زن های روستا با دیدن من بسیجی شدند
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر شهید خطاب به رهبر انقلاب: چرا سر مزار پدرم نرفتید | واکنش رهبری و مادر دختر شهید
اینکه ایشان را از نزدیک ببینم و از نورانیت ایشان برای ادامه ی مسیر انرژی بگیرم. الحمدلله به لطف دوستان دفتر، بعد از برنامه هم توانستم به همراه چند نفر از خانواده های شهدا حضرت آقا را ببینم و از ایشان التماس دعا داشته باشم. دوستان دفتر حضرت آقا به من گفتند که بعد از جلسه قرار است خدمت ایشان برویم. همراه جمعی خدمت حضرت آقا رسیدیم. وقتی رفتم خدمت شان، چندتا از خانواده های شهدا در محضرشان ...
زن و دختر رئیس بانک برای قتل او آدمکش اجیر کردند/ متهم: دختر مقتول گفت از ارث پدرم 2میلیارد تومان به شما ...
اطراف محل جنایت نشان می داد دختر 16 ساله مقتول حدود ساعت 4 بعدازظهر روز حادثه از خانه خارج شده اما در ورودی را باز می گذارد. لحظاتی بعد نیز دو مرد که کلاه بیس بال و نقاب به چهره داشتند وارد خانه مقتول شده اند، اما در همان نزدیکی کارآگاهان توانستند حضور ایرج را شناسایی کنند. بدین ترتیب دو متهم این پرونده که یکی دختر نوجوان مقتول و دیگری ناپدری اش بودند شناسایی شدند. با توجه به اینکه این فرضیه ...
زنان در دفاع مقدس چه نقشی داشتند؟/معرفی 8 کتاب جهت آشنایی با خدمات بانوان در جبهه های جنگ
راه یار ، مخاطبان از بخش هایی از کتاب استقبال کردند که راوی بسیار تحت تأثیر تربیت مادرش بوده است. مادر ایشان، خانم منصوره مقدسیان را بعد از چاپ این کتاب پیدا کردیم. خانه ای برای همه حاصل روایت فرزندان، نوه ها، شاگردان، آشنایان و همسایه های منصوره مقدسیان است. کتاب زنان جبهه جنوبی روایت پشتیبانی جنگ زنان اهواز است که مریم مرادی مصاحبه های این کتاب را گرد آوری کرده و تحقیق و تدوین آن توسط ...
روایت بانوی امدادگر از زخم های جنگ: حدیث زینبی مادران ایرانی/ بانوان گنجینه های پنهان دفاع مقدس
در ادامه سلسله نشست های روایت دفاع بسیج رسانه خواهران این بار میزبان یکی از بانوان امدادگر سال های حماسه بودند. خانم فاطمه پوردرمان دختر دانش آموز دهه 1350 بود و حالا یکی از فعالان فرهنگی شهر تبریز است که دعوت ما را پذیرفت و به شیوایی از روزهایی برایمان گفت که داوطلبانه در کنار رزمندگان بود و به همراه دوستانش آنها را یاری می کرد. زنان گنجینه های پنهان دفاع مقدس در اواخر دهه 50 و همزمان با پیروزی انقلاب، هیاهو و غوغای احزاب و گروه های م ...
حضور عکاس زن در 20 منطقه عملیاتی / نگاتیو های زیادی از جنگ برای چاپ کردن دارم
قولی اسباب بازی من دوربین بود لذا از آن زمان به عکاسی علاقمند شدم. آیا خانواده با شما همکاری لازم را می کردند که بتوانید به راحتی عکاسی کنید؟ خیر من با زور می رفتم کار های خود را انجام می دادم. درباره دیگر فعالیت هایی که در زمان جنگ انجام داده اید بفرمایید؟ در یک دوره ای تعدادی از زنان استان خوزستان را جمع کردم و برای آن ها کلاس های هنری و عکاسی گذاشتم باید ...
فکرشو نمی کردم مردی که با صورت پوشیده به من تعرض کردن همان..!
! متهم: نه اصلا. اما مادر و دختر با مقتول اختلافات شدیدی داشتند. متهم: آنطور که من شنیدم مقتول اخلاق خوبی نداشت. من همیشه صدای درگیری آنها را می شنیدیم. از خرید خوراکی گرفته تا رفتن به مهمانی و مسائل دیگر. بر سر همه چیز با هم درگیری داشتند و کتک کاری می کردند. بارها من رفتم وسط دعواهایشان و وساطت کردم تا آشتی شان بدهم. دختر مقتول بارها سفره دلش را برای من باز کرده ...
شگرد مخوف دانشجوی قلابی برای شکار سالمندان
از من خواست تا چند دقیقه ای به خانه اش بروم و چای میهمانش باشم. وقتی به خانه اش رفتم و چای خوردم بیهوش شدم.. چند ساعت بعد به خودم آمدم و متوجه شدم در داخل خودروام هستم اما دستبند و گردنبندنم سرقت شده است، اما چند روز بعد نیما با من تماس گرفت و با تهدید به اینکه از من فیلم سیاه تهیه کرده قصد اخاذی داشت. در ادامه مأموران دریافتند شاکی ها همگی اظهار داشتند متهم از آنها فیلم سیاه تهیه و با این ...
نقشه خانوادگی برای قتل رئیس بانک/ همسر سابق و دختر مقتول پشت پرده جنایت هولناک بودند
حالت قهر از خانه رفته است و دختر 16 ساله مقتول هم مدت کوتاهی پس از آن به خانه مادر و پدرخوانده خود رفته و در این چند ماه با آنها زندگی می کرده است. به این ترتیب این شاخه از تحقیقات نشان داد که کاظم در زمان قتل تنها زندگی می کرد و احتمالا عامل یا عاملان جنایت از این موضوع خبر داشتند. بنابراین ماموران به سراغ تماس های تلفنی و ارتباطات مقتول رفتند تا شاید به سمت مظنونان احتمالی هدایت شوند ...
روایت بانوی خرم آبادی که با اینستاگرام به نجاری رسید!
آن یک چرخ صنعتی سر دوز و بعد هم یک چرخ راسته دوز خریداری کردیم، این قضیه مربوط به سال 98 است، اما متوجه شدم من آدمی نیستم که با خیاطی راضی شوم، تصمیم گرفتم سراغ حرفه دیگری بروم. در اینستاگرام متوجه ظروف چوبی تزیینی یا همان رزین شدم، دو ماه در این زمینه تحقیق و بررسی کردم تا بالاخره سال 99 در یک دوره یک روزه شرکت کردم و با خرید متریال سراغ رزین رفتم، البته تمرین زیادی کردم تا توانستم کمی کار را ...
افشاگری بیرانوند از پیشنهاد عجیب و نجومی استقلال
به این باشگاه نوتیس دادم. اگر نوتیس سوم را می دادم هم به خودم و هم به باشگاه بی احترامی می کردم. من رک صحبت می کنم و همیشه حقیقت را می گویم. من با باشگاه پرسپولیس لج کردم. من جواب حجت کریمی را نمی دهم، چون بی احترامی به هواداران استقلال است. برای باشگاه استقلال و هوادارانش احترام قائل هستم. وقتی از پرسپولیس رفتم، 700 هزار دلار از باشگاه آنتورپ وارد خزانه پرسپولیس کردم. به همه تیم هایی که من را ...
دختر 17 ساله: داریوش در پارک مخ مرا زد و به خانه او رفتم
که فرصتی پیدا می کردم به داخل کوچه می رفتم و با کودکان دیگر بازی می کردم ولی مادرم که خودش سرکار می رفت اجازه نمی داد از خانه خارج شوم. به همین دلیل یک روز وقتی مرا در کوچه دید با چهره ای خشمگین و عصبانی دستم را گرفت و به طرز وحشتناکی با سیم و کابل کتکم زد. او حتی قصد داشت مرا خفه کند که پدرم با جیغ و فریادهایم متوجه ماجراشد و مرا از دست مادرم نجات داد. از همان زمان ذهنیت بدی از رفتارهای مادرم در ...
زن جوان: اعتیاد باعث شد تا به رابطه نامشروع روی بیاورم
مواد افیونی بودم و نمی توانستم از او مراقبت کنم. ازسوی دیگر به ناچار خرده فروشی مواد مخدر را ادامه می دادم تا هزینه های سنگین اعتیادم تامین شود. خلاصه روزگارم به همین ترتیب سپری می شد تا این که 6 ماه قبل با بیژن آشنا شدم. او جوانی پولدار و تک پسر بود که خودروی خارجی و خانه مجردی داشت. این آشنایی به ارتباط پنهانی بین من و او انجامید و از آن روز به بعد بیشتر اوقات در منزل بیژن ...
از غسالخانه دا تا فرنگیس تبر به دست
فرنگیس برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختردایی، دخترعمو و.. را به شهادت رساندند. یک روز پس از اشغال روستا فرنگیس با پدرش برای تهیه غذا به خانه اش برمی گردد زمان ورود به روستا متوجه حضور عراقی ها می شوند اما با برای به دست آوردن غذا راهشان را ادامه می دهند وقتی غذا را تهیه می کنند فرنگیس محض احتیاط تبری را با خودش برمی دارد که در مسیر برگشت با دو نیروی بعثی در محدود آوزین و ارتفاعات مجاور برخورد ...
ورود شاگرد مجرد به خانه مرد متاهل منجربه رابطه نامشروع با همسرش شد/ مهدی آنها را در اتاق خواب غافلگیر ...
فرشید به بهانه های مختلف و زمانی که همسرم در خانه حضور نداشت به خانه ما می آمد و خیلی از کارهای خانه ام را انجام می داد دیگر نزد او حجابم را هم رعایت نمی کردم و چندی بعد نیز با او به اتاق خواب مشترکم با مهدی رفتم و... نرگس 30 ساله به قاضی دادگاه خانواده گفت: چند سال قبل با مهدی ازدواج کردم او مرد پرتلاشی بود و برای خوشبختی من بسیار فعالیت می کرد، تولد مینا نیز انگیزه ما را در زندگی ...
با مامور بالای سر شوهرم رفتم/ رحیم از پنجره فرار کرد ولی دختر جوان لخت روی تخت به گریه افتاد و...
آن که از نظر روحی به هم ریخته بودم ولی چیزی به مادرم نگفتم. باز هم طاقت نیاوردم و به همسرم پیام دادم که رسیدی! بلافاصله پاسخ داد تازه رسیده ام و فردا به دنبالت می آیم، حالا حس عجیبی داشتم و سوءظن به جانم افتاده بود. روز بعد وقتی برای استحمام رفت پیام هایش را بررسی کردم و متوجه شدم با زنی ارتباط دارد؛ گریه کنان خانه را ترک کردم و به منزل پدرم رفتم. سه هفته بعد در حالی که ماجرای ارتباطش با ...
دست پروده های نخلستان های خرمشهر دفاعی مقدس را رقم زدند
...> او می گوید: در آن روز ها که آغوش نخل امن ترین پناهگاه روستایی های خرمشهر بود در نهایت خانواده ام مجبور شده بودند به خانه ی خواهرم که کوتشیخ بود منتقل شوند، یک روز بیرون بودم و وقتی به خانه ی آن ها رفتم دیدم سفره ناهار روی زمین پهن است، اما هیچکس دور آن ننشسته است. حیاط، اتاق ها و تمام خانه را زیر و رو کردم، اما خبری نبود. از یکی از آشنایان پرس و جو کردم و مشخص شد همگی از ترس در منزل پدری داماد ...
با عادل رفتم تا در کنار او خوشبختی را تجربه کنم/ شوهرم وسوسه ام کرد تا...
در زندگی نداشتیم به گونه ای که در همان دوران کودکی گران قیمت ترین گوشی تلفن همراه را داشتم و هر چیزی اراده می کردم پدرم برایم تهیه می کرد اما زمانی که به سن نوجوانی رسیدم پرسه زنی در فضای مجازی همه اوقاتم را پر کرده بود به طوری که درس و مدرسه را رها کردم و در بسیاری از گروه های اجتماعی عضو شدم در همین روزها بود که با عادل در فضای مجازی آشنا شدم و پس از مدتی ارتباط پیامکی به او دل باختم. ...
می گفتند سپاه از حزب الله برای رژه نیرو آورده/ رضایت رهبری از تغییر اجرای رژه|گفتگو با مبدع رژه نوین سپاه
ه یک روز نزد ایشان رفتم، من در آن زمان دیپلم داشتم. ایشان به من گفت "باید به آموزش درجه داری بروی اما اگر از خودت عرضه نشان دهی به دوره افسری منتقل می شوی."، من در ابتدا مایل به درجه دار شدن نبودم اما مسئول گزینش گفت می توانم افسر شوم و با شناختی که از خودم داشتم و با این نگاه که به دوره افسری منتقل می شوم، وارد آموزشگاه امام حسین(ع) خمینی شهر شدم. همان روز اول فرمانده مرکز گفت که "فک ...
گزارش ایسنا از یک خانه امن در قزوین
پدری ام که حدود نیم ساعت از روستای ما فاصله داشت، برساند اما همسایه مان احساس مسئولیت کرد و من را تحویل همسرم داد. وی ادامه می دهد: به قدری کتک خوردم که احساس می کردم تمام دنده هایم خورد و شکسته شده است. در خانه هیچ امنیت جانی و روانی نداشتم. فردای آن روز، ماجرای فرار من در کل روستا پیچید و همسرم شاکی تر از دیشب به خانه آمد و مجدداً من را زیر باد کتک گرفت. شهره با خنده می گوید ...
من، اسپارتاکوس، پیانو و لنچ
.... بعد از چهار ساعت پیاده روی به جاده فاو می رسیدی. آنجا سوار کامیون های ارتشی و بسیجی و سپاهی می شدیم و به آبادان می آمدیم. تکان دهنده ترین حادثه ای که در این دو سال تجربه کردید چه بود؟ یک روز در اتاق پدرم در بیمارستان نشسته بودم، آنجا فقط عدسی داشتیم بخوریم، هیچ چیز به جز عدسی نداشتیم و کنسروهای قارچ که خیلی هم ارزان بود. قارچ و عدسی غذای ما بود. من شب ها می رفتم خانه ...
یکی از عوامل تعیین کننده سرنوشت جنگها، تدارکات و پشتیبانی جبهه نبرد است
کردم خانواده همسرم کاملا خانواده انقلابی بودند و 8 فرزند پسر داشتند که 5 فرزندشان در جبهه بودند . وی از خاطرات روز ازدواجش می گوید:مادرم با مراسم عروسی مخالف بودند و اعتقاد داشتند همسایگان داغدار هستند و حس همدردی و همدلی در آن زمان بین همسایگان و اقوام بسیار قوی بود کاملا ساده و بدون هیچ تشریفاتی به خانه همسرم رفتم و آن زمان همسایگان همانند خواهر و برادر دوشادوش همدیگر در غم و شادی کنار ...
او من را با زبان چربش گول زد و به خانه خالی اش برد که ناگهان دیدم...!
تشنه محبت بودم و با جملات عاشقانه او آرام می گرفتم. در آن سن و سال هیچ گاه طعم مهر و محبت خانوادگی را نچشیده بودم و این موضوع به نوعی مرا به دام عشق خیابانی انداخت. بالاخره تردید را کنار گذاشتم و راهی منزل آن ها شدم که چند کوچه بالاتر از منزل ما اقامت داشتند. هیچ کس در خانه آن ها نبود ولی زمانی که شب هنگام به منزل خودمان بازگشتم مادرم نگاهی به چشمان من انداخت و همه ...
زخم هایی که باقی ماند
به جبهه نروم. چون دو برادر کوچکتر از خودم نیازمند سرپرستی بودند. ولی من به پدرم قول دادم که تا پیش از برگشتن آن ها من هم از جبهه برگردم. البته این قول عملی نشد، قرار بود یک ماهه و بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگردم، اما برگشتنم به خانه به جای یک ماه، 99 ماه و 11 روز طول کشید. هشت سال و سه ماه و 11 روز اسارت جانباز 40 درصد جنگ تحمیلی خاطرنشان کرد: 24 اردیبهشت سال 1361 در ...
ماجرای عمو خسرو و اتاقکی به وسعت هشت سال دفاع مقدس+فیلم
مخالفتی نداشتند چون بحث دفاع از کشور مطرح بود. بالاخره حضور فعال او در پایگاه بسیج، او را به جبهه می رساند، به سال 61 که اولین اعزام او به جبهه های گیلانغرب انجام شد: من از سال 61 رفتم جبهه و تا آخر جنگ ماندگار شدم و همیشه اعتقاد قلبی ام این بود که باید حتما در خط مقدم باشم... مادر و پدرم هم هردو با این که می دانستند این راه شهادت دارد، اما پشتیبان من بودند. یادم است مادرم به هرسختی ...
نتیجه شوخی با فرمانده ای به نام سردار علی هاشمی!
می شد که به همراه تیپ 58 موسی بن جعفر(ع) در ضلع شمالی جزیره مستقر شده بودند. علی از عارف بی خبر مانده بود و نگرانش بود. مرا خواست و گفت: سید، یه خبری از عارف بگیر. ببین کجاست؟ چَشمی گفتم و رفتم دنبال خبر. پرس وجوی کوتاهی کردم و متوجه شدم حالش خوب است و برگشته به عقب. دو ساعت نشده، برگشتم پیش علی. نمی دانم چرا شیطنتم گُل کرد. لحن محزونی به صدایم دادم و سرم را پایین انداختم. علی پرسید: چی شده؟ با ...
رویکرد نهضت سواد آموزی در راستای آموزشهای مهارتی در کنار آموزش سواد پایه ستودنی است
اگر فرزندان ما در مسیر تهذیب حرکت کنند برای جامعه و کشور آبرو کسب خواهد شد، اظهار کرد: امروز نیز دختران و فرزندان آبروی انقلاب و کشور هستند همچنان که در دوران جنگ تحمیلی نیز با حضور در جبهه ها برای کشور آبرو کسب کردند. آیت الله حسینی رویکرد و برنامه های جدید نهضت سواد آموزی را در راستای آموزشهای مهارتی در کنار آموزش سواد پایه ارزشمند برشمرد وگفت: پایه واساس همه فعالیتهای آموزشی باید برپایه ...
من فقط با مرد متاهل سن و سال دار وارد رابطه می شدم که...!
یک دختر از دلیل برقراری رابطه اش با یک مرد سن و سال دار و متاهل پرده برداشت. به گزارش وقت صبح به نقل از ایران، خانواده نیوشا از کاری که دخترشان کرده متعجب هستند و حالا نیوشا که در بازداشت است برای سایت جنایی از رابطه خانوادگی اش می گوید. *چه مدت است بازداشت هستی؟ چند روز است. برایم وثیقه صادر کردند و پدرم سند خانه را آورده که آزادم کند. *چرا با مردی ...
داستان قاب عکسی که زنده است
...> عشق بازی با قاب عکس پدر این دختر شهید در ادامه از عشق بازی و خلوت های پدر و دختری با قاب عکسش گفت و ادامه داد: هر روز موقع خارج شدن از خانه از پدر خداحافظی می کنم و وقتی برگشتم به قاب عکسی که برایم حضور پدر را تداعی می ند، سلام می دهم. ناراحت که باشم سرش غر می زنم، خوشحال باشم با قاب عکسش می خندم و دلم بگیرد با پدرم درددل می کنم. نه تنها من، که فکر می کنم همه فرزندان شهدا ...
اعتراف ترسناک سارق سریالی در مستی
...> ماجرای حکم اعدامت چه بود؟ من اهل یکی از شهر های جنوب شرقی کشور هستم. سال ها قبل در بین خلافکاران برای خودم کسی بودم و همه از من حساب می بردند. قاچاقچی حرفه ای مواد مخدر بودم، اما دستگیر شدم و همه ثروتی را که به دست آورده بودم، از دست دادم. پس از دستگیری و محاکمه، به اعدام محکوم شدم. درحالی که حکم اعدامم تأیید شده بود، توبه نامه نوشتم و درخواست بخشش کردم. بخت با من یار بود که حکم اعدامم ...
روحانی مبارز رشتی حجت الاسلام علی امین ورزلی چگونه به دست رضاخان پهلوی کشته شد؟
توسط یا دو مجتهد و هر کدام حداکثر با سه طلبه به عنوان دستیار یا به طور کاملا رایگان یا با هزینه بسیار جزئی در شهر با سرعت و دقت انجام می شد و کسی معطل نمیشد. مردم افتخار میکردند که برای کارهای شان نزد این علما و بزرگان و با دست بابرکت اینها عقد فرزندان شان خوانده شود و خودشان برای کارهای ریز و درشت، افتخار میکردند که نزد این مجتهدین بروند. عوامل رژیم چند نوع مواجهه با این مسائل داشتند: ...