بانوی مسیحی،که از مسلمان شدن خود می گوید
سایر منابع:
سایر خبرها
به امام رضا (ع) گفتم همین امشب مرا بکش
چگونه ترک کردم و داستان ترک کردنم این بود که شبی راه افتادم در خیابان برای دزدیدن صندوق صدقات که نمی دانم چگونه سر از حرم درآوردم و با دیدن هیئات و دسته های سینه زنی متوجه شدم که شب عاشورا است و ناگهان بدون هیچ دلیلی در کنار مجسمه هایی که به سوی حرم تعظیم کرده بودند شروع کردم به فریاد زدن رو به روی حرم امام رضا (ع) و می گفتم اگر تو امامی همین امشب مرا بکش! نزدیک یک ربع از حالت طبیعی خارج ...
رفاقت با یک تروریست
متولد 1303 بود و ورودش به عرصه نمایش را این طور تعریف کرده است: سال 1321 به عنوان پیش پرده خوان وارد تئاتر شدم. البته به این راحتی ها نبود. با اینکه کم سن و سال بودم اما پشتکار زیادی داشتم. یادم می آید 6 ماه هی می رفتم و می آمدم. یک بار یک آقایی من را می بیند و می پرسد، این پسره اینجا چه کار دارد؟ می گویند می خواهد پیش پرده خوان شود. آمد پیش من و گفت چقدر پول داری؟ گفتم 5 زار. گفت صدات چطوره ...
ماه موبُل
...، من خودم انجام میدم. فی الفور پروند (طنابی برای بالا رفتن از درخت نخل)، رو گِردش کردم و رفتم تال فسیل (بالارقتن از درخت نخل). درکمتر از یک ساعت، فسیل تمیز شده رو تحویل کل مشال دادم. کل مشال بنده خدا انقدر خوشحال شد، که فی المجلس یک اشرفی گذاشت کف دستم. تا اون زمان همچین مزدی نگرفته بودم ولی کل مشال نمیدانست چه قدرتی منو وادار کرد که کار به اون سختی رو انجام بدم. خلاصه ...
بازخوانی یک گفت وگو| کریم اکبری مبارکه: از ایفای نقش ابن ملجم ترسیدم/ فیلمبرداری ضربت زدن 3 ماه طول کشید
این نقش چه بود؟ -من در حال بالا رفتن از پله های ساختمان تولید سازمان صداوسیما بودم و آقای میرباقری در حال پایین آمدن بودند که آنجا من را دید و گفت ریش هایت را نزن و بگذار بماند من با تو کار دارم. من هم گفتم چشم. **آن موقع شما از چیزی اطلاع نداشتید؟ -خیر. به هیچ عنوان. کاملا اتفاقی هم را دیدیم. آن روز هم چیزی نگفتند. من آن موقع سر کار آقای بیضایی بودم. گفتم چشم. من ...
گفت وگو با حجت طباطبایی ، بازیگر نقش قیصر امین پور در فیلم کوچه های خراسان
امیری| به گزارش شهرآرانیوز، جایی از فیلم، قیصر امین پور پشت پنجره ای در یک مهمانپذیر قدیمی ایستاده است. سال های گذشته از همان پنجره می توانست حرم امام رضا(ع) را ببیند، اما در آن زمان همه چیز عوض شده است. با اینکه چند روزی است ضبط فیلم کوچه های خراسان به نویسندگی محمد نقایی و کارگردانی مشترک امیر بشیری و سجاد انتظاری، از مجموعه چهارقسمتی روایت تمام شده است، حجت طباطبایی ، بازیگر نقش ...
ما مردمان معصوم در آغوش گرم کرونا
روزگار بی حجب و حیا شوم آن دو به جان من افتند، یعنی همه چیز غروب کند، مثل خورشید، مثل زندگی، مثل اخلاق، اما خطر هیچ وقت غروب نمی کند. این جوری بود که من هم تماشاگر شدم و به خودم گفتم وقتی صد دزد نمی توانند مردی را که لخت است لخت کنند، من چگونه می توانم میانجی دو مردی باشم که قرار است به جای پرتقال، همدیگر را قاچ کنند. خدایی بود که دو مأمور با موتورسیکلت سر رسیدند لابد با تلفن همسایه روبه رو که عاشق ...
تاجرِ انسان
.... همیشه آرزوم بود تا با اَمرو یه تجارتی راه بندازم. چندباری هم بهش گفتم، اما همیشه می گفت: مَحسینو، شریک مثل دزده. سیچه خدا سی خوش شریک ننهاده؟ چون شریک میومد تو کارش دخالت میکرد، کار خرابی می کرد، بعد همه ی چی هم مینداخت گردن خدا... البته مُو کمی به این حرف امرو شک داشتُم. همیشه فک می کردم خدا شریکی، رفیقی، لااقل کارگری سی خوش داره. دلیلش هم دوتا کتاب قرآنی بود که تو خونه داشتیم ...
چک و صیغه 3 ماهه
.... ولی عشق بین ما ابدیه و اون نمی تونه از من دل بکنه حتی تو زندان! قاضی: آقا چرا می خواهی زنت رو طلاق بدی؟ به چه اتهامی در زندان هستی؟ مرد: آقای قاضی میگم. از اول میگم. همه رو می گم. 22 ساله بودم. از بچگی عاشق دختر خاله ام بودم. ما همسن بودیم. دانشگاهم که تموم شد و استخدام بانک شدم، با دختر خاله ام ازدواج کردم؛ همین زنی که با موی ...
3 خاطره بامزه خانومانه
گرفته بود، سرش رو دو بار تکون داد که آره شستم. خدا رو شکر آلمانی ها فارسی متوجه نمیشن وگرنه به نظرم کارش تموم بود! * 10ساله بودم. یه بار به خواهرم که دو سال از خودم کوچک تر بود، گفتم می خوای بهت پرواز یاد بدم؟ خواهرم با ذوق و شوق گفت، آره. منم دو تا دستمال کاغذی بستم به دست هاش و بهش گفتم بره بالای مبل وایسته و بپره و تند تند بال بزنه! خواهرم هم رفت بالای مبل پرید و دوبار دست هاشو تکون ...
علی اکبر فرستادم علی اصغر تحویل گرفتم!
مگر می شود این وقت شب این همه جمعیت به استقبال ما آمده باشند؟! من گفتم حتماً خبری است. بااینکه بعد از نماز در مسجد کوفه خواب دیده بودم ولی ته دلم دوست نداشتم خوابم حقیقت داشته باشد. درخواب دیدم که زکریا شهید شده است و یکی از همکارانش خبر شهادتش را به من داده و گفته: زکریا شهید شده است، اما نتوانستیم پیکرش را پیدا کنیم و برایتان بیاوریم. از خواب بیدار شدم و برادر زکریا را بیدار کردم و ...
عروسک های مشکل گشا
مقدس شروع شد. همین حد بگم دلم می خواد یه قدرت جادویی داشتم که جنگ رو تو دنیا متوقف می کردم. این عکس یه تراژدی غم انگیزه. بچه هایی که با لباس های نو عیدشون کنار ویرانه های خانه عکس گرفتن. من و رضا و بابا - 1370 - آبادان. سالی که برای آخرین بار آبادان رو دیدم. در جنگ نبودیم اما جنگی در ما همیشه وجود داره. جنگی که هر سال 31 شهریور خاطراتش مرور میشه و درست مثل کودکی من، اون روزهای تلخ برام زنده میشه ...
یک حرف از هزاران
آدم به دو قسمت تقسیم می شه. تا حالا شده با یه اتفاق زندگی ات رو به دوقسمت تقسیم کنه؟ می دونی دوچرخه، اون لحظه داشتم به تو فکر می کردم.تا قبل از آشنایی با تو همیشه نوشته هام در دفتر خاطراتم محبوس بودن یا خلاصه می شدن توی دفتر انشا، اما تو به نوشته هام امید، هدیه دادی. انگیزه ای شده برای طی کردن مسیر برای انجام دادن کاری که دوستش دارم. سرراهم ایستادی و بهم یه بادکنک دادی تا ابرها پرواز کنم ...
با گم شدن برای همیشه خداحافظی کردم؟
کردم تا راضی شد من را به خانه برگرداند. با گم شدن برای همیشه خداحافظی کردم؟ حال نداشتم و همین که رسیدم روی یک کاناپه بزرگ و زردرنگ ولو شدم. چه خانه زیبایی. همه چیز رنگ زرد و نارنجی بود. آره، آره می دانم باز هم بر اساس اطلاعات دی ان ای. چشمانم داشت خود به خود بسته می شد. گفتم: جناب صدا اجازه می دی دو دقیقه کپه م رو بذارم و بخوابم. ...
رفاقت با یک شهید مرا از منجلاب گناه بیرون کشید/ از بی بندوباری تا خدمت در اردوهای جهادی
...> سیگار کشیدن هایم زیاد شده بود و روزی 10 الی 15 نخ سیگار می کشیدم و جزو لات های محله شده بودم که تا نیمه های شب در پارک جمع می شدیم و به سیگار کشیدن و پاسور بازی کردن مشغول بودیم. از مدرسه فرار می کردم و بهانه های مختلف می آوردم. خیلی بد دهن شده بودم، حرف های زشت و رکیک برایم عادی شده بود؛ صحبت کردن و تیکه انداختن به دخترها برایم عادی شده بود و راحت با جنس مخالف دوست می شدم و صحبت می ...
نمونه ای از اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
.... گفتم: این زیادی چیست؟ گفت: چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدی، محمد (ص) به من دستور داد این زیادی را به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید. هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام و اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم. این ها چند ...
خواهرانم با حجاب خود مشت محکمی به دهان ابرقدرت ها بزنید
شود. به پست و مقام نچسبیده که آن همه رفتنی هستند چه کسی در پشت میزها مانده است که ماها بمانیم. این حقیر افتخار می کنم و خدا را شکر می گویم که چنین سعادتی به بنده اش عنایت فرموده در میان سربازان امام زمان (عج) باشم و به فرمان امام لبیک گویم و به جبهه ها آمدم. به جایی آمدم که رحمت خدا برآن نازل می شود و یک لحظه آن را به تمام دنیا نمی دهم اگر قدرش بدانم. از برادران عزیزم م ...
15 سال مجبور شدم استقلالی بودنم را مخفی کنم!!
لیگ جبران کنیم. صحبت شده که پنجره نقل و انتقالات باز شود و امیدوارم هر چه زودتر این اتفاق بیفتد. مسیر ناکام از تیم پایه به تیم اصلی استقلال یک هدف خیلی قدیمی دارم و از بچگی آرزویش را داشتم. خیلی منتظر این اتفاق بودم. در سال 91 در امیدهای استقلال بودم. من در تمرینات بزرگسالان هم حاضر شدم اما آقایان خسرو حیدری و حمودی بودند که واقعا دو مدافع راست موفق آن روزها بودند. تیم خوبی داشت ...
تولیت مدرسه علمیه باقرالعلوم(ع) تهران: برای مراجع تقلید و علما تعیین تکلیف نکنیم
مقامات بالار رسیدند، اساس کارشان داشتن تقوا یعنی ترک گناه و عمل به واجبات بوده است. *احوالات خاص محدث قمی وی با اشاره به رابطه خاص حضرت موسی(ع) با حضرت خضر و با بیان این که انسان با ترک گناه به مرحله ای می رسد که پیامبر خدا هم برای شاگردی او می آید، یادآور شد: در احوالات محدث قمی(ره) آمده است که در یک روزی، فقط نماز جماعت ظهر مسجد گوهرشاد حرم امام رضا(ع) را خواند و از خواندن ...
ناگفته هایی از "حسین ریزه"؛ شهیدی که نماد فرهنگی کرج شد/ وقتی دانش آموز 13 ساله برجام و استراتژی ...
شد و گفت: مادر شما هر کسی زیر تانک می رود می گویید حسین است! من فردا هر کجا باشد حسین را برایت پیدا کرده و به دستت می رسانم. اما مادر گفت: شما دیگر محمد حسین را نمی بینی. ما همه ان شب ناراحت بوده و از این مسئله دلخور بودیم و از فردای آن روز به دنبال حسین می گشتیم. یک هفته 10روز گذشت و من داخل حیاط بودم، درس می خواندم و آماده می شدم برای رفتن مدرسه، س ظهر بود و دو نفر با پیراهن مشکی به منزل ما آمدند ...
تلاش تعطیلی برنمی دارد/ وقتی بانوی نانوا نان آور خانه می شود
نتیجه این همه تلاش را دیدم و توانستم زندگی خوبی را هم برای خودم و هم فرزندانم مهیا کنم و همین که می بینم هر دو پسرم سالم، دارای شغل و خانواده هستند همین برایم کافی است و این دلیل خوشحالی من در زندگی است. وی افزود: از همین رو به همه مردم و همشهریانم می گویم که کار کردن عار نیست و تلاش برای بردن لقمه و نان حلال به خانه به مثابه جهاد است پس زندگی را آنچنان سخت نگیریم و سعی کنیم شاد زندگی کنیم. انتهای پیام/ ن ...
تست صدا و آزمون گویندگی که ضرر ندارد
تست صدا و آزمون گویندگی که ضرر ندارد به گزارش گلونی قسمت دیگری از داستان های سین شین را می خوانیم وقتی کسی تو را دوست داشته باشد همه چیز برایش زیبا و جذاب است. من هم دوستانی داشتم که چون دوستم دارند، هرکاری کنم مورد تشویق آنها قرار می گیرم. مثلا همین سین و شین را در نظر بگیرید. یک عمر در حال فرار از صحبت کردن بودم، حالا کسی می آید و می گوید صدای تو ...
آن فال نیت من بود، قیصر باور نمی کرد
مسوولان خبر رادیو زنگ زدم و ساعت 6صبح بیدارش کردم و خبر فاجعه درگذشت قیصر را گفتم. چند شعرش را هم که در ذهن داشتم نقل کردم تا بنویسد و در اخبار رادیو اعلام کند. کمی بعد شفیعی کدکنی رسید؛ در حالی که دست بر سر می کوبید و صدای گریه هایش همه را منقلب تر کرده بود. در همان زمان دوستم از رادیو خبر زنگ زد و حیرت زده گفت این بنده خدا کی بود؟ پرسیدم چرا؟ گفت تا در تحریریه خبر رادیو، این خبر را گفتم همه بی استثنا گریه و زاری کردند. ...
کد 99؛ مرز باریک مرگ و زندگی
اول بستری و شب اول نوروز حالم خیلی بد شد و تا دم مرگ پیش رفتم اما خواست خدا بود که دوباره برگشتم. یکی از امکانات خوب آی سی یو بیمارستان امام خمینی اکسیژن پرفشاری است که برای بیماران بدحال استفاده می کردند. همان روزهای اول، پزشک بخش آی سی یو گفت حاج آقا نترس و با ما همکاری کن تا مجبور به استفاده از دستگاه ونتیلاتور نباشیم. در همه لحظاتی که بهوش بودم سعی می کردم با توسل خودم را آرام کنم تا این که بعد ...
شبی که رهبری در حرم رضوی به نام امام خطبه خواند!
ها را قبلاً نیز از احمدآقا شنیده بودم. اما علاوه بر آن موارد، یک مورد از احترام خاص امام به آقای خامنه ای را هم خود من شاهد بودم که در مجلس افطاری منزل امام اتفاق افتاد. احمدآقا هر سال از سران قوا و عده زیادی از شخصیت های مختلف برای مهمانی و افطار ماه رمضان دعوت می کرد. این برنامه شامل نماز جماعت امام و بعد هم افطار بود. بعد از نماز امام آمدند سر سفره افطار. آقای خامنه ای مشغول نافله بودند. امام ...
روایت محمد برومند، هنرمند تئاتر کودک از رفت و برگشت به پایتخت
همه رزمنده بسیجی بودند. پسردایی ام و خیلی از دوستانم هم همین طور. من هم خیلی دوست داشتم بروم جبهه؛ ولی دوست نداشتم بجنگم. گفتم پس می روم جبهه گروه تئاتر تشکیل می دهم. با یک گروه رفتیم و نمایش کمدی اجرا می کردیم. یک بار اسفند 64 و فروردین 65 رفتم جبهه، یک بار هم اسفند 65 و فروردین 66. سال اول سمت کردستان و سال دوم سمت جنوب. اتفاقات خیلی عجیب و غریبی در آن دوره می افتاد. رزمنده ها برایشان عجیب بود ...
هیچ کس از حاج عباس ننوشت!
به گزارش مشرق ، به مناسب سالگرد عروج حاج عباس تیموری، سید علیرضا مهرداد در مطلبی نوشت: عباس جان! من تو را گم کرده بودم. و نمی دانستم کجا بجویمت. پارادوکس عجیبی بود. همه جا بودی و هیچ جا نبودی و هنوز هم همین طور است. در همین فضای مجازی همه جا هستی و هیچ جا نیستی. امام راحل درباره شهید بهشتی فرموده بود: آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن ...
چگونه با مومو برخورد کنیم؟
در پارک بودم که چند تا نوجوان باهم در آنجا بودند دو نفر از آنها با هم صحبت میکردند یکی شون می گفت تا حالا اکسیژن زدی چند تا هم اسم برد، توجه منو اون اکسیژن که گفت :جلب کرد به خودم گفتم : من که ورزشکارم اکسیژن مصرف نکردم جا موندم نفر شنوده با افسوس گوش می کرد بعد از چند دقیقه صحبت که کردند معلوم شد که از مواد مخدر صحبت می کنند تازه فهمیدم اکسیژن مخدر است، حالا اینکه من چقدر تعجب کردم که بماند، ...
محمد موسوی :شاید بعد از المپیک گفتم خداحافظ تیم ملی
را صادر کند.او درباره این پیشنهاد می گوید: یک روز ایجنتم زنگ زد و گفت لورنزو برناردی سرمربی پیاچنزا تو را می خواهد،اگر می توانی با سایپا صحبت کن تا به ایتالیا بروی.من خیلی خوشحال شدم . اما به خاطر قراردادم با سایپا ،گرفتن رضایتنامه هم سخت بود،به خاطر آقا مصطفی.باشگاه هم تا به حالا همه جوره به تعهداتش عمل کرده . اما من با آقا مصطفی صحبت کردم اول خیلی ناراحت شد اما بعد رضایتش را گرفتم. از طرف دیگر ...