بانویی که با صبر زینبی(س) سه شهید تقدیم انقلاب کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
مصائب فیلم دیدن در سینما
، در همان سینما آسیا، کوچه روبه رویی باغ ملی، بود. یک فیلم طنز، ساخته روسیه، براساس داستان رستم و سهراب که هنوز قصه آن را فراموش نکرده ام. بعد دیگر با آقام نرفتیم سینما؛ چون عمرش را داد به شما. داداشم کار می کرد و گاهی ما را می برد سینما. اما خیلی کم. سینما خلاصه می شد در فیلم و ساندویچ کالباس و کوکا. بزرگ ترین مشکل ما این بود که هوای اتوبوس مرا می گرفت و بالا می آوردم. خودم از خجالت آب می شدم. حالم ...
کی روش: فردا باید بهترین تیم کره زمین باشیم
د . او در جواب گفت: همیشه به این اعتقاد داشتم یک تیم فوتبال به خاطر تیم بودنش مورد احترام قرار بگیرد. ما یک تیم هستیم و این چیزی است که به آن اعتقاد دارم. ما با ارزش ها و بازیکنان زندگی می کنیم. آن ها باید این ذهنیت را داشته باشند. مهم ترین کار برای ما خانواده بودن است. وقتی با قوانین حرکت می کنید یک تیم می شوید. ما به جاده خودمان در بازی دوم بازگشتیم و یک تیم بودیم. سئوال بعدی: شجاعت ...
جان فشانی کادر درمان در جبهه مبارزه با کرونا
... محمد محمدعلیزاده پدر او نیز از بسیجیانی بود که به صورت داوطلبانه در جبهه های جنگ تحمیلی حضور یافت و به شهادت رسید. پیکر پدرش هیچ گاه پیدا نشد و از شهیدان جاوید الاثر عملیات والفجر مقدماتی است اما با این حال در گلزار شهدای شهر آذرشهر مقبره ای را به صورت نمادین و به یاد ایشان ایجاد کردند. این ها فقط گوشه ای از مجاهدت های خیل انبوه کادر درمان در مبارزه دو ساله با ویروس کروناست. توصیف آنچه این عزیزان در سختترین روزهای این دو سال متحمل شدند فضای دیگری را می طلبد که این جا برای شرح آن ناچیز است. خداوند متعال بر درجات همه شهدای مدافع سلامت بیفزاید. ...
همسرم که شهید شد من ماندم و 6 بچه قد و نیم قد
شود من به خارج بروم و نتوانم حتی در تشییع جنازه یک شهید شرکت کنم؟ همین شد که قید رفتن به خارج از کشور را زد و مدتی بعد در تعاون سپاه مشغول به کار شد. یک آدم مطمئن را می خواستند تا وسیله ها و نامه هایی را به دست خانواده رزمندگان برساند و سپاه گفته بود چه کسی بهتر از شما؟ / در مورد تربیت ما و مسائل اعتقادی بسیار حساس بود ادامه می دهد: شش تا بچه داشتم و بچه هایم بزرگ بودند که ...
روایتی از حس پدرانه شهید سلیمانی درباره همسران شهدا
سلیمانی را اینگونه روایت می کند: سال 95 در مصلای بابل قرار ملاقات با سردار سلیمانی بود. حاج قاسم میز به میز پای صحبت خانواده ها نشستند. دقایقی بعد سر میز ما نشستند. ابتدا با پدر و مادر شهید صحبت کردند و بعد نگاهی به من کردند و پرسیدند شما دختر شهید هستید؟ گفتم: نه همسر شهیدم. با تعجب دوباره پرسیدند: شما همسر شهید هستی؟! گفتم: بله. با همان لحن متعجب پرسیدند بچه هم داری؟ گفتم ...
ماجرای به بازی گرفتن مرگ توسط 2 بسیجی 15 ساله/ پارتی بازی برای رفتن به خط مقدم
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، امیر سرتیپ مجتبی جعفری از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در جمع جوانان و زائران گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به بیان خاطراتی از شجاعت و رشادت بسیجی ها پرداخت که در ادامه آمده است. تابستان سال 1364 قرار بود عملیات والفجر 8 انجام شود که نشد و عملیات تا بهمن همان سال به تاخیر افتاد که در نتیجه آن فاو آزاد شد. در همان عملیات که قرار بود انجام شود ...
مادرانه های جانکاه روح الله
کمی بعد از مراسم تشییع شهید سیدروح الله عجمیان که در اغتشاشات اخیر توسط داعش صفتان به شهادت رسید، راهی خانه اش شدم؛ خانه ای در یکی از کوچه پس کوچه های کمالشهر کرج. بسیار مشتاق بودم که خانواده او را از نزدیک زیارت کنم؛ خانواده ای که در این وانفسای اغتشاشات و ناآرامی ها دردانه زندگی شان را در راه دفاع از اسلام از دست داده بودند. با همراهی یکی از دوستان شهید به خانه روح الله رسیدم. در میان راه بنر های معرفی شهید را می دیدم؛ تابلو هایی که مسیر تشییع شهید را در روز های گذشته نشان می داد. اطراف خانه روح الله پر بود از بنر های تصویر شهید که افتخار خانه شده بود؛ خانه ای جمع و جور و کوچک با نمای آجری... ...
وانتش را فروخت و رفت سوریه + عکس
چیزش درست بود. هم نظمش خوب بود هم به بقیه احترام می گذاشت. همه می دیدن که بچه نمازخوان و قرآن خوان است و به خدا اعتقاد دارد. کوتاهی نمی کرد. وقتی می گفتند یک کاری بکند، همان کار را انجام می داد. * بعد از سربازی رفت سرِ کار بنایی بعد از سربازی که آمد، دو سه سال رفت سرِ کار بنایی. چند سال آنجا بود و بعدش آمد و رفت با کمک خواهرش یک وانت صفر خرید. 9 ماه هم روی این وانت کار کرد و ...
سفارش لحظه آخری شهید به پسرش + عکس
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شهید سروان مهدی نظری از اهالی اندیمشک، متولد 1364 و از رزمندگان لشکر عملیاتی 7 ولی عصر(عج) سپاه خوزستان بود که به عنوان پنجمین شهید مدافع حرم اندیمشک به کاروان شهدا پیوست و پیکرش بعد از چهار سال به میهن اسلامی بازگشت. این دلاورمرد، 20 خردادماه 1395 به در حلب سوریه و منطقه خان طومان به شهادت رسید اما پیکرش بیش از چهار سال بعد، در 21 مهرماه 1399 به دامان وطن ...
خبر ناخوشایند از وضعیت جسمی پدر کیان پیرفلک
رئیس مرکز آموزشی و درمانی گلستان اهواز، آخرین وضعیت میثم پیرفلک، مجروح حادثه تروریستی تیراندازی در شهر ایذه را تشریح کرد. داوود شلیل احمدی در این خصوص گفت: عمل های اصلی این بیمار که شامل عمل جراحی عروق و جراحی اعصاب بوده در روزهای قبل انجام شده است ولی به خاطر حجم آسیب ناشی وارد شده از اصابت گلوله به بافت ها و استخوان ها، این بافت ها تخریب شدند و به همین دلیل محلی برای ایجاد التهاب و عفونت هستند. رئیس مرکز آموزشی و درمانی گلستان اهواز ادامه داد: در روزهایی که بیمار، شرایط بعد از عمل را تجربه کرد، این التهاب و عفونت باع ...
زهر چشم مرگبار زیر نور مهتاب!
پدر و مادرم بوده ایم تا حدی که پدر معتادم برای تامین هزینه های اعتیادش مرا با کمربند سیاه و کبود کرد ... بیشتر بخوانید معمای خودکشی مرد جوان بعد از دستگیری مرد جوان وقتی از سوی پلیس دستگیر شد به علت نامعلومی دست به خودکشی زد و در بیمارستان جان باخت. بیشتر بخوانید آدم کشی مردان کینه جو در بروجرد فرمانده انتظامی شهرستان بروجرد گفت: اختلافات قبلی در این ...
سرنوشت وحشتناک زنی با بچه ای در شکم در خانه وحشت / از جهنم به جهنم رفتم!
پای سفره عقد نشاند که خودش در هیچ مراسمی بعد از خواستگاری، شرکت نکرد و این گونه سرزنش های نامزدم و خانواده اش آغاز شد. این درحالی بود که پدر و مادرم نیز طلاق عاطفی گرفته بودند و جدا از هم زندگی می کردند. بالاخره من زندگی مشترکم را در منزل مادرشوهرم شروع کردم ولی همواره نگران پدر و مادرم بودم. در این میان یک روز به خاطر دعوای خواهر و برادرم در منزل، مادرم که با چاقو در حال تهیه غذا بود، به سمت ...
فارغ التحصیل مدرسه عشق
سعید رضایی یکم فروردین 1345 در خانواده مذهبی در تهران دیده به جهان گشود.تا هفت سالگی در دامان پر مهر و محبت مادر دلسوز و زیر سایه پدر مومن و متدینش ایام را سپری نمود. بعد از دوران کودکی تحصیلات ابتدایی را در منطقه نازی آباد جوادیه گذراند و دوره راهنمایی را نیز در همان منطقه با موفقیت سپری کرد و سپس دوران دبیرستان را خواند. با توجه به اینکه عطش عشق به اسلام و برنامه های مذهبی ...
اجازه نمی دهیم خون شهدا هدر برود
تمام این 36 سال حتی از جنازه اش هم بی خبر بودم. من کجا بودم وقتی او شهادتین را می خواند و جان می داد... من کجا بودم تا پیشانی اش را ببوسم و... خدا می داند که من از بچه هایی که دارم راضی هستم؛ اما خودشان هم می دانند هیچ کدام شان برای من حمزه نمی شود. حمزه تافته جدا بافته بود. با همه ما فرق می کرد؛ یعنی من که پدرش بودم خجالت می کشیدم که پدر چنین آدمی هستم که این قدر باتقواست. ...
تشییع با شکوه شهدا نشان می دهد صف مردم از اغتشاشگران جداست
. روحیاتش مثل بسیجی های زمان جنگ بود. از سال ها پیش داوطلبانه در بسیج خدمت می کرد و یک مدتی در حوزه مقاومت 16 بود و بعد به حوزه 10 رفت. این اواخر مسئولیت آماد و پشتیبانی یگان های بسیج را برعهده داشت. البته همه این ها به صورت داوطبانه بود و مواقعی که سرکار حضور نداشت در بسیج خدمت می کرد. شما 9 سال از اخوی کوچکتر بودید، رابطه برادری تان چطور بود؟ بیشتر از آنکه برادر باشیم با هم دوست ...
رنار: از مادرم معذرت می خواهم که ناامیدش کردم
خوشحال نخواهد شد. مطمئنم که او واقعاً غمگین است. اما من به او خواهم گفت، تو همیشه به من می گفتی: هرگز تسلیم نشو. همیشه سخت کار کن و شانس دوباره در خانه تو را خواهد زد. همانطور که قبلاً گفتم، ما هنوز زنده ایم. رنار 54 ساله از زمانی که در سال 2019 هدایت تیم ملی عربستان را برعهده گرفت، به دلیل موفقیتش در این تیم بسیار مورد علاقه بود و محبوبیت او پس از پیروزی مقابل آرژانتین بیش از پیش افزایش ...
مهمان مامان رونمایی شد
نیز تولید شده است. در بخشی از مراسم خواهر مسعود آخوندی نیز بیان کرد: مادرم 40 سال سر قبر برادرم رفت و آمد تا مزار فرزندش را تمیز نگه دارد، آقا مسعود در خانه ما خیلی خاطره دارد. اسماعیل صادقی از همرزمانش شهید مسعود آخوندی نیز در ادامه این مراسم تاکید کرد هشت سال دفاع مقدس حادثه کمی نبود. وی به طرح این موضوع پرداخت که در 8 سال دفاع مقدس، شهدا اصلی ترین عنصر برای حفظ ...
جزئیات قتل باران کوچولو از زبان مادرش
... باران با تو زندگی می کرد؟ سه بچه داشتم. بعد از جدایی از همسرم، پسر و دختر نوجوانم با پدرشان زندگی می کردند و باران پیش من بود. معتادی؟ شیشه و هروئین مصرف می کنم. پدر باران هم معتاد و خلافکار بود و این بدبختی را او سرم آورد. از آشنایی ات با هاشم بگو؟ هاشم سه سال از من کوچک تر است. او معتاد و قاچاقچی و رفیق شوهرم بود. درپی رفت وآمدهایش به خانه ...
نمی دانستم آن افتخاری که مهدی می گفت شهادت بود
... به پدر می گویم دوستان مهدی از فعالیت های او بسیار برایم گفته اند، شما در جریان آن ها بودید، می گوید: می دانستم که مهدی فعالیت های بسیج و جهادی داشت و من هم اصلاً مخالفتی با فعالیت های او نداشتم. خانواده پدری ام در دوران دفاع مقدس حضور داشتند و اهل بسیج بودند، اما راستش را بخواهید نمی دانستم مهدی آنقدر پای کار بوده، بعد از شهادتش از زبان دوستان و همراهانش به فعالیت های او در مساجد و پایگاه ...
شهدا، راست قامتان همیشه جاویدان تاریخ هستند
ارضی عنوان کرد و افزود: شهدای گرانقدر راست قامتان همیشه جاویدان تاریخ هستند. آیت اله خاتمی هدف از دیدار با خانواده شهیدان بسطامیان را مدد گرفتن از مادر این شهید اعلام کرد و ادامه داد: مادر این دو شهید مانند قهرمان کربلا، حضرت زینب کبری(س) حامی ولایت و تبعیت از مقام معظم رهبری و خدمت به مردم هستند و همواره بر دست گیری از محرومین تاکید دارند. وی خانواده معظم شهدا را قشر همواره ...
واکنش خانواده های شهدا به پیروزی افتخارآفرین تیم ملی ایران
... توسل به شهدا برای پیروزی تیم ملی ایران مادر شهیدان سیدرضا و سیدمحسن احمدی مزرعه نیز بیان کرد: بازی تیم ملی را دیدم و وقتی حس کردم بچه ها هرچه تلاش می کنند به ثمر نمی رسد و گل نمی زنند، در لحظات آخر به سردار شهید سلیمانی متوسل شدم و عکس ایشان را در دست گرفتم و به آن شهید بزرگوار گفتم ای شهید عزیز از بچه های ایران حمایت کن، پسران من خیلی اهل فوتبال نبودند اما این عزیران هم بچه های من ...
فرمانده خط شکن
رایش سیاسی نداشت. معتقد بود کسی که شهدا و انقلاب و راه آن ها را قبول دارد باید دستش را بوسید. فرماندهان ما در زمان جنگ مدیریت بیایی داشتند، یعنی خودشان خط را می شکستند، مشکلات را حل می کردند و بعد به نیروها می گفتند بیایید. عباس چنین فرماندهی بود. افق نگاه و استراتژی اش این بود که باید رفت. همیشه می گفت باید بروم. ضمن اینکه شوخ طبع بود در نگاه اول همه را جذب خود می کرد. یک بار در راه، ...
عاشقی که برای رسیدن به معشوقش پدر او را کشت
. او به بیمارستان سینا منتقل شد اما پس از سه هفته به علت شدت جراحات جان سپرد و حبیب به درگیری خونین با او اعتراف کرد. پسر جوان به اتهام قتل عمد بازداشت شد و گفت: من چوپان هستم و بیش از یک سال است که به دختر قاسم علاقه مند شده ام. آن روز به خانه آنها رفته بودم تا در مورد علاقه ام به دختر جوان با پدرش صحبت کنم. من از علاقه ام به دختر قاسم گفتم اما او عصبانی شد و با یک چوب به من حمله کرد ...
وابستگی کودک، موضوعی که همه درگیر هستند
کودکان وابسته کودکان قوی نیستند منفعل هستند و به قلدرها وابسته هستند همان طوری که در خانه یاد می گیرند هر حرفی را که مادر زد گوش کنند و به آن توجه کنند در مدرسه هم همین طور رفتار می کنند و در عین حال در خانه و نسبت به مادر پرخاشگری هم دارند. توصیه شما به والدینی که این متن را می خوانند چیست؟ در مقام پدر و مادر باید اولاً شناخت بیشتری نسبت به خودمان داشته باشیم در کنار شناخت اگر ...
حرمله های زمان اسلحه روی زائران کشیدند
شهدا باعث صلابت درخت تنومند جمهوری اسلامی خواهد شد. این ها شکست خواهند خورد، تمام تلاش شان را کردند تا نهضت امام حسین (ع) را شکست دهند، اما شما ببینید بعد از گذشت سال ها از قیام عاشورا نام امام حسین (ع) همچنان بر زبان هاست، اما نام یزید از زبان ها افتاده است. آنکه مسیحی است، حتی در خانه امام حسین (ع) را می زند و حوائجش را طلب می کند، اما چه کسی در خانه یزید می رود؟ نمی شود با پول دین خرید ...
شروع یک زندگی عاشقانه از گلزار شهدا
آرزوهایم این بود که زندگی مشترکم را کنار گلزار شهدا شروع کنم و با این کارم، مسیر جدیدی برای ترویج فرهنگ شهادت بگشایم و خدا را شکر که چنین شد. شروع عاشقانه از گلزار شهدا ادامه صحبت فاطمه، روایت آشنایی او و همسرش است؛ چندسال بعد، برادر بزرگ ترم به نروژ رفت و همه امید مادرم به من بود. هر زمان خواستگاری می آمد، دست ودلم می ریخت. چند نفر از اقوام که کانادا زندگی می کردند، برای ...
سازمان مجاهدین خلق دلسوز کسی نیست/ جوانان هوشیار باشند
، جمعی از اعضای این سازمان که از آن جدا شده اند، در برابر دوربین حاضر شده و درباره اتفاقاتی که بر آنان گذشته است، سخن می گویند. تلاش های انجمن نجات و خانواده ها برای آزادی اعضایشان بخش دیگری از این مستند را تشکیل می دهد. جمشید سیف برادری است که همراه با پدر، مادر و دو خواهر خود، 31 سال چشم خود را در انتظار بازگشت واحد به در خیره نگاه داشته اند. واحد سیف در سال 1370 که خدمت سربازی خود را می ...
عیسی بیشتر از ما می فهمید
کنید؟ هر کسی، چیزی گفت؛ من درجا سنکوپ می کنم. - من نمی تونم تحمل کنم. حتی یکی دو نفر گریه کردند. عیسی با خونسردی تمام گفت: به راحتی مرگ را قبول می کنم. همه مسخره اش کردیم. اتفاقا بعد از چند وقت، دایی حالش خراب شد. سرطان گرفته بود. عیسی تمام مدت در بیمارستان ماند. یک شب زنگ خانه ما را زد. برادرم در را باز کرد. آمد داخل خانه و گفت: - کجایی قاسم ...
وقتی امدادگر زن، محافظ فرمانده می شود
. همسرش و بقیه مسافران همه شهید شده بودند. به جمع کردن تکه های اعضای بدن شهدا مشغول شدیم تا نیروهای امدادی برسند. تمام لباس هایم خونی و چادرم هم پاره شده بود. وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم آب قطع است و نمی توانم لباس هایم را بشویم. برای همین آنها را در کیسه ای گذاشتم تا برادرم نبیند، اما او که متوجه شده بود گفت: تو در محل پرخطری هستی. تو رو خدا در محله خودمون باش. کلی سر به سرش گذاشتم تا از نگرانی ...
پدر شهید: فرزندانم شناسنامه ندارند! + عکس
.... می گفتند شما مزدوران ایران هستید. مادر شهید: بعد از یکسال که ما اینجا آمدیم، آنها هم آمدند. پدر شهید: من گفتم: دخترم ولش کن اصلا بیا ایران. من خودم رفتم برایش پاسپورتش را گرفتم و از راه قانونی هم آوردمش. ولی الان مشکل عمده ی ما اینها هستند. جوان های ما بلاتکلیف ماندند. یک روز می شنویم که می گویند اینها که ازدواج کرده اند برایشان شناسنامه تعلق نمی گیرد؛ مثلا پسر من که زن ...