سایر منابع:
سایر خبرها
شبه علم؛ نمونه یک گفتگو
سنتی یک متخصص درست و حسابی است. نه این بقالی ها و عطاری ها. اینی که من رفتم پیشش اصلا خودش دکتر است و بعد رفته متخصص طب سنتی شده. زن جوان تر گفت: مگر می شود؟ یعنی اول در دانشگاه درس دکتری خوانده و بعد دوباره آمده درس سنتی ها را خوانده و شده طبیب سنتی؟ زن مسن تر با تامل گفت: خب... فکر کنم اینجوری بوده... زن جوان تر گفت: حالا این دکتر سنتی برای هر مریضی نسخه دارد؟ ...
اینجا 15 سالگی برای دختران آخر دنیاست / من زشتم و مریم پاسوز من در ازدواج شده است + عکس
اما او گفت: ملاک سخت ندارم، تا بچه بودم که پسرهای خوب می آمدند اما بعد از 15 سال دیگر معتاد بودند، زن دار بودند، پیر بودند. ملاک یعنی چه؟ جز بودن؟ جز هم سن وسال بودن؟ الآن هم خواستگار می آید، خوب است اما می آیند، می نشینند و بعد می روند. دیگر خبری نمی دهند. من زشتم، مریم هم به پای من سوخته؛ مردم زخم زبان می زنند که شوهر نکردی حتماً عیب و ایرادی داری که هرکسی به خانه شما می آید دیگر برنمی گردد. جز ...
نظرسنجی جالب زن روز ؛ مرد چگونه موجودی است؟ / پاسخ های زنان ایرانی دهه 40
، آموزگار، اصفهان: مرد چون آب پاکی است که در هر ظرف به رنگ آن درمی آید. فروغ الزمان شاهی، خانه دار، اصفهان : اگر همه ی مردها مانند شوهرم مهربان و خانواده دوست باشند، هرگز مرد بد در جهان پیدا نمی شود. قدیسه طیاری، آموزگار، بم: مرد بنایی است که به دست پدر و مادر ساخته و به دست زن پرداخته و تزیین می گردد. زهرا میرحیدری، خانه دار، گرگان: مرد را در زندگی نمی شود شناخت، هم چنان ...
سرگذشت این زن بعد از 22 سال زندگی با یک مرد خوشگذران و رفیق باز
به گزارش زیرنویس، زنی با مراجعه به کلانتری پس از دستگیری شوهرش، به افسر پرونده گفت دیگر تحمل زندگی با این مرد را ندارد و طلاق می خواهد. زن 48 ساله ای با بیان اینکه دیگر از چشم در چشم شدن با شوهرم خسته شده ام و می خواهم از او طلاق بگیرم، درباره سرگذشت خود به مشاور و [...]
طلاق به دلیل اختلاف سنی
زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، ماجرای زندگی اش را اینطور تعریف کرد: چند سال پیش بود که با منصور آشنا شدم. منصور هشت سال از من کوچکتر بود. برای همین دوست نداشتم با این همه اختلاف سنی کوچک ترین ارتباطی با او داشته باشم ولی منصور دست بردار نبود. او آن قدر عاشق من شده بود که برایش اهمیتی نداشت من از او بزرگ تر هستم. چندین بار منصور را امتحان کردم تا این که متوجه شدم واقعا عاشق شده ...
آزاده ای که گزارش شهادتش زودتر از خودش به ایران رسید
مرکزی خبر فهرست اسامی ما را از سپاه گرفت و از طریق صدا و سیما پخش شد. آن روز ها همه اقوام و آشنایان برای دریافت خبر بیشتر، یک رادیو در دست داشته و اخبار را دنبال می کردند، اسم من را که شنیدند چند نفر سراسیمه و برای آوردن خبر که بیشتر از اقوام نزدیک بودن و اکثرا هم خانم بودند بدو خودشان را به منزل ما رسانده و میگن که خودم شنیدم که اسم میرزا را خواندند و اعلام کردند که آزاد شده! ...
آهنگسازی که از اعدام خود خبر نداشت!/ فرار از ارتش رژیم شاه
راست راست می کردند. چهار ماه از سربازی ام گذشته بود. پنج شش ماهش را هم فراری بودم؛ جمعاً شده بود حدود 10 ماه. اصل خدمت هم یک سال بود. با این حساب 2 ماه از خدمتم مانده بود. افسری که مسؤول پذیرش بود می گفت من نمی دانم تو را کجا بفرستم. 2 ماه که خدمت نمی شود. بعد دیدند چاره ای نیست، یکی از افسر ها گفت: آقا می شود تو معافی بگیری و بروی؟ گفتم: آره، چرا نمی شود؟ 10 ماه خدمت کرده ...
فروزان؛ زن 46ساله ای که فرشته مرگ را به کما برد
به مادرم گفتم؛ رضایت بده از زندگی بروم و دردهایم خاموش شود . این بخشی از حرف های زنی است به نام فروزان که سرطان را پشت سر گذاشته است. سابقه فامیلی نداشت و به لحاظ هورمونی و ژنتیکی مستعد بیماری نبود ولی یک روز با نوعی از درد که به تیرکشیدن معروف است، در سینه راستش [...]
راز شرم آور پری بلنده رییس زنان بدکاره شهر نوی تهران چه بود! / این پیرزن داغدیده فاش کرد !
اوین مرا آویزان کرده و شکنجه دادند یادم می آید روبرویم حوض بزرگ بود که با قنداقه تفنگ به گوشه چشمانم کوبیدند همین ضربه باعث شد بیهوش شوم و به کما رفتم و یک ماه در بیمارستان فرح بستری بودم بعد از اینکه به هوش آمدم چشم هایم دیگر کم سو شده بود. انقلاب و پس از آن جنگ شروع شد، فرید پسرم هم مثل همه جوانان به جبهه رفت تا از کشورش دفاع کند، من هم پشت جبهه ها خدمت می کردم، با لباس می دوختم تا ...
شوهر سابقم از زندان مرخص شود جانم را می گیرد + گفتگو و جزییات
سال برایش حبس بریدند. بعد از تحمل هشت سال زندان، یک بار وقتی برای مرخصی آمده بود دوباره دستگیر شد، دفعه سوم هم به جرم حمل و ، حبس ابد گرفت. در نهایت من هم سال 97 به صورت غیابی طلاق گرفتم. قبل از طلاقم به خاطر بچه ها و همراه با آنها هر ماه به زندان می رفتیم تا پدرشان را ببینند و حالا هم من مانده ام و دو پسر جوانی که نه حمایت خانواده همسرم را دارم و نه پشتیبانی از جانب خانواده خودم. حالا هم که جانم ...
وقتی کلاس سفالگری مایه آرامش دانش آموز اصفهانی می شود
...، کنار میزش رفتم. هیچ کاری روی میز نبود. دلیلش را پرسیدم و پاسخم فقط سکوت بود. پدر فائزه، رفتگر میدان میوه و تره بار بود. برایم گفته بود که پدرش هر چقدر سخت کار می کند، زندگی شان سخت تر می گذرد. به تازگی خواهرش عقدکرده بود و خانواده درگیر خرید جهاز او بودند. چند باری بدون وسیله به مدرسه آمده بود و پنهان از چشم من، از دوستانش وسیله قرض گرفته بود و من متوجه شده بودم؛ اما به روی خودم نیاوردم تا ...
جشنواره فیلم فجر/ فیلم نپتون؛ موضوع ما موضوع خیلی خانواده ها است
محمدابراهیم غفاریان کارگردان این فیلم ذکر کرد: در ابتدا از پدرم تشکر می کنم و با کسب اجازه از علیرضا فتحی نجفی که از هنرستان شاگرد ایشان بودم کسب اجازه می گیرم تا صحبت هایم را آغوز کنم و جواب سوال های شما عزیزان را بدهم. به گزارش خبرنامه دانشجویان ایران ؛ به نقل از فارس، نشست خبری فیلم سینمایی نپتون در سانس اول روز سه شنبه 17 بهمن در خانه رسانه برگزار شد. در این نشست خبری، محمد ...
کارکرد غلط ذهن در مقایسه
نباید فراموش کنیم ما موقعی که به این نهایت برسیم، همه امکانات در دسترسمان قرار می گیرند. در واقع برای من بی معنابودن و جست وجو برای معنا در میان آن افرادی که برایم جذاب بودند، شاید 8 یا 9 سال طول کشید و آن ، زمانی بود که متوجه چروک های دست و پیشانی پدرم و نیز شرافت و درستکاری وی شدم. به قول معروف آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم. در واقع من هم برای یافتن معنی در زندگی ام، از ...
چشم در چشم یک دزد!
آموخته بودم. خلاصه 17 سال قبل در یکی از آموزشگاه های معتبر رانندگی، مربی شدم تا مخارج زندگی را تامین کنم. این در حالی بود که شوهرم به مصرف مواد مخدر آلوده شده بود و من از این موضوع خبر نداشتم. از سوی دیگر وقتی شب هنگام به خانه باز می گشتم سامان با خواهش و التماس سوئیچ خودرو را از من می گرفت تا به قول خودش مسافرکشی کند! اما فردای آن روز نه تنها خبری از پول و درآمد نبود بلکه متوجه می شدم ...
نوربالا| بچه های مردم کفش و لباس درست ندارند، تو برای من ساعت خریدی؟
زدن و لباسش معلوم می شد که کُرد است. ساعت های مردانه و زنانه به رنگ های طلایی یا نقره ای و بند چرمی را روی کیسه رنگ و رو رفته ای پهن کرده بود و با لهجه قشنگ کردی مشتری ها را به سوی خود جلب می کرد. ایستادم و به ساعت ها نگاه کردم. خم شدم و یکی از آن ها را برداشتم. گرفتم دستم و خوب براندازش کردم و خریدم. بعد از یکی دو روز آمدم طرف سمنان. توی ماشین با خودم فکر می کردم: رشید خیلی ...
کارگردان فیلم: نپتون شبیه اتاق تاریک نیست
فتحی نجفی که از هنرستان شاگرد او بودم اجازه می گیرم تا صحبت هایم را آغاز کنم و جواب سوال های شما عزیزان را بدهم. برای ساخت فیلم سینمایی نپتون با دوستم که مهندس عمران است صحبت های زیادی کردم و او به گفتم تا حالا فکر کردی پدر و مادرها برای ساختن آینده بچه ها، اکنونِ آن ها را فراموش می کنند. در نتیجه این ایده یک خطی، ذهن من را مشغول کرد تا مرجان ساداتی بعد از آن 10ماه فیلمنامه آن را نوشت. ...
پایان تلخ زندگی زن و شوهری که دخترعمو و پسرعمو بودند
آفتاب نیوز : پس از آن مأموران پلیس به خانه این زوج رفتند و با جسد خونین زن جوان که در تختخواب با شلیک گلوله به قتل رسیده بود، مواجه شدند. جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد. مأموران در تحقیقات اولیه به سراغ همسر 30 ساله او رفتند و وی در توضیح ماجرا گفت: من برای انجام کاری بیرون از خانه بودم که مادر زنم با نگرانی تماس گرفت و گفت هرچه با مریم تماس می گیرم تلفنش را ...
مردها هیچ وقت بزرگ نمی شوند به روایت تصویر
... امروز نامزدم یک لیبل ساز خرید شوهر 32 ساله من در حال بازی در استخر جدیدش. اتفاقا ما بچه نداریم پدرشوهرم پیمانکار است. او در حال نصب آینه است. وقتی شوهرم را به فروشگاه می فرستم و بستنی می فروشد چه اتفاقی می افتد. در هنگام کسوف طوفانی شد، بنابراین پدرم این کار را کرد. برخی از مردها هرگز بزرگ نمی شوند. شنیدم که شوهرم به سگ می گوید ...
داستان رابطه دختر 16 ساله با مرد 39 ساله
زن جوان گفت: سال ها قبل و در حالی که 19 ساله بوم پای سفره عقد نشستم و با جوانی که شاگرد مکانیکی بود، ازدواج کردم؛ اما بعدها متوجه شدم که من و شوهرم هیچ تفاهمی نداشتیم. او مردی درون گرا و مغرور بود اما من دختری شاد و خندان بودم که به مسافرت و مهمانی های خانوادگی اهمیت زیادی می دادم. به همین خاطر همواره با یکدیگر مشکل داشتیم و به مشاجره می پرداختیم. بالاخره این ناسازگاری های اخلاقی به ...
مردی از بهشت
به گزارش اصفهان زیبا ؛ اندازه بابابزرگ دوستش داشتم؛ شاید هم کمی بیشتر. ننه جان می گفت: آقا را همه دوست دارند، بچه ها که بیشتر، با آن دل مهربان و بهشتی شان. رفتم جلوی تلویزیون . حتما آقا جان را نشان می دادند. حسام دوید و صفحه تلویزیون را ماچ کرد. خندیدم. مامان داد زد: نجمه انگشتت را از توی دهانت دربیاور. از صدای بلند مامان تکانی خوردم. وای، من باز متوجه نبودم و هیجانی شده بودم و ناخنم ...
نپتون ، روایتی از پدر و مادرهایی که اکنونِ فرزندانشان را فراموش می کنند
با کسب اجازه از علیرضا فتحی نجفی که از هنرستان شاگرد ایشان بودم کسب اجازه می گیرم تا صحبت هایم را آغوز کنم و جواب سوال های شما عزیزان را بدهم. وی ادامه داد: برای ساخت فیلم سینمایی نپتون با دوستم که مهندس عمران است صحبت های زیادی کردم و او گفت تا حالا فکر کردی پدر و مادرها برای ساختن آینده بچه ها، اکنونِ آن ها را فراموش می کنند. در نتیجه این ایده یک خطی، ذهن من را مشغول کرد تا خانم ساداتی ...
خودم از خودم شکایت کردم و دستور حبس گرفتم!!!
وزها و هفته ها سپری می شد . حتی اعضای خانواده هم نمی دانستند که من کجایم. شاید اگر خبر مرگم را می شنیدند نه تنها ناراحت نمی شدند که بلکه از اینکه یک انگل خانواده و جامعه به زیر خاک رفته احساس رضایت هم می کردند. چه زود گذشت. من امروز یکسال کامل پاک هستم و از طریق دوستان به naمتصل شدم. حالا خودم برای خودم کاری دست و پاکردم و به جوشکاری مشغولم. خانواده ام هر روز چندین بار به من ...
بازیگر زن سریال بیست کویید : یک گُردان آدم پشت سرم است!
و پدری اصالتم به لرهای بروجرد می رسد. به اصالتم افتخار می کنم و هنوز هم در خانه لری حرف می زنم. همین اواخر چون خواهرها و برادرها و بیشتر اقوامم آنجا زندگی می کنند. چند سال پیش برادر و برادرزاده ام را در تصادف از دست دادم. آرزو می کردم آن تصادف رخ نمی داد و آنها الان زنده بودند. رشته تحصیلی خانم بازیگر، ادبیات فارسی است و قبل از بازیگر شدن دستی در نوشتن داشته است ...
رضا ناجی: پدرم می گفت مطرب بازی نکن/ تعداد جایزه های خارجی ام بیشتر است +فیلم
. من خودم هم مثل قهرمان فیلم آپاراتچی عاشق سینما بودم. از 15 سالگی کارهای هنری می کردم. 28 سالگی وارد تئاتر شدم. در 45 سالگی در فیلم بچه های آسمان آقای مجیدی بازی کردم و وارد سینما شدم. آن زمان کار هنری را بد می دانستند. پدر من تئاتر را دوست نداشت. ولی من عاشق هنر بودم. نمایی از فیلم آپاراتچی فیلمی اکران نشده با بازی علی انصاریان این بازیگر با اعلام این خبر که هفت ...
قهرمانی که شکنجه گران را خسته کرد!
بسیار خراب بود، طوری بشود که من با آن وضعیت جسمی، سر به سر ساواکی ها بگذارم و اذیت شان بکنم . همه چیز افتاد پای نام مستعار خودم! به محض دستگیری ام، افتادند دنبال آدرس خانه اصلی ام یعنی جایی که چندتا بمب در آن جا وجود داشت. روز های اول مجبور شدم یکسری آدرس به آن ها بدهم، اما الکی بود. یا مربوط به جا هایی بود که قبلا در آن جا ها بودم و تخلیه کرده بودم یا کلا وجود خارجی نداشت. بعد از ...
در هر کاری هدف داشته باشید
ملت عزیز و غیور و با شهامت دست و پایم خونی شده اما قطراتش زمین را سیراب کرده ملت عزیز بدانید که من قلبی دیگر را دارم که دارد می طپد آن امام است رهبر ماست آن قلب من است آن توفنده شرق و غرب را می گوید غلط می کنید اما چه راست می گوید آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند من در جبهه دیدم من در جبهه شنیدم من در جبهه شهید شدم و می دانم که امام چه خوب گفت که برای ملت شما شهادت سعادت است . خدایا ین جان بی ارزشم ...
اتهام سرقت طلا؛ تاوان پایان دادن به رابطه پنهانی با مرد متاهل
دوران به خانه اش دعوت می کرد. یک روز مقابل در خانه محسن رفتم و همه چیز را به زنش گفتم. حالا چرا متهم به دزدی شده ای؟ وقتی به محسن گفتم رابطه ام را با او قطع می کنم التماس کرد این کار را نکنم و گفت زنش را طلاق می دهد؛ اما قبول نکردم برای همین هم علیه من شکایت کرده که طلا از خانه اش دزدیده ام. در حالی که طلا را خودش به من هدیه داده است. او یک انگشتر و یک گردنبند هدیه داد و بعد هم ...
البرز، تمام زندگی دکتر مجتهدی بود
کار در دبیرستان البرز را ادامه بدهم و می خواهم خودم را بازنشسته کنم. خواستم تو این را بدانی. این حرف برای من خیلی معنی دار بود چون تمام زندگی مجتهدی البرز بود؛ به طوری که وقتی مقداری از املاک پدری اش را فروخت و خواست در تهران خانه ای برای خودش درست بکند، رفت زمینی را درست کنار دبیرستان البرز خرید؛ آنجا برای خودش خانه ساخت تا بتواند هر روز، آن طرف کوچه و دیوار البرز را ببیند و برای رفتنش به البرز صحبت صد قدم راه باشد. ...
روایت کمتر شنیده شده مادر شهید همت از پسرش
برم شاگردی. می گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ می گفت: می رم شاگرد یه میوه فروش می شم. می رفت و آن قدر کار می کرد که وقتی شب به خانه می آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته با خودت اینطوری کنی؟ می گفت: طوری نیست، کارکردن یه نوع عبادت، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ می گفت: حضرت علی (ع) این همه زحمت می کشید؟ نخلستان ها روآب می ...
همسر سابق شهاب حسینی چه جذاب شده است | خانم قنبری پس از مهاجرت چه دلبری میکنند
.... به او پیشنهاد آشنایی دادم اما همسرم هیچ اعتقادی به اینگونه دوستی ها و آشنایی ها نداشت و گفت:اگر کسی واقعا عاشق است و تمایل قلبی برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش دارد، باید در این راه صادقانه گام بردارد و بنابراین موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم و مصمم به ازدواج شدم. بیوگرافی پریچهر قنبری همسر شهاب حسینی+ ازدواج، فرزندان و طلاق بعد از 4-3 ماه نامزدی، عقد کردیم و بعد از 3 سال من سیدشهاب الدین 22ساله و پریچهر 15 ساله زندگی مشترکمان را با تمام کم و کاستی هایش شروع کردیم و تا امروز باوجود همه سختی ها و فراز و نشیب ها در تمام مدت در کنار هم بودیم. ...