بازیکنی که قرار بود مثل هاشمی نسب جنجالی شود!
سایر منابع:
سایر خبرها
زکی پور: استرا، میلیچ را آورد اما بیشتر به من بازی داد
احساس می کردم، تصمیم گرفتم جدا شوم و به تیمی بروم که هم آرامش داشته باشم و هم بیشتر بازی کنم. خلاصه من دنبال تجربه جدیدی بودم و خودم از فکری خواستم تا نامه جدایی ام را به باشگاه بزند. من خودم از استقلال رفتم و کسی من را بیرون نکرد. پس داستان درگیری ات با فکری در این جدایی تأثیر نداشت؟ اصلا درگیری در کار نبود. من همیشه به بزرگ ترم احترام گذاشته ام و خواهم گذاشت، ولی فکر می کنم همه چیز از ...
تاجیک: احتمال واگذاری تیم فوتسال هایپرشهر وجود دارد
تیم فوتسال هایپرشهر درباره اینکه آیا امتیاز این تیم برای فصل بعد واگذار خواهد شد بیان کرد: من هفته گذشته با حسن زاده مدیرعامل باشگاه جلسه ای داشتم و در آنجا به او گفتم که هر چه زودتر تکلیف تیم را برای فصل بعد مشخص کند. حتی به او گفتم که از چند تیم لیگ برتری پیشنهاد همکاری دریافت کرده ام و اگر وضعیت تیم برای فصل بعد مشخص نشود ممکن است با آن ها مذاکره کنم. حسن زاده در جواب به من گفت که به خاطر از دست ...
سرقت های تاجر قلابی به خاطر خرید خودرو
دوستی با یک دختر مرا بدبخت کرد. چند ماه قبل در یک مهمانی با پرستو آشنا شدم. او دختری پولدار بود و برای اینکه در مقابل او کم نیاورم مجبور به دروغ بافی شدم. به او گفتم تاجرم و ثروتمند. می خواستم دلش را به دست بیاورم اما نمی دانستم دستی دستی خودم را بدبخت می کنم. دروغ پشت دروغ. می دانستم اگر بگویم یک پسر فقیرم که نه کار درست و حسابی دارم و نه پول، قطعا با من دوست نمی شود. حتی ماشین هم زیر پایم نبود. به ...
ایرانیان خارج از کشور ظرفیت مهمی دارند/ شاهکار دولت روحانی در تعطیلی شورای عالی ایرانیان
...، پیرزن دیگری بنام خانم ابتهاج بود که ایشان همسر ابوالحسن ابتهاج، رئیس سازمان برنامه بودجه محمدرضا شاه بود. هرچقدر که سرکار خانم فاطمی بی پول و فقر بود، خانم ابتهاج، ثروتمند بود. دارایی موجود در بانک خانم ابتهاج در آن سال چیزی حدود 20 یا 30 میلیون پوند بود. در ملاقاتی که با ایشان داشتم، گفتند من حاضرم به ایران بازگردم فقط کافی است که به بنده تضمین نامه ای بدهید. من چندین پرونده از ...
جشن حنابندان عجیب یک شهید پیش از شهادت!
من قول داد آن را برای روز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) که روز زن است، برایم بخرد. من هم که می دانستم سرش برود قولش نمی رود منتظر هدیه روز زن بودم، آن روز آرمان به خانه آمد اما خبری از انگشتر نبود، اصلاً به روی خودم نیاوردم. بعد از کمی استراحت گفت: نوشین! خیلی دوست داشتم آن انگشتر را برایت بخرم ولی صبح که به اداره رفتم همکارم از من درخواست پول کرد تا مادرش را به بیمارستان ببرد ...
عشق؛ انگیزه سرقت های پسر دانشجو
شهریه دانشگاه مرا پرداخت کرد. چند وقت قبل، در میهمانی شبانه یکی از هم دانشگاهی هایم شرکت کردم و آنجا با فرنگیس آشنا شدم. دختری زیبا و ثروتمند که من در یک نگاه عاشقش شدم. آن شب برای اینکه دل فرنگیس را به دست بیاورم به دروغ خودم را پسری ثروتمند معرفی کردم و گفتم ساکن یکی از محله های بالای شهر هستم و ماشین مدل بالایی دارم. باور کرد؟ بله. به همین خاطر مجبور شدم هر بار ...
روایت زندگی شهید اهل سنت استان فارسی از زبان مادرش/ دانش آموزی که روحش با جبهه عجین بود
به سر سفره می آیم. کلاس سوم راهنمایی بود که جنگ تحمیلی شروع شد. "محمدامین" عضو بسیج بود و اکثر ساعات خود را در مسجد با دوستانش می گذراند و کمتر به خانه می آمد. او در کنار درس خواندن به جبهه می رفت و جالب است که با این حال ممتاز مدرسه بود. هرگاه حرف از رفتن به جبهه می شد به او می گفتم: پسرم سن و سالت کم است و نباید به جبهه بروی. در جوابم می گفت: اَدای دین کردن کاری به سن و سال ندارد. من ...
گفت وگو با دکتر مجتبی شکوری، کارشناس محبوب این روز های برنامه کتاب باز
و خوره کتاب است. ما وقتی در پشت صحنه هستیم، مرتب بحث فیلم و کتاب جدید است. این خیلی مهم است که تجربه زیسته این آدم ها به موضوع مربوط است. به نظر من هرکسی غیر از این 3 نفر پشت کتاب باز می ایستاد، برنامه به سمت دیگری غش می کرد. کتاب باز لهجه و گویشی دارد که مخاطب می فهمد. دوره ای ما از سلبریتی ها دعوت می کردیم، بعد دیدیم که مخاطب دوست ندارد و می خواهد کتاب باز از جامعه سلبریتی زده فاصله ...
عشق نافرجام به مریم سرخ
. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم 11 سال. گفت ما 26 سال است که شهریار را می شناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را می شناسند. من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره مربوط به سال 1344 است. رهی معیری در سال های آخر عمر در برنامه گل های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری ...
از خطا های اندیشه سیاسی تا حاکمیت فقه سیاسی
در گذشته حکومت را به امام جماعت و یا بدن تشبیه کرده اند، به تدریج این موضوع را توضیح دادم و دیدم جواب هم می دهد. همین که ایده خودم پیش می رفت، مراجعه کردم و دیدم ایده های غربی هم بحث را تأیید می کنند، چون آن ها هم بحثی درباره استعاره داشتند. اخیراً دیدم که در ادبیات نیچه هم بحث استعاره زیاد است. به هر حال در ابتدا ابتکار خودم بود و بعد از دیگر منابع عناصر تئوریک را هم گرفتم و تبدیل به چنین چیزی شد ...
می توانم با پیراهن های مسی و رونالدو ویلا بخرم
در این باره گفت: " با تمام پیراهن هایی که از مسی و رونالدو دارم می توانم در لس آنجلس برای خود یک ویلا بخرم. اولین بار که رونالدو را دیدم از او درخواست پیراهن کردم که قبول کرد. بار دوم یک بار دیگر این درخواست را داشتم و در کمال احترام این کار را انجام داد. بعد از آن دوباره ما در لالیگا مقابل رئال مادرید قرار گرفتیم و در برابر آنها پیروز شدیم. من دوباره از او درخواست پیراهن کردم. او در ...
خاطره یک خبرنگار از چشم پاکی یک رزمنده
شهر آبادان داشته باشید. برایم جالب بود، چون در زمان شاه در آبادان زندگی کرده بودم، پدرم نظامی بود و مدتی آبادان سکونت داشتیم. بعد از اینکه از آبادان رفتیم هر از چند گاهی به این شهر سری می زدیم، مخصوصا که عمه ام هنوز در آنجا زندگی می کرد؛ بنابراین براساس خاطراتم از کودکی ذهنیتی خوب نسبت به آبادان داشتم. اما بعد از انقلاب دیگر آبادان نرفته بودم. به هر حال از پیشنهاد استقبال کردیم. با دوستا ...
عشق به خشنودی رهبر انقلاب، انگیزه فعالیت جهادی دختر جوان مشهدی شد
چنین بیان می کند: خوشبختانه من تا قبل از کار جهادی، هیچ گاه در بیمارستان حضور نداشتم و کاملا با فضای آن بیگانه بودم به همین خاطر در روزهای نخست نگران آن بودم، قادر به کنار آمدن با این فضا نباشم اما خوشبختانه بعد از سپری شدن چند روز و قرار گرفتن در حال و هوای آنجا ترسم از بین رفت. حال و هوای خاص جهاد سلامت او در ادامه سخنانش می گوید: من عضو نخبگان بسیج سازندگی هستم و در قالب دو ...
طاهرخانی یا بازیکن مورد تایید برانکو؛ فردا یک مدافع سرخپوش می شود
به گزارش همشهری آنلاین در حالی که چند روزی بیشتر تا پایان زمان نقل و انتقالات باقی نمانده است پرسپولیس همچنان به دنبال جایگزین برای شجاع خلیل زاده در خط دفاعی است. ایمان سلیمی که گزینه اول یحیی برای پیوستن به پرسپولیس بود با توجه به ماجرای دریافت رضایتنامه مشروظش از تراکتور برای پیوستن بهتیم خارجی از لیست خرید سرخها خارج شد. بعد از فسخ قرارداد شاهین طاهرخانی با استقلال حمید مطهری ...
خرس برلین، شکم اعضای خانواده را سیر نمی کند
.... مجید مجیدی برای تست به آن جا آمد و از 300 نفر تست گرفت که انتخاب شدم. البته از بچگی به بازی علاقه داشتم، در نیروی هوایی کار می کردم، مکانیک بودم و همزمان در تئاتر هم کار می کردم. الان خوشحال هستید با شرایط موجود بازیگری و دستمزدها، از نیروی هوایی بیرون نیامدید و حقوق بازنشستگی دارید؟ از این بابت خیلی خوشحالم، ولی از این نظر که به دنبال علاقه ام بودم و به جایگاهی رسیدم ...
مهرزاد معدنچی: این اسم پرسپولیس است که به ما آبرو داده
من نیز آنها را انجام دادم باعث می شود شما در ادامه راه ناکام بمانید. مهرزاد معدنچی درباره جدایی مهدی ترابی و شجاع خلیل زاده از پرسپولیس و انتقال آنها به فوتبال قطر بیان کرد: من در سن و سال پایین تری نسبت به شجاع راهی فوتبال امارات شدم و تقریبا هم سن مهدی ترابی بودم. البته گفتم فوتبال قطر پیشرفت زیادی در فوتبال داشته است و متاسفانه ما دیگر در فوتبال آسیا حرف اول را نمی زنیم. قطر امکانات ...
دین محمدی: از استقلال رفتم تا شأنم را حفظ کنم
. از کسی هم گله ای ندارم. وی ادامه داد: یک سری اتفاقات رخ داد که من ترجیح دادم بدون حاشیه از تیم جدا شوم. من بخاطر پول به استقلال نیامدم و بخاطر پول هم نخواهم رفت. اصلا بحث پول نبود. یک سری ها فکر کردند من بخاطر پول قهر کردم که اینگونه نیست. او گفت: شاهد عینی وجود دارد که من پیشنهاد 70 میلیونی داشتم، من با 18 میلیون به استقلال آمدم. همان فرد بعد از این اتفاقات با من تماس گرفت ...
هر کسی که در رسانه کار می کند بداند که از 6 صبح تا 6 صبح روز بعد مخاطب داریم و همه لحظات ارزشمند است
دانم چگونه صحبت کردم که به هیج عنوان همسرم متوجه لهجه من نشده بود. (خنده). نهایتا زمستان سال 60 ازدواج کردیم، حاصل ازدواج ما دو دختر است و دو نوه دارم. در حق فرزندانم کوتاهی کردم چراکه 6 صبح از خانه بیرون می رفتم و دیر وقت به خانه می آمدم. وی درباره دوران حضورش در رادیو هم گفت: از زمستان 60 تا 73 مدیر گروه فرهنگ و اجتماعی رادیو بودم و برنامه های موفقی مثل سلام صبح بخیر، خانواده، عصرانه و ...
رابطه پنهانی زن متاهل با سوپری محله خون به پا کرد
عنوان ضارب معرفی کردم. سپس مرد میانسال در جایگاه متهم ایستاد و گفت : من اتهامم را قبول ندارم. اولین باری که متوجه رابطه پنهانی دخترم با تورج شدم به سراغ او رفتم و گفتم دخترم شوهر دارد و بهتر است دست از سرش بردارد.من حتی یک سیلی به صورتش زدم و تخم مرغ هایی را که در مغازه داشت شکستم. من به او گفتم تکنسین فنی هستم و 20 سال است که به خانه مردم رفت و آمد دارم. اما به ناموس مردم نگاه نمی کنم ...
متین علم سیاست
سوال هایم در مورد تاریخ علم سیاست به سمت ایشان بروم. پس از کمی دستپاچگی و اینکه خودم را معرفی کردم و گفتم آثار ایشان را خوانده ام وقتی خواستم تا بیشتر بتوانم از محضرشان استفاده کنم. و این شروع شاگردی من در محضر ایشان بود . در این سال ها بارها از دانش و راهنمایی های ایشان استفاده کردم بی آنکه دانشجوی مستقیم ایشان باشم و این گشاده رویی و دور از تکبر ایشان برای کمک به دانشجویی که هیج منفعت علمی و ...
ماجرای سفره ای که هر روز کوچک تر شد!
به گزارش جهان نیوز به نقل از فارس، برنامه تلویزیونی به اضافه مستند شب گذشته با پخش مستند مظنه روی آنتن شبکه مستند رفت. پس از پخش مستند، میز گفت وگوی برنامه با حضور مادر شهیدان خالقی پور که سه فرزند خود را در هشت سال دفاع مقدس تقدیم کرده است، برگزار شد. مادر شهیدان خالقی پور در ابتدا با اشاره به شهادت فرزندان خود گفت: 33 سالم بود که اولین پسرم داود شهید شد و 38 سالم بود که مادر سه شهید ...
گفتگو با مردی که دامادش را با چوب کشت!
ها را بخرم، بنگاهدار می گفت به نام خودت کن، اما من به خاطر اعتمادی که داشتم به این حرف توجهی نکردم. تو هم رفتی سراغش و او را کشتی؟ نه. چند بار به خانه اش رفتم و دوستانه با او صحبت کردم و خواستم به محضر برویم و خانه ها را به نام بزنیم، اما قبول نمی کرد. این خانه ها حاصل سال ها کار و زحمت من بود. پس انداز را دادم و این خانه ها خریدم. بعد از مرگم به خودش هم ارث می رسید. پس چه شد ...
ماجرای فروش کاپیتان سپاهان در ازای هفتاد دست لباس!
و در ادامه یکی از مربیان ما به تیم پرسپولیس رفت. یک روز در ورزشگاه شیرودی بازی داشتیم که آقای علی پروین آمدند و گفتند این بازیکن را می خواهیم. بعد هم به این تیم رفتم و یک بازی برابر آدنیس مشهد هم بازی کردم که رضا عنایتی در این تیم بود. پروین: عقیلی جانشین هاشمی نسب است خب در آن زمان شرایط خدمت من مشخص نبود. تا وضعیت من مشخص شود، پرسپولیس در آن مقطع دو تکه شده بود. با من برای ...
اطری: اگر کشتی نمی گرفتم، ممکن بود المپیک را هم از دست بدهم
، شاید المپیک هم برایم کنسل می شد و به این تورنمنت نمی رفتم. به همین خاطر تمام تلاشم را کردم که پایم طی 10، 15 روز به بهبودی برسد. خیلی روی پایم کار کردم و همان طور که گفتم خیلی تمرین کشتی نداشتم. کلا دو جلسه تمرین کشتی داشتم. اما خدا را شکر توانستم از پس کار بیایم و به چیزی که می خواهم برسم. در حال حاضر شرایط تان چطور است؟ خدا را شکر خوبم. بعد از مسابقه سریع وارد اردو شدیم و الان ...
یار کاوه
، روزی یک سرباز نامه اش را آورد و گفت از سقز به مرخصی آمده ام و محمد گفته این نامه را بیاورم. نامه را دیدم، دستخط محمد نبود. گفتم پسرم شهید شده؟ گفت، دستش مجروح شده، گفته کس دیگری نامه را نوشته است. به پادگان نخریسی رفتم، گفتم یا مرا می فرستید یا پسرم را بیاورید. با محمد تماس گرفتند با او صحبت کردم 6 ماه بعد آمد. این مادر شهید می افزاید: در این مدت هر بار که آمد مجروح بود. گفتم: نمی گویم ...
شهید طهرانی مقدم چگونه یگان موشکی را پایه گذاری کرد؟
فروردین 1361، آقارحیم یک حکم مسئولیت، در واقع آتش های پشتیبانی سپاه را، در گلف اهواز، به من داد. همان فروردین 1361 بود که ما وارد فاز توپخانه شدیم. یعنی سپاه وارد توپخانه کلاسیک شد. یعنی آتش های پشتیبانی کم کم داشت شکل خودش را در سپاه پیدا می کرد. شهید بزرگوار، حسن شفیع زاده، اولین نفری بود که رفتم دنبالش بعد از فتح المبین از تیپ المهدی از شوش آوردمش پیش خودم. آقای محمد آقایی که از ...
اذان گویی در حرم مطهر رضوی آرزوی استاد محمد ابراهیم شریف زاده بود/ او در موسیقی مقامی خراسان همچون ...
را از آن ها شنیده بودم و از کودکی به موسیقی علاقه داشتم. بعد این اتفاق هر جا مشابه این صدا را می شنیدم با جان و دل گوش می دادم و از آواز استاد شریف زاده لذت می بردم. این مساله تمام شد، سال ها گذشت و من رشته فیلمسازی رفتم. روزی آلبوم سرو خرامان را خریدم . این آلبوم ساخته دکتر محمد حق گو -از آهنگسازان بزرگ کشور- بود. آلبوم با همکاری ارکستر اوکراین ساخته شده بود و چند ترک موسیقی در آن بود. فکر کنم 2 ...
ماجرای خوابی که شهید طهرانی مقدم قبل از شهادت دید
. بعد از نماز حاج حسن به سمت سوله سوخت حرکت کردند و ما به سمت غذاخوری که ناگهان صدای انفجار و زیر و رو شدن همه چیز..... .روی هوا بودم که با خودم گفتم وای بچه هایی که داخل سوله بودند چی شدند؟ با خاموش شدن موتورهای عمودی که در حال سوختن بود به سمت اتاق حاجی دویدم. هر چه فریاد زدم دیدم کسی نیست. با خودم گفتم وای یعنی حاج حسن و آقا مهدی (دشتبان زاده فرمانده پادگان) هم آنجا بودند ؟ و... ایشان ...
کاش می توانستم پیکر دخترم را ببرم دوحه و روی میز مذاکره بگذارم
جان برای سمستر (ترم) جدید پیسه ی (پول) کتاب نیاز دارم. 250 افغانی به او دادم و پرسیدم مادرکم کافی است؟ (حنیفه هم دختر کلانم بود و هم بسیار دوستش دارم، برای همین همیشه او را مادرکم صدا می زدم). آن روز آن قدر غرق در افکار و گرفتاری های روزمره بودم که حتا دقت نکردم چه کالایی پوشیده، آیا صبحانه خورد یا نه؟ حتا غافل شدم از این که یک دل سیر ببینمش. ساعت 12 چاشت بود، سر ساختمان داشتم نان چاشت می خوردم ...