سایر منابع:
سایر خبرها
پیکر بانو مهدیه الهی قمشه ای تشییع شد+تصاویر
...؛ علیرغم غم و ناراحتی که وجود داشت با لطف و مهربانی و توکلی که انسان را مبهوت می کرد با اشاره به سهیل محمودی و ساعد باقری گفت اگر فرزندانم رفتند سهیل و ساعد هم مانند پسرانم هستند. فاطمه هاشمی نیز در سخنانی به نحوه آشنایی خود با بانو الهه قمشه ای اشاره کرد و گفت: اولین بار سر کلاس درس خانم الهه قمشه ای با این شخصیت آشنا شدم و چنان شیفته مطالب و دانشی که به ما ارائه کردند؛ شدم که در ...
ازدواج دختران 7 تا 11ساله در یک روستا
.... دکتر گفت رگ هاش ملتهب می شن و بچه تو شکمش اذیتش می کنه. راننده می گوید همه دختران روستا که در کودکی عروس می شوند، این دردها را تجربه می کنند. در پسک سفلی کمتر دختری کلاس پنجم ابتدایی را تمام می کند و پا به مقطع راهنمایی و دبیرستان می گذارد. دهیار می گوید: دختری که تا پنجم ابتدایی درس خوانده، انگار لیسانس گرفته. در آخرین پیچ جاده باغداران در کامیون ها آلبالو و گیلاس های گوشواره ...
چشم به راه رفیقی که دیگر بازنگشت
گروه جهاد و مقاومت مشرق : بچه ها شلوغ و پر سر و صدا، هرکدام به طرفی می دویدند. دست و پا گم کرده، تو رفت و آمد دوستان به داخل سنگر مخابرات، حیران و بلاتکلیف ایستاده بودم، فقط یک جمله داخل سنگر تکرار می شد: سر پیچ سوم درگیر شدن. نوبت من نبود پای دستگاه مخابرات بنشینم. به محل درگیری هم نمی توانستم بروم. مجبور بودم بیرون سنگر، ناظر رفت و آمدها باشم و خبرها را از بلندگوی بی سیم بشنوم: سریع ...
حسین سحرخیز: چرا حرفه ای های ما در فضای تئاتر نیستند/بودجه تئاتربیشتر شوخی است!
ایسکانیوز-نشمیل نوری: بیگانه نام رمانی از آلبر کامو است که در سال 1942 در انتشارات معروف گالیمار منتشر شد و متن آن از اصلی ترین آثار فلسفه اگزیستانسیالیسم به شمار می آید. کامو در مقدمه ای بر این رمان می نویسد: دیرگاهی است که من رمان بیگانه را در یک جمله که گمان نمی کنم زیاد خلاف عرف باشد، خلاصه کرده ام: در جامعهٔ ما هر کس که در تدفین مادر نگرید، خطر اعدام تهدیدش می کند. منظور این است که فقط بگویم قهرمان داستان از آن رو محکوم به اعدام شد که در بازی معهود مشارکت نداشت. این کتاب داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می کند ...
روایت هایی جالب از بچه پولدارهای تهران
نوبت گفتن از آدم هایی است که او آنها را در اینستاگرام و... پیدا و آن قدر اعتمادشان را جلب می کند که ماهی دو، سه بار پا به خانه شان می گذارد: چند سال بود که در یک شرکت کامپیوتری کار می کردم. حقوقم هم بد نبود. به سه میلیون می رسید؛ ولی همان طور که گفتم من به خودم قول داده بودم که به این حقوق ها راضی نباشم. برای همین به دلیل آشنایی با اینترنت و اپلیکیشن های مختلف، دیدم که مردم کسب و کارهای زیادی راه ...
دنیای این روزهای بهنازجعفری با بیماری ام اس
... از اینکه نمی توانستم همپای گروه ورزش کنم، خجالت می کشیدم دوره ای هم به ورزش پیلاتس پرداختم و زیر نظر یک مربی خوب و در منزل تمرین می کردم. حقیقت این است که نگران بودم که اگر به شکل گروهی ورزش کنم، نتوانم همپای بقیه پیش بروم. در واقع خجالت می کشیدم که اسمم را صدا کنند و بگویند زود باش، به بقیه برس یا مثلا همه 20بار حرکت را انجام داده اند و تو عقب ماندی. اما بعد مدتی که تمرین پیلاتس را ...
رهایی از سرطان با دعای کودکان
کودکان مبتلا به سرطان ناراحت می شدم اما با خودم فکر کردم که چه خدمتی بهتر از این کار. همین شد که از سال 76 فعالیت ام را در محک آغاز کردم. در محک چه کار می کنید؟ من از مددکاران داوطلب محک هستم. مددکاران داوطلب برای سهولت در ارائه خدمات حمایتی و رفاهی به خانواده ها و کودکان مبتلا به سرطان و ارتقای کیفیت زندگی آنها در بیمارستان های دولتی و دانشگاهی که بخش خون و آنکولوژی آنها ...
دولت از 9 ماه قبل در جریان فیش های نجومی بود/ سانسور هشدار مهم صالحی در روزنامه های اصلاح طلب/ اس 300 ...
سودانی در صفوف داعش در عراق خبر دادند. السومریه نیوز به نقل از روزنامه سودانی نوشته است، این زن داعشی 22 ساله دانشجوی سال سوم رشته دندانپزشکی دانشگاه پزشکی و علوم فناوری خارطوم بود. وی تابستان سال 94 به همراه تعدادی از دانشجویان سودانی از طریق ترکیه به داعش پیوست تا در مناطق تحت کنترل این گروه به ارائه خدمات پزشکی بپردازد و همچنین با یک عضو داعش ازدواج کرد که همچنان در صفوف داعش می جنگید ...
شهریه 150000000 تومان
بعد از همه اینها به قرار مصاحبه دعوت می شوید. به هرحال رد شدن از درهای این باغ دراندشت و نشستن پشت آن میز و نیمکت ها، هم پول می خواهد هم پارتی هم خوش شانسی و هم اسم و رسم خانوادگی و... شهریه چیزی نزدیک به 10 میلیون تومان است. البته فقط تا ساعت یک. اما مدرسه تا ساعت پنج بعدظهر برای بچه ها برنامه دارد. بعد از ساعت پنج هم استخر و زمین فوتبال و... پس باید روی همان 40 میلیون تومان حساب ...
کیارستمی در لواسان آرام گرفت
گوش شما و این آینه بی زنگار و زلال، شد جام جهان نمای روزگار تاریکیها. پرده هایی از آدمیت، نغمه هایی از آوای گمشده انسانیت. فطره الله التی فطرالناس علیها. این است رمز جهانی شدن شماره 3 کوچه سارا در چیذر کوچک و زیبا. آینه دل چون شود صافی و پاک نقش ها بینی برون از آب و خاک گفتم آخر آینه از بهر چیست؟ تا بداند هر کس کاو چیست و کیست ! آری، بی رنگ و لامکان. آزاد از ...
همدستی پسر و زن بابا جنایت آفرید
قتل پدرم ادامه داشت تا اینکه یک شب که غذا خورشت قیمه داشتیم من 10قرص خواب آور قوی داخل آن ریختم. آن شب پریسا در خانه نبود. اعضای خانواده ام بعد از خوردن غذا به خواب عمیقی فرو رفتند. حدود ساعت 2بامداد بود که با یک لوله آهنی و طناب سراغ پدرم رفتم و او را به قتل رساندم. متهم ادامه ماجرا را اینطور بازگو کرد: با زحمت جسد را در صندوق عقب زانتیای پدرم انداختم و از خانه بیرون بردم. نمی دانستم با ...
تابستان که می شود دلم هوای غرب و شمال غرب می کند/ مردم کردستان این گونه اند!
...> مردم نیز همین طور با هیجان به سخنان او پاسخ می دادند. بعد من آنجا به گروه های ضدانقلاب خطاب کردم و گفتم، شما دائما از قوم کُرد و ملت کُرد صحبت می کنید؛ ملت کُرد کجاست؟ ملت کُرد این جاست و حرفش این است. مردم کرد الان نیز همین طورند. بنده وقتی سال 67 - بعد از جنگ - به سنندج رفتم، همین طور بود؛ امروز نیز همان گونه است. همان موقع وقتی به سنندج رفتیم، خیابان های این شهر از جمعیت پر شد ...
دسیسه شوم پسر و نامادری برای جنایت خانوادگی
به قتل برسانم. دو ماه گذشت و من سرانجام وسوسه شدم و با همکاری مریم نقشه شوم قتل پدرم را کشیدم. او از من خواست چند قرص خواب آور بخرم. یک روز که پدر از سر کار آمد، قرص ها را داخل شربتش ریخت اما انگار قرار نبود آن روز نقشه ما اجرایی شود. دفعه بعد قرص ها را داخل قلیان پدرم گذاشتم اما این بار هم نقشه عملی نشد تا اینکه دفعه سوم 10 قرص داخل غذایش ریختم و دو ساعت بعد وقتی داشت بیهوش ...
اظهارات عجیب دزد خودر در تماس تلفنی با مالباخته
به نام ارسلان دادم. به من گفته بود که به تازگی از شهرستان به تهران آمده اما پول هایش تمام شده و قرار است خانواده اش برایش پول واریز کنند، به این بهانه از من خواست کارت عابربانکم را که پولی در حسابم نبود به او بدهم تا پس از دریافت پول، کارتم را پس بیاورد.کارآگاهان در ادامه تحقیقات دریافتند ارسلان از مجرمان سابقه دار است.در جریان جست وجو برای دستگیری ارسلان، مأموران گشت پلیس در فلکه اول تهرانپارس به ...
فاجعه گوهر شاد به روایت شاهد عینی
آقا مهدی قمی داماد ما و شوهر همشیره بنده بود. مرحوم آقای حاج آقا حسن قمی هم رفت، ولی بقیه ماندند. ما چون قوم و خویش بودیم، من در جریان قضیه بودم. همشیره ما چون شوهرش رفته بود، به منزل ما آمد. یک دختر کوچکش هم در منزل ما فوت شد. در هرحال تقریبا بعد از گذشت یک سال به همه اینها که حدود 40 نفر بودند، گذرنامه دادند و همگی به عتبات رفتند. آیت الله قمی در کربلا ماندند و مرجع تقلید شدند. ماجرای ...
برای حفظ حیا اول باید مراقب محجبه ها بود بعد سراغ بدحجاب ها رفت!/ انحراف؛ تهدید جدی برای جامعه متدین/ ...
ابتدای گفت وگو در پاسخ به این سؤال که چرا از بین همه موضوعات اجتماعی به فکر تولید مستندِ" بی مرز، با حجاب" افتاده است، اظهار داشت: من از سال 1371 با تدریس در مقاطع مختلف دانشگاهی، همکاری با نهاد رهبری در دانشگاه، بسیج و حتی شرکت در جلسات مناظره های احزاب مختلف، با سؤالات جوانان در حوزه حجاب و عفاف نه تنها برخورد داشته ام بلکه نسبت به آنها اشراف دارم. کاستی ها و مشکلات، گریبانگیر روشنگری ...
عبور توافق هسته ای از بهارستان / رستگاری برجام در 20 دقیقه
به گزارش خبرنگار مجلس گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ جلسات بررسی ابعاد برجام در مجلس شورای اسلامی زمانی مباحث پارلمان را وارد چالش های اساسی کرد که طرح اقدام متقابل در برجام در تاریخ 21 مهر سال 94 روی میز هیئت رئیسه مجلس قرار گرفت. مجلس شورای اسلامی پس از قرائت کامل گزارش 20 صفحه ای کمیسیون ویژه بررسی برجام، آثار و پیامدهای آن، که در بخش اول گزارش مذکور به آن پرداختیم؛ طرح دو فوریتی ...
رابطه با نامادری پسر 17 ساله را قاتل پدر کرد
قتل پدرم را اجرا کنم. من و مریم ابتدا در غذای پدرم قرص خواب آور ریختیم اما او غذایش را نخورد. دومین بار غذای مسموم را خورد ولی زنده ماند. آخرین بار هم وقتی به خاطر خوردن غذای مسموم به خواب عمیق رفته بود من ترسیدم و از کشتن او منصرف شدم. وی در تشریح جزییات ماجرا گفت: آخرین بار پدرم و مریم با هم درگیر شدند و مریم همراه بچه هایش قهر کرد و به خانه مادرش رفت. عصر وقتی پدرم از محل کار به خانه ...
ارزش هنر راستین برای مسؤولان کشور ما
یادش رفت چرا ما در آن برهه خطیر جانمان را کف دست گرفته به وسط مهلکه رفته بودیم، آن هم با قراردادی اگر اشتباه نکنم پنجاه هزار تومان! هیچ کس هزینه بیمارستان مرا نمی داد. حالا که خبر آقای کیارستمی را خواندم، ضمن تحسین وزیر بهداشت، فکر کردم اگر من هم تهیه کننده ای فرانسوی داشتم و نه برادر دلسوزی چون آن معاون وزیر، شاید حالا این عصاها و دردها همنشین دایمی ام نبودند. هر وقت خبری از توجه معمول مسؤولان دیگر کشورها به خبرنگاران و مجروحانشان در جنگ های گوناگون دنیا می خوانم، دلم می گیرد. برای همین مدام حواسم هست این خبرها به چشمم نخورد! ...
نبوغ در یک بشقاب ترک خورده
.... بعد سعی کردم توی یک روزنامه کار پیدا کنم. دکلمه ها و ترانه های دو-سه سال گذشته برنامه های نمایشی ترای انگل را زیر بغل زدم و به تمام دفاتر روزنامه ها سر زدم. من یکی از آدم های شناخته شده باشگاه ترای انگل توی شهر پرینستون [یک گروه تئاتری در دانشگاه پرینستون که در سال 1891 تاسیس شد. آن را قدیمی ترین تور دانشگاهی کمدی موزیکال در ایالات متحده به شمار می آورند] بودم و گمان می کردم همین موضوع کمکم می ...
بنیاد در آینه مطبوعات
رضا یک سالی دوره های نظامی گری گذرانده بودند. قبل از اعزام، فرمانده با مهدی تماس گرفت و گفت اسم 4نفر را که برای رفتن به سوریه آماده هستند به من بگو؛ اسم خودم را گفتم و اسم رضا را بدون اینکه از او بپرسم. برای اسم 2نفر دیگر هم اسامی را دادم اما گفتند که خودشان حرف می زنند. وقتی به رضا گفتم، خیلی خوشحال شد و گفت خوب کاری کردی. گفتم همسرم حامله است و هنوز بچه ام به دنیا نیامده ولی تو بچه داری، زندگی ات ...
عکس های دیده نشده از کیارستمی به روایت دوربین مهرداد اسکویی
... وی ادامه داد: این عکس ها را در منزل نصرت کریمی پدر خانمم که آن زمان با آنها زندگی می کردیم، گرفتم. با کیارستمی که تماس گرفتم با اینکه آن زمان یک جوان نهایتا سی ساله بودم و او هم قرار سفر داشت با فروتنی آمد و از من پرسید چه ایده ای داری؟ من هم گفتم چون شما زیاد در سفر هستید و با طبیعت در ارتباط هستید دوست دارم در طبیعت و داخل ماشین از شما عکاسی کنم. برای همین آن عکسی را که زیر درخت نشسته اند و ...
بدرود جانِ آرام سینما
ساختمان قدیمی آجری که کیارستمی سال ها پیش کارش را از آنجا شروع کرد و بعد یکی یکی پله پله های دنیای سینما را بالا رفت و رفت تا به اوجش رسید. حالا از همان جایی که شروع کرده بود داشت با ما خداحافظی می کرد. از بلوار کشاورز که وارد حجاب می شود، خیابان از همان سر شلوغ است، جابه جا آدم هایی را می بینی که پوسترهایش را دست دارند. نخستین استقبال، آخرین بدرقه ، زندگی و دیگر هیچ ، هرگز نمرده ام و او در عکس هایش ...
ادامه اعتراض های هادی به خادم
نکنم دروغ بگوید. می توانید او را قسم دهید که آیا این حرف را به من زد یا نزد؟ چهارسال پیش هم در حالی که من سهمیه المپیک را گرفته بودم و نفر اول کشور شدم، به راحتی حقم را خوردند و نگذاشتند به المپیک بروم. خادم همین سناریو را چهار سال پیش در همین وزن من پیاده کرد. این بار هم همین کار را کرد تا شخص مورد علاقه اش را به المپیک بفرستد . کشتی گیر آذری کشورمان، از کمیل قاسمی نفر اول این وزن که مقابل او ...
روز جشن آینه ها
این خاطر که زیبایی های جهان را می دیدید، بلکه چون جهان را زیبا می دیدید. سپاسگزارم که دوری از هیاهو را آموختید. که با همه بزرگی تان، از دایره فروتنی فرو نلغزیدید. من از شما سپاسگزارم به خاطر همه زحماتتان. و زحمت آخر، رساندن این پیغام: آقای کیارستمی عزیزم، تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن و بگو ماهی ها، حوض شان بی آب است ...
می خواهم بین 10 نفر برتر جهان باشم
می کرد، با این ورزش آشنا شدم. البته دوستانم الان به شوخی به من می گویند آن زمان با پستانک و پوشک می آمدی زمین تنیس، خاک بازی می کردی. اما در اصل از چهارسالگی با پدرم تنیس را آغاز کردم و از شش سالگی زیر نظر آقای زیدی ادامه دادم. در 11سالگی توانستم در مسابقات کشوری زیر 11 سال مقام بیاورم و به همین ترتیب در رده های زیر 13، زیر 16 و زیر 18 سال هم اول شدم. درواقع با طی همه مراحل به تیم ملی نوجوانان ...
بدرقه کیارستمی تا خانه دوست
بود اما از طرف خودم از بهمن (برادرش) تشکر می کنم که در این چهار ماه خیلی سختی کشید و از پدرم به خوبی مراقبت کرد که البته با توجه به شرایط پیش آمده فکر می کنم هنوز بخشی از کار او ادامه دارد و بر دوش اش خواهد بود. احمد کیارستمی که به تازگی به ایران برگشته است، اظهار کرد: در این سال هایی که از پدرم کمتر کار در اینجا به نمایش درآمد کم دیده بودم گله کند ولی چند سال قبل که مراسم بزرگداشتی برایش در ...
دست غم روی شانه شهر
. البته پیش تر با کارهایش آشنایی داشتم، ولی خود او را صمیمانه نمی شناختم. در طول این مصاحبت یک هفته ای، فهمیدم که بین ما دو نفر آن کسی که باید شنونده باشد منم و بهتر است گویندگی را به او بسپارم تا بیاموزم و به نکات ظریفی که درباره مسائل مختلف ابراز می کند توجه کنم. حس کردم او چیزهایی را می بیند که من یا اصلا نمی دیدم یا توجهی به آنها نداشتم. بعد به این نتیجه رسیدم که در درون عباس کیارستمی، جوهر نفیسی ...
از کیارستمی می ترسیدم
زیتون را دیدم. دوباره یادم آمد شبی را که در منزل آن دوست نامش را شنیده بودم. یکی از هنرپیشه ها همسر همان آقا بود. باقی فیلم هایش را کم وبیش در سینما و ویدئو می دیدم. تا مدت ها نمی توانستم معنی خیلی از کارهایش را بفهمم. بچه بودم ولی زمانی که خانه دوست کجاست را دیدم با تمام وجود در درونم گریستم. انگار لحظه به لحظه با احمد تا خانه دوستش رفتم و آمدم. انگار تمام مشق هایش را نوشتم و انگار ...
از جلسه شورای امنیت برای آشوبگران 18 تیر پالس می فرستادند!
به آقای احمدی نژاد رأی داده بودم، ولی همان موقع ایشان مصاحبه ای کردند که بعداز آن من با یکی از اعضای خانواده ام بحثم شد؛ برخی می گفتند مناظره احمدی نژاد و موسوی جالب بود و من گفتم بسیار مفتضح بود، ازاین جهت که هیچ کدام از آن ها نه موسوی و نه احمدی نژاد اصلاً مسائل امنیتی را نمی فهمند چرا که فهم این نکته خیلی مهم است. ناصح ادامه داد: آن دو نفر نمی دانستند با یک جرقه و جروبحث علنی در ...