روایتی از خاکی بودن حاج احمد متوسلیان و محبوبیت وی در میان رزمندگان
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته هایی از تشکیل دفتر سیاسی سپاه/ محسن رضایی گفت این مسائل به کلی سری است| گفتگو با سردار محسن رشید- ...
. آقای رضایی به خاطر سوابق مبارزاتی و اطلاعاتی اش و شم خوبی که داشت، احساس می کرد بچه های دفتر سیاسی می توانند در این قصه کاری بکنند. در یک جلسه که فکر می کنم من بودم و آقای رضایی، آقای محمدزاده و آقای درویشی، راجع به فتح المبین صحبت شد که در آنجا چه کار کنیم؟ آقای محسن رضایی یک خطی به ما داد و تصورش این بود که شبیه آنچه عراق در ارتش خود به عنوان واحدهای توجیه سیاسی دارد ما هم ...
پنجشنبه های شهدایی/ شهید 18 ساله فارسی، مهمان 38 ساله کهکیلویه و بویراحمد
عراقی ها گرفتم، آنقدر این مسأله عجیب و غیرقابل باور بود که بچه های جبهه و جنگ می گفتند باید شاهد بیاوری تا باور کنیم. یک شب وقتی همه خواب بودند شهید به دل عراقی ها می زند و دوباره با اسلحه بر می گردد؛ فردا از او پرسیدند اسلحه آوردی؟ شهید گفت بله اسلحه با شاهد و پشت سنگر را نشان داد و همه دیدیم که یک گونی اسلحه مدفون در خاک بیرون آوردند و چند قدم آن طرف تر سرهای بعثی ها را زیر خاک مدفون ...
تب و تابی که تمامی ندارد
نتوان به طریقی دیگر به آن دست یافت. در این رابطه با بهجت جابری مادر نمونه شهیدان علی محمد و علی احمد و جانباز 70 درصد محمود قیطاسی، چند کلامی گفت وگو کردیم مادر ایثارگری که سختی های 9 سال مجروحیت و جانبازی فرزند شهیدش علی محمد و 27 سال مفقودالاثری و شهادت فرزند دومش علی احمد را به یاد سختی های حضرت زینب(س) تحمل کرده و حالا نیز شاهد سختی ها و رنج فرزند جانبازش محمود است. تصمیم ...
"روایت دلدادگی" / هر هفته معرفی یک دانش آموز یا معلم شهید استان کرمان
قبل خواب دیده بودم که سه تا ماهی در حوضِ خانه داشت، ماهی بزرگ یک دفعه خودش را از آب به بیرون پرت کرد و جان داد. خیلی نگران بودم. با خود گفتم ،بروم در خانه همسرش، شاید او خبری داشته باشد. وقتی که به آن جا رسیدم او هم خبری نداشت. بچه کوچکش هم مریض شده بود نگرانی من بیشتر شد به خانه ی دختر خواهرم (همسر شهید ایرانمنش) برگشتم ولی همچنان نا آرام بودم. تا این که در روز 27 اسفند ماه متوجه شدم از صبح زود ...
معجزه سه شهید در زنده کردن مادر/ ماجرای گردان پالیزوانی ها
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، نفر به نفر از پسرها قد کشیدند و بزرگ شدند، از شیره جان مادر نوشیدند و رزق حلال پدر را خوردند تا درخت خانواده پالیزوانی با 10 پسر به بار بنشیند، درخت گل کرد و از بین 10 فرزند سه نفر از آنها به شهادت رسیدند، یکی در وقایع انقلاب و دو نفر دیگر در دفاع مقدس. همه برادرها دست پرورده پدری هستند که یک نماز را بدون جماعت نخواند و در تمام سال های ...
جلین در آینه دفاع مقدس
بودند که در شب وروز در زیر اتش دشمن درسرما وگرما دریک دست قران ودردستی اسلحه داشتند.نه انانکه باصوفی گری وخانقاه بازی مدعی عرفانند که مولوی درباب انان سرود : جامه پشمین برای کد کنند بومسیلم رالقب احمد کنند بومسیلم رالقب کذاب ماند مر محمد را اولوالباب ماند بله!به تعبیر شهید اوینی ما دیدیم انچه را که عرفا برسر دار ندیدند وانچه راکه باچشم سر ندیدند.شهید به فرموده امام راحل نگاه میکند به وجه ا.....شهید دریک کلام مرد خدایی است که درخون خود می رقصد واین وجیزه باابیاتی ازملای روم خاتمه می یابدوشمارابه خدای بزرگ میسپاریم: ...
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
. فقط نگاهم می کردند. باورم نمی شد زندگی ام با بهمن تمام شده باشد. در همان لحظه فکر کردم و تصمیم گرفتم تا زمانی که پیکرش را نبینم باور نکنم. بهمن همیشه نگران ما بود. بچه ها را دوست داشت. او ما را تنها نمی گذاشت؛ همان طور که در آن سال ها من او را تنها نگذاشته بودم. خودش همیشه می گفت: هر جا رفتین، دسته جمعی برین، چهار نفری، که اگه اتفاقی افتاد با هم باشین. حالا او بی ما رفته بود؛ یک نفری ! نه، محال بود ...
ترفند جنگی که از مادرم آموخته بودم مرا از اسارت نجات داد
پا خواستند در حقیقت حماسه ای مقدس با حضور مردان و زنان و پیر و جوان در تاریخ ایران اسلامی خلق شد. وی ادامه داد: بنده نیز با وجود اینکه در آن سال ها صاحب 4 فرزند بودم، بچه های خردسالم را به مادرم سپردم و به همراه همسرم به مناطق جنگی رفتیم و در عملیات های کربلای 5، فتح خرمشهر، فاو و ... در پشت جبهه به امدادرسانی رزمندگان و مجروحین مشغول بودم. این معلم بازنشسته با بیان اینکه از ...
از لیبی موشک رایگان می گرفتیم
معتقد بودند من جنگ افروز هستم و همین طور هم شد. وقتی من را کنار گذاشتند، با فاصله کوتاهی قطع نامه پذیرفته شد. آقای هاشمی من را خواستند و گفتند: که آقا محسن تو جنگ افروز هستی. آقای رضایی نقشه می کشد و دست تو می دهد و تو هم هتل فتل می کنی می دهی دست این و 10 قدم جلو و 10 قدم عقب می رود، این جنگ نشد. از آن طرف دولت شعار جنگ می دهد، اما تمام قد به جنگ نمی آید . تمام این حرف ها را در مصاحبه هایی که در زمان آقای هاشمی داشتم، ده ها بار گفته ام و در کتاب خاطراتم هم چاپ شده است. می خواهم توپ را به زمین دولت بیندازم، تو وزیر هستی برو در وزارتخانه ات بنشین . ...
من ایرانی ام؛ امّا هر روز با تو در کوچه های فلسطین اشک می ریزم /بزرگ مرد انتفاضه! دلیری دستانت را می ...
اندوه شب های حیفا و رنج های متوالی جنین و می گویم پا به پای تو در آغوش مادران داغدیده دیر یاسین . بیت المقدس مال توست، مال من است. تو تنها نیستی . تو منتشر شدی در تمام جهان و دردهایت را سپرده ای به قلب تک تک کودکان و من یقین دارم، از شرق تا غرب، در سینه کودکان می تپی . از آن بچه سیاه پوست آفریقایی، تا بچّه موبور انگلیسی، همه و همه، حق را به تو می دهند و در غم هایت ...
امیر محمد زند: خانم باران کوثری تخم مرغ دانه ای دو هزار تومان!
اید تا همیشه مسئولید!؟ تخم مرغ دانه ای دو هزار تومان و دلار تا این لحظه سی هزار تومانی و شرمندگی مردان بسیاری پیش زن و بچه هایشان بهترین اکران عصبانیت امثال شما نبود... پ. ن: ببخشید من هم به عنوان یه آدم فرهنگی که نه به عنوان یک ایرانی حق خودم میدانم که دیگر سکوت نکنم و نظرم را بگویم. پ. ن.شخصی: از قدیم گفتن بازی اشکنک داره، باران کوثری روزی که در سالن آزادی از خود بیخود شده بود و داد آنچنانی می زد باید فکر باخت در قمار سیاست رو میکرد، البته اگه واقعا باخته باشه، شایدم برده کسی چه میدونه. ...
ما در واقع یک مرده متحرکیم
همه مملکت تعطیل است یا دورکار شده اند؛ می گفت نه توکل بر خدا می روم سر کار. رعایت می کرد و ماسک می زد. ترکش دست هایش را چند سال پیش در آورده بود اما یک ترکش توی کمرش بود درست نزدیک نخاع که می گفتند درآوردنش خطرناک است. وقتی رفت دکتر گفتند تو که نصف ریه ات رفته. بستری اش کردند اما فایده نداشت، برادرم رفت. حاج اکبر از بچه های گردان تخریب حضرت رسول(ص) بود. از آنها که معبر باز می کردند ...
شهید اخلاقی و مرخصی استاندار سمنان/ ما رزمنده ها آمده ایم که بجنگیم، شما خبرنگارها آمده اید چه کنید؟
دستشویی ها را هم می شوید! از همان جا مرید این شهید شدم. دهرویه: سیزده چهارده ساله بودم که دوست داشتم به جبهه بروم. شناسنامه ام را دستکاری کردم اما پایگاه شهید بهشتی فهمید و نگذاشت! بار دوم می خواستم با گروه سرود مدرسه بروم که سفر منتفی شد. در نهایت در سن پانزده سالگی به جبهه رفتم و وقتی جنگ تمام شد، 17 ساله بودم. در منطقه شاخ شمیران عراق، هفت روز در محاصره قرار گرفتیم. معلم ...
جنگ چهارده تن با 150 تانک!/ مقاومت بچه های همدان در کمین مجاهد
...> همدانی: موقعیت... کمین مجاهد بچه ها به زندگی زیر پل عادت کرده بودند، فقط مواقعی که باران شدت می گرفت، خمیده نشستن هم جواب نمی داد، باید دست ها به حرکت می افتاد و باریکه ای می ساخت تا آب عبور نکند و زانوها توی آب نماند، بهمنی هم شب ها برایشان آذوقه می آورد خوراک لوبیا و تن ماهی،. با توجه به موقعیت منطقه به بچه ها تاکید کرده بود از مسیر تپه تخم مرغی تا پل فقط یک نفر حق تردد ...
برای نجات برادر ارتشی مان تا عمق خاک دشمن نفوذ کردیم
قرارگرفت و پیکر مطهر آقا مهدی هم به رود دجله و آب ها پیوست و هیچ اثری از آن پیکر نورانی نماند. تابلوی دوم خاطره ای که می خواهم برایتان روایت کنم مربوط به بچه های گردان امام حسین (ع) و حضرت علی اکبر (ع) لشکر عاشورا به فرماندهی شهید مهدی باکری و گردان امام سجاد (ع) و 14 معصوم (ع) لشکر 8 نجف به فرماندهی شهید حاج احمد کاظمی در عملیات خیبر است. شهید مهدی باکری و شهید احمد کاظمی ...
اراذل اینجا ترسناک نیستند؛ از گنده لات ها و عاملان نزاع های خیابانی گرفته تا مروجان اوباش گری در ...
شانه می کشید.در نهایت درگیری لفظی به دعوا و درگیری به خیابان کشید. می گوید: مردم هم بودند. بچه های محل هم وارد درگیری شدند اما پلیس مرا دستگیر کرد. بعد از چند جلسه دادگاه در نهایت حکم صادر شده و هر دو زندانی شدیم. ادامه می دهد: حدود یک سال زندان بودم و در آخرین مرخصی که از زندان بیرون آمدم و دیگر بازنگشتم. خودش می گوید مادرم کرونا گرفت و به خاطر همان غیبت کردم ...
روایت فارس من| درد و گرفتاری های اقتصادی؛ آرایشگران از مشکلات شان می گویند
برادرم و نصف روز هم شاگردی و یاد گرفتن آرایشگری. کارم را زود یاد گرفتم. بعد رفتم چند ماه دیگر هم کارگری کردم و با پس انداز و قرض گرفتن از این و آن، توانستم برای خودم مغازه ای اجاره کنم. چند ماه که گذشت ازدواج هم کردم. به خانمم گفتم آرایشگرم. تازه کارم راه انداخته ام و درآمد چندانی ندارم. با من کنار آمد. اوایل مشکلی نداشت اما حالا زیاد گیر می دهد. می گوید درآمد که نداری هیچ، شب ها هم از کمردرد نمی ...
سه پرسش جدی در خصوص پایان جنگ
...> ولی در خود جنگ هم باقری از نظر خصلت ها، روش ها و رویه ها همین طور بود. شما جز کسانی هستید که با بچه های تیپ حضرت رسول از غرب به جنوب آمدید، از متوسلیان برای ما بگویید. فتح المبین من کنار احمد متوسلیان بودم. احمد هم قد بلندی داشت و یک جاهایی هم جدی بود. تیپ حضرت رسول(ص) خودش به اندازه دو لشکر بود. ساعت دو نصف شب به مقر می رسیدیم. مقر هم مجموعه ای از چادر بود. احمد مقر نداشت ...
به خاطر این چشم ها یک روز شهید می شوی!
دیدار سرمست می شد. همان روز وقتی از نزد امام برگشت، به شدت منقلب بود. پرسیدم: مگر چه اتفاقی افتاده؟ گفت: امام دست خود را بر سرم کشید. بعد نفسی گرفت و گفت: لحظه خیلی شیرینی بود؛ تا عمر دارم فراموشش نخواهم کرد. لشکر محمد رسول الله (ص) در حال نقل و انتقالات قبل از عملیات بود. حاجی داشت برای بچه ها موقعیت منطقه را شرح می داد. کلمه ها خوب توی دهانش نمی چرخید. احساس کردم که ضعف تمام ...
خطر چاقی در کودکان را جدی بگیرید! + روش های درمان
کودکان بچه ها باید بدانند که بیش از نصف وزن آن ها از آب تشکیل شده است. بدن همه ما علاوه بر مواد غذایی به روزانه 5 لیوان مایعات نیز نیاز دارد. به بچه ها یاد بدهید برای اینکه بدن دهیدراته نشود یعنی آب آن از دست نرود مهم است که مایعات زیادی بنوشند به خصوص در حین ورزش و یا زمانی که هوا گرم است. نباید تشنه بود و بعد به سراغ آب رفت چون زمانی که خیلی تشنه می شویم یعنی بدن آب خود را از دست داده ...
جریان امضای یک خانواده شهید بر کفن سردار سلیمانی
، کلمات حاج خانم رنگ غم می گیرد. لبخند می رود و جایش را به بغض می دهد: غم حاج قاسم، ما را از پا انداخت. بچه های من تازه بعد از شهادت ایشان، معنای از دست دادن پدر را فهمیدند... حالا فوج فوج خاطره زنده می شود در ذهن حاج خانم از محبت های عمیق میان فرزندانش و عمو قاسم مهربانشان: یک شب قرار بود حاج آقا شیرازی، نماینده، ولی فقیه در سپاه قدس که در قم هم درس و هم حجره شیخ محمد و همرزم او در جبهه ...
حجت الاسلام ریاضت: عاشورا با مهدویت اتصال مستقیم دارد/ تلاش کنیم به معیت حقیقی حسین(ع) برسیم
حاضر سعادت این است باید با من باشی. اگر کسی به من ملحق شد به دیدار خداوند می رود. اما اگر نشد دیگر به فتح و پیروزی نمی رسد. حجت الاسلام ریاضت در ادامه توضیح داد: او گفت دلم می خواهد با شما باشم. اما کار دارم. حضرت فرمود گفت بیا برویم. گفت می خواهم کاری کنم که ثوابش را ببرم و با شما باشم. من شمشیر خوبی دارم که به درد جنگ می خورد. اسب نژاد اصیل عرب دارم آن هم برای شما. حضرت فرمود شمشیر ...
ماجرای غم انگیز جمله معروف شهید جهان آرا و هشدار در رابطه با خیانت بنی صدر!
را مدیریت کنند و امروزه زبانزد خاص و عام چه در داخل و چه در خارج از کشور است. همین شجاعت و دلسوزی و پیگیری محمد جهان آرا در تاریخ جنگی ما بی تاثیر نبود و به طور حتم نوع مدیریت ایشان باعث شد که ما سرنوشت جنگ را اینگونه که رقم خورده، رقم بزنیم. فارس: ماجرای جمله معروفِ بچه ها، اگر شهر سقوط کرد آن را دوباره فتح خواهیم کرد، مواظب باشید که ایمانتان سقوط نکند. که توسط شهید جهان ...
رزمنده دفاع مقدس: از آقامهدی لقب قربان طلا گرفتم
قبل از شهادتش در محضر ایشان بودم و به من ماموریتی محول کرده و به قرارگاه برگشته بودم، وقتی که خبر شهادتش را آوردند، من اول باور نکردم؛ مثل کسی که یتیم شده باشد، پاهایم سست شد و زمین افتادم و بغض کردم و به فکر فرو رفتم و احساس می کردم خواب می بینم. وی دوباره به فکر عمیقی فرو می رود و با خودش زمزمه می کند: ای کاش من هم شهید می شدم... کاش...! این رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: یک ...
روایت فرزند آیت الله العظمی گلپایگانی از کمک های ایشان به رزمندگان دفاع مقدس
. حتی امام خمینی(س) هم هنوز اعلام نکرده بودند و بعد از اینکه آقا فرمودند، ایشان هم اعلام کردند که اگر در خط مقدم شهید شدند با همان لباس خاک کنید و کفن نمی خواهد و حکم شهید را دارد. از جمله دیگر کمک ها این بود که مثلا تماس می گرفتند که چادر احتیاج داریم. الآن رسیدش هست که 2 هزار چادر با چوب بار کامیون شد و به آنجا رفت. زنگ می زدند که اورکت آمریکایی می خواهیم. 60 هزار عدد اورکت آمریکایی به ...
بازی تعطیلی سفارت امریکا در بغداد با ژست تهاجمی
تولر در این دیدار بر تداوم حمایت واشنگتن از دولت عراق در زمینه های امنیتی و مقابله با تروریسم و همچنین عبور از بحران های کنونی تأکید کرد. در مقابل الاعرجی نیز نیز اظهار کرد: مرحله کنونی باید شاهد ثبات و آرامش هرچه بیشتر باشد تا منطقه و جهان از امنیت و ثبات برخوردار شود. ساعاتی پیش از این دیدار یعنی اواخر یکشنبه شب شبکه خبری اسکای نیوز ادعا کرده بود که تولر بغداد را به مقصد اربیل (مرکز کردستان ...
یک کارشناس دینی در برنامه رو به راه : حسینی ها در بلاها نباید رضایت خود را از خدا از دست بدهند
اشک می ریختند. امسال سیدالشهدا برگی رو کردند و ناز شستی نشان دادند که همه چیز دست خودشان است. واقعاً قبل از محرم خیلی نگران بودیم. می گفتم می گذارند بخوانیم. اما انگار شب به شب سیدالشهدا به ما می فهماندند که همه چیز دست ماست. اما دلشوره اربعین خیلی اذیت می کند. با رفقا نشسته بودیم و وقتی مطمئن شدیم مرز بسته شده است یکی از بچه ها حرف قشنگی زد. گفت مرز دلم باز بوده است که مرز حرم بسته شده است. حرم ...
بازگشایی جعبه سیاه علل سقوط پرواز هرکولس/ فرماندهان عالی رتبه نظامی در پروازِ مرگ
شهربانو و بعد هم حرکت به سمت فرودگاه. به محض اینکه مکالمه تمام شد، یک انفجار مهیب در قسمت راست کابین مانند یک جریان های ولتاژ صورت گرفت و به دنبال آن چهار موتور هواپیما از کار افتاد و برق هواپیما به طور کامل قطع شد. حالت وحشتناکی در تاریکی شب بود که بیانش سخت است. هواپیما مثل یک گلوله سنگی شروع به سقوط کرد، بچه ها شوکه شده بودند. تنها کاری که کردم، به دوستانم گفتم کمربندهایتان را قفل کنید که در زمان ...
خبر به روایت فردا / عذرخواهی کیهان/ بیداد فساد در شهرداری ها / اصلاحات در بند اصلاحات / سیگنال تورم و ...
من را خواستند و گفتند: که آقا محسن تو جنگ افروز هستی. آقای رضایی نقشه می کشد و دست تو می دهد و تو هم هتل فتل می کنی می دهی دست این و 10 قدم جلو و 10 قدم عقب می رود، این جنگ نشد. از آن طرف دولت شعار جنگ می دهد، اما تمام قد به جنگ نمی آید *آقای نبوی و طرفداران ایشان با جنگ مخالف بودند. همان موقع هم که ما مشغول جنگ بودیم و هنوز هم بحث قطع نامه مطرح نبود، از جبهه به دولت می آمدم و معمولا بعد از ...