سایر منابع:
سایر خبرها
بازی با گچ و تخته سیاه
....آن موقع شاید تنها هفت برنامه به این شکل برای بچه ها اجرا کرده بودم، به همین دلیل شوکی برایم ایجاد شد و متوسل به حضرت صدیقه طاهره ( س ) شدم و از ایشان خواستم کمک کند تا برنامه خوبی برای آنها اجرا کنم.تخته سیاهی آوردند.روی آن واژه کتاب و چند م هم به صورت عمودی در سمت چپ آن نوشتم.بچه ها گفتند کتاب را بخوانیم.بفهمیم. به دیگران بیاموزیم، عمل کنیم، بعد با خودم گفتم حالا چه کنم.یکباره به نقطه های ...
بازنشر| حجت الاسلام راستگو : مخالفان می گفتند آبروی اسلام و روحانیت را بردید!
، همچنان گرفته و ناراحت بود. خیلی زود سفره دلش را باز کرد. پس از چندین ماه همچنان غم از دست دادن حاج خانم رهایش نکرده بود. با این حال گفتگو را آغاز کردیم. حاج آقا حرف هایی زد که برای ما و خودش نشاط آور بود. وقتی بیرون می آمدیم، حالش بهتر شده بود و سرکوک بود. درست مثل قدیم. خوشحال شده بود که حرف ها و تجربه هایش هنوز خریدار دارد. حاج آقایی که روزی مخالفانش می گفتند: آبروی اسلام و روحانیت را برده است ...
شهید رضا پناهی بزرگ مرد کوچک البرز/رزمنده 12 ساله ژنرال های بعثی را سرکار گذاشت+صوت وعکس
از شروع سال تحصیلی نگذشته بود که یک روز وقتی رضا از مدرسه به خانه برگشت، دیدم آشفته و نگران است. گفت: من تصمیم گرفته ام به جبهه بروم. اولش خیلی جدی نگرفتم؛ ولی وقتی متوجه شدم برای رفتن به جبهه مصمم است، سعی کردم او را از تصمیمش منصرف کنم. به او گفتم: تو هنوز کوچکی و توی جبهه دست وپا گیر می شی. نمی گم نرو. بذار کمی که بزرگتر شدی، اون وقت برو. در جواب حرف من گفت: به شما ثابت خواهم کرد که اگر از نظر ...
مادرم را من کشتم
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، برای مقصرها حرف زدن راحت نیست. همه اش عذاب است و خودخوری و یک آرزوی محال که ای کاش زمان به عقب برگردد. تازه از بیمارستان مرخص شده و هنوز حال خوشی ندارد. تمام روزهای این چند هفته گذشته حالا مثل کابوسی روی قلبش سنگینی می کند: خدا خودش می داند که اگر یک درصد فکر می کردم این طور می شود، محال بود بقیه را راه بیندازم. منظورش از بقیه، دو خواهر و ...
عملکرد طلاب و حوزه علمیه در ایام شیوع کرونا
بهداشتی ابتدا اجازه ندادند با این استدلال که غسل دادن موجب این می شود آب غسل میت کرونایی به لباس و سر و صورت غسال بخورد و قطعا اینگونه انتقال ویروس انجام می گیرد و ممکن است منجر به مرگ این ها بشود، حرف منطقی بود؛ لذا ما پذیرفتیم و حاضر شدیم به جای غسل، تیمم بدل از غسل را جایگزین کنیم و بقیه اعمال شرعی را انجام دهیم. کار شروع شد، 10 روز اول اموات را در قم تیمم می دادیم و بقیه کارها، مثل حنوط و تکفین و ...
مادرم پیشنهاد داد با دختر آیت الله ازدواج کنم!
درگیرشان شده ایم، اساساً به وجود نمی آمدند. علاوه بر این، دقت شان به مسائل، چشمگیر بود. من و همسرم در اتریش، یک خانه 30، 40 متری داشتیم. یک روز شهید بهشتی به دیدار ما آمدند و پرسیدند این خانه شما چند متر است؟ گفتم حدود 30، 40 متر! ایشان از این جواب من ناراحت شدند و به همسرم گفتند بلند شو برو یک متر بیاور! بعد هم از من خواستند کمک شان کنم که خانه را با نهایت دقت متر کنیم که شد 5/ 36 متر ...
واکنش نفیسه روشن به ازدواج دومش+عکس
هم خاموش بود و اطلاعات پرواز هم جواب درستی نمی داد. حالم خیلی بعد بود. وقتی بعد از نیم ساعت شماره اش را روی گوشی دیدم، فقط گفتم خدا را شکر. بعد با هم صحبت کردیم و گفت که ما در حال استارت زدن بودیم که آن هواپیما جلوی ما به زمین خورد و ما مجبور دیم صبر کنیم و اتفاقات دیگر. خیلی ناراحت شدم که آن همه عزیز از بین رفت. همکاران زیادی را از دست داد و کاپیتان آن هواپیما استاد بهنام بد و اما خب ...
کرونا از نگاه بهبودیافتگان
داشتم اما باز هم جدی نگرفتم و فکر کردم سرماخوردگی باشد. وی عنوان کرد: تا اینکه یک روز از درد شدید قفسه سینه مجبور شدم به بیمارستان مراجعه کنم و آنجا متوجه ابتلا به ویروس کرونا شدم. انگار دنیا سرم خراب شد؛ به خاطر بیماری دیابت چند روز در بیمارستان بستری بودم و از همان جا یکی یکی خبر ابتلای اعضای خانواده ام را شنیدیم. حاج محمد گفت: در بخشی که بستری بودم با یکی از بیماران که ...
خداحافظ رفیق، خداحافظ قصه گوی بزرگ؛ عموی راستگو
خاطراتش درباره قصه گویی در سال های قبل و بعد از انقلاب برایم بنویسد. آخرین بار که حرف زدیم شاید دو ماه پیش بود زنگ زد و اصرار داشت تماسمان تصویری باشد. گفتم لباس و شرایطم مناسب نیست، اما اصرار کرد و گفت می خواهم ببینمت. من هم آماده شدم و دقایقی بعد تماس تصویری گرفتم. ما چند موضوع داشتیم که همیشه بر سر آن با هم بحث و شوخی می کردیم و می خندیدیم. یکی آن بود که او از دادن آدرس ایمیل همیشه پرهیز ...
خاطرات ایران از حضور زنان در جبهه
جنازه ها عکس بگیر. ... در ماشین را باز کردم و بالا رفتم، تمام صندلی ها را برداشته و مجروحین کف اتوبوس نشسته بودند. هنوز لباس منطقه را به تن داشتند. روی هر کدام یک پتو انداخته بودند که سرما نخورند. تمام تنشان تاول زده بود و صورت هایشان باد کرده بود طوری که چشم شان جایی را نمی دید. هیچ کدام از آنها بالای 30 سال سن نداشتند. دست اولین نفر را که گرفتم تا پیاده اش کنم با صدای خفه و گرفته ای که به زحمت شنیده می شد، گفت: دست مرا نگیرید. گفتم: باشد. من گوشه این پتو را می گیرم. شما هم گوشه پتوهای همدیگر را بگیرید و آهسته پشت سر هم بیایید. ... ...
تظاهر به بارداری برای سرقت های سریالی
.... نمی شناختم. مدتی قبل یک پیامک کمک به افراد نیازمند از سوی دفتر خیریه برایم آمد و همان زمان بود که ایده سرقت به ذهنم رسید. به سراغ رئیس این خیریه رفتم که بلقیس بود. به دروغ گفتم نیازمندم و او دلش برایم سوخت و مرا به عنوان آشپز در خانه خودش و دوستانش استخدام کرد. بلقیس را با ریختن داروی بیهوشی در غذایش بیهوش کردم. اما 3 شاکی دیگر کارمند بودند و صبح ها در خانه نبودند. کلید خانه شان را برداشتم و از رویش ساختم. وقتی در خانه نبودند وارد می شدم و سرقت می کردم. ...
عقاب های پرسوخته در اوج آسمان ها
به رهبر معظم انقلاب بود. همین طور که داشت نامه را می خواند، من گریه می کردم. دوست نداشتم ریحانه آن را ببیند. با خودم گفتم این برای ریحانه سنگین است. تحمل این نامه برای من هم آسان نبود چه برسد برای ریحانه. فکرش به این مشغول می شود که پدرم می رود سرکار، پرواز می کند، ممکن است سانحه ببیند و برنگردد و هزار فکر دیگر. آن شب من خیلی گریه کردم. یکی دو روز بعد به دوستانم گفتم بیایید این را ببینید ...
پنج ویژگی مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی
آقا مهدی گفتم نمی خواهید به ما کمک کنید؟ من در اینجا گیر کردم. بعد از آن توسل ما توانستیم که ساختمان اصلی و حتی ساختمان های اطرافش را هم بگیریم. ده روز بعد از عملیات حاج قاسم سلیمانی به جلسه ای در سوریه آمد. و من عملیات را برای ایشان توضیح دادم. خدا شاهد است که من در آن جلسه هیچ حرفی از خواب و توسل به شهید باکری نزدم ولی حاج قاسم پس از شنیدن ماجرای پیروزی گفت روح باکری در اینجا عملیات ...
یادداشت های ناصرالدین شاه، پنج شنبه 1 آذر 1245؛ برف الی کمر کوه البرز هست، سفید کرده است
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ صبح زود در بالاخانه طهران به عزم توقف دوشبه دوشان تپه و از آن جا به شکار مفصل جاجرود از خواب برخاستم. دیشب تارچی بله شده بود، رفتم حمام. میمون کوچکی طوبا خانم برای دختر هما خانم فرستاده است، آورد سر حمام. خیلی بامزه است، دادم زنجیرش را باز کردند. از حمام که درآمدم توی حیاط ول کردم، آزاد شد خیلی ذوق می کرد، از طناب ها بالا می رفت، همراه من راه می آمد الی دمِ خانه انیس الدوله. خلاصه هوا آفتاب خو ...
آنچه امام خمینی (س) در مورد زندگی خود نوشت
را هم نمی بیند و تعبیراتی با این مضمون بگذریم استبکار می برد. تنها دو مورد پیش آمده که حضرت امام چند کلمه ای از زندگی نامه علمی خود سخن گفته، یکی به قصد تصحیح زندگی نامه ای خود که در جلد اول کتاب نهضت امام خمینی نوشته شده ولی ایشان آن را خلاف واقع و مبالغه آمیز می دانست. نویسنده کتاب فوق در چاپ های بعد تذکرات و اصلاحات امام خمینی را در پیش نویس خود و نیز پاورقی بخش مربوطه آورده که جمع بندی آن ...
بچه های حاج قاسم محافظ سلامت کاشمری ها شدند/ قرارگاهی جهادی، برای مبارزه متفاوت با کرونا
ومان می شود. به گفته سخنگوی قرارگاه جهادی حاج قاسم سلیمانی پیاده سازی این چهار هدف، به واسطه پنج کارگروه و 14 محور در شهرستان کاشمر در حال انجام است. وی این ایام را به روزهای دفاع مقدس تشبیه کرده و معتقد است اساس کار جهادی، حضور مردم است، خانم و آقا، دانش آموز و کاسب و طلبه، در هر قشری و با هر لباسی پای کار جهادی- بهداشتی قرارگاه هستند و هدف شان کسب رضای خدا و ایمن کردن شهر و عزیزانشان در برابر کرونا است. انتهای پیام/ 70054/ ...
حسرتی در دل جاماندگان از قافله شهدا/ حکایت غریبی که ناگفته های بسیار دارد
کنند و احتیاج به یک کلیپ دارند؛ تو می توانی این کار را انجام دهی؟ من با نگاهی متعجب گفتم: در حال حاضر، زمانی نداریم اما با توکل به خدا و یاد شهدا قبول کردم. این جانباز دفاع مقدس اضافه کرد: ساعت 12 شب بود که سی دی عکسها به دستم رسید به امید خدا شروع به کار کرده و ساخت این کلیپ تا صبح به طول انجامید؛ صبح کار را بر روی فلش زدم و تحویل آقای امیری دادم تا به دست بچه های مسجد روستا برساند ...
بانوی قهرمان بسیجی فعل خواستن را صرف کرد/ معلولیت برای ورزشکار زنجانی محدودیت نشد
، قهرمان تیراندازی با تفنگ بادی جانبازان و معلولان ایران است که پس از سانحه رانندگی دچار ضایعه نخاعی شده اما با همت، تلاش، پشتکار و اراده آهنین خود بعد از 2 سال توانسته وارد عرصه ورزش شده و در کمترین زمان ممکن بتواند دست به قهرمانی یافته و حتی سهمیه مسابقات پاراآسیایی و پاراالمپیک را هم به دست آورد. در شرایط سخت کرونایی و در حالی که تمام باشگاه های ورزشی تعطیل شده اند، پایگاه خبری- تحلیلی ...
سربازان نیار روایتی از خاطرات کلام اله اکبرزاده رزمنده هشت سال دفاع مقدس
دستم را روی سینه اش بگذارم و او با من حرف بزند. گاهی دور از چشم عمویم پیش مادرم می رفتم. با هم بازی می کردیم، نازم را می کشید و قربان صدقه ام می رفت. مرضیه چهار سال از من بزرگ تر بود و گاهی یواشکی تو گوشم می گفت: اینجا که خونۀ خودمون نیست، شلوغ نکن. ، اما دوری مادر برایم سخت بود. این جور وقت ها، مرضیه می گفت: اگر آروم نباشی، دزد می آد می بردت! بزرگ تر که شدم، جای خالی پدرم را بیشتر احساس کردم تا اینکه یک روز مادرم به حرف آمد. منبع : میزان انتهای پیام/ ...
قاب ماندگار با لوطی گذر امین السلطان
بید؟ حاج عبدالله: از سال 60 تا حالا مجری: سال 60 تا حالا حاج عبدالله: نه سال 30 ببخشید از سال 30 یعنی سال 30 بله یعنی 60 سال مجری: 69 سال حاج عبدالله: بله مجری: چند ساله که در بازار امین السلطانید؟ حاج عبدالله: از همان ابتدا تا الان تمامش همین جا بودم مجری: جدی 70 ساله همین بازارید؟ حاج عبدالله: بله، بله مجری: حاج آقا اهل کجایی؟ حاج ع ...
روایت بچه های سردار از شهید طهرانی مقدم
زند که فلانی حسن آقا را چه کار داری! گذشت... غروب که شد، وقتی خودروی حاجی مقابل در دژبانی رسید، رفتم و گفتم حاج آقا ببخشید، بی ادبی شد ، حاجی گفت: تازه آمدی؟ ، گفتم بله ، نگاهی کرد و خنده ای کرد و گفت: می دانی چه کار مهمی داری؟ پای کار باشی ها! . دست تکان داد و گفت: در این راه موفق باشی ، بعد هم خیلی راحت خندید و رفت. یک روز صبح بود، تا بیدار شوم و خودم را برسانم به پادگان، وقتی رسیدم ...
فوت مرد 139 ساله ای که هیچ گاه صاحب فرزند نشد ولی 100 نوه داشت
... پیرترین مرد ایران از دوران جوانی تا سن 80 سالگی فردی مجرد و به صورت سالیانه برای مردم روستاهای شهرستان های بانه و سقز چوپانی می کرد تا اینکه با خانواده ای در سقز آشنا در همان سال با خانمی ازدواج کرد که پنج فرزند داشت و سرپرستی آنها را بر عهده گرفت. مردی که خودش هیچ گاه صاحب فرزند نشد ولی 100 نوه داشت. حاج احمد صوفی که دو بار به خانه خدا مشرف شده بود از سال 1375 در سقز زندگی می کرد ...
عروسی های بدون مراسم و ساده در ایام کرونا
واقعا به حرف خدا ایمان داشتم که به ما کمک می کند. آنقدر اصرار کردم تا قبول کرد که بنگاه برویم و قیمت بگیریم. شب و روزمان شده بود چک کردن قیمت ها و خانه ها. من پیشنهاد دادم که طلا های سرعقدمان را هم بگذاریم وسط و هرچه هدیه گرفته بودیم را هم حساب کنیم. یک پراید ساده هم همسرم داشت که روی فروش آن هم حساب کردیم، ولی باز پولمان کم بود. هر بنگاهی می رفتیم و پولمان را می گفتیم به ما پوزخند می ...
گفت وگوی خواندنی تسنیم با همسر نخستین شهید سلامت استان مرکزی/پرستاری که عاشق خدمت و شیفته خانواده ...
بخشید و ما اصرار داشتیم تا در دوره بیماری کرونا مرخصی بگیرد تا کم تر به خاطر مشکل ریه اذیت شود. وی خاطرنشان کرد: همیشه توکل شهید شاه محمدی به خدا بود و می گفت تا خدا نخواهد هیچ اتفاقی نمی افتد، همه چیز دست خدا است، از ابتدای خرداد که ویروس کرونا قدری فروکش کرد در اورژانس کار خود را شروع کرد، مدتی بعد سرفه های شدید داشت و به خاطر پیشینه بیماری ریوی گمان می کردیم به همین خاطر است اما کم ...
کتابداران نقش بزرگی در تربیت طلاب ایفاء می کنند
الکلام آمده است افزود: از این عالم بزرگوار نقل شدهاست: در عالم خواب ورویا دیدم شنیدم که می گویند مولای متقیان حضرت علی(علیه السلام) به حیاط فیضیه تشربف آوردند با سرعت از طبقه بالا به پایین آمدم ودیدم حضرت کنار باغچه فیضیه نشسته است ومن بالای سر حضرت ایستادم ودارم تماشا می کنم.حضرت فرمودند: می دانی من چه کار می کنم؟ گفتم شما دانا هستید. فرمودند: اینها طلبه های هستند که آنها را کاشته ام .حضرت دست بر ...
تحرکات پنهان آمریکایی ها در عین الاسد
گرم پوشیده است و خدا بخواهد بازمی گردد . بعد از بیدار شدن بچه ها به سوی مدرسه حرکت کردیم، در راه به بیمارستانی رسیدیم که دیدم جوانان گویی عزیزی را از دست داده و آنجا نشسته اند، دوستم گفت شاید عزیزشان را از دست داده اند. ، به سمت مدرسه رفتیم، زمان به کُندی می گذشت. مدیر مدرسه در صف ها آمد و بازدید می کرد، این عادتش نبود، از من درباره تولد بچه داخل شکمم پرسید، گفتم: نترس. خواهرم کمک می ...
از مرگ تئاتر تا شایستگی عشق
اینجا برف می بارد، نمی گیردش. چون طبیعتش گرما است و آن چیزی است که شخص را زنده نگه می دارد و حفظ می کند. به هر حال اصل قضیه همان روحیه ی جانانه ای است که آدم ها باید داشته باشند. جواب آن آقا را هم دادم، گفتم در حالی که شما با یک آدم معمولی حرف بزنید زود خسته می شوید اما با یک بوشهری دو سه روز هم صحبت کنید خسته نمی شوید. دلیل خاصی هم ندارد حتی آن فرد دیگر اینقدر مسئله دارد از قیمت پراید ...
مهدی هاشمی نسب: زاهدی فر ستاره بازی ما با استقلال بود
. همه دیدند که در طول 90 دقیقه کنترل بازی در اختیار ما بود. وی افزود: روی یک صحنه اشتباه کردیم و گل خوردیم. راجع به بحث داوری من صحبتی نمی کنم چون در کنفرانس قبل از بازی هم گفتم که وظیفه ما نیست که درباره داوری صحبت کنیم. بعد از گل خوردن که عقب افتادیم، خیلی بهتر از قبل بازی کردیم و توانستیم فشار را زیاد کنیم. خدا را شکر گل مساوی را زدیم. بعد از زدن گل مساوی، فکر می کنم استقلال تغییر سیستم ...
منزل هولناک برزخ
به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت راسخون، حضرت صادق (علیه السلام) در بخش از یک حدیث فرمود: به خدا سوگند که بر شما از برزخ می ترسم . راوی گفت : چیست برزخ ؟ فرمود: قبر است از زمان مردن تا روز قیامت. از لب اللباب قطب راوندی نقل شده که در خبر است که مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان می آیند پس هر یک از ایشان به آواز گریان فریاد می زند: ای فرزندان من ای خویشان ! با خیرات خود به ما ...