سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات عجیب مرد شیشه ای؛ مادرم را به شکل شیطان دیدم!
... چه کاره ای؟ درکارگاه چرم سازی کار می کردم، اما بعد از قتل مادرم زندانی شدم. متاهلی؟ متاهل بودم و یک دختر داشتم، اما به خاطر اعتیادم همسرم طلاق گرفت و رفت. 25 سال است انواع مواد را مصرف می کنم و در چند سال اخیر شیشه ای شده ام. اعتیاد زندگی ام را نابود کرد. با والدینت اختلاف داشتی؟ فقط سر اعتیادم مشکل داشتیم. حتی مادرم به خاطر عشق و علاقه اش به من، بار ها ...
روی دیگر زندگی معلولان – ایرنا
به گزارش خبرگزاری نصیرنیوز به نقل از ایرنا، سوم دسامبر برابر با سیزدهم آذر روز جهانی کم توانان نامگذاری شده تا به مشکلات قشر کم توان و فعالیت آنها در سطح جامعه توجه شود. وقتی در شکم مادرم بودم سلامت جسمی ام براساس آزمایش ها و سونوگرافی تایید شده بود، اما در لحظه ورودم به جهان هستی، نمی دانم دست تقدیر بود یا قصور پزشکی، دستم دچار آسیب شد و این موضوع را وقتی مادرم متوجه شد که لحظاتی بعد ...
سرقت از خانه های مخروبه
تمام سودش مال خودم بود. این سارق درباره فروش اموال مسروقه اظهار کرد: شیرآب است دیگر، همه می خرند، تنها کافی به بازار بروم تا یک ساعته همه را بفروشم. این متهم بیان کرد: تا کنون کسی از من نپرسیده این شیرآلات را از کجا می آورم، ولی اگر کسی بپرسد می گویم برای خانه قدیمی مادرم است که دارم همه چیزش را نو می کنم. علیرضا گفت: البته من بعضی وقتا با یکی از همکارانم به لوارزم ...
کارگردانی معلولیت محدودیت نیست در صحنه زندگی / معلولان مطالبه گر باشند
خوب و درخشش در عرصه هنر موسیقی را مدیون تشویق و حمایت پدر و مادرم هستم که نقطه قوتی بودند و کمکم کردند تا تمام انرژی خودم را صرف موسیقی کنم و از موقعیت جسمی که دچارش شده بودم کاملاً دور شوم و کار و تلاش کنم. بنده در مدارس عادی درس خواندم و به یاد دارم در برهه ای از دوران مدرسه دوست نداشتم معلولیتم را باور کنم و روی ویلچر بنشینم لذا پدر هر روز مرا به مدرسه می برد و باز می گرداند، اما خیلی ...
استایل جنجالی نیوشا ضیغمی در منزل لاکچری اش لو رفت + عکس
...> نیوشا ضیغمی در 18 تیر ماه 1359 در تهران به دنیا آمد. وی فارغ التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. مخالفت پدر و مادر نیوشا ضیغمی برای بازیگری وقتی می خواستم وارد بازیگری شوم مادرم مخالفت نمی کرد ولی آن دید مادرانه نسبت به آینده من را در نظر می گرفت اما پدرم با بازیگر شدن من زیاد موافق نبود. پدرم اصولا کارهای علمی را دوست داشته و دارد و ترجیح می داد من ...
می گفت باز هم جنگ شود، می روم تا خدمتگزار رزمنده ها باشم
مسکن و دارو هم افاقه نمی کرد و دچار تشنج می شد. چقدر با پدر رفیق بودید؟ کوچک تر که بودم نمی توانستم با خیال راحت بخوابم و پاهایش را ماساژ می دادم تا شاید آرام تر شود. گاهی کنارش خواب می رفتم شاید اینجوری بود که بیشتر بابایی شدم تا مامانی. ولی وقتی بزرگتر شدم و بیشتر درک کردم، با هر بار درد کشیدنش من و مادر هم درد می کشیدیم. قلبم ناآرام بود و بی تاب. بعضی وقت ها فکر می کردم چه ...
4 مدال جهانی در کارنامه ام دارم/ لزوم حمایت مردم و مسئولین از ورزش معلولین
خواهرم هم عضو تیم ملی بسکتبال است و من هم به علت داشتن معلولیت در تیم والیبال نشسته عضو شدم. وی افزود: 15سال عضو تیم ملی والیبال نشسته بودم و موفق به کسب چهار مدال طلا و برنز جهانی، سه مدال آسیایی شده ام و همچنین در تورنومنت های بین المللی شرکت داشتم و با تیم استانی قزوین قهرمانی کشور را به دست آوردیم. ورزش جانبازان و معلولین از حمایت های مردمی کمی برخوردار است ملی ...
تمام توانم را برای ایران، اصفهان و سپاهان به کار می گیرم
صربستان اعزام شوم، بسیاری از نزدیکانم به من گفتند که در این مسابقات حاضر نشوم و شانس کمی برای موفقیت دارم، اما خوشبختانه با حمایت خانواده ام و اعتقاد به مسیر و هدفی که انتخاب کرده بودم، این مسیر را رفتم و موفق شدم تا نماینده کشورم در مسابقات جهانی باشم و از این بابت خداوند را شاکرم و این مسیر و این افتخار زمانی تکمیل می شود که بتوانم انگیزه ای باشم برای دختران و بانوان سرزمینم تا به خود جرأت دهند و پا ...
روایتی از زندگی تنها ناخدای زن هرمز
بندر همه او را می شناسند و به گفته خودش تنها ناخدای زن منطقه است. ناخدا معصومه صیادی را زمانی آغاز کرد که مجبور شد به عنوان سرپرست خانوار زندگی خودش و دخترش را تامین کند. او می گوید: آن زمان 16سالم بود و اوایل سر کوچه گوجه، سبزی و ماهی می فروختم، اما فایده نداشت. دریا را دوست داشتم و دل دل می کردم صیاد شوم تا بالاخره دخترم را دست مادرم سپردم و راهی دریا شدم. تصمیم گرفتم علاوه بر صید، سکاندار شوم ...
انتقام عجیب پسر جوان از زن ها در مشهد
ادامه می دادم که همیشه در آرزوی یک لبخند یا مهر مادرانه بودم. بالاخره در 17سالگی دیگر ادامه تحصیل ندادم و در یک گل فروشی به عنوان شاگرد مشغول کار شدم تا هزینه های خودم را تامین کنم. پدرم نیز به عنوان راننده در یکی از شرکت های حمل و نقل کار می کرد، ولی من هیچ گاه محبت او را احساس نکردم. دوست داشتم برای دقایقی کنارم بنشیند و مرا در آغوش بگیرد یا به حرف هایم گوش بدهد، اما همه این ها در افکار و ...
گفتگو با زهرا خبیری، دارنده نشان طلای مسابقه بین المللی نقاشی
هفت سالگی با همراهی مادرم به کانون رفتم. ابتدا در بخش های مختلفی مانند کتاب خوانی و سفالگری و خوش نویسی فعّالیّتم را شروع کردم، امّا از آنجا که کار کانون پرورشی پیدا کردن استعداد بچّه هاست هفت سال و نیمه بودم که از سوی مدیر مرکز 8 به مربّی نقّاشی، خانم حضیره، معرّفی شدم و توانایی خودم در نقّاشی را کشف کردم. این راه را تا الان ادامه داده ام و در شرایط همه گیری کرونا هم به صورت مجازی آموزش می بینیم ...
گفت وگو با یک زوج ناتوان جسمی اما ورزشکار و هنرمند/ ثابت کردیم معلولیت مانع خوشبختی نیست
در بدن من وجود داشته و کم کم خودش را نشان داده است. اولین بار که ویلچر را دیدم، زدم زیر گریه! 10 ساله بودم و راه رفتن برایم سخت بود. همان سال مادرم برایم ویلچری خرید و گفت که راه مدرسه دور است، بهتر است از این استفاده کنیم. من با دیدن ویلچر زدم زیر گریه و گفتم من اصلا سوار این وسیله نمی شوم! بعد از مدتی من با واکر راه می رفتم اما به مرور پاهایم دیگر قدرت تحمل وزنم ...
الهامی: از پاول انتقام می گیرم/ اتفاق خاصی رخ ندهد، با سازمان جدیدی قرارداد می بندم
مازیار الهامی در گفت وگو با میزان، در خصوص شکست مقابل فایتر بلاروسی اظهار داشت: مبارزه من و پاول مهم ترین بازی آن شب از مسابقات بود و متاسفانه روس ها با ناجوانمردی بازی را به حریفم دادند. تمام تماشاگران آمده بودند تا این مسابقه را از نزدیک ببینند و منتظر بودند بهترین فایتر که من بودم برنده شوم، اما متاسفانه اتفاقات عجیبی رخ داد. وی افزود: حریفم روی سر و پا ضعف داشت و من این موضوع را به ...
اینجا، محدودیت ها تبدیل به فرصت می شود
نشده و راه جدیدی پیش روی مان قرار دارد. روان شناسان محک همین کار را کردند. آنها کمکم کردند درسم را ادامه دهم و با وجود آنکه شرایط جسمی ام مثل قبل نبود، اما بار دیگر توانستم به دنیای ورزش برگردم. مازیار با اشاره به این موضوع می گوید: اراده خوبی پیدا کرده بودم و با کمک خانواده ام، دوست روزهای سختم شاهین ایزدیار، قهرمان تیم ملی شنای معلولان ایران، زیر نظر بهترین مربی آسیا آموزش دیدم و عضو ...
قتل به خاطر عشق به زن متاهل
گذاشتیم و حضوری همدیگر را دیدیم. آن قرار باعث شد به او علاقه مند شوم تا اینکه با خانواده ام درباره ازدواج با پروانه صحبت کردم. متهم ادامه داد: خانواده ام مخالفتی نکردند تا اینکه روزی پروانه تماس گرفت و گفت درباره خودش دروغ گفته و متأهل است و دو فرزند دارد. از شنیدن این حرف شوکه شدم، به همین دلیل به دیدنش رفتم و با او دراین باره صحبت کردم که پروانه گفت شوهرش معتاد است و قصد دارد از او جدا ...
من نظافتچی بودم، صاحب همۀ ته مانده ها
مراسم شام را خراب کند. در حقیقت، به نظرم ملال آور بود و آرزو می کردم می توانستم بگویم که مثلاً در رسانه کار می کنم؛ یا دقیق تر، کاش سؤال شغلت چیست؟ اصلاً بخش ضروری گفت وگوهای ابتدای آشنایی نبود. مردی که آن موقع با او در رابطه بودم، می گفت که من خیلی بوکوفسکی هستم، حدس می زنم چون هیچ نویسندۀ زن معروفی از طبقۀ کارگر نمی شناخت که مطمئناً نه مشکل او، که مشکل جهان است. برای مردم، آدم تحصیل ...
قایدی: مطمئنم تیم ملی به جام جهانی صعود می کند/ امیدوارم روزی بهترین بازیکن آسیا شوم
به گزارش خبرنگار فوتبال و فوتسال گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران جوان ، مهدی قایدی، بازیکن تیم فوتبال استقلال گفت:کتاب چارلی چاپلین، آخرین کتابی بود که خواندم. سریال های ایرانی را زیاد نگاه می کنم اما به فیلم هایی که نوید محمدزاده در آن ها بازی می کند، بسیار علاقه مند هستم، او هنرمند مورد علاقه من است. او ادامه داد :الگوهای زیادی در ایران دارم؛ علی دایی ،علی کریمی و فرهاد مجیدی افرادی ...
حاضر جوابی با پررو بودن فرق دارد
.... امیرمحمد درس سینما می خواند و تصمیم دارد کارگردان شود. در آستانه روز تولدش با او هم صحبت شدم و او خیلی راحت به سوالاتم جواب داد. کودکی شما را در تلویزیون دیده ام و یک بار که با آقای فرضیایی (عمو پورنگ) به روزنامه جام جم آمده بودید، از نزدیک دیدمتان و صدایتان را شنیدم. الان که با هم صحبت می کنیم به این نتیجه رسیدم که برخی از مردم درست می گویند؛ مجریان برنامه کودک سن شان تغییر نمی ...
دختری که محدودیت های جسمی مانع رسیدن به آرزوهایش نشد
ایران رقم بزنم که ورزشکاری با 17 سال سن وارد مسابقات پارالمپیک شود و رکورد بزرگسالان را بزند. من می خواهم برای افرادی مثل خودم به فردی الهام بخش تبدیل شوم . در انتها پیام تان به افرادی که دارای معلولیت جسمی هستند؛ چیست؟ ما فقط یک بار زندگی می کنیم و وظیفه داریم به رسالت وجودمان پایبند باشیم. درست است که در مسیر موفقیت سختی های زیادی وجود دارد و در این راه می توان خسته شد، اما ...
حکایت غسل و تدفین 800 میت کرونایی توسط جوان 21 ساله شیرازی
کرونایی خبردار نبودند اما اواسط خردادماه با نشان دادن لوح تقدیر و سپاس به جهت تغسیل اموات کرونایی اهدایی دفتر نماینده ولی فقیه در استان فارس، مادرم از کار من خبردار شده و مدتی بعد نیز به پدرم اطلاع دادند. عباسی پیرامون عکس العمل خانواده اش درباره این کار خداپسندانه گفت: هنگامی که مادرم از این اقدام مطلع شد از من خواست، کار را ادامه ندهم اما من با این توضیح که اگر من پزشک و پرستار بودم ...
کشف جسد خونین در بزرگراه / عشق ممنوعه در میان است
به اعتراف گشود و به قتل با همدستی یکی از دوستانش به نام سیامک اعتراف کرد و گفت: چند ماه قبل از طریق فضای مجازی با مرجان آشنا شدم. او در ابتدا مدعی بود که مجرد است و در بخش بازاریابی یکی از شرکت های هرمی فعالیت می کند و همین موضوع موجب شد تا ارتباط ما بیشتر شود و بعد از چند هفته همدیگر را دیدیم و من به مرجان علاقه مند شدم و به او پیشنهاد ازدواج دادم اما مرجان در پاسخ به پیشنهادم گفت که تا کنون دروغ ...
تجاوز جنسی وحشتناک به دختر عمو به مدت 6 سال
.... دو خواهرم با گرفتن چند سکه طلا به خانه بخت رفته بودند. همه فکرم آن بود که روزی بزرگ شوم و مانند آنها سکه طلا بگیرم و در زندگی خوشبخت شوم. تازه آن موقع مجبور نبودم از صبح تا غروب سر زمین کشاورزی کار کنم. در حاشیه شهر کرمانشاه با پدربزرگ و مادربزرگمان در یک خانه زندگی میکردیم. بعد از ازدواج خواهرانم تنها مانده بودم. پدر و مادرم از صبح تا غروب روی زمین کار میکردند و مادربزرگ تنها مونس و ...
مرگ به وقت 8 شب
کرونا مهمان ناخوانده و شومی که با آمدنش جهان را وارد یکی از سخت ترین دوران های خود کرد، همچنان در میان ماست. قطعا دورانی که این ویروس تاجدار جهان را تحت سلطه خود درآورد در ذهن تاریخ ماندگار خواهد شد و حتما خاطرات تلخ آن از ذهن کسانی که تن به تن با این دشمن میکروسکوپی جنگیده اند، پاک نمی شود. روایت ابتلا مائده حدود یک ماه پیش همزمان با پدرش به بیماری کرونا مبتلا شده بود و ...
حقارت تنهایی
و دودلی این چند سطر را می نویسم. آیا این کاغذ ناقابل خواهد توانست این همه راه را طی کند، این فرسنگ ها راه دور و دراز را که اقیانوس ها و کشورها و شهرها در مسیرش قرار گرفته اند بپیماید و به دست ابوالحسن نامهربان من، که تازه معلوم نیست کجاست و چه کار می کند و آدرس خودش را هم نداده است، برسد یا نه. به هر حال، پریروز، یعنی جمعه، نزدیک بود از تنهایی و خستگی دق کنم. ساعت ده و نیم از خواب بیدار شدم، یعنی ...
هشت ماه مردم بد زندگی کنند؟
، قهرمان واقعی مردمی اند که سالها امثال ما و رقبای ما را تحمل کردند! (می خندد) من به اینان می گویم فرض که شما هشت ماه دیگر سر کار بیایید به توافق هم برسید، آیا درسته که هشت ماه، مردم بد زندگی کنند؟ خوب است به مردم فشار بیاید، آیا انصافه؟ ما: نه انصاف نیست ما که طاقت هشت ماه دیگه نداریم. می خندد. ما: اصولا برخی رقبای شما حس "غرب ستیزی" دارند چطورممکن است گرا بدهند با ما کار کنید؟ ...
اعتراف به جنایت به خاطر رابطه پنهانی
این گذشت تا اینکه روزی با هم قرار گذاشتیم و حضوری همدیگر را دیدیم. آن قرار باعث شد به او علاقه مند شوم تا اینکه با خانواده ام درباره ازدواج با پروانه صحبت کردم.متهم ادامه داد: خانواده ام مخالفتی نکردند تا اینکه روزی پروانه تماس گرفت و گفت درباره خودش دروغ گفته و متأهل است و دو فرزند دارد. از شنیدن این حرف شوکه شدم، به همین دلیل به دیدنش رفتم و با او دراین باره صحبت کردم که پروانه گفت شوهرش معتاد ...
فصل دوم عصر جدید به نوروز 1400 می رسد؟
حسینی درباره اتفاقات تلخ این روز ها گفت: متاسفانه در این مدت پدر و مادرم دو بار به کرونا مبتلا شدند، از دوستان و اقوام هم فوتی داشتیم که حتی نتوانستیم برایشان مراسم بگیریم. در پایان این گفت وگو رویا نونهالی گفت: مدتی در قرنطینه بودم و به کرونا مبتلا شدم. دقیقا بعد از 14 روز تمام شد. من به تازگی تست کرونا دادم و منفی بود. ...
ماجرای عجیب شکست موعلی در نبرد خونین
برخی می گویند موعلی پشتوانه مالی دارد. من دو هفته درگیر گرفتن ویزا بودم و روز آخر توانستم با دردسر ویزا بگیرم. هیچ کس هم کنارم در مبارزه نبود. حالا وقتی رقیبم روی رینگ آمد، کافی بود را ببینید. شبیه مجله تبلیغاتی بود! هر جای لباس او اسم یکی از کمپانی های انگلیسی وجود داشت. باور کنید با هزینه شخصی به انگلیس رفتم و برگشتم. 6500 درهم پول ویزای من شده، 11 هزار درهم پول تست های قبل از مبارزه شده و 4 هزار ...
برادر غیرتی،چشم پسری که خواهرش را به خانه خود برده بود کور کرد
به خانه مان آمد اما هنوز چند دقیقه از حضورش نگذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد ؛در را که باز کردم 5 مرد در حالی که چاقو به دست داشتند وارد خانه شدند. آنها را تا به حال ندیده بودم و نمی دانستم علت کتک خوردنم چیست؛ با سر و صدای من، سهیلا هم آمد و در کمال ناباوری متوجه شدم یکی از آنها برادر سهیلا است. درگیری که بالا گرفت و من خونین روی زمین افتادم، مردان مهاجم ترسیدند و مرا رها کرده و از محل متواری ...