یادداشت های ناصرالدین شاه، جمعه 11 بهمن 1246؛ یکبار از توی نی ها آهو ...
سایر منابع:
سایر خبرها
مهم ترین چالش ها و تهدیدهای ایران درجنگ قره باغ چه بود و چه کسی برنده شد؟
. هرچند ارامنه از این منطقه با نام آرتساخ یاد می کنند. اختلاف در نامگذاری این منطقه محدود به این نام نیست و تقریبا تمامی شهرها و روستاهای این منطقه نیز از طرف آذری ها و ارامنه با اسامی متفاوت آذری و ارمنی یاد می شود. چنانچه آذری ها از مرکز قره باغ به عنوان خان کندی و ارامنه از آن به عنوان استپاناکرت یاد می کنند. همین موضوع و وجود اسامی مختلف برای مخاطبین عام که پیگیر اخبار و تحولات منطقه هستند ...
گزارش تسنیم از بازیگرانی که نقش امام خمینی(ره) را بازی کردند
. اضطراب نمایانگر یک حالتی از مسئولیت است. وی در پاسخ به این سؤال که چطور بر استرس غلبه کردید، خاطرنشان کرد: یک شب تا صبح نخوابیدم. قرار بود ساعت 6 صبح کاخ سعدآباد باشم. دیدم نمی توانم بخوابم دوش گرفتم سوار ماشین شدم ناخودآگاه به سمت مرقد امام رفتم. یک عده داشتند نماز می خواندند یک عده خوابیده بودند من هم تکیه دادم و ایستادم. یک باره دیدم ساعت 6 و 15 دقیقه است. من قرار بود 5 و 45 دقیقه ...
دحتر 22 ساله: از خواستگارهایم شانس نیاوردم
آن زن از منزل ما بیرون رفت، مادرم دسته گلی را نشانم داد و گفت: آن زن برای خواستگاری آمده بود. تازه فهمیدم پسر آن زن همان جوان 20ساله ای است که از مدتی قبل در مسیر مدرسه مرا تعقیب می کرد و مدعی بود عاشقم شده است. وقتی به مادرم گفتم من آمادگی ازدواج را ندارم، با خونسردی گفت: آن پسر مغازه دار است و خانواده خوبی به نظر می رسند، در عین حال پدرت باید تحقیقات لازم را انجام بدهد. حدود یک هفته بعد با تایید ...
یادداشت های محمدعلی فروغی، یک شنبه 11 بهمن 1298؛ تماشای پاتیناژ برای نخستین بار
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ هوای خیلی خوشی بود. به توئیلری گردش رفتم و بعد به هوتل موریس. مشغول کار شدم. ناهار با انتظام الملک در مهمان خانه رهان خوردیم و باز قدری گردش کردیم و به موریس برگشتیم و مادموازلی که برای خانواده فرمانفرما می خواهند بگیرند آمد. از او چندان خوشم نیامد. فریدالسلطنه آمد و من و انتظام الملک را برد Palais de Glace در ...
راننده تاکسی با 20 هزار یورو یک زندگی را نجات داد
پیمانکار تحویل دهم. او ادامه می دهد: آن روز با همسرم سوار ماشین بودیم که ظاهرا هنگام پیاده شدن از دست او روی زمین افتاده بود. بعد از آن همه جا را جست وجو کردیم اما نتوانستیم پول ها را پیدا کنیم. من 30سال است که در این شرکت کار می کنم و اگر مدیرانم می فهمیدند که پول ها را گم کرده ام هم اخراج می شدم و هم باید تاوانش را می دادم. وقتی نتوانستم یوروها را پیدا کنم به فکر فروش خانه ام افتادم تا آبرویم را ...
ماجرای زندگی شهیدی که خود را سرباز امام زمان(عج) می دانست
ک تیرانداز به میدان آمدند، اما متأسفانه آن ها نیز کاری از پیش نبردند. بعد از چند ساعت صدای شلیک موشک کورنت شنیدیم. بلافاصله به حاج حسین بیسیم زدم و پرسیدم:حاجی شما داری گرد و خاک می کنی؟! وی می افزاید: ایشان جواب مثبت دادند و از اینکه ما سالم بودیم، ابراز خوشحالی کردند. من هم خیلی خوشحال شدم از اینکه بدون درخواست کمک از ایشان، برای نجات ما آمده بودند، اما متأسفانه ایشان هم نتوانستند حل ...
فرماندهانی که با مبارزات چریکی سرنگونی حکومت پهلوی را سرعت بخشیدند
امام توهین کنند. من و شهید جهان آرا در یکی از خیابان ها مقابل حرکت تانک ها آرایش گرفتیم و به محض آن که در ابتدای خیابان ظاهر شدند، با کلاشینکف به آن ها حمله کردیم. آن ها غافلگیر شده بودند و نمی دانستند چه کار کنند... ما تیراندازی می کردیم و همزمان شعار الله اکبر، درود بر خمینی و مرگ بر شاه می دادیم. پس از تیراندازی سوار خودرو شدیم و از منطقه فاصله گرفتیم. این اقدام روحیه انقلابی مردم را افزایش دا ...
91سال عمر، 78سال نشرِ کتاب
بدو تأسیس شرکت انتشار در سال 1337، بنده نیز به دعوت آیت الله طالقانی، در عداد هیأت مؤسس قرار گرفتم و بعد از مسافرت دکتر کاظم یزدی، مدیرعامل شرکت به اروپا، به عنوان جایگزین او انتخاب شدم و در این سمت غیر از چند سال دوران مدیریت عاملی مرحوم عزت الله سحابی، تا به حال در این سمت حضور دارم. خوانده ام که در سال های پیش از انقلاب، شرکت توقیف و منحل شد. در آن سال ها، زندان را هم تجربه کردید؟ ...
مقر فرماندهی ملتی که به پای عزت خیابان ها را درمی نوردید
سرویس تاریخ جوان آنلاین: امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، پس از ایراد سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران، نخست عازم مدرسه رفاه شدند و سپس در مدرسه علوی اقامت گزیدند. در روز های پرحادثه اقامت سلسله جنبان نهضت اسلامی در مدرسه علوی، رویداد هایی مهم به وقوع پیوستند که به شمه ای از آن ها در مقال پی آمده، اشارت رفته است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید. امام فرمودند: آقایان صبح ها و خانم ها عصر ...
■ احترام به نمازگزار
روشن شدن هوا، در سجده بود مثل مادرهای فرزند مرده زار می زد و از هق هق گریه ، شانه هایش می لرزید. خوشه های طلایی آفتاب هنوز همه جا را نگرفت بود که چند نفر را دیدم که کپه نشسته بودند. کنجکاو شدم . جلوتر که رفتم ، دیدم غرق در خون افتاده زمین و بچه ها مثل عقیق دوره اش کرده اند. قلبم افتاد به تپش . سینه ام شکافته بود. آرامشی رازناک هاله صورت نجیبش شده بود. این اندیشه در ذهنم رسوخ کرد که در آخرین ...
برای گفتن خیرمقدم به امام از هم سبقت می گرفتیم
از همه اهمیت داشت. یکی همان فرودگاه بود که امام اولین بار آنجا قدم به خاک کشور می گذاشتند و دیگری بهشت زهرا که خود امام فرموده بودند به محض ورود به کشور اولین جا آنجا خواهند رفت. من، سرهنگ جهانی را که آن موقع مثل خودم دانشجوی دانشکده افسری بود، به فرودگاه فرستادم. خودم هم به بهشت زهرا (س) رفتم. از آنجایی که بنده مسئول بچه های دانشجوی دانشکده افسری در جریان استقبال از حضرت امام بودم، هر کدام از بچه ...
نجات یک زندگی با 20هزار یورو
.... او درباره آنچه اتفاق افتاده به همشهری می گوید: این پول در اختیار من بود تا برای یک پیمانکار خارجی واریز کنم، اما چون بعد از حواله کردن، پول به حسابم برگشت مجبور شدم پول را نگه دارم تا به شکل نقدی به نماینده پیمانکار تحویل دهم. او ادامه می دهد: آن روز با همسرم سوار ماشین بودیم که ظاهرا هنگام پیاده شدن از دست او روی زمین افتاده بود. بعد از آن همه جا را جست وجو کردیم اما نتوانستیم پول ها را پیدا ...
مهیار ؛ از دستگیری توسط خلخالی تا شهادت در مریوان! + عکس
نگران شدم. اما خدا را شکر او حالش خوب شد و سال 1356 به ایران برگشت. همسر انگلیسی او هم به نام جِین همراهش آمده بود. مهیار و خواهران و برادرانش در قید و بند مسائل دینی نبودند. مهیار مدتی در شرکت فیلیپس و بعد در دفتر شرکت هواپیمایی پان آِمریکَن در تهران مشغول شد. با پیروزی انقلاب، دفتر هواپیمایی تعطیل شد و مهیار در یک هتل مشغول به کارشد. در زمانی که آیت الله خلخالی با معتادان مواد مخدر ...
مبارز انقلابی که در درگیری مردم عباس آباد کرج با گارد شاه نابینا شد/ وقتی فرمانده سربازش را هم در ...
طول کشید تا پایم خوب شود. آن زمان در ظاهر خوب شدم، اما هر روز بینایی ام کمتر و کمتر می شد. بعد از مدتی شب کوری گرفتم و شبها جایی را نمی دیدم. دکتر که رفتم، تشخیص دادند که عصب بینایی ام در کف پا پاره شده بوده و میب ایست همان زمان پیوندش میزده اند. سیددکتر فقط پوست پایم را بخیه زده بود. در بیمارستان هم جز عوض کردن باند زخم و دادن دارو، کار دیگری برایم نکرده بودند. کار کردن در مغازه، با چشمی که هر روز کم بیناتر می شد، برایم سخت بود. عاقبت هم بر اثر همان زخم کهنه، نابینا و خانه نشین شدم. انتهای پیام/ س ...
قرار نیست همه فرشچیان یا داوینچی شوند
دورتادور آن پرچین و پر از گل بود. هر صبح در مسیر مدرسه درخت های اقاقیا و گل های زیبا را می دیدیم. او ادامه می دهد: سیما بینا اولین مربی نقاشی من در مدرسه مهرکودک بود. آن موقع خانم سیما بینا دانشجوی نقاشی بود و در مدرسه به ما آموزش می داد. از خانه ما تا مدرسه فاصله زیادی نبود و با برادر خدابیامرزم به مدرسه می رفتم. همان جا بود که متوجه شدم استعداد نقاشی دارم. پدرم مذهبی و انقلابی بود و برای ...
زندگی لاکچری ساشا سبحانی آقازاده معروف + علت دستگیری
.... می رفتم دم هتل و می گفتم من برایتان ترجمه می کنم و روزی 50 دلار می گرفتم. بعد از یک سال کار در آن جا، کارمند یک شرکت خصوصی شدم این ها همه از زرنگی خودم بوده و هیچ موقع از رانت پدرم استفاده نکرده ام. حتی وقتی ماموریت پدرم تمام شد، من در ونزوئلا ماندم و تا 22 سالگی، تنهایی زندگی و کار می کردم. جنگ لفظی با مجری من و تو و سالومه سید نیا چندی ...
میم مثل مهر مثل مادر
وظایفش به درستی عمل کند. او از ناب ترین تجاربش برایمان می گوید: سال 1381 بود که برای نخستین بار دوچرخه سواری کردم. این پرهیجان ترین بخش زندگی من بعد از قبولی در دانشگاه علامه طباطبایی و حس خوب مادر شدنم بود؛ وقتی همه درباره نخستین زن دوچرخه سوار نابینا سخن گفتند. زمزمه های مادرانه با 40 نوجوان و جوان سندروم داون نامش بهنوش کیانی شاد است، اما همه او را خانم باوند صدا می کنند. این ...
گفت وگو با ابوالقاسم عتیقه چی، نقاش: دِین خودم را به مولانا ادا کردم
برایم بفرست! گفتم باشد! این قدری اعتماد به نفسم را بالا برد. مدتی بعد دومینیک تماس گرفت و گفت من از کارهایت سر در نمی آورم، چون درباره این کارها دانشی ندارم. منظورش کارهای آخر من بود که در آنها به اصطلاح به سیم آخر زده بودم! جالب است همه کارها هم فروش می رفت! تا سال های آخری که در فرانسه بودم کارهایم مرتبا در این حراج به فروش می رفت. چه شد سال 1992 از فرانسه به ایران برگشتید؟ ...
ماجرای مرده ای که در زندان قصر زنده شد!
و شکایت می نمودم، راحت تر و آسوده تر بودم. این یک قاعده طبیعی است که متاسفانه بیش تر بیماران و بیمارداران متوجه آن نیستند: بیماران نمی دانند اظهار درد، درد را مداوا نمی کند بلکه درد را تشدید می نماید و مریض دارها هم متوجه نیستند که توجه زیاد و بیش از حد لازم، مریض را گرفتار وحشت و ترس نموده بالنتیجه به شدت مرض نهایت مساعدت را می کند! وقتی به زندان قصر منتقل شدم و در آن جا ...
کارگردان منگی : جنس فیلم برداری،حرکت دوربین و روایت قصه برایم مهم بود
.... فیلم بردار در منگی قرار بود جزیی از بازیگران و مسلط تر از تمام بازیگران به دکوپاژ و فیلم نامه باشد. به جهت شناخت و تسلط و هم چنین انرژی مثبتی که از آن ها گرفتم، در همان هنگام نوشتن فیلم نامه، حضور زندیه و دهقان در فیلم قطعی بود . کاهانی درباره تمرینات قبل از فیلم برداری گفت: آن قدر بر روی قصه سوار بودم و می دانستم که چه می خواهم که خیلی سریع همه چی شکل گرفت و تمرینات زیادی هم ...
مهر مادر و ناشنوایی فرزند، مسیری از لرستان به تهران
دستگاه هم می شنود و هم حرف می زند. حمیده می گوید: الان را نمی دانم اما آن زمان استان لرستان مرکز کاشت حلزون نداشت. باید برای این کار به تهران می آمدم اما هزینه رفت و آمد تا اولین بیمارستان در شهر که 3 تا 5 ساعت طول می کشید بالا بود چه برسد اینکه به تهران می آمدم. همسر حمیده مصرف کننده مواد بود و در همین رفت و آمدها برای کار به تهران درگیر مواد شد. اول کراک و بعد سراغ شیشه رفت ...
انقلاب در قلب تهران شکوفا شد
.... مردم فریاد می زدند و نیروهای ارتش مقابلمان ایستادند. مردم فریاد می زدند ارتش به این... هرگز ندیده ملتی. همان زمان، یکی از دوستانم، محسن طباطبایی ، تیر به دستش خورد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای کمیته شهید شاه آبادی بودم. سال 59 یکی از برادران سپاه به منزل ما آمد و گفت: اعضای یک خانه تیمی را به همراه مجموعه ای از اطلاعاتشان گرفته ایم؛ نام شما جز افرادی بود که منافقان قصد ...
گفتگو با زن سینمای قبل از انقلاب که برنده اولین جایزه جشنواره فجر شد +عکس
در هستند و دستشان را بالای سرشان گرفته اند. بعد شروع به دست زدند کردند. گفتم چی شده؟ گفتند تبریک می گویم، جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره گرفتید. گفتم از کجا و چه کسی گرفتم؟ گفتند در جشنواره فیلم فجر، به عنوان بهترین بازیگر زن شناخته شدی. خوشحال شدم، چون این خبر را استاد به من داده بودند. گذشت و نمی دانم جایزه را به چه کسی داده بودند. در خانه برده بودند و به پسرم دادند؟ یادم نیست. ...
روز به یاد ماندنی آزادی
/ کاسب قدیمی محله توزیع شیرینی صلواتی نسل شجاع و نترسی بودیم. در زمان تظاهرات و دوران انقلاب 12 سال بیشتر نداشتم. اما به دلیل هم جواری شیرینی فروشی پدرم با خیابان آزادی، با همان سن وسال کم، مخفیانه راهی خیابان آزادی می شدم. گاهی وقت ها مثل انقلابیون به نیروهای نظامی سنگ هم پرت می کردم. تا اینکه رسیدیم به روزی که امام(ره) آمد و ماجرا به کل تغییر کرد. منصور خادم لو از کاسبان قدیمی ...
باز نشر/خاطرات آیت الله نظری از مبارزات نهضت انقلاب و همراهی با امام راحل
خوانندگان محترم رسا می شود. نحوه شنایی با امام خمینی(ره) برای نخستین بار در جلسه درس با ایشان آشنا شدم، آن موقع پای درس فقه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می رفتم و در درس اصول حضرت امام خمینی(ره) هم شرکت می کردم. یکی از روزها بعد از درس به محضرشان در بیتشان در همان کوچه (جوب شور قم) رسیدم، فرمودند اهل کجای مازندران هستید گفتم سوادکوه، فرمود وضع مردم چطور است؟ برای بنده خیلی تازگی ...
آرزویم را برآورده کرد و رفت
؛ آن قدر مهربان بود که در ذهن ما بچه ها عظمت خاصی داشت. گاهی که شب از جبهه می رسید و من خواب بودم، خوب به یاد دارم که سرش را روی پیشانی ام حس می کردم. یک سکه کوچک زیر بالشم می گذاشت و صبح که می دیدم خیلی خوشحال می شدم. بگویید نگران نباشد کنارش هستم بعد هم با بغض و حسی عمیق که گویا هنوز در آن روزها زندگی می کند، رویارویی اش با شهادت برادر را این گونه روایت می کند: وقتی خبر شهادتش ...
روایت عضو تیم حفاظت امام خمینی از روزها و ماه های ابتدای انقلاب اسلامی
فردی در مجموعه ما نفوذ کرده بود و از شهید علی ناطق نوری پاسپورت من را گرفته بود تا برایم ویزای عراق بگیرد ولی بعد معلوم شد آن شخص همکار ساواک بوده و پاسپورتم در اختیار ساواک قرار گرفت .لذا غیر قانونی رفتم. به هنگام اقامت در کشور عراق به شهر نجف رفتم و یک شب حضرت امام را در منزلشان و دو شب دیگر در حرم حضرت امیر(ع) ملاقات کردم، ولی چون اجازه نداشتم نزدیک شوم فقط ایشان را از دور زیارت کردم . ...