سایر منابع:
سایر خبرها
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا/ از مادر شهید ژاپنی تا مادری که شهدا به عیادتش آمدند
محله های جنوبی شهر را دق الباب می کردم و آن سوی در، مادران شهدا با یک دنیا مهربانی برایم آغوش باز می کردند، من مهمان بهشت می شدم در همین دنیای گاه تکراری و ملال آور. در آن 10 سال که هر بار، زانو به زانوی یک مادر شهید نشستم، دل به دلش دادم، شریک اشک ها و لبخندهایش شدم و با رخصتش، راوی قصه هایش از آن عزیزترین شدم، مسافر دائمی بهشت بودم... و جایتان خالی بود وقتی مادر شهید با دست های پرمحبتش برایم چای ...
هدفگذاری مامان برای اکران آنلاین/ سینما فقط فیلم پرفروش نیست
به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری فارس، نشست رسانه ای فیلم سینمایی مامان عصر امروز در سالن رسانه جشنواره فیلم فجر برگزار شد. آرش انیسی کارگردان فیلم درباره اثر خود گفت: من همیشه فیلمنامه می نوشتم و وقتی سراغ ساختنش می رفتم بلد. از یک سال دوندگی نمی شد. بنابراین تصمیم گرفتم یک بار تا آخر پیگیر ساخت آن شوم. سال 96 قرار بود این فیلم ساخته شود و پس از سه سال، به کمک دوستان توانستیم آن را ...
روایتی از زندگی همسر شهید غواص علی اکبر ابراهیمی | 18 ماه عاشقی، 38 سال بغض
.... با خودم می گفتم شاید از من ناراحت است. بلند می شدم بیدارش می کردم. می گفت: خانم رو زمین می خوابم که وقتی مردم و سرمو توی قبر گذاشتن سختم نباشه این حرف ها را که می زد دلم کنده می شد، با خودم می گفتم: یا ابوالفضل چرا این حرف ها را می زند؟! یا اینکه نصفه شب بلند می شدم، می دیدم توی تاریکی ایستاده دارد نماز می خواند. می خندیدم می گفتم: سر شب نمازتو نخوندی، حالا داری می خونی؟ می گفت: آره فراموش ...
قتل مادر به خاطر یک دختر
است؟ نه چند وقت پیش آزاد شد. در این مدت با پدرت صحبت کردی؟ یک بار زنگ زدم وقتی فهمید منم، گوشی را قطع کرد. خواب مادرت را ندیدی؟ نه. اصلا به خوابم نیامده. چقدر درس خواندی؟ تا دیپلم. چرا ادامه ندادی؟ کنکور دادم و دانشگاه دولتی قبول شدم اما به خاطر یک تجدیدی نتوانستم ثبت نام کنم. به همین خاطر درس را کنار ...
روایت "بهمن سالکویه" از پشت صحنه سریال پر طرفدار "در چشم باد"
...، به یاد دارم می گفت وقتی بزرگ شدم میخواهم مثل هدیه تهرانی بشم و حالا که می بینم خانوم تهرانی چه شخصیت انسانی را داراست به انتخابش و یادش درود میفرستم. هنرمند تاجیکی تازه درگذشته و والای تاجیکستان(حبیب ا... عبدالرزاق) در نقش آقا حسام که بارها با او درباره حافظ و اشعار پارسی گفتگوها کردم و هم چگونگی کاربرد و گویش زبان مشترک ما و بابا جان حسن اف در نقش عمو بی نظر که در مقطع 1320 با او بازی داشتم ...
حسرت های زنانه ای که مردانه جان می دهند
، ناگهان با صدای یا ابوالفضل راننده به خودم می آیم، سر یکی از این پیچ های تیز جاده که روی دره ای قرارگرفته است نیسانی با سرعت از کنارمان می کند، راننده از جیبش اسکناسی درمی آورد و می گوید این صدقه را بگذارم اینجا تا از پیچ وخم ها جان سالم به در ببریم این جاده بلد راه می خواهد همش پیچ است اگر ماشین را کنار نکشیده بودم همه ما می مردیم! دیگر به مرز زنجان نزدیک شده ایم، از روستاهای داغ آفتابی ...
جهادگر شهیدی که به حاج قاسم اقتدا کرد +عکس
یاد این سردار جهاد اشک به چشم می آورد و می گفت باید مثل شهدا زندگی کنیم تا شهادت نصیب مان بشود. مصطفی با فداکاری بی مرزی که داشت به حاج قاسم اقتدا کرد. در این راه تلاش را به حد اعلا رساند و سرآخر به آرزویش که شهادت بود رسید و نامش در سیاهه شهدای جهادگر ثبت شد. ***از نوجوانی جهادگر شد داغ جوان جراحتی بر دل و جان می گذارد که گذر زمان هم نمی تواند سبب مرهمی برای آن باشد. با همه ...
یک رمان فوق العاده: سایه باد، نوشته کارلوس روییس سافون
...> به خوبی به یاد می آورم که در سپیده دم آن صبح تابستانی در ماه ژوئن ناگهان جیغ زنان از خواب پریدم. قلبم با چنان شدتی سینه ام را می کوفت درست مثل این که می ترسید روح از جسمم جدا شده و شتابان در حال پایین رفتن از راه پله ها باشد. پدرم هراسان خود را به اتاق رساند، من را در آغوش گرفت و سعی کرد آرامم کند و من، نفس نفس زنان، پیوسته زیر لب تکرار می کردم: صورتش یادم نمی آد. صورت مامان یادم نمی آد. ...
پسر 14 ساله ارمنی با تفنگ پلاستیکی با ساواک می جنگید + تصاویر
. هرلحظه که به کامیون نزدیک و نزدیک تر می شدم از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم که بالاخره من هم صاحب یک اسلحه واقعی می شوم. گذراندن دوره های پیشاهنگی در مدرسه حس و حال مبارزه را در من زنده کرده بود. نوبتم شد. دستم را دراز کردم تا اسلحه را بگیرم؛ اما دستم روی هوا ماند. مرد جوان با لحن جدی گفت: تو هنوز خیلی بچه ای برو به داداشت بگو بیاد اسلحه بگیره. در یک لحظه آرزوهایم به بادرفت از غصه دلم داشت می ترکید ...
کرونای علی انصاریان و بهاءالدین خرمشاهی؛ مقایسه کنیم یا نه؟!
. (اگر به میناوند مرحوم اشاره نمی کنم خدای ناخواسته به معنی انگ زدن به او نیست). در جامعه ای که از در و دیوار آن ریا و دروغ می بارد آن صمیمیت به دل ها می نشست. بچۀ پایین شهر، خود ساخته و لوطی مسلک بود و روی آنتن زنده از محمد علی فردین یاد می کرد و مردم این مرام ها را دوست دارند. مادر برای او هنوز ننه بود و نه حتی مامان ! تصویر او در کنار مادرش هم اولین تصویری که به خاطر می آورد تصویر ...
انسجام و همکاری مردم با حکومت نقطه عطف انقلاب اسلامی است
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از سرویس اجتماعی شیرازه ، در تاکسی نشسته بودم و داشتم از یک آفیش خبری برمی گشتم که مرتبط با توزیع چند صد بسته معیشتی بین مردم نیازمند حاشیه شهر بود. راننده تاکسی با مسافری که جلو نشسته بود و مرتب هم سیگار می کشید بگو مگوی لفظی کوتاهی داشت. راننده می گفت: برادر من تو زمان ه ای که کرونا داره همه را از پا در میاره و این همه خانواده ...
نگاه به دنیای پرندگان از دریچه دوربین
دانشگاه فردوسی است توانسته مقام اول ایده پردازی را کسب کند. او کارشناسی آی تی، کارشناسی محیط زیست و کارشناسی ارشد زیست شناسی دارد. همچنین یکی از اعضای تأسیس کننده اولین باشگاه رسمی پرنده نگری در شرق کشور است. کشاورز متأهل است و دو دختر دارد که گاهی آخر هفته ها، هم به منظور استفاده از طبیعت و هم پرنده نگری دسته جمعی به دل طبیعت می زنند. در حال حاضر هم کار های پژوهشی اش را به سمت خزندگان ...
قائدی: به ما پرسی غذا می دهند و قراردادم را امروزو فردا می کنند/ مظاهری: تفکرات فکری فشار روی دروازه بان ...
، یک نیم فصل ما هیچ چیزی نداشتیم. دانشگر در مورد پرداختی به بازیکنان گفت: در مورد پرداختی که اصلاً حرف نمی زنند. برخی بازیکنان 20-30 درصد و برخی هم 10 درصد؛ در مورد پول سال قبل هم اصلاً حرف نمی زنند. یک پولی به ما می دهند و ما نمی دانیم برای امسال است یا سال گذشته؛ از سوی دیگر دل بخواهی پول می ریزند. واقعاً اعصاب نداریم. ما نمی خواهیم مدام در مورد پول صحبت کنیم ما می گوییم که امکانات ...
گزیده اخبار ایران و جهان/اخبار فرهنگی علمای موریتانی علیه رژیم صهیونیستی فتوا دادند
. در این مراسم از مقام علمی شخصیت های پیشرو در عرصه تألیف و نگارش علوم آل محمد(ص)، ناشران و مراکز پژوهشی برتر نیز تجلیل می شود. مبلغ شیعه کامرون درگذشت در یکی از جاده های برون شهری که پایتخت (شهر دوآلا) را به یکی از شهر های جنوبی وصل میکند تصادفی مهیب رخ داد که در این حادثه پنجاه و سه نفر از مسافران اتوبوس و راننده کامیون حامل سوخت در دم جان میدهند. ساعت هشت صبح روز چهارشنبه ...
با افتخار سپاهی ام اما اسلحه دست نگرفته ام/ زنجانی به واسطه من ممنوع الخروج شد/ قرارگاه خاتم الانبیا با ...
اقتصادی افرادی هستند که در کشور حتا یک کارخانه ی آجرپزی اداره نکرده اند اما می خواهند امروز فرمان کشتی توفان زده ی کشور را در دست بگیرد. این کار شدنی نیست. راننده ی اتوبوس دولت رئیس جمهور است. می تواند آن را به دره بیندازد یا از قله عبور کند. در اوضاع کنونی کسی می تواند رئیس جمهور خوبی باشد که بتواند فرمان اقتصادی کشور را به خوبی راه بری کند. ما در کشور برنامه و سند چشم انداز و سیاست های کلی نظام ...
توصیه کتاب: در کشور مردان – نوشته هشام مطر
صورت بعضی شان آشنا بود، نشسته بودند دومینو و ورق بازی می کردند. چشمهاشان به مامان بود. از خودم می پرسیدم که پیرهنش نباید گل و گشادتر باشد. همین که از او دور شدم، احساس کردم تسلطم را بر او از دست داده ام؛ بنا کردم به تأسف و غصه خوردن که چطور در این صبح ها همیشه دست و دلباز و دستپاچه است، انگار برهنه راه می رود. دلم می خواست به طرفش بدوم، دستش را بگیرم و وقتی می ایستاد و با دنیا معامله ...
تبریک روز مادر به سبک توئیتری ها/طنز
...؛ شبکه های اجتماعی همه چیز را عوض کرده اند حتی شکل تبریک و تسلیت ها را. در اینستاگرام بسیاری از کاربران با انتشار عکس مادران رفته و در قید حیات روز مادر را با شعری یا دل نوشته ای به آن ها تبریک گفته اند. در توئیتر که معمولاً ادبیاتی صریح و گاهی طنزآمیز دارد اما کاربران بعضی از جملات پرتکرار مادرها را لیست کرده اند که هرجای ایران باشیم و به هر زبانی حرف بزنیم خیلی از آن ها را از ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
لبخند های زورکی و محض دل خوشی ما هم خبری نبود. فقط پلک هایش تکان می خورد، آن هم با کلی زحمت و به سنگینی. همیشه توی دست های لاغر و نحیفش سرم بود و خواهرم مدام با یک تکه پنبه خیس، لب های خشکش را مرطوب نگه می داشت. من همه این صحنه ها را می دیدم، ولی غم سنگین پشتش را نه. به همین دلیل، هرگز مرگ مامان را پیش بینی نمی کردم. در عوالم خودم سیر می کردم و منتظر بودم مامان یک روز از روی تخت بلند ...
مادری الحق چه می آید به نامت، فاطمه! // می دهد از سوی ما مهدی سلامت، فاطمه!
بازماندند . پس مگر می شود بشر خاکی و آلوده از رثای نور حقیقتی سخن بگوید که از اشراق نور الهی است... ضمن عرض تبریک به ساحت مولای زمین و زمان حضرت حجت ارواحنا فدا اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم: #حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها چله نشین صدفم، دُر شدم از نفحات نبوی پر شدم بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم روی لبم نشسته این زمزمه فاطمه یافاطمه ...
مادری که فرزندش را به مادر عالمیان هدیه کرد/ لبخند رضا از بهشت
را مورد امتحان قرار دهم 13بار وارد اتاقش شدم و در حالی که دراز کشیده بود و در حال استراحت بود اما هر بار به احترام من بلند شد و ایستاد. مادر شهید بیان می کند: خیلی دوست داشتم که دامادی اش را ببینم و هر چه به او اصرار می کردیم که برای ازدواج اقدام کند، می گفت که فعلا زود است و من باید دوره خدمت در منطقه مرزی ام را به اتمام برسانم؛ اما در این اواخر قرار بود که برایش به خواستگاری برویم ...
99 پیام تبریک روز مادر و روز زن برای تمام زنان خانواده
...> ******** از وقتی به خاطر دارم تو همیشه مرا تشویق کردی و به من بال پرواز دادی. وقت هایی که از همه چیز ناامید شدم ایمان تو مرا قوی کرد و امید را دوباره برای تلاش پیدا کردم حالا می خواهم به تو بگویم که تو بهترین، بهترین، بهترین مادر دنیایی روزت مبارک مامان ******** پیام تبریک مامان جون باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز ...
با همسرم همه غصه هایم از یاد می رود
...: دوران سربازی ام همزمان با جنگ تحمیلی بود و من در خط مقدم به عنوان خط نگه دار خدمت می کردم. اواخر سال 1366 در منطقه عملیاتی سومار بر اثر ترکشی که به کمرم اصابت کرد، برای همیشه قطع نخاع شدم. بعد از کمی صحبت کردن به نفس نفس می افتد. به کپسول اکسیژنی که از داخل اتاق خواب پیداست، اشاره می کند که آن را برایش می آورند. می گوید: قبل از اینکه قطع نخاع شوم وارد منطقه شیمیایی شده بودیم. خدا را شکر ...
با مادری مبارز که هم سلول دخترش شد
ح دادند. مردم خشمگین با کیوسک تلفن عمومی و بشکه و برخی وسایل دیگر در خیابان مانع ایجاد کردند، تا پاسبان ها در حمله ای دیگر با ماشین به تعقیب آنها نپردازند. پس از گذشت یک ساعت و ریختن خون های بسیاری، اوضاع اندکی آرام شد. شاطر شروع به پخت نان کرد و من پس از گرفتن سه قرص نان، از آن جا خارج شدم و از کوچه پس کوچه ها خود را به منزل رساندم. شهادت آیت الله سعیدی خرداد ماه ...
قصه عزیز
همیاران هم می گویند مامان. این بچه ها همیشه خلأ مادر دارند. یک مادر و 260 فرزند آدم های خوب چقدر تواضع دارند و چقدر دلشان می خواهد گمنام باشند. هرچقدر دل مان می خواست ص- ج را به طور کامل بنویسیم، او به همان اندازه اصرار داشت همین دو حرف هم نوشته نشود و نام و نشان او مخفی بماند. ص- ج ، استاد دانشگاه و مدرک تحصیلی اش دکتری زیست شناسی و بیولوژی است، تا به حال هم ازدواج نکرده و می ...
برق زندگی مجید را تاریک کرد
. دلمان برای برادرمان می سوزد اما جلوی او حرفی نمی زنیم. همسرش هم که دیگر قصد زندگی با او را ندارد و امروز برادرم دل شکسته تر از هر زمان دیگری است. نمی توانیم تنهایش بگذاریم اما دیر یا زود باید سر خانه و زندگی مان برگردیم. فقط نمی دانم مادر بیمارم چطور می خواهد در روزهایی که ما کنارش نیستیم از برادرم نگهداری کند . بار هزینه ها از یک طرف و وضعیت مجید و شرایط نگهداری از او از یک طرف دیگر راه چاره ای برای این خانواده باقی نگذاشته است. آنها از نظر روحی در شرایط سختی به سر می برند، امیدشان را از دست داده و نیاز به حامی مالی دارند. از: فاطمه شیری منبع: ایرنا ...
بازیکن سابق پرسپولیس خیال بازگشت ندارد
شروع شود؟ همانطور که گفتم اینجا همه چیز حرفه ای و بر پایه نظم و اصول خاصی بنا شده است. من ابتدا نیمکت نشین بودم و به مرور فرصت بازی پیدا کردم و امیدوارم خیلی زود اولین گلم را به ثمر برسانم و این را هم باید بگویم که مصدومیتی که در ابتدای کار برایم پیش آمد یک مقدار کارم را سخت کرد که با آن کنار آمدم و توانستم به مرور زمان به ترکیب اصلی راه پیدا کنم. در حال حاضر به جز تو دو مهاجم ایرانی ...
یک ساعت و نیم تعقیب مرگ و زندگی در بیمارستان فرهیختگان
...> ماشین روبه روی بیمارستان فرهیختگان نگه می دارد. اینجا پیاده شویم، زودتر و راحت تر می رسیم تا اینکه بخواهیم برویم بالای میدان و دور بزنیم و در ترافیک به سمت پایین برگردیم. ماشین های چشم چران و دیدزن، لاین ورودی بیمارستان را آنقدر بند آورده اند که منتظر نمانیم سنگین تر است. از روی نرده خط ویژه اتوبوس می پرم و می روم آن سمت. خیالم راحت است که راننده اتوبوسی که از بالا به سمت من می آید ...
تعهد گرفتند با گوگوش و بهروز وثوقی صحبت نکنم
کند و بعد آن را جمع می کند. دورهمی که پخش نشد؛ او دق کرد نامور درباره خصوصیات روحی ملک مطیعی گفت: برخلاف ظاهر و تصویر او در سینما، وقتی با مرحوم ملک مطیعی صحبت می کردی، کلامی لطیف و پر از شعر داشت. یک روز سر فیلم برداری یکی از فیلم های من حضور پیدا کرد؛ دیدم با دامادش با چشم گریان از سالن بیرون می روند، از او پرسیدم چه شده؟ گفت بابا جون نگاه نکن تو فیلم ها کافه به هم می ریختم ...