سایر منابع:
سایر خبرها
کنایه قلعه نویی به فرهاد مجیدی
...> - تعجب می کنم که چرا این حرف ها را می زنند. چطور 8، 9 سال کنار من بودند، آدم خوبی بودم ولی الان بد شدم؟ همین ها در تلویزیون می گویند قلعه نویی عین پدر ما است، از خارج زنگ می زنند و می گویند که مرد هستی. 45 دقیقه مقابل در خانه ام منتظرم می مانند تا من را ببینند. داستان های دیگری وجود دارد که لازم باشد می گویم. مرتضی کامرانی (مدیر پیشین کمپ استقلال) شاهد است که چه افرادی به من مراجعه می کردند. ...
در ایّام آخر سال، در نیکی ها از یکدیگر سبقت بگیرید!
...، جلا داده شد، جلوه می کند و تعدّد می یابد و حداقل آن، عَشْرُ أَمْثَالِهَا است. لذا اشتیاق او به عمل نیک بیشتر می شود. امّا اگر این طور نبود، اشتیاقش به عمل نیک، کم خواهد شد. البته یک موقعی، احساسی، کاری را انجام می دهد، امّا دوام نخواهد داشت. چون احساس او، آن احساس الهی نیست و به تعبیر عامیانه، جوی ایجاد شده و احساسش، زودگذر است. مثلاً (در مثال، مناقشه نیست) جشن نیکوکاری است و یکی ...
ابتکار: در انتخابات 88 تخلفات در سطح بالایی رخ داد!/نباید به سمت سیاه نمایی برویم
...، نمی دانم چرا آن روز غفلت داشتم، عجله هم داشتم، قرار بود صبح در دولت بحث آلودگی هوا مطرح شود، متن مصوبه ای که آخرش 10اردیبهشت مطرح شد که مبنای اقدامات آلودگی هوا بود. نگران بودم که دیر نرسم، باران آمده بود و ترافیک بود، تند رفتیم و اشتباه کردیم و دستم از چند نقطه شکست. الان پلاتین گذاشتم. خداروشکر بهترم به پزشکان و متخصصین کشور افتخار میکنم. ابتکار در پایان در خصوص بنیاد خیریه اش ...
فاجعه زمانی رخ می دهد که از ریشه ها دور شویم
... که به هر حال پیام صلح داشت و مناسب حال و هوای آن روزها بود. این دعوت ها برای من به این منزله بود که صاحبخانه در خانه اش را به روی من باز کرده است. به محض اینکه این صمیمیت و کشش از سوی دولت ایجاد شد من همکاری ام را با رادیو آغاز کردم اما چون خودم درگیر برخی مسائل و مشکلات شخصی بودم نتوانستم آن طور که باید و شاید این همکاری را ادامه دهم. از طرف دیگر در هر برنامه ای که از من به عنوان ...
انفجار بمب در دستان ترقه ساز حرفه ای
در کنار خانواده شان هستند و از روزهای عید لذت می برند و من باید نگاهم به سقف باشد.حالا پشیمانم اما فکر می کنم دیر متوجه کار خطایم شدم. وقتی بمب ترکید در چند لحظه اول تصور می کردم دستم قطع و چشمانم کور شده است. در همان لحظات که درد زیادی را تحمل می کردم برای یک لحظه فیلم هایی که از حوادث ترقه بازی ها در تلویزیون دیده بودم در مقابل چشمانم رژه رفتند. تصور اینکه دیگر نخواهم دید یا دستم را ...
مهمترین جنجال های شبکه های اجتماعی در سال 93
سن و سال ترین پدر ایرانی جلب شد و مصاحبه های مفصلی از این زوج جوان منتشر کردند. بعدها در مصاحبه ها مشخص شد که مادر جوان 12 ساله نیست بلکه 16 سال دارد و علی اصغر دو ماهه ثمره این ازدواج بود. وضع وقتی بدتر شد که فرزند آنها به دلیل نداشتن بخاری در خانه و تشخیص اشتباه پزشکان دچار عفوت ریوی و مشکل قلبی شد و به ناچار او را در بیمارستانی در کرمان بستری کردند. بعداز اینکه چند مصاحبه ...
گریه دختران شعر انقلاب برای الفت شیار 143
مرمر وجود داشت. این زن که نیمی از بدنش فلج است بر مزار فرزند شهیدش حضور پیدا می کند و با وی درد دل می کند. وی افزود: این خانم در نوجوانی با این وضعیت ازدواج می کند و صاحب پسری به نام محمد می شود. هر روز با این وضعیت در مسیر فرزندش می نشسته تا از مدرسه بیاید. محمد بزرگ می شود و مارش جنگ نواخته می شود و به جبهه می رود. سال ها هیچ خبری از این پسر نبود تا اینکه چندی پیش پلاکش باز می گردد و یک ...
جانبازی که با پای مصنوعی دوباره به جبهه رفت+عکس
.... یک ماه هر روز مرا برای تعویض پانسمان به اتاق عمل می بردند. در هوشیاری امکان این کار نبود. 16 سال بیشتر نداشتم. کاپیتان تیم بسکتبال نوجوانان شهرمان بودم. ترجیح می دادم شهید شده بودم ولی این اتفاق برایم نمی افتاد. چون احساس می کردم کارایی عملیاتی ندارنم. یک سال بعد یعنی در سال 63 برایم پای مصنوعی گذاشتند. رییس انجمن اسلامی مدرسه بودم. از بچه های انجمن اسلامی رضا عسکری ...
امید تازه برای نجات از چوبه دار
م- ح سال84 در 19ساگی و زمانی که دانشجوی سال دوم رشته تربیت بدنی بود، برای کمک به خانواده و تهیه مخارج درمان بیماری مهلک مادرش به کارگری در شرکت جاده سازی مشغول شد. او در 24تیر آن سال پس از پایان کار به منزل بازگشت و وقتی دید شوهرخواهرش پدر او را کتک می زند، دامادشان را از منزل بیرون کرد. سپس درگیری آنها به کوچه کشیده شد و داماد با ضربه چاقوی پسر جوان، جان باخت. م- ح پس از هشت سال فرار آبان سال ...
جان آلدریج؛ مهاجمی که یک تکه گوشت گاو به ازای هر گل دریافت می کرد
آلدریج او را بدرقه کردند و آخرین حرف های آلدو این بود. باید بروم. متاسفم . بیست و نهم می 1991 روزی بود که او سن سباستین را ترک کرد و تا هفته پیش به این شهر بازنگشته بود. او برای تهیه یک مستند از دوره حضور خود ار سوسیداد از مجموعه پیشگامان فوتبال ، به این شهر بازگشت. این مجموعه اشاره به فوتبالیست های انگلیسی زبانی دارد که در جایی دور از مرزهای جزیره به موفقیت دست پیدا کرده اند. این نشان می ...
دردسرهای شروری که عاشق شد
دست از مزاحمت هایش بردارد. دو روز پیش در خانه تنها بودم که زنگ به صدا درآمد و وقتی در را باز کردم، با پسر شرور روبه رو شدم که با تهدید چاقو وارد خانه شد. او قصد داشت مرا بکشد که شروع به داد و فریاد کردم و با گلدان ضربه ای به سرش زدم و او از ترس فرار کرد. با ثبت اظهارات دختر نوجوان و والدینش، بازپرس اسماعیل برجسته دستور قضایی لازم برای دستگیری متهم فراری را صادر کرد و او در ...
یک روز با چند متر مکعب ، از فلسفه تیتراژ فیلم تا پروژه جدید افخمی
راه افتادیم. نوید گفت: غفارجان یک زحمتی برایت داشتم گفتم: یک زحمتی؟ تو که از صبح مارو از پا انداختی حالا میگی یک زحمتی؟ همه خندیدیم. من خندهٔ آقای طالب زاده را ندیده بودم ولی آن روز لبخند هایش همیشه همراهمان بود. آقای افخمی که نگو. دنبال بهانه می گردد تا بخندد. نادر فلاح هم عینهو پستهٔ دامغان. به نوید گفتم: بگو نوید جان امرکن یواشکی گفت: خانمم اسم یک شیرینی فروشی را برده که از آن جا ...
وعده حمید سوریان به ایرانی ها برای درخشش در المپیک/مسئولیتم خیلی سنگین است
ببخشند که نتوانستم به بندرگز بروم و آنجا این کمربند را تحویل بگیرم. *خیلی دوست داشتم می توانستم کنار هموطنانم در بندرگز بودم ولی چون باید خودم را برای مسابقات پیش رو آماده کنم، متأسفانه نتوانستم آنجا بروم. *هرچند به مصدومیت ها عادت کرده و با تحمل مشکلات ناشی از مصدومیت ها باید مدارا کنیم ولی الحمدلله فعلاً مشکل چندانی با مصدومیت های کهنه و قدیمی ندارم. ان شاءا... که بتوانیم این چند مدت ...
روایت تکان دهنده یک زن کارتن خواب
. حتی وقت مدرسه رفتم، از همان موقع حرف های او را باور داشتم و فکر می کردم بی عرضه ام. چندسال با هیچ کسی دوست نشدم چون فکر می کردم کسی با من دوست نمی شود. یکبار که از دست کتک هایشان در رفته بودم، چهار ساعت بیرون ماندم اما وقتی هوا تاریک شد، از ترس دوباره به خانه برگشتم ولی برگشتن همانا و دوباره کتک خوردن همان. خیلی سخت بود. او کتک می زد و تهدید می کرد که به پدرم نگویم. تا اینکه معلم کلاس دومم متوجه ...
روزی که جایزه جشنواره را به من ندادند خیلی ناراحت شدم / اوضاع تئاتر و تلویزیون استان خوب نیست!
ازدواج کردید ؟ سال 1338 با ایشان نامزد شدم. رفتم و برگشتم و سه چهار سال بعد با ایشان ازدواج کردم. الان حساب بکنید تقریبا چهل و هفت ، چهل هشت سال است . / خانم ابراهیمی شما نمیخواهید به ما ملحق شوید ؟ / آبادی : خانم ، میگند نمیخوای بیای اینجا بشینی؟ ► چندتا بچه دارید ؟ دو پسر و سه دختر . افسانه ، آزیتا ، آتوسا. پسرانم هم آرتین و آرتا ► خانم ابراهیمی شنیده ام در ...
تازه مسلمان اسپانیایی: انقلاب اسلامی ایران ناشناخته است
شیعه گی کشاند چون دنبال آن کسانی بودیم که بتوانند جایگاه پیامبر را پر کنند و انسان کامل باشند. در میان همین جستجو بودم که یک مجله ایرانی به زبان انگلیسی به نام Echo of Islam که تصاویری از بچه های جبهه را داشت به دست من رسید. آن تصاویر را که دیدم تعجب کردم چون از یک جهاد آن هم در آن روز با خبر شدم و تازه پرسیدم که اینها چه کسانی هستند؟! ماجرا چیست؟! امروز هم جهاد هست؟! به کوه پناه برده بودم ...
دل نوشته ای برای مدافع حرم: شهید شاکری
... فرقش با همه دفعاتی که در مورد کربلا صحبت می کنم این است که دو روز دیگر برای اولین بار کربلا می روم: یکهو فردا اعلام کردن که مرز زمینی بازه، اینقدر گریه کردم! تو هم نگران نباش، درست بخوای جوری بهت می بخشه که باور نمی کنی... . از اینجای فایل صوتی را هیچ کس نمی تواند رمزگشایی کند، چیزی است بین حرف و گریه! سه کجایی پس تو؟ مردم و زنده شدم تا پیدات کردم . چشمم به اولین حسین ...
دوست دارم الگوی معلولان شوم
شاید در 50سال آینده نیز کسی نتواند به رکوردهای سیامند رحمان نزدیک شود. معلولیت، نه ناتوانی وقتی برای نخستین بار عصا به دست گرفتم راه رفتن بدون کمک دیگران تجربه شیرینی بود که هرگز فراموش نمی کنم. می دانستم یک جا نشستن و تحرک نداشتن برای یک انسان معلول او را هر روز منزوی تر می کند به همین خاطر با تشویق خانواده وارد دنیای ورزش شدم. معلولیت در زندگی هر انسانی ممکن است پیش بیاید ...
ده خاطره از شهید عباس کریمی
خدایی سالم مانده بود. احمد از خدا پسر می خواست از طرفی هم نمی خواست عیالش این همه اذیت شود. نیت کرد و رفت کربلا . سال 1336 کربلا رفتن مثل امروز نبود، واقعا خون می خواست؛ البته خون دل. دست پربرگشت. بچه بعدی سالم بود، پسر هم بود، تازه بعد از آن، چهار تا بچه سالم دیگر هم به خانواده کربلایی احمد اضافه شد. اما پسر اول چیز دیگری است؛ آن هم اگر چنین حکایتی داشته باشد: کربلایی احمد می گفت به حرم حضرت ...
خزاعی: 80 درصد فیلم های ما سبک زندگی غربی را ترویج می کنند/ ارشاد مسئولیت اکران فیلم ها با مضمون خیانت ...
انسان نگران اخلاق و دین و این چیزهاست - در بعضی از فیلمها و سریالها لزومی ندارد. انسان نگاه میکند، می بیند این سریالِ خوش ساخت و خوش مضمون اگر این زائده را نداشته باشد، هیچ زیانی به این سریال نمیرساند؛ از این قبیل هم ما داریم. بعضی از ارتباطات عشقی دختر و پسر که توی فیلمها منعکس میشود، بد است، بدآموز است. اینکه شما نوع برخورد یک زن و مرد را، یک عشق غلط را - این عشقهای مثلث و مربع را - توی فیلم ...
ابوحامدهای دیگر در راهند
و برای آگاهی از حال برادر سختی سفر را به جان خرید و به قصد خراسان راهی ایران شد. از چگونگی این سفر و همراهان وی اطلاع دقیقی در دست نیست. اما نوشته اند چون به ساوه رسید سخت بیمار شد و از همراهان خواست وی را به قم برسانند.در این چند روزی که حضرت معصومه (س) در قم بود از فراق برادر می گریست و بسیار غمگین بود. سرانجام آن حضرت پس از 17 یا 16 روز از دنیا رفت. گویند که پیکر مطهرش را غرق در گل کردند. ...
زن و شوهرها از هم چه می خواهند؟
.... لطفا آن را به زمان دیگری موکول کن. من به آرامش شبانه و خوابی بی دغدغه نیاز دارم. زنان از همسر خود چه می خواهند؟ * می خواهم وقتی درباره روز بدی که داشته ام با تو حرف می زنم و می گویم: لطفا فقط گوش کن ، نصیحت و توصیه را کنار بگذاری. فقط گوش بدهی، مرا در آغوش بگیری و بگویی: دوستت دارم! * می خواهم این را بدانی که ازدواج، نزدیک شدن رابطه دو نفر است؛ پس چرا من هرگز ...
سرگذشت یک زندگی شورانگیز
ساعت نزدیک هشت شب است که به کوچه رشتی ها می رسم. کتابفروشی نوبهار باز است. تعدادی نوجوان که معلوم است دانش آموز هستند مشغول خریدن کتابند. تمام مسیر را از کنار زاینده رود و حاشیه خیابان چهارباغ پیاده طی کردم. می خواستم درون خود غوطه ور باشم و به خود و آینده ناملموسم فکر کنم. در خانه باز است و پدر روی یک صندلی چوبی کنار در نشسته. وقتی مرا می بیند از جا بلند می شود. کجایی آقا کمال ؟ مژده دارم برات ...
ایران برگر افتخار است چون من ساختم!
بیشتر کارهای خانه دست زنهاست. برای این که مردها دائما تمرین مشق نظام می کردند که وقتی جنگ می شد آماد نبرد باشند. تاریخی که در فرانسه نوشته شده است و متأسفانه خود ایرانی های ما آن را ننوشته اند که ایل بختیاری و ایل لرستان قشونی که از خرم آباد و اطرافش حرکت می کند تا نزدیک سن پترزبورگ رفته است. وی همچنین گفت: استادی همچون شهرام ناظری هم افتخاری در ایران برگر خوانده اند چون ایشان هم کُرد هستند ...
عهدی برای شهادت
یک روز اتفاقی نصرت الله دوست دوران کودکی و نوجوانی را دیدند. نصرت الله پس از پذیرفته شدن در دانشگاه به جبهه آمده و حالا مسئول جهاد سازندگی مریوان بود. به درخواست نصرت الله به جهاد منتقل شد و بقیه خدمت را در آنجا گذراند. چند ماه از پایان خدمتش می گذشت و به پای دل، توی مریوان مانده بود. می توانست در میان سلام وصلوات اهالی ابراهیم آباد به خانه برگردد، دنبال کسب وکاری برود و برای ازدواج ...
گاوخونی یک رمان ایرانی موفق
می شود. خواب های راوی بیشتر شامل خاطرات پدر است، پدری که هر روز صبح زود بیرون می رفت و در زاینده رود شنا می کرد و یک بار خواب می بیند که روزی آنقدر به پایین دست رودخانه رفت که در باتلاق گاوخونی غرق شد و مرد.(هر چند که پدرش در مغازه خود و پشت میز کارش فوت کرده بود.) راوی بعد از مرگ پدر به اصفهان برگشته و با (دختر عمه اش) ازدواج می کند، اما وضعیت روانی اصفهان، خاطرات دیوانه کننده کودکی و شرایط ...
خواسته مادر 5 شهید از امام(ره)/ برآورده شدن آرزوی مادر خانواده 5 شهید برای دیدار با رهبر انقلاب
سوار ماشین می شدم به تهران می رفتم تا از خانه پسر بزرگم خبر بگیرم. از وقتی بچه ها رفتند من یکسره در این راه بودم. قسمت ما هم اینجوری بود. به آن ها می گفتم چون به خاطر خدا می روید ناراحت نیستم/افتخار می کنم که چنین بچه هایی داشتم * وقتی خبر شهادت آمد چه حالی داشتید؟ پاره تنم بودند. گریه و زاری هم کردم اما شکر کردم که بچه هایم باخدا بانماز و باایمان بودند و برای اسلام رفتند ...
رهبرانقلاب دستور پیگیری پرونده ام را دادند
اکتبر 2012 برگزار و پس از آن حکم را ابلاغ و وقت تجدید نظر هم گذاشته شد. بعد از آنکه اعتراضی به حکم صورت نگرفت، در 11 دسامبر 2012 حصر خانگی پایان یافت و 18 دسامبر 2012 نیز وارد ایران شدم. *اگر کسی را بکشی زندانی می شوی و می توانی اعتیادت را ترک کنی - 9 روز زندان در لندن چطور گذشت؟ تاجیک: شب اول و دوم در انفرادی بودم خوب بود، روز سوم من را به سلول دیگری بردند. وقتی وارد ...
روایت خواندنی یک بسیجی عراقی
بهتر می دانند که چه زمانی هواپیماها و بالگردها باید وارد عمل شوند. ساعت از 4 و نیم بعد از ظهر گذشته بود که شنیدیم، نیروهای عمل کننده در محورهای حی الصناعی و بیمارستان هم خوب پیش رفته اند، با اینحال، تا زمانی که این نیروها دست به دست بدهند، هنوز زمان زیادی لازم بود و نیاز به نبردهایی خانه به خانه، محله به محله و تن به تن داشت. در همین اوضاع و احوال بود که مصطفی ، مهندس فنی شبکه ...
در امتداد تاریکی ... "اشک های تلخ"!
دستگیر و روانه کمپ ترک اعتیاد شدم، اما پس از گذراندن دوران ترک مواد مخدر هنوز به درستی خودم را نیافته بودم و از سوی دیگر نیز روی بازگشت به خانه ام را نداشتم این در حالی بود که برادرم گم شدن مرا به پلیس اطلاع داده بود. به همین خاطر به عنوان خدمتکار، به مدت 3سال در همان کمپ مشغول کار شدم، تا این که روزی به سمت خانه ام رفتم و فهمیدم مسعود ازدواج کرده و صاحب دختر زیبایی نیز شده است. با دیدن این شرایط دوباره به محل کارم بازگشتم تا این که پلیس مرا شناسایی کرد، اما من نمی خواهم ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی *خراسان ...