در نوجوانی دعا می کرد که به شهادت برسد
سایر منابع:
سایر خبرها
یادی از شهیدمحمد علی پلیان، فرمانده بی ادعا | کم گو و پرعمل
شهادت محمد شهدا را بعد از عملیات می آوردند مشهد تشییع می کردند؛ به همه مراسم می رفتم. رو به امام رضا (ع) گریه می کردم می گفتم یا امام هشتم! من یک دانه فرزند بیشتر ندارم؛ جلویش را هم نمی گیرم. در راه دینش است، اسلامش است، ناموسش است. ولی یا امام هشتم! خودت نگهش دار. دستش رفت، قبول داریم؛ پایش رفت، قبول داریم. فقط نگهش دار برای ما. وقتی شهید شد، باردار بودم. به خدا گفتم رضایم به رضای ...
پدر موشکی-32|چرا شهید طهرانی مقدم در جمع دوستان شناخته نمی شدند؟/ حکایتی دلنشین از جثه ریز پارسای بی ...
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، حدود یک ساعت پس از نماز ظهر در 21 آبان ماه سال 1390، تهران و حومه آن با صدای مهیبی به لرزه درآمد. لرزش انفجار در بیشتر شهرهای استان های تهران و البرز و چند نقطه دیگر احساس شد، اما دقایقی بعد انتشار خبر شهادت پدر موشکی ایران، مردم متعهد و وفادار ایران اسلامی در سراسر کشور را تکان داد. ایران اسلامی یکپارچه در سوگ و ماتم فرو رفت، سایه سنگینی بر سر ...
12 سال انتظار برای انتقام هولناک پسران از صاحب کار پدر
ر مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند. پرهام، برادر کوچک تر، می گوید خودش به تنهایی مرتکب قتل شده اما هرگز قصد گرفتن جان مقتول را نداشته است. او مدعی است وقتی پدرش جان باخت، 11 سال بیشتر نداشت و از همان زمان از مقتول (محمد) به خاطر مرگ پدرش کینه به دل داشت تا این که تصمیم به انتقام جویی گرفت. پدرم کارگر ساختمانی بود و مقتول نیز در کار ساخت وساز ساختمان فعالیت می کرد ...
حاج قاسم سلیمانی هم اگر زنده می ماند مثل حاج همت له اش می کردند
؟ قاسمی: بله. بعد از والفجر 4، بیست روز بعد از عملیات، به تهران آمدیم. بابایی: آذرماه بود. قاسمی: بله. جلسه گرفته شد و حاجی گفت آماده شو برای عملیات! گفتم حاجی ما ادامه نمی دهیم. * یعنی از والفجر 5 و والفجر 4 دل چرکین بودید و گفتید نمی آیم! قاسمی: والفجر 5 نداریم. این را از کجا آورده اید؟ بابایی: همان عملیات بمو. * بله ...
نجات پسر 4ماهه پس از 4ماه از چنچال آدم ربایان / ورود یکی از سلبریتی ها به این ماجرا مهرسام را به مادرش ...
مهرسام که نمی دانیم انگیزه اش حسادت بوده یا انتقام گرفتن از خواهرم، آن شب پس از ربودن مهرسام، او را به مرد دیگری تحویل می دهد. او هم چند روز بعد پسربچه را به فرد دیگری تحویل داده و در نهایت مهرسام را به کرج می برند و به زنی در آنجا تحویل می دهند. البته این زن می گوید که از ماجرای ربوده شدن خواهرزاده ام خبر نداشته و فردی که بچه را به او داده گفته که پدر و مادر بچه، او را نمی خواهند و قصد فروش وی ...
لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان در عملیات محرم 750 شهید تقدیم کرد/ اصفهانی ها خانه های خود را برای خاکسپاری ...
پور هستند گفتم رودخانه طغیان کرده ایشان هم گفتند چاره ای نیست باید رفت تاکید کردم رودخانه زخمی و عصبانی است بچه ها را می بلعد از ابوشهاب فرمانده لشکر کسب تکلیف کنید که بعد از چند دقیقه گفتند ایشان دستور پیش روی دادند و باید برویم. تا اینجا تکلیف بر ما تمام شد. * لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان در عملیات محرم 750 شهید تقدیم کرد ولایت پذیری بچه های ما باعث شد که از طغیان رودخانه ...
کتاب گونه شناسی انواع بابا منتشر شد
ها شنیده می شود که می گویند اگر جای والدینشان بودند فلان رفتار را نمی کردند یا فلان کار را حتماً انجام می دادند. نویسنده برای انتقال پیام خود، فقط شعار نداده و شخصیت اصلی را دقیقاً در موقعیت قرار داده تا تجربه کند پدر محشر بودن، خیلی هم ساده و قابل دسترس نیست. مخاطب نوجوان بعد از خواندن این رمان با خود می گوید شاید باید دید واقع بینانه تری نسبت به والدینم داشته باشم حرف دل نوجوان ها ...
ظلم ضد انقلاب مادر و نوزاد را با هم قربانی کرد
...> فاطمه اسدی که اکنون نخستین بانوی شهیده مفقودالاثر لقب گرفته است و پیکر مطهرش روز 12 آبان بعد از 37 سال تفحص شد، مادر دو فرزند بود؛ یک دختر سه ساله و یک پسر شیرخواره. همسرش کاک شاه محمد با حفر چاه برای مردم روزگار می گذراند. در جریان حضور نیرو های سپاه در غرب کشور برای ایجاد امنیت مردم منطقه، پایگاه سپاه حسین آباد دیواندره از کاک شاه محمد می خواهد تا برای این پایگاه چاه حفر کند. وی دو روز در محل ...
ادواردو آنیلی و ثروتی که صهیونیست ها بالا کشیدند/ شهیدی که دوست نداشت مازراتی بابایش را سوار شود
گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می فهمم و قبول دارم بعد هم خیلی زود شیعه شد و نامش شد مهدی. ادواردو در کنار پدرش جیانی ادواردو در ایران چه می کرد؟ ادواردو چند بار به ایران آمد و خب جاهایی هم رفت؛ رفت به دیدار امام خمینی (ره) و پیشانی اش را امام (ره) بوسیدند و با آیت الله خامنه ای هم دیدار کرد و به زیارت امام رضا (ع) هم رفت. نماز جمعه هم رفت؛ سال 1360 ...
مواجهه کودک با پیکر پدر در وسط خانه! + عکس
بودیم و توضیح داده بودیم که شهید و شهادت یعنی چه. زینب بعد از اینکه گریه هایش را کرد آرام شد و رفت پیش خاله اش. حالا محمدحسین مانده بود. محمدحسین هم می خواست دست و صورتش را بشورد. خواهرم می خواست او را ببرد، گفته بود با خاله نمی روم، با مادرم می روم. رفتم دست این بچه را بگیرم، وقتی از کنار پیکر پدرش رد شد یک نگاهی کرد، گفت مامان بابا چرا اینطوری خوابیده؟ یک لحظه ماندم چه بگویم. گفتم خدایا! الان یک ...
بلاهایی که ضدانقلاب سر مردم کردستان آورد/ اگر رهایش نکنید، خودم و نوزادم را به تنور می اندازم
زخمی شده؟ او گفت: دموکرات یکی از دوستانم را به شهادت رساند و خون او به لباس من هم پاشیده است . این شهید بعد از 4 سال مبارزه با ضدانقلاب و دموکرات ها در شمال غرب کشور 11 دی ماه 1363 به شهادت می رسد. مادر شهید درباره شهادت پسرش می گوید: عیسی 18 ساله هم نشده بود و حتی زمان خدمت سربازی اش نرسیده بود اما تمام تلاشش را برای سرکوب ضدانقلاب می کرد. او در دی ماه که سرمای حداقل منفی 10 درجه دارد ...
پس از انتشار خبر رضایت نسبت به یک زندانی در روزنامه ایران مادری از خون فرزندش گذشت
که روز حادثه با هم بحث کردند. عروسهایم خانه نبودند، پسر بزرگترم قیچی خیاطی را از روی پیشخوان آشپزخانه برداشت و به گردن برادرش زد. وقتی نوهام به سراغ من آمد و گفت پدر و عمویش درگیر شدهاند خودم را به آنجا رساندم و با دیدن پیکر خونین پسرم از حال رفتم. من از آن روز زندگیام سیاه شد و داغدار پسرم شدم. وقتی پسرم پای میز محاکمه رفت نمیتوانستم از خون عادل بگذرم گفتم رضایت نمیدهم و برایش قصاص خواستم ...
غلام حسین بر بال پرنده های سفید
.... پدر هم صبورانه از مردمداری فرزندش غلام حسین می گوید، اینکه پسرش با آن سن کم هوای فامیل و دور و بری ها را داشت و همیشه به دیدارشان می رفت. پسر جوان 19ساله ای که در سال67 درست 40روز قبل از اعلام آتش بس جنگ ایران و عراق به شهادت می رسد. عمو غلامحسین، قاصد خبر شد وارد خیابان شفیعی19 در محله شهید آوینی می شوم، فرعی6/19. بر سر در خانه پلاک افتخار شهید نصب شده است. در می زنم و از پله ...
گفت و گو با جانباز 25% حسین حکیمیان ماجراهای یک رزمنده پرحاشیه
معلم اخلاق بود. روزی به ما گفت امروز درس را تعطیل کنیم که کمی می خواهم از جبهه و جنگ بگویم. زمان جنگ بود و عراق در حال پیشروی بود و جنایت ها می کرد. از جبهه و جهاد در راه خدا گفت و گفت هرکس برود و حتی نیت جهاد در راه خدا بکند، ملائک را خدا برای او می فرستد. من همان لحظه حسین دیگری شدم. همه شیطنت هایم و همه چیزم عوض شد. آن موقع بغض گلویم را گرفت و گفتم هر طور شده باید به جبهه بروم. ولی خب فکر سن و ...
شناسایی 10 شهید مفقودالاثر استان اصفهان
پدر نعمت الله متولد فلاورجان از ل 8 در مرداد ماه سال 67 در عملیات رمضان به شهادت رسیدند و در سال 1399 در بهداری شهدای نیروی زمینی تدفین شدند 3- شهید مهدی سلطانی قمبوانی فرزند عبدالله متولد شهرضا از تیپ 44 قمربنی هاشم در سال 1392 در گیلان شهرستان چابکسر تدفین شدند 4- شهید حسین حاجی زادگان بیگدلی فرزند قدرت الله از لشکر 41 امام حسین (ع) کا در فروردین سال 67 در منطقه عملیاتی ...
اعلام خبر شهادت روی پُل ری!
شدیم بهش می گفتم نمی شد یک چیز دیگری بگویی؟ همان اولش شروع کردی که من شهید می شوم. الان هم هر باری که من از آنجا رد می شوم یاد آن حرف می افتم. خب بعد از آن در مسیر حرف های خیلی معمولی مثل رشته تحصیلی و شغل از این طور مسائل را با هم صحبت کردیم تا رسیدیم امامزاده و آنجا کمی با حالت تحکّم با من صحبت کرد، که خیلی خوشم نیامد! **: تحکمی یعنی چه؟ از باب برنامه هایی که برای زندگی داشتند؟ ...
روایتی از مظلومیت شهدای غواص در کتاب ملازم اول؛ غواص
... یک باره نه گذاشت و نه برداشت گفت: آنها که دو یا سه ماه است در منطقه اند؛ بروند تسویه بگیرند، اسلام به این ها نیازی ندارد! (با خودم) گفتم: آمدم ابرویش را درست کنم چشمش را هم درآوردم. من چند ماه است دارم به این ها آموزش شنا و غواصی می دهم و حالا علی آقا به همین سادگی آنها را مرخص کرد. حیران مانده بودم به علی آقا نگاه می کردم، به بچه ها نگاه می کردم. علی آقا نسنجیده حرف ...
سرداری که ناجی کربلای 5 شد
نرم داری. اما آن مردم در گرسنگی و سیل به سر می برند. تو حاضری که من نروم و حواسم به اینها نباشد و شما در راحتی و خوشی زندگی کنید و من هم کنارتان باشم. گفتم: نه. برو به امید خدا. شهادت در راه خدمت یک روز گفتند سد دورودزن سرریز شده و مردم پشت سد، در خطر هستند. او مسئول یگان دریایی لشکر 19 فجر بود. نامه داده بود که چند قایق موتوری دریافت کند. یکی از بچه ها گفته بود من قایق ها ...
روایت طوطای بی بی یلقی از شهادت ابوبکر
کنار فرزندانم کمی به من آرامش می داد. هرروز به این فکر می کردم که ابوبکر کی برمی گردد. خیلی نگران و مضطرب بودم. از مدتی که رفته بود، دیگر خبری از او نداشتم. گاهی با خودم می گفتم نکند برای او اتفاقی بیفتد و من و بچه ها را تنها بگذارد ؛ اما به خودم امید می دادم که او بالاخره برمی گردد. من به شوق بازگشت او از جبهه، تمام سختی ها و کمبود ها را تحمل می کردم. تا اینکه یک روز زنگ در به صدا در ...
شب پرماجرا در محله حدادعادل +عکس
... خانم صفدری: نه، برای خوابیدن همان شب بخیر را می گفتند. **: سابقه داشت این حرف را بزنند؟ خانم صفدری: نه، سابقه نداشت. همان بعد از ظهر یا غروب روز جمعه که داشت خداحافظ رفیق را می دید وقتی دیدم حالش اصلا خوب نیست آن موقع هم من گوشی را ازشان گرفتم که مابقی فیلم را نبیند؛ آنجا هم بهشان گفتم از این فضای عارفانه و احساسات عارفانه بیا بیرون؛ بالاخره شهید می شوی! اما این حرفی ...
پدر شهید دهه هفتادی: هادی دفترچه ای برای خودسازی داشت/ پیش بینی شهادت یک سال پیش از آسمانی شدن
آقا هادی را در خواب دیدم که مانند شهید ترک خیلی آرام و با وقار است. ابهتی که پیدا کرده بود قابل وصف نیست. من گفتم محمد هادی آن روز چرا آنقدر بی تابی کردی؟ تو که خوب شده بودی و چشم هایت را باز و با من صحبت کردی، چرا رفتی؟ محمد هادی گفت آن لحظه که شما آمده بودید قبلش حضرت زهرا (س) بالای سرم بود. می خواستم بروم، اما یکدفعه پدرم و بعد شما آمدید. دیدم آن خانم نیست و خیلی ناراحت شدم و التماس کردم که ...
خاطرات سه تن از همسران شهدا در قزوین منتشر شد
توانستم بکنم الا تسلیم شدن به اراده و تصمیمش و بالاخره بار دیگر به جبهه رفت و زمان خداحافظی فرا رسید. محل اعزام رزمندگان، سپاه پاسداران در چهار راه بنیاد شهید بود، اما من که با دو فرزند خردسال، نمی توانستم برای بدرقه آنجا باشم، به همین دلیل جلوی در خانه با هم خداحافظی کردیم. آخرین بار به او گفتم: نرو شما نمی دانی الان در جبهه ها چه خبر است؟ او هم در جواب گفت: شما خبر ندارید که دشمن ...
شهردار مشکین دشت در مرگ پسر کرجی مقصر و به زندان محکوم شد
.... قضات دادگاه بعد از مشورت شهردار مشکین دشت را به تحمل یک سال حبس تعزیری و پرداخت دیه محکوم کردند. مدتی قبل صدای گریه های پدری که فرزندش را هنگام سقوط تیرک دروازه از دست داده بود در فضای مجازی پیچید و دل کاربران را به درد آورد. همین باعث شد تا دقایقی پای درددل این پدر داغدیده بنشینیم. سی ام خرداد امسال، در حالی که تنها چند روز از جشن تولد پسر 11 ساله به نام ...
مؤثرترین چهره در تجهیز حزب الله به موشک های نقطه زن چه کسی بود؟
واکسیناسیون هماهنگ شد و سازمان بهداشت جهانی هم از این همکاری تقدیر کرد و حتی این موضوع سر زبان کشورهای دیگر افتاد تا جایی که آنها جویای چگونگی تشکیل بسیج شدند. هنگامی که سردار سلیمانی به شهادت رسیدند، پدرتان در لبنان بود؟ بله. یک روز قبل از آن اتفاق شهید سلیمانی نزد پدرم در لبنان بود و شهید سلیمانی ابتدا به سوریه و بعد به بغداد رفت. اولین کسی که متوجه خبر شهادت سردار شد ...
امیر محمد یزدانی : من و حسن یزدانی پرسپولیسی هستیم امیر حسین زارع استقلالی
می کردم و دعوا شد! پدر زود عصبانی می شود و چند دقیقه ای طول می کشد و پیشمان می شود و بعد بغل می کنیم و آشتی می کنیم. یزدانی در مورد علت شکستش در فینال به حریف روس گفت: من خودم را خیلی دست بالا گرفتم. بدنم آماده و سرحال بود. اول احساس کردم کنده هایی که می زنم امتیاز برای من است و فهمیدم برعکس این ماجراست. حریف من شگردش فتیله در خاک بود و من در جریان نبودم و الان همه چیز را ...
شرط عجیب دختر جوان برای بخشیدن پسر متجاوز | پسر متجاوز دختر ساده را فریب داد!
و از او خواست تا خیلی زود به آنجا برود. من هم همان موقع به وی گفتم که ما می رویم تا تو به کارت برسی اما او قبول نکرد و گفت شما بمانید تا من برگردم. ما شام خوردیم و او هم به خانه مادرش رفت. چند ساعت بعد دوستم گفت باید به خانه برگردد اما من چون قول داده بودم بمانم تا حسن برگردد به انتظار او ماندم. اما وقتی حسن آمد به زور مرا مورد تعرض قرار داد. از ناراحتی داشتم سکته می کردم اما ...
افتخار کشور ما، نیروی انسانی غیور و ایثارگر است
شما خانواده شهدا در آن حضور دارید بنده لیاقت شهادت نداشتم اما دوستدار شما خانواده شهدا هستم و امیدوارم بخشی از دین خود به شهدا را با خدمت به مردم ادا کنیم. پیشنهاد نامگذاری خیابانی به نام شهید خزائی در ادامه محسن نصر پور رییس سازمان صدا و سیمای مرکز خراسان اظهار کرد: شهید خزائی در میان بچه ها به کپسول انرژی معروف بود و در سپاه و بسیج فعالیت داشتند و در حرفه خبر نیز توانمند ...
تفحص پیکر فاطمه اسدی برگ دیگری از جنایات دموکرات در کردستان را نمایان ساخت/ دختر شهید اسدی: مادرم به چه ...
. شاه محمد آن روز هم مثل همه روزها برای کسب روزی حلال راهی محل کار شد، چند روز بود که در روستای حسین آباد مشغول حفر چاه آب برای بچه های سپاه بود. فرقی نمی کرد که چه نوع همکاری داشته باشی، همینکه اسمی در کنار بچه های سپاه می آمد برای ضدانقلاب خودفروخته و کردفروش محسوب می شد. با همین طز، گروهک دموکرات شاه محمد مقنی را در مسیر برگشت به خانه اسیر کردند و به مقر فرماندهی بردند و به 5 ...