگر مرا شهید کرده و بدنم را قطعه قطعه و بسوزانید و خاکستر مرا بر باد دهید باد را مامور می کنم که پیامم مبارزه علیه ظلم و بیداد است به تشنگان حقیقت برساند. پدر و مادرم یکی از پایه های ایمان صبر است پس نکند در مقابل شهادت من بی تابی بکنید، چون راضی ...
مادر یکی از شهدای فاطمیون: پیکر پسرم سر نداشت
) تبرک آورده است، الان هم به مرخصی آمده است و به ما گفته پارچه را بین خواهر و برادر ها به نیت تبرک تقسیم کنیم. از مادرم پرسیدم: محمدرضا برای زیارت به سوریه رفته است؟ مادر گفت: نه، سوریه جنگ است و محمدرضا هم برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) آنجاست. به مادر گفتم: خطرناک است و اگر محمدرضا به شهادت برسد، کسی نیست که پیکرش را برایمان بیاورد. وی ادامه داد: محمدرضا برای ...
بغضی که پس از 32 سال ترکید
18 سالش تمام نشده بود که به سربازی رفت و بعد از پایان سربازی 20 ساله بود که به عضویت بسیج درآمد و عازم جبهه های نبرد با دشمن شد و 6 ماه به عنوان بسیجی در جنگ بود تا به شهادت رسید. وی با بیان اینکه پدر و مادر شهید در قید حیات هستند و صبح یکشنبه 30 شهریورماه 99 از بازگشت او خبردار شدند، افزود: چند مدت پیش از بنیاد شهید و امورایثارگران با من تماس گرفتند و گفتند پیکر شهید پیدا شده و به زودی به ...
خدایا تو می دانی که هر لحظه آماده ام تا در راه تو این جان ناقابل را فدا کنم
صادقین حقیقی این گونه افرادند. آری، او صادق عاشق و عاشق صادق بود و نقطه ضعفی که در زندگی اش سراغ نداریم و خدا را شاهد می گیرم که لا تعلمونه الی خیراً . اما آنچه که او به آن عشق می ورزید در این راه و هیچ چیز مانع او نمی شد؛ مسأله جهاد و مبارزه در راه خدا بود و لذا در این دنیا تنها چیزی را که انتخاب کرده بود و به تنها جایی که عشق می ورزید جبهه بود. او جبهه را جان خوبان و صالحان ...
976/ شهید جواد شاه محمدی: ای امت شهید پرور! پشتیبان امام و اسلام باشید
دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... برگ سبزی، تحفه درویش ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید . تبرک لحظاتمان با جواد شاه محمدی: بسم الله الرحمن الرحیم ای امت شهیدپرور ایران همیشه در راه اسلام کوشا باشید و در گسترده شدن جمهوری اسلامی ایران به دیگر نقاط جهان و حمایت بی چون و چرا از رهبر عالیقدر اسلام امام خمینی کوتاهی نکنید. هرگز به گروهک ...
این دوشنبه شهدایی مصادف شد با اولین رو هفته دفاع مقدس
بر زمین نماند. برادرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. روح الله هم مانند نورالله به بهانه کار در تهران رفت و مادرم به دنبالش تا یزد رفت تا او را برگرداند، اما روح الله مادر را راضی کرد و راهی شد. روح الله به مادرم گفته بود من آموزش دیده ام و می خواهم بروم تا جای برادرم در جبهه خالی نباشد. می خواهم بروم، اما قول می دهم که خط مقدم نروم و در پشت جبهه به نیروها کمک کنم. مطمئن باشید جاهای حساس و خطر ناک ...
بال های قنوت
.... سرو بلندی بود که ریشه در عشق داشت. وقتی به نماز می ایستاد، چون پرنده ای بلند پرواز در اوج آسمان ها سیر می کرد. بال های عاشقش را برای خواندن قنوت رو به سوی خدا گشود. هنگام خواندن دعا، اشک های پاکش چون مرواریدی غلتان روی سجاده می غلتید. صدای خود را کمی بالا برد و گفت: خدایا، از تو طلب شهادت می کنم از عمق وجود، می خواهم گناهانم با خونم شستشو شوند و پاک و پاکیزه به حضورت برسم... خدایا، دوست ...