سایر منابع:
سایر خبرها
آزادی یک ارتشی در ازای 38 اسیر عراقی
عازم جبهه شده است، اظهار کرد: پس از پایان دوره سه سال افسری و شرکت در دوره مقدماتی مرکز پیاده شیراز به گردان 801 این مرکز در جبهه پیوستم. مسئول آموزش هیئت معارف جنگ سپهبد علی صیادشیرازی در استان اصفهان با اشاره به اینکه ارتفاعات گیسکه در سومار ، نخستین جایی بود که در جنگ تحمیلی در آن حاضر شده است، افزود: ابتدا فرمانده دسته بودم و پس از آن فرمانده گروهان شدم. بعد من را به اولین دوره ...
شهادت آرزوی من بود، اما حمید زود تر به آن رسید!
فقط دلت می خواهد نگاهشان کنی و بعد شهادت به سراغشان می آید. گاهی می گفتم کاش می شد من به جای تو می رفتم. چه خاطراتی از ایشان در ذهن تان ماندگار شده است؟ یک بار همراه ایشان سوار تاکسی شدم. کرایه کم داشتیم، به راننده گفت کرایه مان برای این مسیر کم است! بعد هم یک عطر حرم که از سوریه آورده بود به جای کرایه به راننده داد. عطر زیاد دوست داشت و بیشترین خرید ایشان عطر بود. یادش بخیر آن روز ...
طاها آکگل: 2 سال کشتی را کنار گذاشته بودم/ لیز خوردم و طلای جهان پرید!
.... نقطه عطف دوران کشتی شما چه بوده است؟ نقطه عطف کار من این بود که دو سال بعد از اینکه کشتی را کنار گذاشتم در ازمیر با استادم رمزی موساقلو آشنا شدم. چون وقتی موفق نبودم از کشتی زده شدم اما معلمم اعتماد به نفس از دست رفته ام را زنده کرد و بعد از 2 سال من به لطف او اولین مدال را به دست آوردم. او من را در روز اول ملاقات دید و در تمرینات مرا امتحان کرد و به من گفت “می خواهم با تو کار کنم ...
ساکت الهامی: حجازی در ابتدا مرا قبول نکرد؛ می گفت ساکت با قلعه نویی است!
حدود یک سال قبل؛ باشگاه استقلال درگیر انتخاب جانشین برای محمود فکری بود که نام شما هم کنار گزینه ها قرار گرفت و برای جلسه به باشگاه استقلال رفتید. داستان از چه قرار بود؟ حدود ساعت 2 شب بود که یک نفر با من برای استقلال تماس گرفت... مدیرعامل استقلال؟ راستش را بگویم، ایشان را نمی شناختم. بعد از این تماس، یکی از اعضای هیأت مدیره تلفن زد که متوجه شدم ماجرا جدی است. گفت ...
اتفاق وحشتناک در برنامه عصر جدید | اشتباه احسان علیخانی دختر جوان را به کام مرگ کشید
میکنند؟ این بزرگترین سوال زندگی من است!(می خندد) تا به حال پیش امده شما را با کسی اشتباه بگیرند؟ بله چند سال پیش بعد از پخش سریال خط قرمز مرا با ایمان اشراقی اشتباه می گرفتند!(نه که خیلی هم شبیه اند!!!والله نه از نظر قیافه خیلی شبیه اند ,نه وقار و متانت!) بهترین و بدترین اتفاقی که در این کار برایتان افتاده چه بود؟ از طرف سازمان به مکه رفتم جز ...
دلجویی مهران غفوریان از علی مشهدی؛ جواد رضویان دقیقه 90 از جوکر انصراف داد!
ویدیویی از خود که در حرم امام رضا (ع) منتشر کرد، در تکمیل صحبت همکارانش، گفت: برای سلامتی همه دوستانم در اینجا دعا می کنم. همه آن ها دوستان خوب من هستند. من دقیقه 90 به گروه اضافه شدم و احسان علیخانی 12 شب به من زنگ زد. هر چیزی آنجا عنوان شد شوخی بود. من آمادگی اش را نداشتم اما برای اینکه برنامه را بتوانند ضبط کنند و لبخندی روی لب شما بیاید، رفتم. اما آن روز، روزِ من نبود. او افزود ...
کسی باور نمی کند، زهرا سه فرزندش را کشته باشد
به گزارش خلیج فارس؛ سه شنبه هفته پیش بود که خبرش منتشر شد؛ یک زن روانی در رامهرمز سه فرزند خود را به قتل رساند. با پیگیری خبرنگار ما از اهالی روستای بسیطین که تنها 9 خانواده در آن ساکن هستند، مشخص شد این زن به هیچ عنوان اختلال روحی و روانی نداشته و خیلی ناگهانی دست به این عمل زده است، اما فرماندار رامهرمز درباره جزییات این خبر عنوان کرده بود که عوامل انتظامی شهرستان در ساعت 1 و 15 دقیقه ظهر در جریان این حادثه قرار گرفته و با حضور در محل، بررسی های قانونی را در دستور کار قرار دادند. ...
شب معرفی راویان و محققان برتر تاریخ شفاهی برگزار شد/ مرور خاطراتی از شهید آوینی
راوی کتاب فرزندان ننه عبدالله نیز دیگر روایتگری بود که به عنوان چهره سال هنر انقلاب در بخش راویان در سومین شب از هفته هنر انقلاب معرفی و تقدیر شد. محمد نورانی بیان کرد: بی خبر بودم که امشب قرار است از من تقدیر شود. کتاب من امانتی است که بعد از سال ها رضایت دادم نوشته شود. یک زمانی شهید جهان آرا به من جمله ارزشمندی گفت که آن چه می دانی متعلق به تو نیست؛ بلکه متعلق به مردم ایران است و من ...
خودکار و کاغذ همراهم در عملیات ها
مشغله حرفه دندانپزشکی، سراغ نویسندگی رفتید؟ 16سالم بود که برای نخستین بار به جبهه رفتم. تابستان سال1361بود و بعد از پایان کلاس سوم دبیرستان و شرکت در دوره آموزش نظامی، به جبهه اعزام شدم و در عملیات مسلم ابن عقیل در سومار شرکت کردم. از جبهه برگشتم تا درسم را ادامه دهم. پس از بازگشایی دانشگاه ها در رشته پیراپزشکی پذیرفته شدم. سال71 دوباره کنکور دادم و در رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران قبول شدم ...
عکاس جنگ: عملیات مسلم بن عقیل مثل روز عاشورا بود
اعتماد کرد و به جمع همرزمانش راهم داد. این مخالفان سیاسی با نزدیک شدن به روزهای انقلاب کم کم دل و جرات پیدا کردند و با شعار دادن و پخش اطلاعیه، فعالیتشان را از زیرزمین خانه به بیرون گسترش دادند. وی افزود: من هم بعد از ظهرها که از اداره تعطیل می شدم کارهای چاپ عکاسی شاهرخ را انجام می دادم. کارکنان آنجا هم بچه های انقلابی بودند. من هم زمینه اش را داشتم و با آنها اخت شدم. نزدیک انقلاب که بود و ...
بازیگر معروفی که قرار بود در نقش اوباما بازی کند
پایین شروع کردم، حتی الفبا را هم بلد نبودم. او ادامه داد: در 7 سالگی از کار خردسالان شروع کردم و بعد از آن وارد کار نوجوان شدم و ادامه دادم تا هم اکنون که اینجا هستم. خواجه نصیری طوسی بیان کرد: به نظر من رادیو یک رسانه پویا است و هر لحظه می تواند در کنار مردم باشد و حال آن ها را عوض کند. وی افزود: من بیش از هر چیزی خودم را به رادیو متعلق می دانم و این را می دانم که ...
بریتنی و سام اصغری بچه دار شدند
سفرم ماویی به یکباره برگشت. با خودم فکر کردم چه بلایی سر شکمم آمده است. همسرم گفت به خاطر غذاست. اما من تست بارداری دادم و متوجه شدم که بچه دار شدیم. سام اصغری نیز در پست اینستاگرام اش نوشت: ازدواج و بچه دار شدن بخش های طبیعی یک رابطه مستحکمی که پر از عشق و احترام است، هستند. پدر شدن چیزی است که من همیشه به دتبال آن بودم و من آن را سرسری نمیگیرم. و مهم ترین کاری است که انجام خواهم داد. ...
کسی باور نمی کند، زهرا سه فرزندش را کشته باشد
زندگی این زن را گزارش می دهد. یکی از اهالی روستا یکی از اهالی روستای بسیطین است. تمایلی ندارد نام و نام خانوادگی اش در این گزارش قید شود. او می گوید: خانم به خدا اصلا این زن خیلی خانم خوبی بود. خونه شون چسبیده بود به مدرسه. تو این همه سال صدای این زن رو نشنیده بودیم. زن و شوهر حتی اختلاف خاصی هم نداشتن. ما شنیده بودیم شوهرش اعتیاد داشت. 10 روز قبل از این ماجرا شوهرش تازه رفته ...
مروری بر خاطرات یک کارآفرین / از سنگ تا لعل – قسمت 3
. اندکی مقاومت کرد، اما بعد از چند لحظه گفت که اگر می خواهم، با مسئولیت خودم، حرکت کنم. به صورت سینه خیز در حدود 20 متر از گروه دور شدم، اما چیزی مشاهده نکردم. گوشم را روی تخته سنگی گذاشتم و با دقت گوش کردم و صدای حرکت و راه رفتن گاه و بی گاه افرادی را به سختی شنیدم. مسیری را که سینه خیز رفته بودم، برخواستم و به صورت نیمه خیز به گروه ملحق شدم و به مسئول گروه گزارش دادم و گفتم نیاز است که جلوتر برویم ...
دعوای رضا رویگری با خانم بازیگر | توهین رضا رویگری به سارا خوئینی ها
.... آن شب وقتی خیلی عصبی شدم آنچنان فشار خونم بالا رفت که لخته را رد کرد به سمت مغز. رفته بودم دستشویی که بعدش با همسرم بروم بیرون. سرگیجه بدی به من دست داد و ناگهان همان جا بیهوش شدم. از پسرتان خبر ندارید؟ رضا: چند وقت پیش شب تولد حضرت علی (ع) که مثلا روز پدر بود با یک اس ام اس روز پدر را به من تبریک گفت. تارا: البته بعد از یک سال. قهر هستند؟ ...
چهار پرده از معجزه راضیه
گلویش را آزار داده. کمی به کمرش ضربه زدم. حالش خوب بود اما بعد از لحظاتی سرفه های او تشدید شد. بغلش کردم. ادامه سرفه ها ترسناک بود. کم کم رنگش عوض شد. دختر بزرگم در خانه بود. فریاد زدم تا خودش را به من برساند. ماه لین را به شکم روی دستم خوابانده بودم و بر پشت او می کوبیدم. دخترم او را از من گرفت و همین کار را تکرار کرد. آه و ناله و گریه ما بلند شد. به حیاط که رسیدیم بچه کبود شده بود و من فهمیدم ...
شهید مرادخانی آمد و مصطفی را با خودش برد!
و از من و خواهرم می پرسید پدر با شما تماس نگرفته است که من هم برای دلداری مادرم می گفتم شاید منطقه جنگی است و دسترسی ندارد. مجبور شدم خودم پیگیری کنم که آیا پدرم زنده است یا خیر؟ شاید هم این کار در آن شرایط برای دلداری به خودم بود. چون هر روز بر شایعات افزوده می شد که پدرم یا به اسارت درآمده یا شهید شده است؟ من دو، سه هفته به سپاه شهرستان سر می زدم و پیگیر این قضیه بودم. چون آن ها هم اطلاعی ...
انتقاد مادر طرفدار اورتون از نحوه عذرخواهی رونالدو!
...، می گوید که از عذرخواهی این مهاجم پرتغالی راضی نشده است. کلی به تلگراف گفت: عذرخواهی یا عدم عذرخواهی، چیزی بود که من را بیشتر عصبانی کرد. من فکر کردم، "چقدر بی ادب – تو به همه می گویی که عذرخواهی کرده ای و نگفتی". "خوب، شما آن را در رسانه های اجتماعی منتشر کردید، اما باید از پسرم عذرخواهی کنید. او چندین ساعت فرصت داشت تا در مورد آن فکر کند. او باید اطلاعات تماس ما را می فهمید، خصوصی تماس می گرفت، با ما صحبت می کرد و چیزی را منتشر می کرد. من با آن خوشحال می شدم. انتهای پیام/ ...
روایت همسر شهید محمدصادق دارایی از جهادهایش/ هوای حاشیه نشینان اهل سنت را بیشتر داشت
تا 5 سالگی. بعد از آن اما به دلیل مراعات های تربیتی و مذهبی، دیگر هم را ندیدیم. من دبیرستانی بودم و او هم طلبه یکی از حوزه های علمیه شده بود. به پیشنهاد خانواده اش به خواستگاری آمدند. سال 1393 عقد کردیم. یک سال و 5 ماه عقد بودیم و ازدواج ساده ای داشتیم. هروقت می خواهد درباره زندگی مشترکشان صحبت کند دو واژه بیشتر از بقیه شنیده می شود؛ ساده و شیرین . درباره اینکه چطور یک زندگی خیلی ساده می ...
وقتی سرطان گرفتم شوهرم زود ازدواج کرد
حسادت های خانواده فرشاد از زمانی آشکار شد که همسرم خانه را به نام من سند زد و همین موضوع موجب دخالت های خانواده همسرم را شدت بخشید ولی من هیچ گاه به این حرف ها توجهی نداشتم و به زندگی شیرین خودم ادامه می دادم تا این که 2 سال قبل به بیماری آرتروز مبتلا شدم و بعد از آن هم یک سرطان خاص زنانه گریبانم را گرفت زمانی که این موضوع را فهمیدم خیلی ناراحت شدم چون هنوز فرزندانم سروسامان نگرفته بودند و من ...
یادی از شهید علی صیاد شیرازی که صیاد دل ها بود | سردار ایران، سرباز اسلام
جماعت صبح کم است. گفت: به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند. صبح همه در حسینیه حاضر بودند که صیاد بلند شد و گفت: برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید! این کار خیلی حاضران را تحت تأثیر قرار داد و از آن پس، نماز های صبح ...
توصیف نشریه فرانسوی از شهید صیاد/ ماجرای دو خلبانی که حاضر نشدند منافقین را بزنند/ ناگفته های خواندنی ...
های زیادی از وجودشان برد. امامی متولد 1346 است و در سال 1371 با دختر شهید صیاد شیرازی ازدواج کرد. امامی در گفتگو با جوان روحیات و سبک زندگی این شهید والامقام را بازگو می کند که نکات جالبی در آن نهفته است. شما از چه طریقی با شهید صیادشیرازی و خانواده شان آشنا شدید؟ من زمان جنگ به عنوان تخریب چی فعالیت می کردم؛ چون دست به قلم هم بودم بعد از جنگ سردار وفایی به عنوان فرمانده مهندسی ...
شهید صیاد شیرازی به روایت دامادش
صیاد شیرازی ازدواج کرد. امامی روحیات و سبک زندگی این شهید والامقام را بازگو می کند که نکات جالبی در آن نهفته است. شما از چه طریقی با شهید صیادشیرازی و خانواده شان آشنا شدید؟ من زمان جنگ به عنوان تخریب چی فعالیت می کردم؛ چون دست به قلم هم بودم بعد از جنگ سردار وفایی به عنوان فرمانده مهندسی سپاه یک تیم را برای جمع آوری و نوشتن اطلاعات مهندسی سپاه در بخش های مختلف گرد هم جمع کرد ...
وقتی رشادت های فاطمیون، نیروهای روسی را هم در سوریه به شعار دادن واداشت!
برای دیدن منطقه عملیاتی وارد تدمر می شود. وقتی حاج قاسم آمد، گزارش آزادی تدمر را به او دادم. حاجی با دقت به سخنانم گوش می داد و موارد را در دفترچه اش یادداشت می کرد. ماجرای شعار دادن نیروهای روسی را برایش تعریف کردم. دیدم اشک در چشمان حاج قاسم حلقه زد و حالش منقلب شد. بعد به من گفت: این چه حکمتی است که یک روزی برای نابودی اسلام در کاخ کرملین نقشه می کشیدند و امروز در کنار ما و در جبهه مقاومت، شعار ...
نبرد با دشمن در گرمای 50 درجه با زبان روزه/ بازگشت شهید زنده بعد از 10 سال
رزمندگان به یکی دیگر از سنگرها مراجعه کردم هنوز پنج دقیقه از دیدار من با افشاری نگذشته بودم که بعد از بیرون آمدن از سنگر متوجه شدم او مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته و به شهادت رسیده است. اشتیاق برای شهردار شدن در جبهه وی گفت: در جبهه رزمندگان اشتیاق فراوانی به انجام کار و پیشی گرفتن از یگدیگر در کمک کردن داشتند و هر روز یک نفر به عنوان شهردار بعد از نماز صبح، پوتین های رزمندگان را واکس ...
روی خاطرات شیرین جنگ تمرکز کردیم
خاطره گویی از پشت جبهه ها بسازم. به او پیشنهاد دادم به جای بیان خاطرات غمناک، خاطرات طنز و خنده دار را روایت کنیم که پذیرفتند. به نظرم آمد از افراد عادی و کمتر شناخته شده هم به عنوان میهمان دعوت کنیم. حدود 45 نفر به برنامه دعوت شدند و با آن ها صحبت کردیم. به یاد دارم یکی از میهمانان برنامه به نام آقای حضرتی جانباز شیمیایی بود که سال گذشته به خاطر ابتلا به کرونا از دنیا رفت. نقی زاده یادآور می شود: ما ...
افتخار کردم، ولی کمرم شکست! + عکس
دنبالش و می گفتم خسته شدم؛ بابا یواش برو؛ بعضی وقت ها دستش را می گرفتم. خیلی بچه شاد و خندان و سرخوشی بود؛ دستش را می گرفتم؛ در سوریه هم همین طور خیلی تند می رفته) می گفت یک باره دیدم پشت سرم صدای عربی می آید! پشت سرم را نگاه کردم و دیدم بچه ها نیستند؛ رفیق های خودمان نیستند؛ نگاه کردم دیدم صدای عربی است؛ از این کوچه از آن کوچه داشتیم نفوذ می کردیم؛ فکر کنم نزدیک داعشی ها رسیده بودم؛ یک باره برگشتم ...
5 ماه پیکر شهیدمان را نگه داشتند! + عکس
انفجار شهید شده بودند؟ همسر شهید: بله. آنجا همشهری ما پیشش بود، گفته بود از کمر به پایین سوخته بود! **: ایشان دیگه بعد نتوانست با شما تماس بگیرد؟ شما چند روز چشم انتظار تماس بودید؟ همسر شهید: انتظار نکشیدیم، دیروز تماس گرفت، امروز خبر شهادتش آمد. دخترعمویش خبر را آورد. نگران بودم خدایا از کی سئوال کنم که این حرف درست است یا نه؟ نمی دانستم از کی سئوال کنم، این اگر ...
فرمانده ای که از نظر شهید سلیمانی اسطوره اخلاق بود + فیلم
کنار خانه خدا شهیدان را فراموش نکرد. قبل از شهادت حاج قاسم در جلسه ای خصوصی پیش او بودم. من از شهید زین الدین خاطره ای گفتم، حاج قاسم معقتد بود زین الدین اسطوره اخلاق است. وقتی از زین الدین گفتم حاج قاسم چنان بلند بلند گریه می کرد که شانه اش تکان می خورد. تعجب کردم این حاج قاسم فرمانده جبهه مقاومت است که اینطور زنانه گریه می کند. سالن بزرگی بود که صدای گریه شهید حاج قاسم در سالن می پیچید ...