سایر خبرها
به احترام مادران سرزمین من برپا
سن و سالی هم از او گذشته. روز دیدار که فرا رسید به اتفاق مسئولین محلی که شامل بچه های پایگاه بسیج، شورا و دهیار بودند حرکت کردیم. به درب منزل شهید که رسیدیم به مسئول پایگاه بسیج گفتم که هماهنگی انجام شده یا خیر؟ که آن بنده خدا گفت متاسفانه به دلیل مشغله کاری نتوانستم با آنها هماهنگی کنم اما مشکلی ندارند، کمی ناراحت شدم با خودم گفتم مادر شهید مسن است شاید حداقل خواسته باشد منزل خود را کمی مرتب کند ...
روایتی از زندگی همسر شهید غواص علی اکبر ابراهیمی | 18 ماه عاشقی، 38 سال بغض
رفتم شهرستان خانه پدرم. از همان سال اول، پدرشوهرم برای پسر دومش به من گفت. ولی من گفتم نه. به دایی ام گفته بود: نمی ذارم عروسم از خانه ما بره. صبر می کنیم پسرم بزرگ شه آن موقع برادر شوهرم 13 یا 14 سالش بود. 6 سال بعد وقتی می خواستم پسرم را توی مدرسه ثبت نام کنم، خانه پدرم بودم که پدرشوهرم آمد گفت: بیا چند روز مشهد بمان . هنوز 21 سالم بود، ولی انگار پیر شده بودم. داروی اعصاب می خوردم و با قرص می ...
قتل به خاطر سختگیری های مادر | دختر کینه ای به مادرش کمک نکرد
قتل این زن آغاز شد. پسر جوان به نام مهران در بازجویی ها به قتل مادرش اعتراف کرد و گفت: امروز با مادرم درگیر شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با روسری و دست او را خفه کردم. من به دختری علاقه داشتم و مادرم مخالف ارتباطم با آن دختر بود و می گفت او معتاد است. در ادامه تحقیقات مشخص شد، خواهرش نیز در زمان قتل در خانه حضور داشته و شاهد قتل مادرش بوده اما به خاطر کینه ای که از مادر ...
شاخه گل شهید تکواندوکار برای مادر
...، روی دیوار های خانه خودنمایی می کند، در همه این سال ها شعله غرور و افتخار را در دل مادر روشن نگه داشته است و هر روز به همه یادآوری می کند، پسر او نه تنها در میدان جهاد بلکه در میدان ورزش هم قهرمان بود. مادری پرمحبت که وقتی شنید، به مناسبت روز "مادر" به دیدارش آمده ایم، از خاطرات شیرین پسر شهیدش برایمان گفت. عشق به تکواندو حاجیه خانم خدیجه مقدم، مادر شهید تکواندوکار "محمدرضا ...
قصه های مادربزرگ انقلاب برای دفاع از وطن
همان جاده قدیم قوچان است که اولین هسته تشکیلات یک گروه انقلابی از زنان مؤمن و معتقد محله را تشکیل می دهد و بانوان محله را درجریان انقلاب امام خمینی (ره) قرار می دهد. با لهجه شیرین مشهدی اش می گوید: مو مادر دو شهید و خواهر شهید هستُم، خوب جایی آمِدِن، خود رهبری هم یَکباری به خانه ما تشریف آوردن. این بانوی مؤمن در سال های بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی و درجریان جنگ تحمیلی، حضور فعالی در پشت ...
مادری که فرزندش را به مادر عالمیان هدیه کرد/ لبخند رضا از بهشت
رمضان هم همیشه روزه می گرفت به طوری که حتی یک روز هم روزه نخورد و گاهی هم بدون سحری روزه می گرفت. مادر شهید اسداللهی ابراز می کند: وقتی از شهادت حرف می زد ناراحت می شدم و می گفتم که پسرم تو جوانی و آرزو داری که در پاسخ می گفت، عروسی من آن دنیا است چون این دنیا گذراست و باید به فکر آن دنیا باشیم. پدر شهید اسداللهی درباره چگونگی اطلاع از شهادت فرزندش می گوید: وقتی از مشهد تماس ...
قصه عزیز
ساله اند؟ اولین پسر خوانده ام 24 ساله است وکوچکترین فرزند، کلاس چهارم است. به عنوان یک مادر آرزویی برایشان دارید؟ تنها آرزویم ساخت خانه ای برای آنهاست اما وضعیت بد اقتصادی مخصوصا بعد از ماجراهای کرونا باعث شده من و بقیه همیارانم نتوانیم زمینی را که برای اسکان بچه ها خریده ایم، بسازیم. حالا دست کمک به سوی همه دراز کرده ایم تا شاید فرجی بشود. زمین کجاست و ...
چند روایت درباره اینکه مادرها همیشه هستند، حتی اگر در پیش چشمانمان نباشند
مادر و پدر را تبریک بگوییم؛ شاید غصه بخورند. حالا 4 سال می شود که حرفش را درک می کنم و از روز مادر و هر آنچه درباره مادر است فراری ام. حالا می فهمم چه قدر سخت است در روز مادر، مادرت پیشت نباشد. لطفا شما هم در روز مادر مراعات بعضی ها را بکنید. مادر ها چه زمانی مادر شدند؟ غلامرضا زوزنی مشغول نوشتن همین متن بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. از صدای بریده بریده خواهرم فهمیدم دست پسر ...
اظهارات سهراب که از برادر به مهرداد نزدیک تر بود
می کردند که سرطان خون دارد. این چیزها ناراحتش می کرد. من به او می گفتم تو آدم با اراده و بزرگی هستی و باید با عمل خودت را ثابت کنی. این ها همه در ذهن من است. بعد از این همه تلاش و سختی برگشت به زندگی و به آرامش رسید و حالا چرا باید این اتفاق برایش بیفتد؟ خدا می داند که این اتفاق چقدر برای من دردآور است. سهراب بختیاری زاده سپس در واکنش به این سوال که مهرداد میناوند خیلی نسبت به جایگاهی که داشت ...
حضور عجیب ماموران شاه در تشییع یک شهید
.... روز بعد یعنی 17 شهریور سال 57 در میدان ژاله باید همان وقایع تکرار می شد، اما محمد به دور از چشم مافوق اسلحه را در پادگان گذاشت و تا خانه دوید. مادر شهیدان محمد، مرتضی و مصطفی پالیزوانی برادرش از خاطره آن روز می گوید: محمد سال 1357 در دژبان مرکز به خدمت سربازی مشغول شد. 16 شهریور عید فطر بود. شهید مفتح نماز عید فطر را در قیطریه خواند و مردم تا میدان ولی عصر (عج ...
اقدامات مادرانه ای که محاسبات دنیا را به هم ریخته است
ایشان به نام روز مادر و روز زن تا بدانیم جایگاه مادر و مقام زن چیست و کجاست. بانوی میکزیکی که با الگوگیری از حضرت زهرا(س) رشد کردم خانم سوخی اینوخوسا کلین که حدود 20 سال پیش در مکزیک به نور اسلام مستبصر شد در گفت وگو با خبرنگار فارس می گوید: ما مسلمانان خیلی خوشبخت هستیم که بانویی مثل حضرت زهرا(س) را داریم، با الگو گیری از حضرت زهرا(س) و رعایت احکام خدا می توانیم در جامعه ...
انصاریان: من را کنار پدرم خاک کنید
پدرم رفیق بودم. از همان بچگی که من را برای تماشای بازی خای پرسپولیس به استادیوم می برد تا همین اواخر که پیگیر بازی های من بود. همه انگیزه من برای فوتبال پدرم بود. از همان روزی که وارد دنیای فوتبال شدم اصلی ترین مشوقم پدرم بود و همیشه به من انگیزه می داد. الان حاضرم همه دار و ندارم را بدهم و سایه اش را بالای سر ببینم. من اصلاً اهل مرده پرستی نیستم که بعد از فوت کسی بخواهم شعار بدهم و قدرش را بدانم ...
پسر 14 ساله ارمنی با تفنگ پلاستیکی با ساواک می جنگید
. روز عید و حلیم پزان خانه ما آرمناک گاهی با چشم های بسته سرش را به مبل تکیه می دهد تا بتواند دردی که امروز گریبانش را گرفته تحمل کند. با همان چشم های بسته می گوید: شما روزی به خانه ما آمدید که روز عید سرکیس مقدس است. مردی که به دلیل ایمان آوردن به دین مسیحیت از جانش گذشت. این روز برای ما روز استجابت دعا است و همسرم کاترین حلیم می پزد و دعا می کند تا همه جوان ها خوشبخت باشند و ...
بهشت زیر پای مادران است اما دنیا زیر پای مادران شهدا/ از مادر شهید ژاپنی تا مادری که شهدا به عیادتش آمدند
در بهشت زهرا(س) می دیدم روی سنگ مزار درگذشتگان فقط نام پدرشان را نوشته اند. بعد از شهادت محمد،به پدرش گفتم:هر انسان،فرزند یک پدر و یک مادر است. چرا وقتی از دنیا می رود،فقط نام پدرش را روی سنگ مزارش می نویسند؟پس سهم مادرش چه می شود؟ محمد،پسر من هم بود. پس باید اسم مرا هم روی سنگ مزارش بنویسند. گفت:حق با شماست...حالا سنگ مزار محمد شاید تنها سنگ مزاری باشد که رویش علاوه بر نام پدر شهید،نام مادرش هم حک شده است. ...
مروری بر زندگی شهید علی بابوکوهستانی
. معصومه در ادامه، زیبایی حضور آن روز های دلبندش را به تصویر می کشد: به من خیلی علاقه داشت. می گفت: مادر! تو کار می کنی و من فقط می خورم و می خوابم. می گفتم: اشکالی ندارد. ناراحت نباش. یک روز هم تو کار می کنی و من غذا می خورم و استراحت می کنم. می گفت: روزگار باید همین طور شود. من آرزو دارم تا از شرمندگی تو در بیایم! بعد سرش را روی پایم می گذاشت و می گفت: مادر! من خاک پای توأم. ...
شعار مادر شهید صالحی در تشییع فرزندش/ رقابت دایی و خواهرزاده برای نیل به شهادت
دو کنار هم بودند و توی سر و کله هم می زدند، دبیرستان که باهم بودند، دانشگاه و جبهه هم با هم رفتند. تشییع حمیدم، مرگ بر آمریکا گفتم/ پایین بیقراری دایی و خواهرزاده با شهادت توجه خانواده به تحصیلات بچه ها باعث شد همه فرزندان به سراغ تحصیلات تکمیلی در دانشگاه بروند. حمید وقتی درسش تمام شد کنکور شرکت کرد و سال اول در رشته مکانیک دانشگاه تهران قبول شد. مادر از اهمیتی که حمید به درس ...
مادر؛ روایتی از مادرانه های شهدا
.... در یکی از مرخصی هایش برایش پیرهنی دوخته بودم که سه دکمه بیشتر نداشت روز شهادت انرا به تن داشت و من از این نشانه داودم را شناختم. مراسم تشییع داود در پنجم فروردین سال 63 برگزار شد و حاجی بعد از تشیع عازم جبهه ها شد. آنگاه که رسول و علیرضا پای به میدان می گذارد مادر صبورانه می گوید:رسولم نیز بدنبال حاجی در سال 63 عملیات بدر سالگرد برادر بزرگتر داود راهی جبهه ...
از شهادت می ترسیدم/ می گفتم خدایا اسیر و شهید نشوم!
تا پایان جنگ در جبهه ها حضور داشت. صامتی خاطرات ارزشمند زیادی از دفاع مقدس و فرماندهانش مثل حاج احمد متوسلیان و شهید علیرضا موحددانش دارد. او در گفتگو با جوان برگ هایی از خاطرات زمان جنگش را برایمان می گشاید و از آن دوران می گوید. ورودتان به جبهه در چه سالی و چطور اتفاق افتاد؟ زمان جنگ من نوجوان بودم و سن و سال زیادی نداشتم. خانه مان خیابان پیروزی بود و سرخیابان اول نیرو ...
سخت ی های زندگی مادر و همسر شهید افغانستانی/ خدا نکند که مادری هم مادر باشد و هم پدر/ عاشق مسیر جهادیم
ناراحت از دست دادنش بودیم اما شهادت عزاداری نمی خواهد بلکه شهادت برای فرد اوج زندگی است. هم در زمان شهادت همسرم و هم زمان شهادت پسرم چند کیلو شکلات و نقل و نبات تهیه کرده و از همان دم در خانه پیکرشان را نقل باران کردم. بار آخری که شوهرم رفته بود برای جهاد، چند سال در افغانستان مانده بود، وقتی به شهادت رسید، عکس او را همه جا به عنوان مجاهد خستگی ناپذیر زده بودند. به همه آشنایان سپرده بودم، همان طور ...
مادرشهیدی که مادرچکیده خوبی هاست
.... محمدرضا پسر کوچکم دو مرتبه اسم نویسی کرد، اما او را جنگ نبردند. آن موقع جنگ سوریه تازه شروع شده بود، سید اسحاق جوشکاری می کرد، یک روز از محل کار آمد و گفت در سوریه جنگ شده و قصد حضور در آنجا را دارم. قبول نکردم. گفتم ما خود ستم دیده ایم و در افغانستان آزار و اذیت شدیم. پدرت مدت زیادی در جبهه بود. حرف را ادامه نداد و رفت. مادر شهیدان موسوی ادامه داد: شب اول محرم بود که قصد کردیم با ...
بهزاد با گلوله تانک، تکه تکه شد
بانی بودیم چند گلوله ی خمپاره شصت اصابت کرد. اگر فقط چند لحظه دیرتر از خاکریز پایین می آمدیم هر دو تکه تکه می شدیم اما مقدرات الهی طوری دیگری رقم خورد. بنده چند روز بعد در بالای دکل همانطوریکه قبلا ذکر شد تا مرز شهادت رفتم و مجروح شدم و شهید الیاسی مرا نجات داد و او نیز بعد از یک سال و اندی در منطقه ی ماووت عراق در بالای دیدگاه با اصابت گلوله تانک بدنش پاره پاره شد. انشاالله شهدا ما را و ...
گفت وگو با همسر عاشق جانباز شهید مهران عبدالمناف سال ها عاشقانه از زبان لیلی!
که برای دیدار از جانبازان به آسایشگاه... رفته بودم، این دیدار و ملاقات های بعدی باعث آشنایی بیشتر ما شده و ارتباطات شکل گرفت و سرانجام به ازدواجمان منجر شد. *با چه انگیزه ای با جانباز ازدواج کردید؟ - زمانی که بنده با ایشان آشنا شدم، زمان جنگ بود و من 18-19 سال بیشتر نداشتم. مشتاق بودم که در جبهه حضور داشته باشم و هرکاری که از دستم برمی آید، برای کشورم انجام دهم اما امکان حضور ...
بخشش قاتل پشیمان بدون قیدوشرط (+تصاویر)
تصمیم درستی بگیرم اما انگار قبل از سومین سالگرد فوت پسرمان خدا به دلمان انداخت که رضایت دهیم. وقتی فهمیدیم تا چند روز دیگر قاتل اعدام می شود. به خدا و امام حسین(ع)متوسل شدم که راه را نشانم دهند. خودم داغدار بودم و نمی توانستم مادر دیگری را داغدار کنم. به شوهرم گفتم می بخشم تو هم ببخش. وی افزود: بعد از این بخشش قلبم آرام گرفت که جوان دیگری را به زندگی برگرداندم. رضایت نامه را امضا زده و راهی خانه شدیم. ما جوان اعدامی را بخشیدیم و او را به خدا سپردیم تا بعد از آزادی راه درستی را در پیش بگیرد و قدر بخشش مان را بداند. روز بعد از بخشش، سالگرد فوت پسرمان بود و با قلبی آرام سر مزارش رفتیم. ...
شهادت، مزد خدمت بی ریا و کار خالصانه شان بود
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کمیته امداد به نقل از خبرگزاری صدا وسیما، این روز ها که حرف امداد و امدادگری داغ است و خداوند دست وحدت مردم را دوباره در دست هم نهاده. همه جوانان شده اند امدادگر، برای آنان که در مشقت گرفتارند، یاد شهدای امدادگر کمیته امداد دزفول افتادم . همگی از بچه های جبهه و جنگ بودیم، جنگ که تمام شد، بخشی از روحمان را در جبهه ها جا گذاشته بودیم، وارد شدن در کمیته امداد و ...
روایت”پیام خاوران “از حال و هوای شهر بیرجند در روز مادر/ حکایت چشم انتظاری مادران و همسران شهدا در روز ...
اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکرش بعد از 9 ماه از شهادتش به دست خانواده رسید. شهید غلامعی بذرافکن نیز که متولد 1341 بود در 6 اسفند 1362 در منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکرش بعد 7 سال مفقود الاثر بودن پیدا شد. وقتی از او می خواهی از فرزند شهیدش محمد برایمان بگوید تنها لبخند می زند و چشمانش پر از اشک می شود. مادر است دیگر با وجود سپری شدن سال های زیاد از شهادت فرزند اما نام ...
پسر جوان، متهم به آتش زدن رقیب عشقی/ متهم: به احسان گفتم از سر راه آن دختر کنار برود،نرفت
: یک شب قبل از این حادثه من در پارک بودم که دختری را دیدم، هم زمان با من ایمان هم نسبت به آن دختر واکنش نشان داد. من می خواستم جلو بروم و با آن دختر آشنا شوم و با او ازدواج کنم؛ چون در نگاه اول از او خیلی خوشم آمد اما وقتی ایمان جلو آمد، همه چیز خراب شد. او از من خواست عقب بکشم تا خودش با آن دختر صحبت کند. من هم مقاومت کردم. فردای آن روز در تاریکی شب ایمان به سمت من حمله کرد. او روی صورتم بنزین ...
رونمایی از کتاب "عزیز خانم" در جشن میلاد حضرت زهرا (س) در کاشان
...، در سالن شهدای پاسدار ناحیه مقاومت بسیج این شهرستان برگزار شد در سخنانی با تاکید بر نقش مهم مادر در تربیت فرزندان ، بیشترین شکل گیری شخصیت شهدا را مرهون مادرانشان دانسته و افزود: شهدا از کف پای مادرانشان کلید بهشت را به دست آوردند. گفتنی است: بسیجی شهید محسن بارفروش متولد هجدهم فروردین 1342کاشان ،پس از حضور در کردستان و عملیاتهای بیت المقدس، رمضان، والفجر 8 و کربلای 4 و مجروحیت در ...
عکس هایی که تاریخ ساز شدند
اولین عکس از تظاهرات مرتضی خاکی، متولد 1329، 14 ساله بوده که از اهواز می آید به تهران به عشق خبرنگاری. اما اوایل برای راه یافتن به دنیای مطبوعات، عکاسی می کند برای چند تا مجله. می گوید: من دنبال هیجان بودم. این مجلات هیجان نداشت، برای همین به دلم نمی نشست تا این که رفتم روزنامه حزب مردم. دو سال برای صفحه حوادثش عکاسی کردم بعد رفتم سربازی. وقتی بر ...
گفت وگو بادکتر احمد خنجری قمی ، جانبازقطع عضو(بخش دوم و پایانی) ماجرای پزشکی و خادمی زائران حسینی!
روز یک بار هم چرخشی بود. بنده در همان شیفت چرخشی اول خیلی علاقه مند بودم که به کربلا بروم و خدمت اولم به زائرین اباعبدالله الحسین (ع) باشد، آنجا هم به اسم و رسم کسی کار نداشتند. قرعه کشی که شد در همانجا هم توفیق حاصل شد که اولین پزشکی باشم که خدمت به زوار امام حسین(ع)شامل حالم شود. در مرداد ماه سال 82 پس از سقوط صدام، سپاه قدس اعلام کرد هر کسی که به مهران و یا ترمینال ایلام ...