سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای حمله سگ های ولگرد به دو دختربچه در کرمان چه بود؟
آیسا دو دختربچه ای که مورد حمله سگ ها قرار گرفته بودند به خبرنگار تسنیم گفت: بچه ها را برای خرید وسایل سالاد به مغازه فرستادم، بچه ها پایین بلوک دایی خود را می بینند و سوار موتورسیکلت می شوند. بعد از برگشت از میوه فروشی، سگ های ولگرد از داخل سطل زباله بیرون می آیند و به سمت بچه ها و موتورسیکلت حمله ور می شوند که در نهایت منجر به واژگونی موتورسیکلت می شود و بچه ها و دایی شان محکم به زمین می خورند ...
مردم دزفول رزمنده ها را مانند بچه هایشان می دانند
.... امروز هم مثل دیروز توپخانه عراق جزیره را می زند ولی الحمدالله تلفاتی نداشتیم. یکشنبه 64/4/16 صبح امروز یک شهید داشتیم. سیّد کریم با شهید به شهر رفت و ما همه به تمیز کردن اسلحه هایمان پرداختیم. بعد از ظهر سیّد آمد و عکس ها را آورد و گفت که برای لشکر آماده باش داده اند. شب توپخانه ما خیلی خوب کار می کرد. توپخانه عراق هم توپ های فرانسوی شلیک می کرد. چهارشنبه 64 ...
چادرنماز صدیقه کفنِ شهادتش شد!
صدیقه و زهرا را کنار من دارند، اما دست های خالی ام شرمنده آن همه انتظارشان شد. گلی گم کرده ام... آن شب، شب سختی بود. بازهم زیر کرسی نشسته بودیم، بازهم برق قطع شد، اما این بار خبری از شادی بچه ها نبود. هرکدام به گوشه ای خزیده بودند و آرام گریه می کردند. من هم سعی می کردم با خواندن روضه های دلخواهم کمی خودم و آن ها را آرام کنم. دختر قشنگم من برای تو می خواندم آن شب ...
بازار شکنجه های ساختگی در زندان اوین چگونه از رونق افتاد؟ / نسل Z برای غربی شدن باید از هویت ملی خود ...
بخش با ما همراه باشید. ******* روزنامه های امروز دوشنبه هفتم مهرماه در حالی چاپ و منتشر شد که حاشیه های بازی ایران با آمریکا در جام جهانی؛ بازتاب ارفاق قضایی و آزادی زندانیان، احیای خط لوله صلح با سوآپ گاز روسیه و توسعه سواحل مکران برای توسعه همه ایران در صفحات نخست روزنامه های امروز برجسته شده است. دستورالعمل حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای در پی پیروزی شورانگیز ...
ماجرای به بازی گرفتن مرگ توسط 2 بسیجی 15 ساله/ پارتی بازی برای رفتن به خط مقدم
عملیات ببرم بستان. گفت دیشب علی و محمود رفتند خط دشمن برای گشت شناسایی و هنوز نیامدند هر وقت آمد ببرش. روی حس کنجکاوی رفتم روی خاکریز، هوا داشت روشن می شد، ولی هنوز تاریک بود. نگاه کردم سمت دشمن تا ببین علی کی میاید. بعد از مدتی دیدم دو سایه از دور به سمت من می آیند، اما حرکتشان عادی نیست. کمی دلهره پیدا کردم که آسیب ندیده باشند. هوا روشن تر شد و آن ها نیز نزدیکتر شدند. دیدم 2 بچه 14 و 15 ساله ...
بدن خلبان شهید را که لمس کردم مثل پازل ریخت
ها نشان بدهد، مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد و اسیر شد. * بعد از این که از اسارت آمد، با شما صحبت می کرد؟ شنیدم این پنج سال آخر از نظر جسمی خیلی زجر کشیده است. شد غر بزند و گلایه ای کند؟ اصلاً اگر حرفی می زد! یک بار چندنفر از پیشکسوت های نیروی هوایی در جلسه ای بودند، امیر (سیداسماعیل) موسوی، امیر (فرج الله) براتپور، امیر (حسین) خلیلی، امیر (عباس) رمضانی... من هم به عنوان هم ...
دوست دارم در آب شهید شوم
پشت خاکریز ایستاده بودند. ساعت ها به کندی می گذشت. درگیری هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد. عقربه های ساعت به زحمت 4 صبح را نشان می دادند. صدای بی سیم توی فضا پیچید. این بار حاج علی فضلی بود که فشار می آورد و می گفت: حاجی، حاجی... تا هوا روشن نشده باید خط رو بشکنید. 10 نفر از نیروها رو بفرست سمت راست تا یه معبر جدید باز کنن. از شب قبل که عملیات شروع شده بود تا خود صبح ...
نمی دانستم آن افتخاری که مهدی می گفت شهادت بود
) مهدی دهه هشتادی، در میان شهدای اخیر اغتشاشات غربتی خاص دارد. همراه با بچه های لشکر 17علی ابن ابیطالب (ع) که همه شان یاد شهید مهدی زین الدین را در ذهن تداعی می کنند، راهی خانه مهدی می شویم. کمی از کوچه پس کوچه های قم به سمت پایین شهر می رویم تا به کوچه شهید مهدی زاهدلویی برسیم. در مسیر از اطراف امامزاده سیده معصوم (س) می گذریم، همراهمان می گوید این همان امامزاده ای است که شهید مهدی ...
شهیدی که در بیان احساسات عاشقانه خیلی راحت بود! + عکس
غم عباس را از دلم می برد. مهدی پسری حرف گوش کن بود. خیلی به من و آقاش احترام می گذاشت. هر بار از مدرسه می آمد خانه تا دست یا پای ما را نمی بوسید نمی نشست. خیلی هم توی خانه کمکم می کرد. حواسش به همه بود حتی به همسایه ها. پیرزن و پیرمرد هفتادهشتاد ساله ای همسایه مان بودند. بچه هایشان شهرهای دیگر زندگی می کردند و این ها تنها مانده بودند و از عهدۀ کارهایشان برنمی آمدند. مهدی هر ...
وانتش را فروخت و رفت سوریه + عکس
. وقتی زنگ می زد می گفتم آنجا چه کار می کنی؟ می گفت ما هم خدمت می کنیم. بیشتر پست می دهم. یک بار 12 ساعت یکجا پست داده ام. زمستان هم بود. * آخرین خداحافظی آخرین خداحافظی مان برای 2 روز به اعزامش بود. بعدا که با برادرش می رفت گردان و می خواستند به سمت سوریه حرکت کنند، ابوالفضل گفته بود بیا برویم پیش مادر و خداحافظی کنیم. گفته بود نه؛ اگر بروم آنجا نمی توانم مادرم را نگاه کنم و ...
پروانه ها گریه نمی کنند | درباره اسم کتاب؛ چرا پروانه ها؟
؛ مثل یک پروانه. وقتی ناامید شوی، وقتی قدرت بال هایت را از دست بدهی، گریه نمی کنی! خشک می شوی؛ تمام می شوی؛ مثل یک پروانه. خانوادگی می رفته اند مصاحبه. با دخترش، زینب دارای معلولیت فلج مغزی، و پسرش رضا و همسرش علی. اصلا زن که باشی و اهل کتاب نوشتن باشی، به ویژه اگر مادر باشی، احتمال زیادی دارد که با بچه هایت بروی سر کار؛ مثلاً رضا چند بار وسط مصاحبه برای آبروریزی بیاید بگوید مامان ...
درآمد یک خانواده متکدی در تهران چقدر است؟ | طرح جمع آوری کودکان کار و خیابان جواب نداده و نخواهد داد
هستند که به همراه خانواده و پدر و مادر در سطح شهر تهران کار می کنند. بعضا اگر هر بچه ای از یک خانواده 7 نفره، روزی 100 هزار تومان دربیاورد درآمد خانواده روزی 700 هزار تومان می شود و در ماه می شود 21 میلیون تومان. من با یکی از اینها صحبت کرده ام و گفته است امروز 4 میلیون تومان درآمد داشته ام. او ادامه داد: استثنائاتی وجود دارد اما میانگین درآمد چنین خانواده هایی به 50 میلیون هم می رسد ...
همسرم که شهید شد من ماندم و 6 بچه قد و نیم قد
شود من به خارج بروم و نتوانم حتی در تشییع جنازه یک شهید شرکت کنم؟ همین شد که قید رفتن به خارج از کشور را زد و مدتی بعد در تعاون سپاه مشغول به کار شد. یک آدم مطمئن را می خواستند تا وسیله ها و نامه هایی را به دست خانواده رزمندگان برساند و سپاه گفته بود چه کسی بهتر از شما؟ / در مورد تربیت ما و مسائل اعتقادی بسیار حساس بود ادامه می دهد: شش تا بچه داشتم و بچه هایم بزرگ بودند که ...
بیش از 80 درصد تماس گیرندگان “خط ملی اعتیاد” زنان هستند!
در ابتدای راه اندازی سه متولی داشت؛ دفتر اعتیاد بهزیستی، ستاد مبارزه با موادمخدر و NGO ها که در زمان شروع فعالیت قرار بر این بود در صورت نیاز به مشاوره به طور اتوماتیک به 1480 وصل شود.یکی از مشاوران این مرکز توضیح می دهد که از ساعت 8 صبح تا 9 شب مشاوران این خط تماس های افراد را پاسخ می دهند و اگر کسی راهنمایی و نشانی مراکز ترک اعتیاد دولتی را بخواهد، این اطلاعات تخصصی را در اختیار آنها قرار می ...
بحران مادران مجرد گریبان گیر خانواده غربی
یادداشت زیر براساس تحقیقات و پژوهش های غربی، توصیفی از هویت و جایگاه زن در غرب داشته است. یک سر دارد و هزار سودا. از صبح که بیدار می شود، نقش های مختلف را یکی یکی مثل لباس روی هم می پوشد. قرار است دوباره تا شب که دخترش می خوابد، مادر، پدر، خواهر و برادرش باشد. صبحانه اش را مادرانه آماده کرده و حالا بدوبدو پدرش شده تا برود سرکار. بعدازظهر با تمام خستگی برادرش است و همبازی اش می شود و شب ...
مادرانه های جانکاه روح الله
بعد از آن هم مشکی می پوشیم. از سال 1368 تا به امروز. ارادت مان به ایشان قلبی است. رخت شهادت داماد از مادر شهید می خواهم کمی از شاخصه های اخلاقی روح الله برای مان بگوید. انگار بخواهد پز! پسرش را به ما بدهد، با صدای رساتری می گوید: روح الله مهربان بود. به همه برادر و خواهرهایش احترام می گذاشت. خیلی هوای من و پدرش را داشت. وقتی از بیرون به خانه می آمدم، سریع بلند می شد و دائم دست ...
روایتی درباره فیلمی در فضای مجازی دست به دست می شود | داغ دستان پینه بسته شهید حجت الاسلام محمد زارع ...
. خلیلی به حال این روز همسر دایی اش اشاره می کند: پدر شیخ که دایی من باشد همراه با یکی از دخترانش در سانحه تصادف از دنیا رفتند. همسر دایی ام خیلی بی تابی می کرد. اما نکته جالب اینکه با همه وابستگی هایی که این مادر به پسرش داشته ولی گویی شهادت شیخ آرامشی به او بخشیده است. بیضاوی رفیق صمیمی و دوران کودکی شهید مویدی بعد از خلیلی سر حرف را باز می کند. او به جهادگری شهید مویدی اشاره می کند: شیخ ...
مرد عنکبوتی ایران را بشناسید
پنجره وارد خانه ها می شد. در شرایطی که مأموران در حال بررسی پرونده مجرمان سابقه دار بودند، کارآگاه بازی یک مرد زیرک اسرار سارق تحت تعقیب را فاش کرد و باعث دستگیری او و همدستش شد. ماجرا از این قرار بود که چند شب قبل مردی درحالی که سوار بر ماشینش بود وارد خیابانی در شمال تهران شد. او ناگهان در یکی از کوچه ها چشمش به صحنه عجیبی افتاد؛ 2نفر سوار بر موتور بودند که یکی از آنها پیاده شد و زنگ ...
خانوم جون
یعنی هر چشمی واسه یکی دو نفر نوشته داره که اونا فقط بَلَدَن بخوننش، بقیه آدما هرچقدر جون بکنن نمی تونن اون نوشته ها رو بخونن، مثلا الان خود من بَلَدِ خوندن نوشته های چشمای توام، در صورتیکه اگه همین کریم آقا بقال سر کوچه بخواد تو چشمای تو زل بزنه، حتی نمی تونه یه کلمه از نوشته های چشمای تو بخونه، یعنی اصلا واسه اون نوشته ...
تشییع با شکوه شهدا نشان می دهد صف مردم از اغتشاشگران جداست
. روحیاتش مثل بسیجی های زمان جنگ بود. از سال ها پیش داوطلبانه در بسیج خدمت می کرد و یک مدتی در حوزه مقاومت 16 بود و بعد به حوزه 10 رفت. این اواخر مسئولیت آماد و پشتیبانی یگان های بسیج را برعهده داشت. البته همه این ها به صورت داوطبانه بود و مواقعی که سرکار حضور نداشت در بسیج خدمت می کرد. شما 9 سال از اخوی کوچکتر بودید، رابطه برادری تان چطور بود؟ بیشتر از آنکه برادر باشیم با هم دوست ...
تاریخچه لشکر 8 نجف اشرف +مشخصات فرماندهان
گردان وارد عمل شده بود که به دلیل شدت درگیری ها، گاه برخی از این گردان ها دو بار بازسازی شدند. به رغم تلفاتی که تیپ ما داده بود، 40 روز بعد وارد عملیات الی بیت المقدس می شود. در فتح خرمشهر تیپ 8 نجف 23 شبانه روز نه فقط شب ها که روزها هم درگیر می شود و برخی از گردان هایش سه بار بازسازی می شوند. آن ها که اهل جبهه و جنگ هستند می فهمند سه بار بازسازی یک گردان در طول چند روز چه معنی ای دارد ...
کوچه نقاش ها، اثر سید ابوالفضل کاظمی
را گره زدم و دادم دست دو تا از بچه ها تا ببرند عقب.سر و لباس بچه ها هم خونی و خاک گرفته بود. خاک و خون بود که خشکیده بود روی پیرهن ها. چشم ها سرخ بود از بی خوابی، از گریه، از فراق رفقا. جنازه ی رضا محمدی سه چهار روز بود که بغل کانال افتاده و هیچ کس نیامده بود بلندش کند...القصه، از آن به بعد، هرهفته، پنجشنبه ها، تنها و بدون بچه ها به بهشت زهرا می رفتم. قطعه ی شهدا و خاک فاطمه، یادگار ...
ماجرای یک دیدار پر از حرف های شنیدنی
.... یکی از مادر عباس عکس می گیرد تا در گروه رفقایی که همگی عباس را می شناسند، بگذارد. بگو، بخند و احوال پرسی و خاطرات آن سال های خانه قدیمی در همین محله دارد، تکرار می شود. رفقای عباس دور هم جمع شده اند، مثل سال های جنگ، همان روزهایی که عباس به مادر می گفت بچه ها که می آیند بهترین غذاها را بپز ، بهترین پذیرایی را از آن ها داشته باش . روزهایی که خانه به شکل امروزش در نیامده بود. همه بودند، دوستا ...
ولایت مداری مسیر رهایی از ظلم است
ابوالفضل(ع)با گردان ابوذر فرمانده گروهان شهید توکلی منصوب شد . وی درعملیات های شاخ شمران، حاج عمران،کربلا4و5 شرکت داشت و در برابر جبهه کفر جنگید. در تاریخ 23 دی ماه سال 65 درعملیات کربلای پنج و در شلمچه بعد از نمازمغرب و عشاء با بچه ها قصدرفتن به خط مقدم را داشتیم که ایشان شال سبزی به کمربست و گفت: شال سبز به کمر می بندم تا مانند جدم حسین شهید شوم. در این عملیات حماسه ...
پدر شهید: فرزندانم شناسنامه ندارند! + عکس
را به ایران رساند تا به سوریه برود؛ پسری که حالا در چند قسمت، این شمایید و این گفته های صادقانه و خواندنی مادر و پدرش حاج خدابخش حیدری. **: دخترتان که معلم بودند همچنان در افغانستان هستند؟ پدر شهید: نه، آمدند ایران. مادر شهید: دخترم بعد از یک سال که زنگ زدم، گفت مامان ما در افغانستان امنیت نداریم، چون وقتی صحبت می شود یکی به من می گوید که داداش تو در سوریه شهید شده ...
بانویی که با صبر زینبی(س) سه شهید تقدیم انقلاب کرد
بود و حال مادر را به سمت خودش می کشید. مادرم گفت: اینی که گذاشتید این جا بچه من نیست؟! گفتند: این دقیقا منصور شماست. مادرم گریه می کرد. وقتی تابوت را باز کردند دیدیم که پیکر برادرم در لباس هایش است، استخوان هایش بود. من با چشم خودم دیدم و برایم جالب بود که بعد از شانزده سال، چرا لباس هایش پودر نشده است. تیر خلاصی به برادرم زده بودند. برادرم زخمی شده بود و می توانستند او را به اسارت ...
جسد باران یک سال داخل یخچال بود و من شب ها در آشپزخانه کنار او می خوابیدم! / گفتگو با زن جوان المپیادی
؟ به شدت غمگین بودم.شب ها با افشین رختخواب را در آشپزخانه می انداختیم تا نزدیک باران بخوابم. چند ماه بعد از مرگ باران عید نوروز بود.هفت سین را کنار یخچال چیدم و موقع تحویل سال فقط اشک می ریختم. هر روز کار من این بود که با جسد دخترم حرف بزنم. جایی در خاطراتت نوشته بودی: باران تو نه مادر خوبی داشتی و نه پدر خوب. نه زندگی خوب و نه حتی اسباب بازی خوب. دلیل این نوشته چه بود؟ ...
53سال است سرقت می کنم؛از 5سالگی تا الان/ هرجا سرقت حرفه ای دیدید بدانید کار یکی ازشاگردان من است؛ ماشین ...
هم به من خبر رسید که خارج از کشور هستند و آنجا برای خودشان زندگی خوبی دارند. سنگین ترین جرمی که به خاطرش بازداشت شدی چه بود؟ یادم نمی آید. علاقه ای به سرقت های سنگین و مسلحانه ندارم. فقط یک بار به عنوان زاغزن در یک سرقت طلافروشی شرکت داشتم. درس خواندی؟ تا سیکل سواد دارم؛ خط خوبی هم دارم و اگر دزدی نکنم از طریق خطاطی روزگارم را سپری می کنم. چه سرقت هایی انجام می ...
علف زار؛ قهرمان سازی در تل رذالت ها
تماشاگری که قرار است از عقاید و نظریات کارگردان مطلع شود. به همین دلیل هم گل درشت و شعاری و بیانیه ای به چشم نمی آیند. پیچش های داستانی کوچک و بزرگ در مجادلات پینگ پنگی داخل اتاق بازپرسی تا فصل اعتراف متهم و صدور قرار بازداشت متهمان، اجازه نمی دهد تماشاچی دست قصه را بخواند و به سرعت و سادگی روی آن سوار شود. پیرنگ داستانی هم کم وبیش خوب از کار درآمده است و انگیزه های هر شخصیت برای اصرار ...