روایت دردناک مستانه از زندگی بر روی ویلچر / رویایم دوباره راه رفتن است
سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زندگی حامد علیزاده، جودوکاری که 2بار المپیکی شد
.... قبل فینال پای چپم آسیب دید و به فینال نرسیدم. پاراالمپیک بعدی هم که رفتم دوباره همان پا اذیتم کرد. بعد از آن تا 6 ماه افسرده بودم و گریه می کردم. تا قبل از پاراالمپیک چقدر به من توجه داشتند و بعد پارا المپیک یک نفر در خانه ام را نزد بگوید حامد حالت چطور است؟ من برای عمل آخر ماشینم را فروختم. فدراسیون گفت باید با دکتر های ما عمل می کردی. گفتند برود عمل کن پولش را می دهیم، ولی ندادند ...
دائمی: مصدومیتم را به فال نیک میگیرم / از کادرفنی و مدیریت میلادمهر تشکر فراوان دارم
خوشبختانه همه چیز خوب بود اما در بازی دوستانه ایی که برابر مس رفسنجان داشتیم با خطای بازیکن تیم حریف احساس کردم که دچار مصدومیت شدیدی شدم که با پیگیری های باشگاه میلادمهر و تشخیص پزشکان دچار مصدومیت از ناحیه زانو شدم اما این مصدومیت را به فال نیک میگیرم دائمی در پایان عنوان داشت: از کادرفنی و مدیران تیم میلادمهر تشکر ویژه میکنم که بعد از مصدومیت من را رها نکردند و پیگیر درمان بنده بودند و هستند و امیدوارم با پشت سر گذاشتن دوران مصدومیت دوباره قوی تر از گذشته بازگردم. ...
اسیدپاشی مرموز بعد از پایان رابطه عاشقانه
....من هم قبول کردم و بعد از چند ماه روزبه به من گفت دیگر حاضر نیست به این رابطه ادامه دهد. روز حادثه با دعوت خودش به خانه اش رفتم تا درباره رابطه مان صحبت کنیم و به نتیجه ای مشخص برسیم.تازه رسیده بودم که نامزدش آمد. روزبه نامزدش را دست به سر کرد و بعد دوباره به سراغ من آمد و من هم گفتم حالا که نامزد داری دیگر نمی خواهم در این رابطه بمانم؛ اما یک دفعه به سمت من حمله و سعی کرد وادارم کنم با او رابطه ...
باران غمگین است به وقت کرونا
سال پیش هم که کودک تر از امروز بودم یک خیال باز حرفه ای بودم؛ چند دانه انجیر خشک، یک مشت نخودچی و کشمش در جیبی که وصله کت، مدرسه، مشق و کتاب بود در روزی که برف، هوا را آشفته می کرد می توانست یک مسیر گرم از خانه تا مدرسه برای من و برادرم بیژن و دوستانم هادی و بهروز باشد و کام را چنان عزیز کند که یادمان آید سرما به انسان یاد می دهد زغال بدزد! آری همان هزار سال پیش در سنندج بود که پدر در گوشم زمزمه می ...
سرسپرده ابلیس/ وقتی جان از نبود عقل در عذاب است
زمینه کار تتو فعال دارد. وی در مورد علاقه اش به تتو چنین می گوید: از همان دوران کودکی به هنر رنگ علاقمند شدم و در سن 13 سالگی اولین تتویم را انجام دادم که عبارتی روی انگشتان دست چپ بود و خودم انجامش دادم. از آن به بعد دست از تتو کردن خودم برنداشته و اکنون در سن 50 سالگی 95 درصد از بدنم از جمله زبان و اندام های جنسی ام را تتو کرده ام . از تغییراتی که علاوه بر تتو، ویکتور روی بدن خود ایجاد کرده می ...
احوالپرسی با ساکنان کتابخانه
به خاطر دارم که با کتاب وفا از زنده یاد جواد فاضل که پاورقی نویس بود کتابخوان شدم. کلاس دوم دبیرستان بودم و در دوران بلوغ. وفا یک داستان عاشقانه بود از دبیری که سر کلاس ادبیات یکی از شاگردانش عاشقش می شود و نثر روان و گیرا و جذاب و پرکرشمه و داستان پرآنتریک آن از یک عشق ممنوعه مرا جذب کرد. بعد از خواندن وفا دنبال این برآمدم که دیگر کتاب های جواد فاضل را پیدا کنم که به سختی و دشواری هم ...
قتل به خاطر شوهر جدید!
دست دادم. زندگی ام دگرگون شد. زنم از من جدا شد و به عنوان فروشنده در مغازه ای مشغول به کار شدم. ترک کردی؟ چند بار زنم تلاش کرد که من اعتیادم را ترک کنم که نشد. چند بار در کمپ بستری شدم و بعد که بیرون آمدم دوباره اعتیادم شروع شد. همسرت را دوست داشتی؟ بله. هنوز هم او را دوست دارم. مقصر این همه بدبختی در زندگی من و خانواده ام خودم و اعتیادم بودم ...
شیمیایی + کرونا = ؟!
) بود وشاید با کوید 19 و مردنم بالاخره به آرزویم برسم چند سال بدنبال افرایش مجروحیتم از ناحیه پوست وپا با همه مدارک قانونی بودم اما بودم هیچ درصد اضافه وتغییر درصد شدم شاید این 19 به فریادمان برسد تا کار این مسئولان را راحت تر کند. جهت اطلاع جانبازی وکد جانبازی هیچ استفاده ای نداشته و ندارد و هیچ دردی نمی خورد. نه حق وحقوقی داشته و نه اصلاً خواهد داشت و برای خودم و خانواده ام مفید نبوده 15 درصد جانبازی را پس بگیرد نخواستیم دنیا و آخرتمان را با 15 درصد معاوضه کردم. افسوس و هزار افسوس چگونه جواب شهدا رابدهم شرمنده ام. با سپاس ...
درخواست رزمنده ی ارتشی از بنیاد: من فقط درمان می خواهم، بسم الله بگویید و معاینه ام کنید!
.... 14 درصد جانبازی از ارتش جمهوری اسلامی دارم. آقای رییس جمهور محترم فرمودند در شرایط جنگ اقتصادی هستیم و با تمام قدرت به مردم خدمت رسانی می کنیم. آیا بنیاد شهید در حق درمان من با مدارکی که قانونی است و در دست دارم، کاری کرد؟ من کمک مالی نمی خواهم. فقط می خواهم جانبازی ام احراز شود. اینکه بنیاد مرا به عنوان جانباز به رسمیت نمی شناسد، بزرگ ترین درد است. فاش نیوز ...
زیارتش زیارت ثارالله ست
می بیند که در جایگاهی مناسب و خوب قرار دارد. سلام می کند و به او می گوید: رفیق، از تو گله دارم، مگر ما با هم قرار و عهد نداشتیم؟ و او پاسخ می دهد: درست است. من بر سر عهد بودم، اما مقداری از پیمانه ات خالی است، وقتی پر شود، خواهی آمد. این بار می پرسد: به من بگو آنجا چه خبر است؟ این مکان خوب و خرّم را چطور به تو داده اند؟ پاسخ می دهد: آن قدر بگویم که سخت است. یادت می آید در ...
امام حسین(ع) شهید نشده که من مغازه زرگری باز کنم / خودشان اجازه داده اند نوکری کنیم
کلمه کلمه یک رباعی خواند، مثلاً یک کم رباعی را می خواند و سرفه می کرد. با اون حال خواند و مجلس تقریباً گرفت .آنجا پیش خودم گفتم که این می تواند نوعی سبک باشد.چرا من اینجوری نخوانم. حالا که صدا ندارم. چطور شد که شما پایتان به مجالس فارسی زبان باز شد؟ روز ششم محرم زمان هویدا هیئت دولت قرار بود بیاید مسجد آذری زبان ها. آقای فلسفی در مسجد آذری ها منبر می رفت، قرار شده بود که بعد ...
شکنجه نامزد سابق برای عقد اجباری
. او در این باره به مأموران پلیس گفت: چند وقت پیش در فضای مجازی با یک دختر جوان آشنا شدم. تازه دو ماه بود که از زندان آزاده شده بودم. بعد از آشنایی با دختر جوان ارتباط ما بیشتر شد. ما با هم قرار ملاقات گذاشتیم. خیلی به اوعلاقه مند شده بودم برای همین به دروغ گفتم تاجر هستم. به او گفتم مربی بدنسازی هم هستم و در آلمان زندگی می کنم. در صورتی که دزد و کیف قاپ بودم اما نمی خواستم او را از دست بدهم. ما ...
جسد دختر مرده در بیابان های تهران زنده شد!
عمل شدند و ماموران با توجه به اینکه خودروی منیژه در اختیار بهروز است شماره پلاک خودرویش را در سامانه سراسری ثبت کردند و خیلی زود بهروز سوار بر پژو 206 دستگیر شد. بهروز پس از دستگیری به ماموران گفت: سابقه کیف قاپی دارم و چند ماه قبل از زندان آزاد شدم و بعد از آزادی با منیژه در فضای مجازی اینستاگرام آشنا شدم و خیلی زود به او علاقه مند شدم و خودم را مهندس و مربی بدنسازی معرفی کردم و ادعا کردم ...
یک نمایشگاه عکس و چند حاشیه!
. با خودم گفتم شاید برای ما تنها چنین اتفاقی افتاده ولی از دوستانم پرسیدم و متوجه شدم به هیچکس اطلاعی داده نشده است. وی ادامه داد: برگزاری چنین نمایشگاهی بدون اطلاع عکاسان نه فقط بی احترامی به عکاسان هست بلکه بی احترامی به زنده یاد محمود صادقی هست که همواره حق معنوی عکاسان یکی از دغدغه هایش بوده و شان آن مرحوم نیز خیلی بالاتر از این است که عکس های مربوط به حداقل 10 سال پیش که قبلا در نم ...
در 40 سالگی نقش خانم بزرگ را بازی کردم/ از گریه پاک نیت گریه ام گرفت
سریال پس از باران این شب ها بر روی آنتن شبکه خاطره ساز آی فیلم قرار دارد و همچنان هم مخاطبان بسیاری را به خود جذب می کند. به همین مناسبت گفت و گویی داشته ایم با مهوش صبرکن، بازیگر نقش خانم بزرگ در این سریال ماندگار و خاطره انگیز. محمود پاک نیت، کتایون ریاحی، صبا کمالی، مرجان محتشم، رحیم نوروزی، جهانگیر الماسی، ثریا قاسمی و بهزاد فراهانی از جمله دیگر بازیگران سریال پس از باران هستند. _ شما هشت سال از آقای پاک نیت کوچک تر هستید اما در سریال پس از باران نقش مادر خانم ایش ...
پرواز قلم نویسندگان کوچک بر فراز خلیج فارس/معلمی جوان که بچه های قشم را سر ذوق آورد
...، اولین خانومی بودم که در قشم دکترا قبول شد. بعد از آن تصمیم گرفتم یک مجله راه بیاندازم اما با قلم خود بچه ها که یک عده هم کنار من در تحریریه آن کار کنند و هم اینکه بچه های شهرمان انگیزه نویسندگی و شعر و داستان نویسی پیدا کنند که خوشبختانه این اتفاق هم افتاد و مورد استقبال قرار گرفت. اینها را یک خانم دکتر جوان ادبیات فارسی می گوید که در شهر خودشان؛ قشم توانسته تأثیرگذار ...
داستان تعطیلی اولین کارخانه تولید آبمیوه با تکه های میوه/بیکاری 20 کارگر بخاطر لج بازی
را ادامه دهید اما به آنها اعلام کردم که پس از عذرخواهی و جبران خسارات وارده شروع به فعالیت خواهم کرد اما کسی پاسخگویم نبود و همچنان خط های تولیدی پلمب هستند. این فعال اقتصادی عنوان کرد: 4هزار متر زمین برای توسعه این واحد و راه اندازی دو خط پت و یخمک نیاز داریم که از مسئولان و متولیان امر بخصوص شرکت شهرک های صنعتی استان انتظار دارم همکاری، حمایت و کمک کنند و دست از بنگاه داری بردارند و ...
ادموند بزیک: 2بار از استقلال پیشنهاد داشتم
و آن گل را فوق العاده دوست دارم. *در بازی خداحافظی فرشاد پیوس نمایش بی نظیری داشتیم و می توانستیم بیشتر از سه گل به استقلال بزنیم. *هاشمی نسب راه گلزنی به استقلال را خیلی خوب بلد بود، مهدی بعد از گلی که به استقلال زدم با استوک های من در دربی گل زد و معتقد بود این کفش ها برایش خوش یمن است. *فقط یک بار به هاشمی نسب کفش هایم را دادم چون می خواستم خودم همیشه گل بزنم. *در ...
ربودن دختر در شب نامزدی
همدستش آغاز کردند تا اینکه چند روز قبل متهمان را که سوار بر خودروی سرقتی فریبا بودند شناسایی و دستگیر کردند. شهروز در بازجویی ها به جرم خود اعتراف کرد و گفت: پس از اینکه با فریبا در اینستاگرام آشنا شدم، خودم را مهندس و بچه پولدار معرفی کردم و قصد ازدواج نداشتم و فقط می خواستم با او ارتباط برقرار کنم، اما بعد از اینکه چند باری با او حرف زدم عاشق او شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. همه چیز خوب ...
تجربیات عجیب قهرمان کشتی جهان از کرونا
چشایی ام مختل شده بود. من فقط نگران این بودم که همسر باردار و دخترم را آلوده کنم، اما جواب تست آنها هیچگاه مبت نشد. من خودم در قرنطینه از آنها دور شدم. این قهرمان کشتی فرنگی جهان درباره شروع تمریناتش بعد از ابتلا به کرونا می افزاید: روی تردمیل استرس زیادی داشتم و ماسک تنفسی روی صورتم بود. ناگهان دچار درد شدیدی در ناحیه قفسه سینه شدم. ماسک را پایین کشیدم و از متخصصین تشخیص خواستم کمربندی ...
رهایی از چوبه دار/ قرآن ناجی یک اعدامی
زندان را شرکت می کردم و از عزادارای های ماه محرم نگویم که چه غوغایی برای سیدالشهدا به پا می شد. محرم سال 96 بود و من چند جزئی از قرآن کریم را حفظ کرده بودم، دیگر اثری از آن جوان یاغی نمانده بود. عاشورا شد و من فریاد زدم که یا امام حسین(ع)، خدا خواست و من برگشتم، دیگر رویی ندارم تا بخواهم که من را دریابد و از شما می خواهم تا شفاعت من را بخواهید. ایام فاطمیه همان سال شد و من دوباره دست به التماس زدم و ...
استرا فرش اهدایی سعادتمند را هم قبول نکرد
را در ادامه می خوانید. خلیل زاده و سعادتمند دوشنبه شب یک مجادله و جنجال تمام عیار را به راه انداختند. خیلی نمی خواهم به این مسائل ورود کنم. دوباره رفتن و گشتن در این مسائل و دور فوتبال بودن واقعا چه اتفاقی را رقم می زند. مطمئن باشید مردم خودشان عاقل هستند و می فهمند چه کسی راست می گوید و چه کسی دروغ. از روز اول حرف هایم را زده ام و حداقل مصاحبه هایم با فرهیختگان موجود است که ...
عوارض روانی جانکاه کرونا؛ بحران سوگ و فقدان! روایت های واقعی از بحران سوگ خانواده قربانیان کرونا
تنهایی به شدت می ترسیدم. صدا های عجیب و وحشتناکی می شنیدم. از دیدن تصویر خودم در آینه هم وحشت داشتم. این ترس را داشتم که بلایی سر خودم یا دیگران بیاورم. مدام منتظر خبر بد بودم. بعدتر دچار استرس شدید شدم. دیگر حرف نمی زدم و از یک دختر پر جنب و جوش به دختر سرخورده و منزوی تبدیل شدم. یادم نمی رود یک روز به خودم آمدم. دیدم این ارواحی که با من حرف می زنند هیچ از آینده خبر ندارند. همه حرف هایی که خودم ...
دوست خوب دوران کرونا
که همیشه هستند هم یه موقع هایی دیگه نیستند گفتم: یعنی چی؟ جلال گفت: ببین... کاکتوس اصلا آب نمی خواد ولی کاکتوس هم آب می خواد! به جلال گفتم تا عمر دارم این حرفت یادم نمیره. امروز ظهر جلال زنگ زد، توی یک موقعیت ناجوری بودم و با خودم گفتم نیم ساعت بعد زنگ خواهم زد، اما نمی دانم چرا فراموش کردم. الان جلال دوباره زنگ زد و گفت باز هم چهار تا پیغام گذاشتم و ندیدی . بعد بدون اینکه منتظر جواب من باشد قطع کرد ... ...
خاطره نگاری از مرحوم داوود فیرحی به مناسبت هفتمین روز درگذشتش
ایران دهه 40 و 50 را نیز در همین کتاب دوجلدی یافت. بعد از چند بوق جوابم را داد. آرام و شمرده حرف می زد و با دقت به صحبت هایم گوش می داد. به برخی نظراتم نقد داشت، اما با وجود جایگاه استادی در نقد یک دانشجو به قدری گزیده از کلمات استفاده کرد که بیش از آنچه گفته شد، شیفته نگرش او در برخورد با اندیشه مخالف شدم. هفته بعد که دانشگاه رفتم، متوجه شدم ترم جدید چند جلسه ای را با دکتر فیرحی داریم ...
راموس: از تیم ملی نمی روم؛ دوباره پنالتی می زنم
پیاپی برای اسپانیا و رئال مادرید در این بازی دو پنالتی از دست داد. راموس در آستانه بازی امشب مقابل آلمان در یک کنفرانس خبری شرکت کرده و گفت همچنان به پنالتی زدن ادامه خواهد داد و قصد بازنشستگی ندارد. باز هم پنالتی خواهم زد راموس به خبرنگاران گفت: " اگر یک پنالتی دیگر هم بدست می آمد آن را هم من می زدم. بدون شک. اگر ذهنیت من این نباشد دیگر خودم نیستم". ادامه بازی در تیم ...
گفتگو با سوفیا لورن درباره بازیگری | کمالگرایی، زیبا پیر شدن و همکاری با پسر
ژنو از خوب پیر شدن، پسرش و چند نقش مورد علاقه اش گفت. در این جا گزیده ای از گفته های او آورده شده است. شما از سال 1980، 7 سال بعد از تولد ادواردو و 12 سال بعد از تولد کارلو جونیور، کم کارتر شدید. چرا؟ آن زمان از خودم پرسیدم: از زندگی چه می خواهی سوفیا؟ گفتم یک خانواده خوب که داشتم، و دو تا بچه که داشتم. اما من اصلا آن ها را نمی بینم. بنابراین با خود گفتم از این به بعد شاید باید ...
تماشای فیلم گل ملی من توسط پدرم ناراحت کننده هم بود
فوتبال استقلال درباره انتشار فیلم تماشای گل ملی اش توسط پدرش تصریح کرد: حس عجیبی داشت. هم حس خوبی داشت و هم ناراحت کننده بود. ناراحت کننده از این جهت که دوست داشتم پدرم و خانواده ام کنارم باشند. یکی از دوستانم این فیلم را برایم فرستاد و تحت تاثیر قرار گرفتم. با خودم گفتم چرا تنها این فیلم را ببینم؛ آن را منتشر می کنم تا تمام مردم آن را تماشا کنند. در مجموع برایم خوشحال کننده بود. قائدی ...
گفت وگو با کارآفرین نمونه روستایی که آموزش قالی بافی را به تولید گره زد
.... با این کار آشنا شده بودم و سفارش می گرفتم. نسرین فقط به کاری که انجام می داد فکر نمی کرد بلکه به دنبال توسعه و گسترش کار بود. به همین دلیل، به فکر راه اندازی یک تعاونی افتاد تا ضمن معافیت از مالیات، بتواند برای قالی بافانی که در مجموعه اش کار می کردند حمایت دریافت کند. بالأخره در سال 98 بعد از پیگیری های مداوم توانست شرکتش را به تعاونی تبدیل کند و این موضوع روزنه ای به اتفاقات خوب ...
304مین خاطره چی شد چادری شدم
بدون فکر بدون تحقیق بدون دانستن دچار احساس شده بودم و قضاوت کرده بودم و حکم را هم اجرا کرده بودم و به طبع این احساسات در اثر تبلیغاتی بود که دور و برمون به عقایدمون هجوم میاره ومتاسفانه خیلی هامون رو با خودش همراه میکنه هرچه بیشتر فهمیدم بیشتر برای چادر دلتنگ شدم آخرش چند روز قبل عید امسال رفتم و برا خودم چادر خریدم دوباره این تاج بندگی رو روی سرم گذاشتم....برا دخترم هم چادر خریدم ولی هیچ ...