سایر منابع:
سایر خبرها
واگویه های یک هنرمند/ کسی که تمام دارایی اش را نثار انقلاب کرد
سال هایی مثل من کاری نداشتند. وی اضافه می کند: چند سالی گذشت، 20 ساله بودم که در انتقال اعلامیه های حضرت امام که حاج آقا لنکرانی بدست پدرم می رساند کمک می کردم، زمانی رسید که باید پیام های امام را تکثیر و پخش می کردیم، آنموقع عضو فعال یکی از کمیته ها شدم. در خیابان دولت یک عکاسی بود بنام خشایار که از دوستان خیلی صمیمی من بود، شب که عکاسی بسته می شد، شروع به چاپ و تکثیر اعلامیه ها می ...
جشن تولد در برنامه فرمول یک +عکس
پاسخ به سوال ضیاء درباره اینکه چرا تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه نداده است، اظهار کرد: یکسری مشکلاتی در زندگی بود که متاسفانه خیلی نتوانستم به تحصیلات عالی برسم. من سال اولی که دیپلمم را گرفتم پزشکی قبول شدم. اما ازدواج کردم و نرفتم. بعد از آن مدیریت بازرگانی قبول شدم و چند ترم رفتم و رها کردم. بعد پرستاری قبول شدم و باز هم نیمه کاره گذاشتم. ضیاء نیز این سوال را پرسید که بعضی فکر می کنند ...
اعضای باند شبح خیابان های آبادان در دام قانون
خیاطی را در اختیارم قرار داد و درآمد خوبی نیز داشتم و در این مدت نیز با یکی از دخترهای فامیل ازدواج کردم و پدرم به عنوان یادگاری یک اسلحه کلت ساچمه ای به من هدیه داد. وی افزود:از نظر مالی تامین بودم تا اینکه چند بار قرص روانگردان خوردم و باعث شد تا جنون سرقت دوباره به سراغم بیاد و از 40 روز پیش با دو دوستم که در زندان با آنها آشنا شده بودم تماس گرفته و قرار شد تا با کمک همدیگر باند تشکیل ...
روستایی روشندل کرمانشاهی از نهضت سوادآموزی تا استادی دانشگاه/ غفور: کدام تدبیر و امید که تا سرمایه دار ...
ترم را با مشقت گذراندم، تا اینکه ازدواج کردم و انگیزه ام برای ادامه تحصیل دوچندان شد. سلیمانی افزود: حضور همسرم در زندگی انگیزه ای برای من شد و با مشقت زیاد برای تحصیل از تهران به کرمانشاه انتقالی گرفتم و در تمام دوران تحصیل در مقطع ارشد همسرم همراه من بود و بعد از فارغ التحصیلی نیز با کمک دوستانم به عنوان استاد حق التدریسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد روانسر مشغول تدریس شدم. وی ...
رابطه بین معماری و سینما در گفتگو با تهمینه میلانی
مجله منزل: یادم می آید کمی کمتراز نوجوانی هایم مثل اکثر هم سن و سال هایم سودای چهره شدن را در سر می پروراندم! خانه مان پر بود از مجله هایی با چهره های بی سر! همه را می چیدم به خیالی روزی که مثل یکی از آنها چهره ای نام آشنا شوم! و همیشه با یک جمله از برادرم روبه رو می شدم: تو یه ویرانگری! و من بی توجه به تمام این شنیده های منتقدانه غرق در صحنه هایی از زندگی، ادامه می دادم... . سال ها ...
پای درد دل مادران فرزندان دارای معلولیت
می کند: همسرم کارگر دامداری است و در منزل استیجاری زندگی می کنیم؛ به همین دلیل تأمین هزینه های گزاف درمان و رفت وآمد فشار زیادی به خانواده ما وارد کرده است. مادر این فرزند دارای معلولیت با بیان اینکه فرزندم فقط حدود چهار سال است که راه رفتن را آموخته، خاطرنشان می کند: پسرم را از کودکی به کاردرمانی و فیزیوتراپی می بردم و در حال حاضر نیز برای هر جلسه کاردرمانی و گفتاردرمانی در مدرسه ...
ازدواج شبنم فرشادجو با یک مرد آلمانی
دوومیدانی انتخاب کردند. *در زندگی شخصی هم هایپربودن تان برای شما دردسر آفرین است؟ همیشه به ضررم بوده است. البته در چند سال اخیر با توجه سن و سالم کمی آرامتر شده ام. منبع : ماهنامه دنیای زنان
روایتی از سرگذشت چند زن زندانی در قرچک
ماه هم اوضاع برای او فرقی نکرد. 18 ساله بود که با پسری ازدواج کرد که رئیس جدیدش بود و زندگی شان 9 ماه طول کشید: از 15 سالگی کار می کردم. مادرم هی می گفت کرایه خانه نداریم. پدرم هم 12 سال است که فوت کرده. من عشق بازیگری بودم، خیلی دوست داشتم پی اش را بگیرم و بازیگر شوم ولی مجبور شدم بروم توی تولید کیف و کفش کار کنم. یک روز طبقه بالا بودم که صاحبکارم از پشت خودش را به من نزدیک کرد، هرچی جیغ و داد ...
دزدی برای پرداخت مهریه +عکس
34 تهران منتقل شد و به بازپرس پرونده گفت: مدتی پیش با همسرم اختلاف پیدا کردم. او مهریه اش را که 100 سکه بود، در دادگاه خانواده به اجرا گذاشت. من هم چون پولی نداشتم، تصمیم گرفتم با تشکیل باندهایی، از مشتریان بانک های تهران سرقت کنم. وی افزود: به عنوان مشتری وارد بانک ها شده و اطلاعات مشتریان را تلفنی به همدستانم خبر می دادم و آنها با سد کردن راه مشتریان، پول هایشان را سرقت می کردند. من با این پول ها 100سکه مهریه را پرداخت کردم. متهم با تجدید قرار قانونی روانه زندان شد. تحقیقات برای مشخص شدن دیگر سرقت هایش و دستگیری همدستان فراری او ادامه دارد. منبع : جام جم ...
دخترم بی آبرویی می کند / او با یک پسر تهرانی دوست شده و مدام از خانه فرار می کند
علاقه مند شدیم و چت های ما رنگ و بوی عاشقانه گرفت. دیگر به چیزی جز ازدواج با شهباز نمی اندیشیدم و او تمام روح و روان مرا تسخیر کرده بود. مدتی بعد از این آشنایی رایانه ای، او را دعوت کردم تا یکدیگر را در مشهد ملاقات کنیم. او هم خواسته مرا پذیرفت و ما در یکی از پارک های نزدیک محل سکونتم قرار گذاشتیم، اما آن روز وقتی به منزل بازگشتم فهمیدم که پدرم از ارتباط من و شهباز آگاه شده است این گونه ...
با سیم سر پاسدارها را می بریدند!
مسافرت های قبلی که داشت بغداد را برای زندگی انتخاب کرد. در بغداد پدرم در بازار کارگری می کرد. چند تا آشنا و فامیل هم که آنجا داشتیم برای آن ها دلگرمی بود و رفت و آمد می کردند. آن ها هم برای زیارت رفته بودند ولی آنجا مانده بودند. من دومین فرزند خانواده بودم که در بغداد به دنیا آمدم. من شیرخواره بودم که قصه معاودین در سال 50 پیش آمد و همه را مجبور به برگشت کردند. البته پدرم چون روابط عمومی ...
گرداب تربیت بچه
اینکه چه واحدهایی را بردارند یا چه فعالیت های فوق برنامه ای را انتخاب کنند، مشاوره می دهد. بدین ترتیب بعد از گذشت دو یا سه سال، یعنی وقتی که فرایند ِدرخواستِ پذیرش آغاز می شود، دانش آموزها به یک باره با این کشف دردناک مواجه نخواهند شد که وقتشان را صرف کلاس ها و کلوب هایی کرده اند که به مذاقِ کمیتۀ پذیرش خوش نمی آیند. قاعدتاً وقتی که دانش آموز به دانشگاه می رود وقت آن می رسد که تربیت قیم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
پایداری و خانواده های معظم شهدا و ایثارگران و اهالی محل مراسم اربعین با شهدا برگزار شد. وی با اشاره به اهمیت زنده نگاه داشتن یاد شهدا افزود: همه ساله این مراسم در روز اربعین به نیت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و همچنین در سالهای اخیر برای یادبود شهدای مدافع حرم برپا می شود. شهرآرا شنبه 13/9/95 شهید روضه خوان ، جانشین فرمانده و همه فن حریف جبهه بود ...
زن هفده ساله ای که دو هفته از زایمانش می گذشت، به علت مشکلات زندگی از خانه متواری شد
به خواستگاری ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد. همان سال اول دوران عقد باردار شدم. من در خانه پدرم بودم و برزو در خانه پدرش. در ماه هفتم حاملگی واقعیت تلخی برایم نمایان شد. برزو که از این ازدواج پشیمان شده بود، با هم کلاسی ام رابطه برقرار کرده بود؛ حتی خبردار شدم خاطرخواه دخترعموی مطلقه اش هم شده است. صبر ...
علت ازدواج نکردن لیلا بلوکات مشخص شد / به ازدواج فکر می کنم! +تصاویر
بیان این حرف ها، از نظر من خنده دار است، اگر من به دنبال رفتارهایی از این دست بودم، این ماجرا را این همه سال ادامه نمی دادم، به همان یک جشن خیریه ای که برگزار کرده بودم و در آن بسیاری از اهالی هنر و ورزش دعوت بودند، اکتفا می کردم. چرا که به اندازه کافی از آن فیدبک تبلیغاتی گرفته بودم. در حالی که بعد از برگزاری آن مراسم، ما تلاش مان را برای کمک به افراد نیازمند چند برابر کردیم. ...
مسئولان آران و بیدگل به فعالیت های قرآنی توجه نمی کنند
روی آوردید؟ بنده از کودکی در کلاس های قرآن انجمن قاریان و حافظان امامزاده محمد هلال بن علی(ع) و در دارالقرآن حرم حضور پیدا کردم و بعد از آن وارد کلاس های حفظ شدم. آن زمان تحت نظر آقای مجتبی بیابان پور موفق شدم حدود 20 جزء قرآن را همراه با کلاس، حفظ کنم، بعد از آن خودم در منزل 10 جزء دیگر را حفظ کردم و به لطف خدا حافظ کل قرآن شدم. بعد از حفظ قرآن از سال 87 به صورت تخصصی به قرائت مشغول شدم ...
داغی خزنده و خاموش/ رشد بیماری ایدز در ایران
ها برآورد درستی وجود ندارد و اگر بر مبنای متوسط کشوری بخواهیم شمار مبتلایان را در فارس برآورد کنیم، تعداد افراد مبتلا باید کمی بیشتر از حد شناسایی باشد. در عین حال در مطالعه ای که مرکز تحقیقات ایدز در سال 91 انجام داد و یک سری از بیمارستان ها و زندان ها را به عنوان مدل استفاده کرد، احتمالا بین 12 تا 16 هزار نفر فرد مبتلا به اچ آی وی و ایدز در فارس زندگی می کنند که از این شمار، 5 هزار و 583 ...
رهایی از باتلاق
.... شهرش را عوض کرده تا شاید حال درونی اش هم عوض شود. اما آب از آب تکان نخورده است؛ در کرج جایی نداشتم و مجبور شدم قاطی کارتن خواب ها بشوم. جنس گرفته بودم ولی جایی برای مصرف نداشتم. پشت دیوار رفتم تا مصرف کنم. وقتی پشت دیوار رفتم 2سال طول کشید تا بیرون بیایم. من 2سال و خرده ای در کرج و مشهد کارتن خواب بودم. البته در مشهد جزو کارتن خواب های لوکس بودم. چون وقتی پدرم در منزل نبود، می آمدم و در حمام ...
به دنیای روشن من خوش آمدید
شناسنامه اش را باز می کند و انگشت می گذارد روی سال 55؛ یکی از روزهای معمولی شهریور؛ روزی که در یکی از محله های شهر مراغه بعد از شش کودک قدونیم قد، گریه کنان به دنیا آمد و شد دختر پنجم خانه؛ شد سلامت؛ سلامت مردی. اشک سریده از گوشه چشم را از کنار بینی پاک می کند و لبش به خنده باز می شود و می گوید که آزمایش داده ام و کلا سلامتم، دکتر آزمایشگاه هم گفت به سلامتی اسم ام سلامتم. خنده و گریه، غم و شادی ...
پای حرف های یک دختر خیابانی دهه هفتادی
ساعات روز را اینجا منتظرش باشم. در این افکار بودم که مسئول کافه با انگشت به دختری که تازه وارد سالن شد، اشاره کرد. گذاشتم تا بنشیند و چیزی سفارش دهد، سراغش رفتم و خودم را معرفی کردم سریع از جایش بلند شد. به سمت حیاط کافه رفت که مسئول کافه به کمکم آمد و او را به کنار کشید و نمی دانم با چه حرفی اما راضیش کرد تا با من صحبت کند. همیشه این کار را نمی کنم مگر اینکه مجبور ...
من عاشق همسرم بودم - مزاحمت های خواهر زنم تمامی ندارد
به گزارش " جوان ایرانی "، رئیس مرکز ارتباطات مردمی قوه قضائیه عرض کنم محضر مبارکتون بنده... هستم هشتاد وهشت سال سنم است، در واقع شما نود ساله هم می تونید حساب کنید. به سختی راه می روم و تنها زندگی می کنم، کسی را هم ندارم حتی رفتن به نزدیک یخچال برای خوردن یک لیوان آب برایم مشکل بزرگی است ولی بالاخره یک جوری می گذرانم ، سال قبل همسرم بعد از چند سال مبارزه با سرطان فوت شد. هفتصد، هشتصد میلیون تومان ...
دختر 14 ساله نمی دانست با پای خود به خانه مردان شیطان صفت می رود
گروه تلگرامی عضو شدم و پسری به نام ساسان به من ابراز علاقه کرد. اختلاف های کوچک با مادرم و ابراز علاقه شدید ساسان باعث شد خیلی زود از خانواده ام فاصله بگیرم و زمانی که ساسان از مشکلات من با خبر شد گفت می خواهد با من ازدواج کند و مرا تشویق به فرار کرد. من هم به بهانه خرید از خانه خارج شدم و به همراه ساسان راهی مخفیگاهش که شبیه مسافرخانه ای کوچک بود، شدم. آنجا به غیر از ساسان چند نفر از اعضای گروه ...
تکنسین مکانیک ناو از ارثیه ماندگار خانوادگی می گوید
...، حضور پیدا می کردیم. این تکنسین مکانیک ناو بیان می کند: عاشق صمیمت و جو زیبای این جلسه قرآن هفتگی بودم که در آنها افراد با سنین مختلف حضور پیدا می کردند. از سوی دیگر پدر پدرم نیز از مؤذنان روستا بود و صدای غرائی داشت که الحمدلله این ارث به خانواده رسیده و تمام اعضای خانواده از صدای خوب برای تلاوت قرآن برخوردار شده اند و از دوره اول ابتدایی به صورت جدی تر به پیگیری امر تلاوت قرآن ...
خیلی رفتارهایش تغییر کرده و از این رو به آن رو شده بود. من خیلی تعجب کرده بودم، اما به همسرم اعتماد ...
آنجا برود؛ و من اصلا نمی دانستم که می خواهد به سوریه برود. بعد از شهادت همسرم متوجه شدم که در تهران هم به او اجازه نداده و گفته بودند شما نظامی نیستی و اگر امکانش بود از همان خوزستان شما را می بردند. بعد از آن ناصر حدود دوماهی را در اهواز بود و پس از برگشت از تهران، در مدتی که ناصر در منزل بود، کمی قبل از رفتنش برای دفاع از حرمین شریفین، حال و هوای او فرق کرده بود. تماس های گاه و بیگاهش من را کمی ...
شکایت شوهر از همسرش بخاطر عکس های مبتذل تلگرامی
زنی جوان که عکس های مبتذل خود را در گروه های تلگرامی انتشار داده بود با شکایت شوهرش در انتظار زندان است. به گزارش ایران ؛ زن 29 ساله در حالی که عنوان می کرد تنها یک لبخند بی معنی روزگارم را به جایی کشاند که همه چیزم را از دست دادم، به کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت رشد کردم و پدرم با کارگری تنها می توانست شکم ما را سیر کند به همین خاطر هیچ کدام از خواهران ...
پدرم نخواست زیر سایه اش باشم
حرفه انتخاب کنم، پدرم توصیه کرد که در رشته ای دیگر تحصیل کنم چون با هنر نمی توان مخارج زندگی را تامین کرد به همین دلیل به دانشگاه رفتم و مهندسی خواندم و بعد از فارغ التحصیل شدن دوباره به دانشگاه رفتم و در رشته هنر تحصیل کردم. این باعث شد تا در راهی که انتخاب کرده ام ثبات بیشتری داشته باشم.هیچوقت برای گرفتن نقش و بازی کردن پدرم مرا به کسی معرفی نکرد. یعنی زیر سایه اسم پدرتان فعالیت نکردید ...
در حقوق های نجومی گویا دعوای این بود، سر و صدایی راه بیفتد و 20 میلیون تصویب شود!
مشوق های معنوی رویم، روی محرک های انقلابی همانند ایثار و گذشت و اخلاق و ... برویم. چیزهایی که شعارش را دادیم. چیزهایی که 8 سال در دفاع مقدس تجربه کردیم. بعد الان نگاه می کنیم همه محرک ها مادی است. در دانشگاه ها هم از سال ها پیش محرک مادی است. یک مقاله بنویسید و یک میلیون بگیرید! این مسخره بازی ها چیست؟ اینها چه ربطی به انقلاب اسلامی دارد؟ حتی چه ربطی با تئوری های فاخر اجتماعی دارد؟ این ...
بعد از طلاق زنم با زنان مطلقه ارتباط کثیف می گرفتم / زن ها گول ظاهر شیک و پیکم را می خوردند و ...
.... سر کار می رفتم . بعد از چند ماه هم ازدواج کردم، اما دوباره رویاپردازی به سراغم آمد. از طرفی، در برابر مشکلات زندگی کم طاقتی می کردم. صدای همسرم درآمد و دچار مشکل شدیم. حس می کردم به بن بست رسیده ام و هر طور شده باید پول دار شوم. مشکلات ما به طلاق توافقی انجامید. بعد از طلاق، دچار سرشکستگی شدم. با وعده ازدواج، زنان مطلقه را فریب می دادم و آن ها را سرکیسه می کردم. چند ماه درگیر این کار خلاف بودم ...
دوست دخترم به خانه مان آمد / در اتاق خواب موضوعی را با او مطرح کردم که او به شدت عصبانی شد
خون در اتاق این پسر شدند و به همین دلیل او را بازداشت کردند. ناصر در دور تازه بازجویی ها باز هم اتهام قتل را انکار کرد و گفت: من و سوسن با هم دوست بودیم و قرار ازدواج داشتیم. روز حادثه سوسن به خانه ما آمد و بعد از کمی صحبت خواست از آنجا برود که پایش سر خورد و به زمین افتاد. سر سوسن به دیوار خورد و او فوت شد. من که به شدت ترسیده بودم جنازه را در کیسه ای نایلونی گذاشتم، آن را از خانه بیرون بردم و در ...
درگیری خونین در یکی از بوستان های تهران/چند روز پیش مهدی و دوستانش مرا مورد آزار و اذیت قرار داده بودند
حادثه در پارک نشسته بودم که مهدی -مقتول- مرا به خانه یکی از دوستانش برد. وقتی به آنجا رفتم احساس کردم بیهوش ام کرده و مرا مورد آزار و اذیت قرار داده اند. بعد از آن چند بار درباره این موضوع با مهدی صحبت کردم که ضدونقیض حرف می زد. اما مدتی بعد متوجه شدم او و دوستانش مرا بیهوش کرده و مورد تجاوز قرارداده اند. به همین خاطر روز حادثه مهدی را در پارک با چاقو کشتم. به دنبال اعترافات ...